-
مي دونم شيدا جان
ولي دست خودم نيست...عاشق نشدم ولي داره زمينش پيش مي ياد
اخه رفتارهاي اون شخص عجيبه با من...يك حركتي يك بار كرد باعث شد يك روز كامل حالم خراب شد...كه اين حركت واسه چي بوده،عمدي بوده يا غير عمدي
اصلا يك جوريه كه من مي ترسم
عشق اولم هم همينطوري به وجود امد ...كم كم
حتى اگه به وجود اوند نميشه كاري كرد...عاقبت من همينه...نميتونم كاري كنم
-
چه جوری دست خودت نیست؟یعنی اختیار ذهنت و فکرت و قلبت و...دست خودت نیست؟؟!!!
کارهایی که همسرت بعضی وقت ها انجام میده آزار دهنده است ولی به نظر خودت اینا دلیل خوبیه برای تلخ کردن زندگی؟!
به نظر من تو مرثیه سرایی زیاد میکنی و مرتب خاطراتو به یاد میاری وبدی هاشو بزرگ میکنی و...
مرثیه سرایی زیاد نتیجه اش میشه بیشتر شدن مشکلاتت :
بعضی رفتارای همسرتو میتونی با عکس العمل مناسب تعدیل کنی ولی اول باید روی خودت کار کنی و تلاشتو برای بیرون آمدن ازین حالت مفعول بودن و تبدیل شدن به حالت فاعل شدن شروع کنی
سعی کن مرثیه سرایی نکنی و به جای اینکه تو خلوت خودت هم بگی از زندگی بدم میاد و این بده و اون بده و....از جملات مثبت شروع کن
گذشته رو رها کن.هر کی هر کاری کرد ببخش و از ذهنت بیرونش کن
-
ترانه جان اين مطلبي كه گذاشتي واقعا با من منطبق بود.من اصلا ثبات احساسي ندارم و اين رو از قبل هم مي دونستم...ولي انگار دوستش دارم و نمي خوام تغييرش بدم و فكر نمي كردم قراره تو زندگيم اين قدر اثر بذاره
ترانه من گذشته رو فراموش كردم...اصلا فراموش كردم كه چرا ساعت ها مينشستم و غصه مي خوردم
يك خوبي كه دارم اينه كه كينه اي نيستم...ولي تا قبل عروسي همش ترس داشتم...احساس مي كردم در هر لحظه قراره يك اتفاقي بيفته...كه همه چيز خراب بشه...
ولي الا من يك ادم خنثى هستم....پيشرفت كردم البته
قبلنا خونه خالم حوصلم سر ميرفت ...الان دوست دارم بمونم چون انرژي مثبت ميگيرم
بدبختي اينه كه من تو عشق عاشقي ادم سخت گيري ميستم و كسي كه مطابق ميلم بشه زود ازش خوشم مي ياد
مسئله اينجاست كه شوهرم چيزي كه منو جذب كنه نداره
حتما مي گين خوب چرا باش ازدواج كردي...چون گفتم خوب شرايطش خوبه ،تحصيل كردست ،مهربونه،خارج زندگي مي كنم پيش خانوادم،وكلي هم ازش تعريف شنيدم و اين كه چشم و گوشش نمي جنبه ...خوب عشق هم بعد از ازدواج به وجود مي ياد كه نيومد و اون اتفاق لعنتي كه اون وسط پيش اومد همه چي رو خراب كرد..
اصلا مي دوني چيه...اختيار دلم هم دست خودم نيست...من قبلا شكست خوردم و فكر نمي كردم ديگه ممكنه كسي رو دوست داشته باشم...ولي الان يكي داره پيدا ميشه كه شوهرم نيست.نمي خوام بهش علاقه مند بشم ولي فكرمو درگير كرده