RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
من فكر ميكنم همسرت تو يه دو راهي گير كرده و انتخاب براش سخت شده و تو الآن وظيفه داري كمكش كني از اين دوراهي بيرون بياد و تو رو انتخاب كنه بات محبت با سياست با زبون خوش باهرچيزي كه فكر ميكني همسرت ميپسنده رابطه رو مديريت كن و نذار به اين راحتي زندگيت سهم كس ديگه بشه.
RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
خیلی سختی میکشم...شک و تردید روزگارمو سیاه کرده...گوشیش ک دست میگیره من دیوووونه میشم
RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
سلام نگي جان
چقدر زندگي ها سرا شيبي داره، خدا انشا... كمكت ميكنه، ميگن كه خدا هيچ وقت بنده هاشو به حال خودشون رها نميكنه، من نه كارشناسم و نه زياد از مسائل زندگي سرم ميشه،
فقط ميدونم كه بايد آرامش به دست بياري، يه كتابي هست به نام رازهايي كه هر زني بايد در زندگي بداند يه كمي در مورد زنها صحبت ميكنه، بخون شايد بتوني خودتو پيدا كني،
RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
negi جان به همدردی خوش امدی عزیزم
مشکل خیلی پیچیده ای داری ، اما واقعا حل شدنی.
ببین میتونی با کسی از خانوادش که آدم فهمیده و با شعور و رازداری هست، صحبت کنی؟
کسی که همسرت هم حرفشو گوش بده.
البته این موضوع طوری نشه که همه جا بیوفته سر زبونا و آبروی شوهرت بره یا اینکه قبح مساله براش بریزه و همه جا جار بزنه.
شاید اون فرد آشنا بتونه باهات همفکری کنه تا زندگی تو جمع و جور کنی. مثلا بتونه با اون خانوم حرف بزنه که از زندگی شما کنار بره. یا به طور غیر مستقیم ، شوهر شما رو نصیحت کنه.
اگه بتونید با هم مسافرت برید، خیلی موثره.
ببین عزیزم، الان واقعا به شوهرت محبت کن. واقعا تحویلش بگیر. زمانهایی که پیش تو هستش، سعی کن حرف اون دختر اصلا نباشه، به هیچ عنوان و فقط حرف خودتون باشه.
با هم به مهمونی برید. خودش مشکلشو گفته. دوستت داره ، اما بهت وابسته نیست. خوب عزیزم باید بهت وابسته بشه. همین.
محبت راه چاره تو هستش. هرچند بسیار بسیار کار سختیه که کسی که مدام حرف زنی دیگه رو میزنه، تو فقط محبت کنی و تحمل کنی و دم نزنی. اما شدنیه.
به قول جناب مدیر محترم همدردی، پتانسیل اصلاح رو داره.
مطمئن باش اون دختره هم به این نتیجه میرسه که پاشو از زندگی یه مرد متاهل بیرون بکشه .
بتونه ازدواج کنه، مشکل شما حل میشه عزیزم.
بیا برامون بگو چی شد و چیکار کردی خانومم. نترس و آروم باش. عادی باش و مهر بورز.
RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
ممنون از همدردیتون...خدا بهم صبر بده چون تحمل یه مرد بی حوصله و در عوض محبت کردن بهش واقعا سخته اونم زمانی ک پای یکی دیگه در میون هست
RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
سلام نگی جون
امیدوارم خدا بهت صبر بده. هرچند قبل ازدواج هم می دونستی که دوست دختر داشته. خودت هم قبلا باهاش دوست بودی. پس باید بفهمی کسی که قبل از شما با کس دیگه ای هم رابطه داشته ممکنه مدام شما رو با اون و اونو با شما مقایسه کنه. اما شما به هیچ وجه نباید با اون خانوم مسابقه بدی فقط سعی کن خود خودت باشی و چون همسرت رو دوست داری بهش محبت کنی.
نظر من اینه که در مورد اون دختر مستقیما باهاش هیچ حرفی نزنی و فقط خودت بهش محبت کنی حتی اگر بهت محل نداد. حتی اگر بهت گفت که ازت متنفره. قدم اول اینه که بهش ثابت کنی که دوستش داری و واسه خاطرش از خود گذشتگی می کنی. باید متوجه محبت و از خودگذشتگیت بشه.
باید مواظب باشی در هر مرحله عکس العملش رو خوب زیر نظر بگیری و اصلا از عکس العمل های ناراحت کنندش ناراحت نشی حتی اگر ناراحت شدی نه خود خوری کنی نه با اون دعوا کنی. اما بعد از یه مدتی مثلا 5 یا 6 ماه (نباید عجله کنی) اگر پیشرفتی حاصل نشد باید تصمیم دیگه ای بگیری. نباید حتی در از خود گذشتن هم زیاده روی کرد.
موفق باشی
RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
من خیلی صبورم بخدا....خم به ابرو نمیارم با وجود این همه بی محلی...من با مادرشوهرم حرف زدم اونم دیشب با شوهرم حرف زده بود و اون قسم خورده بود ک با نامزد قبلیش هیچ رابطه ای نداره..پس دلیل بی حوصلگی و بی مهریش نسبت به من چیه؟ چرا مشکوک رفتار میکنه؟
RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
چرا از نامزد قبلی شون جدا شدن؟
خونسردی تون رو حفظ کنید و اجازه بدید شوهرتون حرف دلشو راحت به شما بزنه.
بذارید به عنوان یه دوست باهاتون حرف بزنه نه همسرتون.
شما اول باید دلیل جداییشون رو بدونید بعد اقدام کنید.
RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
دختره مشکل روانی داشته جنون داشته دختره خوبی هم نبوده البته خانواده همسرم هم شدیدا مخالف این ازدواج بودند
RE: خواهش میکنم کمک کنید.بعده 3هفته از عقد زندگیم سیاه شده
خیلی کلافه هستم.دیشب پیام داد و هرچی بدوبیراه بود بهم گفت.ازینکه دیگه نرم خونشون و از من متنفره و حیف دوران مجردیش...اما چندساعت بعد ساعت 2نیمه شب زنگ زد میخام بیام دنبالت بریم خونه ما اماده باش منم قبول کردم تا رسید خونمون گوشیمو برداشته بود و یواشکی پیامهاشو پاک کرده بود بعدش منو برد خووشون بغلم کرد و بوسم کرد برام شام اورد و خیلی خوب شده بود امروزم خیلی خوب بود اما یهو عوض میشه و اخلاقش برمیگرده و باز بداخلاق و عصبی میشه. تلفن مشکوک هم داره نمیدونم وقتی میره بیرون و با گوشی حرف میزنه چه عکس العملی نشون بدم چی بگم؟یا اصلا به روی خودم نیارم؟کمکم کنید...چرا هر لحظه یه اخلاقی داره؟چقد باید تحمل کنمو سختی بکشم؟تا کی؟