نمایش نسخه قابل چاپ
roz-zardعزیز
من ایشون رونه قبلامیدیدم نه حالامیبینم همونطوری که قبلاهم نوشتم درکل چهارباردیدمشون که فقط دوبارحرف زدم دوباردیگه روازدوردیدم وحرفی نزدم وراهم روگرفتم ورفتم
تنهاهم نیستم
خداروشکروقتم پره
فقط خیلی دلم میخوادجواب سوالام روبدونم
فقط میخوام انگیزش روازاین کاربدونم
بااینکاراچیزی بدست میاره
یاچی؟
همین
سلام خواهرگلم:72:
خوبي عزيزم؟:46:
دلم برات تنگ شده اين چندروزنبودم ولي به فكرت بودم كه چيكاركردي
همه ما به خاطر اين سوالهاخودمون سمت منجلاب ميكشونيم
اين سوالها مثل يه بهانه هستن كه خودمون قاتع كنيم بخاطراشتباهايي كه انجام ميديم
نزاربهانه هازيادبشن وباعث بشن روزبه روزفكرت بيشتردرگيراون بشه وبه اون نزديكترباشه
به قول فرهنگ27ميگه ايشون خواست وقتش باتون بگذرونه وهدفش ازدواج نيست...واقعاهمينطوره
يااينكه يه پيام بهت داده ولي تاديدجواب دادين ديگه دست كشيد وجوابتون نداد اين يعني داره خلوتت روخراب ميكنه وحتي اگه توبهش فكرنكني ميخوادذهنت مشغول كنه.....درمورداون حرفش كه ميگه مگه چيه داره وابسته بشيم.........اون دلش به حال تونميسوزه وميخواد توروعاشق خودش كنه حتي اگه نيتش ازدواج نباشه
اگه بخواي همينطورادامه بدي روزبه روزوابسته ترميشي ذهنت درگيرترميشه ودل كندن سختتر
تويه لحظه فكرش بكن كه الان توداري غصه ميخوري ولي اون راحت داره وقتش ميگذرونه .عين خيالش نيست واقعازورت نمياد؟؟؟
نكن خواهر........اين كارونكن...ياخطتت روعوض كن يااصلابه هيچ وجه ذهنت درگيراين سوالات بيهوده نكن
كسايي كه چندسال بايكي بودن وتورابطه شكست خوردن وعلاقشون يه طرفه بود وابستگي از سوي خودشون بود روزاي اولشون مثل توبودن ومثل توشروع كردن
به فكزعاقبت كارت باش
دورانديش باش
سلام
به این جمله توجه کن:
مثل ساحل آروم باش تا دیگران بی قرارت باشند!!!
اگه جوابشو ندی بعدش میبینی خودشو میکشه هزار تا اس میده...نذار فکر وخیالش آزارت بده دخترجان هر وقت اومد ذهنت یه تیپا بزن دیگه نیاد ذهنت ..همین روش کش ماست رو استفاده کن شاید آروم شی...با آرزوی بهترینها برای شما
دوست عزیز به فرض که فهمیدی انگیزش چیه اونوقت چی؟ مطمئن باش انگیزش این نیست بخاد با شما بمونه یا بیاد خاستگاری اون فقط داره از یک سری تکنیک استفاده میکنه تا شما خودت بری سمتش و نیازاشو براورده کنی
لطفا دیگه هی نگو سوال تو ذهنمه از اون خواهش میکنم از این پسرا زیاده ( نذار بازیچت کنه):305:
اگه هنوز هم منتظر تماسشی یا سوال تو ذهنته بهتره بری پیش مشاور
باگفته های همتون موافقم
ممنون ازاینکه جواب دادید
ماه نقره ای اتفاقامن هم به فکرت بودم ومیخواستم بدونم درچه حالی هستی
خداروشکرغصه نمیخورم اولاخیلی ناراحت بودم ولی دیدم باغصه خوردن فقط خودم عذاب میکشم درحالیکه اون نه چیزی می بینه نه میشنوه
بعداون روزپیام دادمعذرت خواهی کردکه ببخش نتونستم جواب پیامت روبدم من هم هیچی نگفتم
باران بهاری عزیزاتفاقاجوابش روندادم چون نمیخواستم ونمیخوام بازیچه شم
چندتاپیام دادوزنگ زدکه درکم کن من هم گفتم درکت میکنم ولی تاکی؟
رززردعزیزنوشتیدکه میخوادشمانیازهاش روبراورده کنید
من هیچ وقت اجازه ندادم چیزی بهم بگه فقط درحداحوالپرسی بوده ویااگه خبری وجودداشته یاناراحتی پیش اومده درباره اون حرف زدیم فکرنمیکنم بایه حرف زدن ساده نیازهای کسی برطرف بشه
ماهمدیگررونمیدیدیم یاحرفهایی نمیزدیم که من وسیله ای برای رفع نیازهاش بوده باشم
خواهش میکنم دعام کنید
میدونیدهمه ماخیلی راحت حرف ازقطع رابطه میزنیم
خیلی راحت میگیم فراموشش کن
خیلی راحت میگیم بهش فکرنکن
ولی نمیگیم چطوری؟
اخه ماکه جای اون نیستیم هرچقدرهم بگیم درکت میکنیم ولی نمیتونیم
اخه نمیدونیم تودلش چی میگذره ؟
نمیدونیم وقتی دلش پرنفرت میشه چی میکشه؟
نمیدونیم شبهاوروزهایی که گریه میکنه چی میکشه؟
نمیدونیم وقتی میخوادگریه کنه ولی به خاطرظاهرسازی جلوی خودش رومیگیره چه زجری میکشه ؟
نمیدونیم وقتی شبهاباگریه به خواب میره چی میکشه؟
نمیدونیم وقتی فکرمیکنه بازیچست چه حالی میشه؟
نمیدونم وقتی نیش وکنایه هارومیشنوه چه حالی میشه؟وقتی فقط سکوت میکنه یالبخندمیزنه چی تودلش میگذره؟
نمیدونیدوقتی دروغهای یه نفرروباورکرده بعدیه مدت میبینه سرابه چی میکشه؟
نمیدونیدوقتی باخوشحالی اومده به خانوادش گفته فردموردعلاقم روپیداکردم چه حالی داشته؟
نمیدونیدوقتی گفته این روزامیان ولی خبری نشده چی کشیده؟
نمیدونیدوقتی واسه خواهرش خواستگاراومده بااعتمادگفته اجازه بدیدبیان قول وقراراتون روبذاریدخواستگارم قول داده
همین روزامیادماقبل اونانامزدمیشیم ولی خبری نشده چی کشیده؟
نمیدونیدوقتی گفتنددیدی نیومدن چه حالی میشه؟
نمیدونیدوقتی بهت زنگ بزنندبگن نشون خریدیم همین روزامیایم ولی نیان چی میکشه؟
اخ هیچی نمیدونید،نمیدونیدتودلم چه خبره
نمیدونیدچقدردلم گرفته .......
یه جای خلوت میخوام بشینم گریه کنم
درحالیکه درحال حاضرهم گریه امونم نمیده واجازه ادامه نمیده
....
نمیخواستم تاپیک بذارم ولی بازم تاپیک گذاشتم
درتعجبم اززنان كه ازخداي به اين بزرگي فقط يه شوهرميخواهن وازشوهربه اين عاجزي تمام دنيارا!!!:305: ***شكسپير***
چرامادخترها بايدعشق تمام زندگيمون بشه ولي واسه پسرهافقط يه قسمتي اززندگيشون؟؟؟چرا وقتي يكي كسي رودوست داشته باشه ولي اون شخص نميخواتش يابرعكس كسي كه مااون رودوست نداريم اون مارودوست داره
چراوقتي يكي مال يكي بشه هرچي محبت كنه وباش مهربون بشه بازاون شخص قدرش نميدونه.....تابوده همين بوده قبل ماها هم خيليها دلشون شكست ولي آخرش فراموش كردن والان زيرخاك هستن
رزفلورآره ميدونم سنگ روي يخ شدي حس ميكني اعتبارت پيش خانوادت زيرسوال رفت...نميدونم چي بهت بگم...
تنهاكاري ازدستم برميادفقط برات دعاميكنم كه ازاين مخمصه رهابشي وهرچي به صلاحته خداسرراه توقراربده
عشق تمام زندگیم نشده بودیعنی اولاهیچ حسی نسبت بهش نداشتم حتی نمیخواستم ببینمش
والا براحتی میتونستم ببینمش وباهاش حرف بزنم
نمیدونم چرا؟اشتیاقی به دیدنش نداشتم
بااینکه ایشون اصرارمیکردندمن همیشه ردمیکردم
اون همیشه به این فکرمیکردومیکنه که من بهش فکرنمیکردم یانمیکنم یکی رودرنظرگرفتم همیشه ازم میپرسیدکه
واست خواستگاراومده؟ چه کارست ؟چی میخوای بهش بگی؟جوابت چیه؟ وازاین حرفا....
حدودیه ماهی میشد که دوستش داشتم یعنی احساس میکردم دوسش دارم اونم میدونم که عادت بود
ازروی عادت هی به گوشیم نگاه میکردم که ببینم پیام داده زنگ زده
انکارنمیکنم همیشه احساسم بهم میگفت دوستش دارم ولی عقلم میگفت نه
خودش میدونست ومیدونه که خیلی بالاترازاونم نمیخوام خودخواه باشم یافکرکنیدکه ازروی ناراحتی این حرف رومیزنم نه اینطورنیست این یه واقعیته
میدونست اگه من به اوناجواب مثبت بدم بایدازخداشون باشه
فقط ازاین ناراحتم که کسی که همه اینارومیدونست خانوادش میدونستندچراواسه من طاقچه بالاگذاشت
همیشه گفتند
واسه کسی بمیرکه واست تب کنه
چقدرزودباوریم وزودباورمیکنیم
منی که هیچ وقت به کسی محل نمیذاشتم واسم مهم نبودندبالاخره توتله افتادم حرفهای یه نفرروباورکردم
اونم به خاطراین بودکه قسم خورد
اشتباه کردم خودم روکوچیک کردم این همه ناراحت شدم واشک ریختم اگه ازاول قبول نمیکردم نمیمردم
الان هم خیالم راحت واسوده بودوناراحت نبودم هی اه نمیکشیدم هی توفکرفرونمیرفتم
عزيزم تو توتله نيفتادي
عشق يه دنياي وسيعيه.........انسان وقتي وارداين دنياي وسيع ميشه خيلي چيزهاروتجربه ميكنه ولي بخاطرتجربه كردنشون بها ميده وازخيلي چيزها ميگذره
توحتي باش نرفتي بيرون.......چيزي ازش نگرفتي......نزاشتي حتي بهت دست بزنه.....فقط يه مهلت كوچولوبهش دادي كه بات آشنابشه كه دادي وديدي نتيجش چي شد ميتوني اسمش يه ريسك كوچيك گذاشت كه تو متاسفانه توش شكست خوردي ناراحت هيچي نباش ميدوني چراناراحتي چون بهش پا دادي دختري كه توعمرش به هيچكي پانداد الان به كسي پاداد كه ازش پايينتربود وحتي شايد توخيابان يكي مثلش ازت ردبشه بهش حتي نگاه نكني ولي توبه همچين آدمي پادادي....ازصحبتهايي كه كردي معلومه خانواده يه ذره سنتي ومتعصبي داري.....تورفتي باتمام جراتت وباتمام اعتمادي كه به پسرداشتي رفتي به پدرت گفتي كه يكي خاطرخواهمه وميخوادپاپيش بزاره اين حرف تويك خانواده سنتي يعني انقلاب ولي الان غرورت شكسته شد...اشكالي نداره خودت ناراحت نكن خودت قوي ومقاوم نشون بده نزارخانوادت متوجه بشن
توهنوزپاكي واون نجابتت داري...مهم نيست به چندتا پسراين فرصت دادي كه بات آشنابشن ولي رفتن........مهم اينه كه تاحالاهيچ پسري تودست نزده.....به اين پاكي ببال..........وفكرنكن كه توكوچيك شدي و آه نكش.توپيروز وبرنده هستي كه نزاشتي اون پسره بيشترازاين به عواطفت بيشترازاين تجاوزنكرد.......چه بسا دخترهايي ايمان وعفتشون ميدن ولي بعدميفهمن باچه گرگي بودن واون وقت نه راه پس دارن ونه راه پيش
ماهی نقره ای عزیز
اولین پسری که واردزندگیم شده ومن بهش اعتمادکردم این اقاپسربود والابه هیچ پسری اجازه ورودبه
زندگیم روندادم ونمیدم
کسی که روزوشبم روبه خودش اختصاص داد
چقدرخواهش میکردکه برای یه بارهم شده توبهم زنگ بزن پیام بده بعددلم به حالش سوخت
گفتم گناه داره بذاربرای یه بارهم شده من بهش پیام بدم چندروزاینکارروکردم دیدم نه مغرورترمیشند
فکرمیکنندکه چی شده؟
وقتی هم باهاشون سردمیشدم میگفتندکه یکی روزیرسرداری وفقط به ازدواج فکرمیکنی
این حرفش داغونم میکرد
وقتی میدیدم تمام فکرم شده ولی بی انصافی میکنه چندبارهم به خودش گفتم بی انصافی نکن
ولی همش میگفت یه خورده درکم کن
میگفت کاشکی مامان اینایه بارتورومیدیدندمن هم گفتم قرارنیست من پاشم بیام تامن روببینندهمه چی
رسم ورسوم داره درسته مامانت تلفنی بامن حرف زده ولی قرارنیست من روتوخیابون ببینه
اخراخیلی اصرارمیکردکه مامانش من روببینه
میدونست کجامیرم میگفت بیام دنبالت تامامان من وتوروباهم ببینه
مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....
وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!
من چرامهربانیم روبه این اقادادم
ازخودم بدم میادکه وقتی پیام میدادبااینکه ازش ناراحت بودم دلم میلرزید هی وسوسه میشدم جواب میدادم وروحرفم نمیموندم میگفتم گناه داره ناراحت میشه؟
حیف اون همه هزینه ای که به خاطرحرف زدن وپیامک حروم شدخسیس نیستم ولی چرابایدپای یه ادم حروم بشه که نمیدونست دل بستن یعنی چی؟
ازخودم بدم میادکه اجازه دادم بااحساساتم بازی بشه
ازخودم بدم میادکه چراحرفهاش روباورکردم
ازخودم بدم میادوقتی میدیدم بدقوله ولی بازبهش توجه نمیکردم
میدونستم قول بده عمل نمیکنه ولی بازهم بهش فرصت میدادم
خجالت نمیکشه باپررویی هرچه تمام بهم میگه چرانمیخوای من روببینی خیلی سنگدلی
اخه این ادم دیدن داشت؟کسی که نمیتونه روحرفش بمونه میتونست تکیه گاه برام باشه
:302::302::302:
خداروشکرروزهاارومم ولی همین که غروب میشه دل تنگش میشم باحسی ازنفرت که چرااینکارروکردومیکنه
بعدمیشینم وگریه میکنم
پرخاشگرترمیشم باهیچ کس حرف نمیزنم یااگه کسی بخوادباهام حرف بزنه دادمیزنم که حوصله ندارم بروبیرون
دلم به حال خودم میسوزه
ماهی نقره ای کاش همشهری بودیم میومدم میدیدمت کلی باهات دردودل میکردم
توسایت اکثرابه تاپیکهایی که خیانت باشه یاعضوفعال ایناباشندبهامیدن بقیه مهم نیستند
تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسانتر است
هیچ وقت ازش گدایی دوست داشته شدن نکردم
هیچ وقت توقع بی جانداشتم
:302::302::302: