صابر عزیزم،
"سلام آقای دکتر"
ممنونم که جواب سوالام رو دادی،
"من از شما ممنونم که برام وقت میذارید" بیا یه نگاهی به جوابهات بندازیم شاید یه نتیجه خوب گرفتیم
"ممنون"
اما قبلش باید بگم که در حال حاضر مراقب خودت نیستی! چه خبره؟! بغض چرا؟ این همه ناراحتی برای چی؟ برای همین مشکلاتی که گفتی فقط؟!؟؟؟
"نمی دونم چرا این همه حس بد این همه ناامیدی در من موج می زنه ای کاش بودین و حال همین لحظه ی منو می دیدی" پس شما اینطوری هستی بقیه چه کنند؟
"خدا بهشون صبر بده و قدرتی برای تحمل این همه رنج را" خدا رو شکر کن پسر! برای همین دو تا دستی که می لرزند! برای همون گلویی که می تونه بغض کنه و بگیره! برای چشمات که خیس می شوند و گریه می کنی... برای همین سفره ای که سرش می شینی و پدر و مادری که چه خوب و چه بد، می بینیشون!!
"دقیقا دیشب که آف بودم تا صبح داشتم به همین مسائل فکر می کردم سلامتی که دارم پدر مادری که دارم خدایی نمی تونم نامردی کنم هیچی تو زندگی برام کم نذاشتن اما نمی دونم با این همه تنفر چکنم خسته شدم بهشون مدیونم پدر مادر هستن زحمت کشیدن برام بزرگم کردن بچه ایی رو بزرگ کردن که در پیری یارو همراهشون بشه اما احساس می کنم اون مار تو آستین منم منتظر فرصتی که کیلومترها ازشون دور بشم دیگه دارم حداقل احترام رو بهشون می ذارم دست خودمم نیست و حالم از خودم بهم می خوره!"عزیز برادر، خیلی ها این فرصتهای ساده رو ندارند... برای همه اینها خدا رو شکر کن و امیدوار باش که مشکلاتی که داری ساده حل می شوند!می دونی داداشم، زندگی یه جور تجربه کردنه واقعیته.. ادم تجربه می کنه، یاد می گیره! اشتباه می کنه... یاد می گیره! و یه روزی می رسه که وقتی بر می گردی و به امروز خودت نگاه می کنی، یه لبخند کوچک روی لبات نقش می بنده و می گی کاش اون روزا بود....زندگی همینه دیگه!
"میدونم اما حال رو چه کنم هنوز آینده نیومده و من در حال خودم موندم گذشته دیگه گذشته آما حال و آینده در دستان منه با اراده من رقم می خوره اما چه کنم که از حال از همین لحظه نفرت دارم و اصلا منتظر آینده نیستم"حالا هم به جای غصه خوردن و حرص خوردن، نیمرو بزن و وقت کردی یه تعارفی هم بکن! شااید ما هم یه ناخنکی به صبحونه و نهار و شام شما، یکجا، زدیم!
"ما مخلصیم شما امر کن نیمرو چیه با بهترین غذاهای مازندران پذیرای شما هستم"
بریم سراغ جوابهای اقا صابر ۲۲ ساله که عمرا همت کنه یه طلوع خورشید باحال دریاشون رو به ما نشون بده! می دونستی نگاه کردن طلوع خورشید دریای مازندران، به نظر من بزرگترین معجزه زیبای زندگیه!
تقدیم به شما "میدونستین قریب به چهار ساله دریا نمی رم! حوصله هیچ کاری رو ندارم و آقای دکتر یه همت کن کار و تعطیل کن بیا مازندران یه کلبه درویشی داریم در خدمت شما باشیم و حسابی از هوای پاک دریا و کوهستان مازندران لذت ببرید ما در خدمتیم"
نوشتی من هیچ انتظاری از خودم ندارم! خب من می خوام تجدید نظر کنی و یه لیست از انتظاراتی که از خودت داری بنویسی
"یه حالی دارم دوست دارم تو همین حال خودم بمونم اصلا دوستندارم تغییر کنم آخه این چه وضعیه که من دارم حالت لختی پیدا کردم!"
مثلا صابر دوست نداره منفعل باشه/ صابر دوست داره حرفاش رو واضح بگه/ صابر باید بخشنده باشه/ و و و
اما یه نکته تو جواب سوم بود! تو نوشتی نمی تونی در گذشته تغییراتی ایجاد کنی... خب این طبیعیه! هیچ کس نمی تونه! حالا پس من و تو به این نتیجه رسیدیم که مشکلاتی در گذشته وجود داره که موجب ناراحتی شما شده، این رو می پذیریم به عنوان یک واقعیت و کاری به ایکاش ها و حسرتها و ... نداریم! سوال اینجاست که حالا به نظرت چه کنیم که گذشته تاثیری در زمان حال و اینده نداشته باشه؟ چون چیزی که در دست ماست همین زمان حاله
"واقعا دیگه نمی شه کاری کرد در خانه ما طلاق عاطفی رخ داده و دیگر مسائل غیر قابل کنترل شده بله گاهی می خندیم گاهی شادیم اما تمام این گاهی ها فقط به ظاهر هست و ناامیدی در خانه ما مانند هوا در همه جا پخش است"
اما در مورد بخشش، من اصراری ندارم که ببخشی یا نبخشی... اما می خوام بگم که بخشش یک نفر موجب رهایی فرد بخشنده می شه و هیچ تاثیری در روحیه فردی که بخشیده می شه نداره ، به این موضوع توجه کرده بودی؟
"گاهی می گم اصلا صابر تو چه حقی داری که می گی نمی بخشم؟ اصلا کی گفته ببخش که می گی نمی بخشم؟ نمی دونم اصلا حقی دارم که ناراحت باشم حقی دارکه دلخور باشم که این حق داده شود که ببخشم؟ بنظر شما صابر در این اتفاقات باید آزرده می شد که حق بخشش داشته باشد؟"
چند تا کار هم باید انجام بدی:
۱. تنظیم دقیق ساعت خواب از همین امشب ( مدت خواب شما هشت ساعت تمام)
"باید معجزه بشه این حالت پیش بیاد و بشم صابر خابالوی گذشته"
۲. دویدن به مدت ۱۵ دقیقه هر روز با شمردن گامها
"هر روز عادت به پیاده روی یک ساعته دارم اما دو نگرفتم آیا اون پیاده روی کافی نیست؟"
۳. گوش دادن به موسیقی بدون کلام هر روز به مدت ۲۰ دقیقه ( دو نوبت ۱۰ دقیقه ای)
"حتما"
۴. نوشتن تمام غصه های صابر در یک ورق کاغذ سفید با خط خوب
"یک بار برا خودم تایپ کردم همون قبوله؟ "
۵. میل کردن صبحانه، نهار و شام سر ساعت به تنهایی ( ۳ روز اول رو حتما نوبت شام و نهار تنها باش با عذر خواهی از خانواده در اتاقت میل کن)
۶. صرف کردن یک نوبت نهار یا شام با دوستان دو نوبت طی هفته اینده
"دوست؟ کدوم دوست؟ ای آقای دکتر..."
۷. دوش گرفتن با اب ولرم، هر روز صبح بعد از بیدار شدن قبل از صبحانه
"جزء عادت هام هست"
۸. ورزش کردن صبحگاهی قبل از صبحانه
"انجام می دم"
۹. سعی کن هر دو شب یک بار، یک فیلم سینمایی رو ببینی و نقد مربوط به اون رو بخونی
"می خوام بگم لطفا حذف کنید این تمرین رو اگه می شه"
۱۰. خوندن نماز و نیایش در محل مناسبی از اتاق خودت
"اینم جز برنامه های روزانه ی من هست"
فعلا همین! منتظرم تا نتیجه رو طی دو روز اینده موقتا بگی. بعدا تمرینات شما کمی بیشتر می شه