تو هیچ کاری نکن
همه چیو بسپر به پدرت
پسری که بعد 8 سال دوستی بخواد به خاطر ندادن مدارک واسه یه وام دادخواست طلاق بده
اصلا قابل اعتماد نیست
نمایش نسخه قابل چاپ
تو هیچ کاری نکن
همه چیو بسپر به پدرت
پسری که بعد 8 سال دوستی بخواد به خاطر ندادن مدارک واسه یه وام دادخواست طلاق بده
اصلا قابل اعتماد نیست
دلم برا نامزدم یذره شده. هنوز گوشیش خاموشه. موندم چکار کنم؟ اشکام خودبخود سرازیر میشه. نه تحمل جدایی دارم نه تحمل رفتارای بدشو. دلم میخواد به دوران دوستی برگردیم. میدونم اون عین خیالش نیست الان و از ناراحتیم شایدم شاده ولی من دارم خودمو از بین میبرم:315:
متاسفانه مردا گاهی سنگ دل می شن مخصوصا وقتی بدونن طرف شون علاقه زیادی بهشون داره واز راه همین عشق شکنجه اش می دن و لذت می برن ( :47:)
بهترین راه اینه ک شما هم بیخیال بشین و اون وقتی ببینه شما براتون مهم نیست خودش به کارش شک می کنه و این کار دیگه براش لذت بخش نیست و باز جلب شما می شه تا بتونه بعدا از راه عشق استفاده کنه دوباره
با پدرت صحبت کن و ازش بخواه کمکت کنه مساله را حل کنی.
پدرت می دونه چطور درستش کنه. فقط از همسرت براش بد نگو.
مساله وام و عقدنامه را بگو که ندادی اما دلیلش را هم بگو که شما فکر کردی ممکنه درست استفاده نکنه، مطمئن نیستی. ( بهتر بود سر وام و عقدنامه با پدرت مشورت می کردی )
این که شما هم همسرت را با رفتارهات آزار دادی به پدرت بگو. ازش بخواه که به روش نیاره یا شما را خراب نکنه، اما این را بدونه که شما هم خیلی زن مهربون و خوبی نبودی و به موقعش نیشت را زدی.
اونوقت پدرت با دید بازتری می ره جلو و مساله را حل می کنه. چون می دونه که توی سر همسرت هم چی می گذره و از چی ناراحته.
یه راه دیگه هم نوشتن یک ای میل هست.
ای میل را می خونه. دیگه گوشی نیست که برنداره.
شاید بعد از چند روز کمی نرم بشه.
البته اگه خواستی ای میل بنویسی یه مشورتی بکن ببین چی بنویسی و چطوری.
ای میل عشق و عاشقی نیست. ای میل اصلاح و بهبود رابطه است و باید ظرافتهایی را رعایت کنی.
از دیروز 2 تا مسج دادم به نامزدم، دلیور شد ولی دوباره گوشیشو خاموش کرد. زنگم زدم یه لحظه که روشن بود ولی جواب نداد و باز خاموش کرد . تو اسمس گفتم با اینکه کارخاصی نکردم معذرت میخام و گفتم حالم خیلی بده و قسمش دادم که باهام تماس بگیره و دلم واسش تنگ شده. ولی انگار نه انگار. قبلن دلرحم بود و میفهمید حالم بده میومد سمتم و تموم میکرد قهرو ولی الان مطمئنم مامانش گفته که کارو یسره کنه. الان پشتش گرمه خونوادشه. دارم دیوونه میشم. با این کاراش چیو میخاد ثابت کنه؟ یعنی هدفش جداییه؟
چن بار تا جدایی پیش رفته بود یعنی اینبار جدی تر شده؟ من نمیخام ازش جدا شم، دوسش دارم. چکار کنم؟ اگه من نخام و مخالفت کنم اون میتونه طلاق بده؟ تنها راهی که به ذهنم میرسه زنگ زدن به یه دوستشه که که قبلا هم یبار تو یه مشکل مشابه باهاش تماس گرفتم و کاری کرد شوهرم باهام تماس بگیره. ولی شوهرم نمیدونه من باهاش تماس داشتم. توروخدا بگید چیکار کنم؟دارم دق میکنم
- شما از اول تاپیک تا الان به طور واضحی چندبار ترستون را از جدایی نشون دادید و بیان کردید. البته که جدایی برای هیچ کس خوشایند نیست. اما این که شما دائم یک هراس و اضطرابی نسبت به این موضوع داشته باشید و به طرف مقابلتون هم منتقل کنید، خسته کننده و آزار دهنده است. مطمئنا همسرتون از این رفتار خسته شده.
- کسی که چند بار تا پای جدایی رفته و اینقدر هم از جدایی می ترسه و همسرش را دوست داره، به جای عجز و التماس بهتره روی اعتماد به نفس و عزت نفسش کار کنه تا خواستنی بشه. نه با آه و ناله التماس کنه که من را دوست داشته باش. همسرت از این آه و ناله ها هم خسته شده.
- در مورد تحقیرش هم که قبلا براتون نوشتم. همسرت از این همه تحقیر از طرف شما هم خسته شده.
مادرش نقش چندانی تو این مساله نداره. نقش خودت از همه مهم تره. کارهای تو خسته اش کرده. مخصوصا که 8 سال هم دوست بودید که زمان خیلی طولانی هست و حتما اون زمان هم از این نمایشهای التماسی خیلی براش بازی کردید.
الان بهتره که یه مدت ولش کنی. بذار به حال خودش باشه. تماس نگیر. اس ام اس التماس و ... نده. بذار ببینه که تو هم برای خودت ارزش قایلی. محکمی. اعتماد به نفس داری.
بذار اینها را ببینه. حس کنه.
به نظر من:
1- هییییییییییییچ مدل تماسی نگیر. به جاش در مورد خودت و رابطه تون مطالعه کن. وقت بذار. حتی اگه می تونی برو مشاوره و اشکالات رفتاریت را پیدا کن و رفعشون کن.
خیلی وابسته ای.
2- اگر قرار هست کسی برای عذرخواهی یا برقراری ارتباط یا ... وارد عمل بشه، بهتر هست که یک بزرگتر باشه. مثلا پدرت. خودت فعلا تماس نگیر.
اگه تماس نگیری دلش برات تنگ می شه. و همین که به این فکر می افته که چی شد که تو دیگه تماس نمی گیری. سرت کجا گرمه. چیکار می کنی و ...
اوتقدر که تماس نگرفتن معجزه می کنه، این اس ام اس های التماسی نمی کنه.
البته جلوی خودش هیچوقت نگرانیمو از جدایی نشون نمیدم و اظهار التماسم زیاد نیست. منم به این نتیجه رسیدم که دیگه سراغش نرم بهتره. ولی میترسم به دوری طولانی عادت کنه و یا اینکه دیگه نیاد سمتم و بخاد اقدامی کنه که دیگه کار از کار گذشته باشه:(
سلام. الان 12 روزه که شوهرم باهام تماس نگرفته و باهاش حرف نزدم. آخرین بار 4 روز پیش با اسمس ازش خواستم که یه تماس کوچیک باهام بگیره اونم با سردی و جدیت اسمس داد نه بمونه برا وقتی که اومدم. منم دیگه باهاش ازون روز تماس نگرفتم و اسمسی ندادم. همه گفتن که تماس نگیرم خودش میاد ولی هنوز نیومده که هیچ مطمئنم بدون اینکه بخواد با هم حرفی بزنیم، وقتی که بیاد پای خونواده هارو جدی میکشه وسط و با بدگویی خراب کردن من جلو همه و مظلوم نمایی خودش، بحث جدایی رو پیش میکشه. بگید من چکار کنم؟ من نمیخام به همین راحتی همه چیز تموم شه،آخه من که کار خاصی نکردم و ازش معذرتم خواستم، اون بدیای خیلی بیشتری تو این مدت بهم کرد و من گذشت کردم. چرا باید تحت تاثیر و بدبینی و خودخواهیای خونوادش از دستش بدم؟ بنظرتون بگم پدرم باهاش تماس بگیره یا منتظر بمونم که کی آقا تشریف فرما میشن برا صحبت؟ به نظرتون با مادرش تماس بگیرم حالشو بپرسم یا با دوستش جریانو در میون بذارم؟خونواده هامون هم عملا ارتباطی ندارن. میترسم دست رو دست بذارم، و دیگه برا هر کاری دیر شده باشه. تو این چند سال بیشتر از 2 روز نبوده که از هم بی خبر باشیم و انقد باهام سرد رفتار کنه.
سلام ..من هم فکر می کنم صبر کن تا خودش بیاد شما اجازه بده حرفاشو بزنه ...
بعد فکرهاتو بکن ازش وقت بخوا که فکر کنی بعد بیا اینجا بگو نتیجه چی شد
چرا کسی راهنمایی نمیکنه که یه تغییر مثبتی بشه تو رابطمون؟؟ تا کی صبر کنم؟؟؟
فکر جدید افتاده تو سرم که مادرش برا اینکه منو از ذهن پسرش دور کنه یه کیس جدید با معیارای خودش بهش معرفی کرده و الان هم با وجود اون به من نیاز نداره و تماس نمیگیره.
من از کجا باید بفهمم که شخص دیگه ای وارد زندگی شوهرم نشده؟ به نظر شما احتمال این فرضیه چقد زیاده؟