RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط روژان20
قهر یعنی چی دختر خوب. گرهی که با دست میشه باز کردو که با دندون به جونش نمیفتن.
بشین روبروش خیلی آروم شروع کن به حرف زدن اولشم بگو ازت خواهش میکنم صبر داشته باش و بذار حرفام تموم شه و بعد تو حرفاتو شروع کن.
اول اول از خوبیاش بگو. بگو دوسش داری بگو چه نقاط مثبتی داره. بعد بگو که مشکلاتی هست که هردوتون با رفتارتون سببش شدین (اگه اینجا پرید وسط حرفت تو آرامشتو از دست نده و بگو میدونم از دستم عصبانی هستی اما بذار تا آخر تموم کنم حرفامو)
بگو اشتباه کردم مشکلمونو به خانواده ها کشوندم(اصلا به اینکه اون هم ممکنه همین کار کرده باشه اشاره نکن)
بگو الان میدونم نه خانواده خودم و نه خانواده تو هیچ کدوم به اندازه منو تو دلشون برای زندگیمون نمیسوزه و کاری که ما از دستمون برمیاد برای بهتر شدنش اونا نمیتونن انجامش بدن.
بگو احساس میکنم یه مقدار بیشتر از اندازه روی خانواده هامون حساس شدیم اون طفلکها(هر دوتا خانواده رو بگو) هیچ گناهی نکردن که ما بچه هاشونیم.
بگو خیلی ناراحتی که این مشکلات باعث شده رفتارهایی نشون بدین که خارج از شخصیتتونه.
بعد از زبون یکی از آشناهاتون تعریفی که از شما و از زندگیتون کرده رو بگو(مثلا بگو بقیه غبطه رابطه خوب منو تو رو میخورن مثلا فلانی همیشه میگه خوشبحال شما دو تا چقدر بهم میاین ...یا مثلا بگو فلانی میگه تو و همسرت به نظر میاد هیچوقت باهم دعوا هم نکرده باشین چون خیلی رابطه عالی دارین)
بعد بگو ببین مردم راجع به ما چی فکر میکنن اونوقت مادوتا بادست خودمون چی به روز زندگیمون میاریم.
بگو دیگه نمیخوام لحظه هامونو اینطوری بگذرونیم میخوام هر روز خوشبختر باشم و تو رو هم خوشبختتر ببینم.
بگو خیلی مشکلات داریم(مالیو..) اما امیدا و آرزوهامون هم زیاده
بعد از آزرزوهایی که دوتاتون قبلا درموردش خیالبافی کردین بگو
....
بعد بذار اون حرفاشو بزنه.
ممکنه عصبانی باشه داد بزنه تو دستاشو بگیرو بگو اگه داد زدن الان آرو.مت میکنه داد بزن من ناراحت نمیشم چون قراره کاری کنیم که دیگه هیچوقت تو همچین شرایطی نباشیم.
اگه به خانوادت چیزی گفت و یا از خانودش دفاع کرد خودتو کنترل کنو بگو بیا پای خانواده ها رو وسط نکشیم اونا مگه گناه کردن ما بچه هاشونیم(همش دوتاخانواده رو جمع ببند)
بذار حرفاشو بزنه و هر جایی که اشتباه کردی رو بپذیر و بگو اره میدونم اشتباه کردم اما تو همسرمی ازت انتظار دارم حتی وقتی اشتباه هم میکنم پشتم باشی
.................................................. ........................................
امیدوارم تونسته باشم کمکی بهت کرده باشم.
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
سلام عزیزم
منم شوهرم همینظوری بود خیلی یه خوانوادش وابسته بود طوری که بدون مشورت با خواهراش و مادرش اب هم نمیخورد. اولش ما هم همش لج و لجبازی داشتیم و همین اوضارو همش بدتر میکرد هرچقدر من بهش اخم و تخم میکردم و غر میزدم اوضاع بدتر و بدتر میشد. باور کن مردا از غر زدن متنفرن . باور کن بعد از اینکه قبل عروسیم رفتم مشاوره با محبت خودم جوری تغییر کرد که الان کسی باورش نمیشه.سعی کردم بیشتر از اینکه غز بزنم بهش محبت کنم
سعی کردم هر کار مادر شوهرم میکنه منم همونکارو براش انجام بدم .اونم شبا دیر میخوابه اولا ما هم سر این مسائل دعوا داشتیم و من قهر میکردو میرفتم تنها میخوابیدم. ولی بعدا ساعت خواب خودمو تغییر دادم و با اون میخوابیدم حتی اگه ساعت 4 صبح بود. باورت نمیشه ولی الان خودش جوری عادت کرده بهم که اونم بدون من اصلا خوابش نمیره...البته نباید خودتو همش بهش وابسته نشون بدی (مردا از وابستگی بیش از اندازه زنا متنفرن)واه همینه که بهت میگه مگه من مامانتم...مردا یه زن مستقل میخوان که همیشه بتونه رو پای خودش بایسته...مثلا شبا خودتو به یه کاری سرگرم کن که فکر نکنه فقط به خاطر اون بیدار موندی تا با هم یخوابید ولی باور کن 3 4 ماه که تو بغل تو خوابش بره خودشم حسابی یهت عادت مینکه عزیزم...الانم به نظر من اگه خودت برگردی اوضارو یکم بدتر میکنی...فکر میکنه همیشه حق با خودشه و دیگه قهر کردنات براش عادی میشه....سعی کن کسیو بدون اینکه اون بفهمه واسطه کنی...
اصلا این چه کاری بود که پاشدی رفتی خونه مامانت اخه؟؟؟من تا حالا تو بدترین شرایطم خونمو ترک نکردم
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
عزيزم سعي كن بيشتر در كنار شوهرت باشي تا در مقابلش هرچقدر از خونوادش بد بگي آخر خودت بده ميشي اگه هم حتي حرفاي خونوادش قبول نداري قلبن به ظاهر به شوهرت و خونوادش بگو درك ميكنم درسته:311:
يكم خودت بگير البته نه خيلي بذار يك بار هم اون مثلا از تو درخواست كنه بگه بدون تو نميتونم بخوابم بنظرم خودت بد عادتش كردي.اصلا خونواده هارو باهم مقايسه نكن بالاخره هرخونواده اي يه سري امتيازاي مثبت و منفي داره بايد بايد بايد بايد با شوهرت دوست باشي شما ديگه يكي شديد اگه محبت ميكني بايد بدون انتظار براش انجام بدي تا اونم به تو نگاه كنه:43:
هرچقدر سياست داشته باشي خواسته هات با مهربوني بگي بيشتر بهم نزديكتر ميشيد و اون بهتر خودش اصلاح ميكنه.
موفق باشي گلم:310:
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
خیلی ممنونم از راهنمایی و توجهتون.:43:
اول اینکه من از خونه نرفته بودم ولی قهر بودم ولی با صحبت های شما به طرز احمقانه ای منت کشی کردم.
:(
اون هم همه ی کاسه کوزه ها رو ریخت سر من و قرار شد چون اون مرده از این به بعد هر چی اون می گه من بگم چشم و انجام بدم!:302: چون اون می دونه چی می گه و اگه حرفی می زنه لابد قبلا حسابی بهش فکر کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
:302:
خیلی موقعیت بدی بود. خیلی شب بدی بود. ازش متنفر بودم ولی سعی کردم ازش تعریف کنم و بگم که چقدر قبولش دارم.::163: تنها کاری که قبول داشت اشتباه کرده داد و هوارهاش بود.!!!!
مثلا می گفت من هر وقت که دلم بخواد دوستامو دعوت کنم تو باید بگی چشم! لازم نیست قبلش بهت خبر بدم یا باهات مشورت کنم!!!!!!
منم گفتم چشم.
خیلی آروم شد! خیلی خوشحال شد! خیلی کیف کرد! شب رو بغل هم خوابیدیم! کلی بوسم کرد! فرداش رفتیم گشتیم! رفتیم خونه فامیلای من عیادت و شیرینی گرفتیم! کلی خوش گذشت! اونا مث همیشه کلی محبت کردن! بعدش برگشتیم خونه. باهام بودیم اونجوری که من می خواستم. اون شام درست کرد! ظرفا رو شست! آشپزخونه و یخچال رو هم با هم شستیم و چندتا کار دیگه!!!:311:
ولی هنوز از دست مامانم شاکیه که اون شب دعوا که من به مامانم زنگ زدم، مامانم بهش گفت که میخوای مهمون دعوت کنی با زنت مشورت کن!:163: !!!!!!!!!!!!!
حالا اونا رو چطوری آشتی بدم؟ چطوری به مامانم بگم که من منت کشی کردم؟ اون می گفت حداقل یه مدت قهر کن که بفهمه دنیا دست کیه و بیاد عذرخواهی کنه.:303:
ولی شوهر من همین که پذیرفت من مغرور نیستم و حاضرم حرفای اونو بی چون و چرا قبول کنم حالش خوب شد!
از این به بعد
1. دیگه به خانوادش کاری ندارم.
2. سعی می کنم غرورش رو حفظ کنم.
3.نمی خوام خودمو خیلی بهش بچسبونم و وابسته نشون بدم.
4. یه کم خودم رو دست بالا می گیرم. می دونم که اینم خیلی مهمه.
5. یادم می مونه که برای مردا ظاهر قضیه مهمه!
چاز این به بعد آیا باید خیلی ازش تعریف کنم؟
خیلی ازش برای هر کاری تشکر کنم؟
چطوری محبت کنم؟ اون خیلی زود پر رو میشه!
نمی خوام سرم منت بذاره. :(
خدا رو شکر که به این تالار اومدم!:323:
مرسی از شما که وقت کی ذارین. کاشکی همیشه شاد و خوشبخت باشین.
چقدر زندگی کردن با مردا کار سختیه. sheidi جان این حرفات رئ یادم می مونه :"سعی کردم هر کار مادر شوهرم میکنه منم همونکارو براش انجام بدم " و "نباید خودتو همش بهش وابسته نشون بدی (مردا از وابستگی بیش از اندازه زنا متنفرن)" و همینطور در مورد شب خوابیدن. چه راه خوبی رو انتخاب کردی :104:
سلنا جون اینو حواسم نبود : "يكم خودت بگير البته نه خيلي بذار يك بار هم اون مثلا از تو درخواست كنه بگه بدون تو نميتونم بخوابم بنظرم خودت بد عادتش كردي." مرسی که گفتی عزیزم.
روژان20 عزیز به خاطر صحبت شما رفتم آشتی کردم!
ممنونم Sare Joon سعی کردم غرورش رو و خانوادش رو خیلی بیشتر در نظر بگیرم. :-*
امیدوارم رابطه اش با مامانم رو خراب نکرده باشم.:316:
امیدوارم بازم کمک کنین تا زندگیم رو درست کنم :323:
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
دوست عزیزم بهت تبریک میگم.
ببین با یه ذره نرمش تو چقدر همسرت قدم رو به جلو برداشت؟؟؟
انتظار نداشته باش همه مشکلاتش یه روزه حل شه. ببین بیشتر مردا مثل همسر توئن. یعنی خیلی خیلی محتاج اینن که احساس کنن مرد خونه ان رئیس خونه ان. به خدا اینو مطمئنم که میگم تو فقط یه مدت بهش ثابت کن که باهاش موافقی و اختیار تصمیم گیری با اونه و اونه که بهتر از تو میدونه چی به صلاحتونه. برخلاف ظاهر امر اینجور مردا اگه به زنشون اعتماد پیدا کنن اونوقت برای آب خوردن هم از زنشون مشورت میگیرن:311:
این مزاح بود اما واقعیتش هم تو همین مایه هاست.
بهش اهمیت بده و تائیدش کن بذار فکر کنه از تو باهوشتره بذار این مدتی که همش باهاش سر قدرت اول خونه جنگیدین یادش بره. مطمئنش کن از خودت. سیاست داشته باش. هیچ کس از محبت پررو نمیشه تو رابطه زنو و شوهری. مگه اون به طرز فوق العاده ایه محبت تو رو جبران نکرد؟؟؟
بعد از این مدت که مطمئنش کردی چون اون نیازش درونیش و استرسش سر اینکه بعنوان یه مرد جدی گرفته نشه فروکش کرده به تو اهمیت میده بهت رسیدگی میکنه و جلوی بقیه بالا میبرتت. اونوقته که نفر اول زندگیشی چون درکش کردی بهش اهمیت دادی بهش قدرت بخشیدی و کاملش کردی.
در مورد مامانت خودت چون بهتر شوهرتو میشناسی بهتر میتونی راه حل بدی. اما اگه من جای شما بودم یه مدت چیزی نمیگفتم تا حساسیتها کم شه. ازون طرفم دلیلی نداره برای مامانت توضیح بدی دقیقا چکار کردی که مشکلت حل شه بگو دارم تلاشمو میکنم. اشتباه قبلی رو تکرار نکن. (وارد کردن خانواده ها به مسایل زندگیت)
یه چند روز که گذشت خیلی معمولی سر زدن به خانوادتو بهونه کن و ببرش پیششون. اگه هر چیم گفت بگو اشتباه من بود که به مامانم انتقال دادم اون گناهی نکرده.
به مامانتم بگو وقتی دیدش اصلا ازون قضیه چ
یزی بروش نیاره مهم مشکل قهر شما بوده که الان حل شده فکر نکنم چیزی جز این برای مامانت مهم باشه.
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
سلام عزیزم خوشحالم که این کار ها رو کرده . حرف های روژان عین حقیقته . دقیقا مرد ها همونی هستند که روژانگفت . وقتی مرد حس کنه که فرد اول تو خانواده است و زنش بهش احترام میزاره اون هم از جون و دل براش مایه میزاره
در مورد مامانت : ببین گلم اشتباه کردی انتقال دادی اما خوبه که فهمیدی . و دیگه تحت هیچ شرایطی تکرار نکن این کارت رو . به نظر من یک بار بدون شوهرت بر خونه مامانت و باهاش صحبت کن بگو که تو این دعوا نصف اشتباها از من بود و ما هر دو اشتباهاتمون رو قبول کردیم و آشتی کردیم ( بیش از این نیازی نیست توضیحی بدی ) و ازش بخواه که دیگه در مورد این موضوع نه با شما نه با شوهرتون و نه با هیچ کس دیگه صحبت نکنه .
بعد یک مدت شوهرت رو ببر خونتون و بگو مامانت دعوتتون کرده . اگه پشت مامانت حرف زد تو بگو درسته حق با شماست و تقصیر مامانم هم نیست تقصیر منه که الکی موضوع بع این کوچیکی روبزرگ کردم . بگو که داری بزرگ میشی و بچگی کرده بودی . مطمئن باش شوهرت هم تو دلش از این حرف ها ذوق می کنه و در نهایت می خواد بهت بگه دیگه تکرار نکن
عزیزم تو هم بعد یک مدت که شهرت باب دلت شد سعی نکن دوباره بخواهی بشی همون زن قبلی . همیشه آویزه گوشت کن مرد ها همه دوست دارند فرد اول زندگی مشترکشن باشند . دیگه هم تحت هیچ شرایطی پشت خانواده اش حرف نزن . بدون که اون هم کار های خانواده اش رو می بینه اگه تو هیچی نگی اون خودش برخورد می کنه اما اگه بگی اون لج می کنه . یادت باشه هیچی ارزشش بیشتر از زندگی شیرینتون نیست پس هیچ وقا هیچ وقت واسه شخص ثالثی حالا هر کی که می خواد باشه زندگیتون رو خراب نکنید
ایشالله همیشه شاد و خندان باشی
در مورد اینکه زیاد ازش تعریف کنی با چشم بگی
عزیزم هر چیزی به جاش خوبه اگه کاری کرد که حتی دیدی کوچیکه اما میشه تعریف کرد تعریف کن . چشم گفتن هم همینطور اما یک نکته :
جلو خانواده خودش و خانواده خودت و شخص سوم همیشه بالا ببرش ازش تعریف کن با الفاظ قشنگ مثل جان و عزیزم و .... صداش کن. و
جلو خودش به مامانش بگو که از پسرش و زندگی با اون راضی هستی . در جواب هر چی گفت گفت اصلا واست مهم نباشه . ( مرد ها عاشق این کارند )
و
جلو خانواده ها سعی کن زن باشی و اون مرد . مادرت گفت بمونید بگو باید از شوهرم بپرسم . این طوری هم اون راضیه هم اینکه بعد مدتی یاد میگره اون هم باید در هر موردی نظر شما رو بخواد
این نمیشه که ما در هیچ کاری نظرشون رو نخواهیم و انتظار داشته باشیم اون ها آب می خورند نظر ما رو بخوان
در مورد تشکر کردن : از سر کار میایین می دونم خسته ای اما از شوهرت تشکر کن که واسه زندگیتون تلاش می کنه البته نه همیشه هر از گاهی
دختر گل هیچ وقت پر رو نمیشه اگه بهش محبت کنی . محبت کن تا محبت کردن رو بهش یاد بدی
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
مرسی روژان20 . حق با شماست. چرا من این 3 سال این چیزا رو نمی دونستم یا نمی خواستم قبول کنم ! چون بابای من اینجوری نبود هیچ وقت. خیلی زیاد منطقیه و مهربونه و عاشقه مامانمه. فکر می کردم همه همینطوری باید باشن! :(
همش تو ذهنم مقایسه می کردم :(
خیلی ممنونم Sare Joon.
"جلو خودش به مامانش بگو که از پسرش و زندگی با اون راضی هستی "
واقعن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من همیشه برعکسش رو انجام میدم!!!! جالب اینه که مامانش اینا هم اگرچه بد پسرشون رو نمی گن ولی عملن میگن که اگه من نبودم اون به هیچ جا نمی رسید! و خیلی به من احترام می ذارن چون شوهرم بعد از ازدواج توی مسیر خیلی بهتری قرار گرفته که اونا انتظارش رو نداشتن.
(البته احترام گذاشتن مدل خودشون ها. ولی کلن می ترسم از شوهرم تعریف کنم می ترسم دیگه نشه جمع اش کرد!)
من هیچ وقت جلوی خونواده خودم هم ازش تعریف نکردم. واقعن لازمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینو قبول کردم که گفتی:
"هیچ وقت پر رو نمیشه اگه بهش محبت کنی . محبت کن تا محبت کردن رو بهش یاد بدی "
بهش محبت می کنم ولی اینو باشه یادم می مونه.
بازم ممنونم.خیلی:46::43:
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
عزیزم خیلی خیلی خوشحال شدم که با هم اشتی کردید:104:
و تو هم خوشحال باش چون با این چیزایی که تعریف میکنی معلومه شوهرت خیلی دوست داره خیلی از مردا حتی اگه متوجه اشتباهشونم بشن بازم اینکارارو نمیکنن...
عزیزم منم با نظر سارا موافقم به نطر من همیشه از شوهرت پیش خانوادش تعریف کن حتی اگه قابل تعریف نباشه این مردو خیلی بالا میبره) و روش تاثیر بسزایی داره...یه بار امتحان کن
مثلا شوهر من تقریبا پسر شلخته ایه:311: هیچ وقت وسایلاشو سرجاش نمیزاشت ولی من همیشه عکس اینو جلوی خانوادش گفتم یهشون جلوی خودش میگم(م) خیلی مرتبه و به من کمک میکنه... وقتی ازش تعریف میکنم بال در میاره:310: خلاصه این باعث شد خیلی بهتر بشه و واقعا بهم بیشتر کمک میکنه...گلم بخدا با لج و لجبازی هیچی درست نمیشه باور کن
امیدوارم همیشه با هم خوب خوب باشید
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
من همچین جراتی ندارم.
اون خودش دائما از خودش تعریف می کنه.
مظلوم نمایی می کنه. خودش رو در ظاهر خیلی مثبت تر از اون چیزی که هست نشون می ده. خیلی براش مهمه که دیگران بهش بها بدن و ازش تعریف کنن.
می ترسم دستور دادناش بیشتر بشه. خودش رو زیادی بالا بگیره. تعریف کردن هم جنبه می خواد آخه دوستان!
اون خودش هیچ وقت جلو خونواده ها به من بی احترامی نمی کنه ولی هیچ وقت تعریف هم نمی کنه! :(
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
یه سوال :
می خوام از طرف خودم و همسرم از مامان طفلکی ام عذرخواهی کنم.
توی این 3 سال واقعن پدرش رو دراوردم. :(
ما دو تا با هم قهر می کنیم. من به مامانم میگم که اون چطوری اذیتم کرده. یا شوهرم به مامانم میگه.
بعدش ما با هم دوست می کنیم بدون توجه به حرفای مادرم (در ظاهر)
دو هفته است اعصاب مامانم رو بهم ریخته ام. شوهرم به مامانم گفت من همه کاری برای دخترت کردم. اونم گفت چه کار کردی براش؟ (ما از اولش یه عالمه مشکل مالی داشتیم.... یه عالمه. نه لباسی نه خریدی نه مسافرتی نه هیچی. همه حقوق من خرج قسط های شوهرم میشه) حالا هی منت هم می خواد بذاره.
صب تا شب سرکارم ، بعدشم کار خونه. بعدشم دوستای همسرم و خونوادش رو باید تحمل کنم. حالا تازه شاکی هم هست.
این مشکل رو که می دونم از این به بعد چه کار کنم.
فقط در مورد مادرم بهم بگین چطوری بهش بگم زنگ بزنیم معذرتخواهی کنیم؟
تو رو خدا یه پیشنهاد بدین!:323: