RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
تو نمی تونی یه نفرو دوست داشته باشی ولی بخوای ازش جدا بشی،دچار دوگانگی می شی.از یه طرف به خاطر علاقه ت
می خوای ارتباط داشته باشی از طرف دیگه به خاطر عواقب این رابطه می خوای جدا بشی.برای اینکه آرامش داشته
باشی یا باید عواقب رابطه رو بپذیری و ادامه بدی یا مشخص کنی احساست نتیجه وابستگی و تملکه یا واقعن دوستش
داری که بتونی قطع کنی یا به خاطرش از خودت بگذری.وقتی از دو طرف کشیده بشی نه از راه چپ به جایی می رسی
نه از راست یه طرفو قطع کن تا در جهت دیگه به مقصد برسی.یا تباهی یا سعادت.
RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
ممنون ،آقای فرهنگ 27 :72:
نمیدونم وابستگیه یا علاقه مثالی میزنم شاید شما بتونین تشخیص بدین که علاقس یا وابستگی،اون روزی که واسه اولین بار دیدم با نامزدشه ،احساس کسیو داشتم که عزیزش فوت کرده با اینکه تقریبا دو ماه قبلش از هم جدا شده بودیم.تو اون 3ماهی که فکر میکردم نامزد داره هر روز کارم گریه بود جاشم فرق نمیکرد واسم،نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم.تو سلف دانشگاه ،توی ماشین و...
آرزو میکردم زودتر قیامت شه تا من اونو ببینمو بهش برسم ...واسش ارزوی خوشبختی میکردم،(هرچند میدونستم اگه واقعا علاقه بهم داشت نامزد نمیکردو...)یا یک روز قبل از اینکه بفهمم نامزد کرده -وقتی که قهر بودیم- تو خیابون دیدمش،پاهام لرزیدند،قدرت اینکه رو پاهام راه برمو نداشتم،(با اینکه ازش ناراحت بودم) تا چند دقیقه نمیدونستم اطرافم چه خبره!نمیدونم این علاقس یا وابستگی،شما بگین چیه؟:325:
شما میگین اگه من بهش واقعا علاقه داشته باشم نمیتونم تمومش کنم؟
RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
بذار حرفمو اصلاح کنم،آدم سیگاری به سیگار علاقه داره یا وابسته ست،ولی سیگار دشمنشه هر چند که بهش لذت
می ده ولی می زنه ریه قلب دندونشو داغون می کنه.رابطه شما م مثل سیگاری و سیگارـه،شما وابسته ای ولی
اون دنبال منافع خودشه حتی اگر بهت آسیب بزنه.اینکه احساست چیه مهم نیست اون می خواد در جهت منافع
خودش بهت آسیب بزنه دوست داشتن چنین شخصی عاقلانه ست؟
RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
بذار حرفمو اصلاح کنم،آدم سیگاری به سیگار علاقه داره یا وابسته ست،ولی سیگار دشمنشه هر چند که بهش لذت
می ده ولی می زنه ریه قلب دندونشو داغون می کنه.رابطه شما م مثل سیگاری و سیگارـه،شما وابسته ای ولی
اون دنبال منافع خودشه حتی اگر بهت آسیب بزنه.اینکه احساست چیه مهم نیست اون می خواد در جهت منافع
خودش بهت آسیب بزنه دوست داشتن چنین شخصی عاقلانه ست؟
ممنونم که وقت میذاریدو منو راهنمایی می کنید.:72:
حق با شماست،نه اصلا عاقلانه نیست،واسه همینه که میخوام تمومش کنم(از همون اولم اشتباه بود)،اشتباهمو پذیرفتم ومیخوام جبرانش کنم میخوام همه چی مثه قبل بشه
RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الف-ح
سارای عزیزم ..
چیزی که الان خیلی اهمیت داره اینه که وقتی رابطه رو قطع کردی به طور کامل قطع کنی و فردا اگه این اقا اومد گریه و زاری کرد به هیچ وجه قبول نکنی ..
یعنی اول برای خودت و تو دل خودت این رابطه رو تموم شده بدونی و متوجه بشی که هیچ احساسی جز وابستگی بهش نداری .. نه اینکه تلقین کنی و بگی نه تموم شد ولی فردا با برگشتن اون اقا دوباره دلت بلرزه ..
ببین عزیزم این اقا اگر واقعا انقدر شما رو دوست داشت هیچ وقت ( حتی به زور و اجبار ) نمیرفت نامزد کنه و پای علاقه ش وایمیستاد .. پس بدون که هنوز به اون بلوغ فکری نرسیده که بتونه برای خودش تصمیم بگیره و بسته به شرایط نظرش عوض میشه ..
این اقا اگر واقعا اعتقادات مذهبی داشت اونجور که شما میخوای هیچ وقت حتی پیشنهاد رابطه ی جنسی رو نمیداد و بهش فکر هم نمیکرد .. پس بدون همه ش نقابی بوده برای به دست اوردن شما ..
این اقا اگر واقعا به شما علاقه داشت میتونست خانواده ش رو راضی کنه و عواقب انتخابش رو بپذیره . پس هنوز مرد نشده و محکم نیست ..
این اقا اگر برات ارزش قائل بود هیچ وقت قبل ازدواج جسمت رو ازت طلب نمیکرد ( هرچقدر هم که تحت فشار بوده باشه ) .. پس نیازهای خودش رو بر ارزش و احترام شما مقدم میدونه ..
و .............
عزیزم من اینهمه دلیل برات اوردم که این اقا دوستت نداره !
هنوزم میگی از دوست داشتنش مطمئنم ؟؟
کسی که یه بار پاش بلغزه و به قول شما روی علاقه ش پا بذاره و نامزد کنه مطمئن باش خیلی زودتر از چیزی که فکرش رو کنی فراموشت میکنه ..
شما دیدی دختری رو که از ایشون خواستگاری کرده ؟ دیدی کسائی که بهش پیشنهاد دوستی دادن رو ؟؟
الان که اشتباهت رو پذیرفتی و میدونی که کارت درست نبوده فقط به خودت فکر کن و برگرد تو راه درست زندگی ..
دلت براش میسوزه و میدونی که دوستت داره و ...... اینا همه ش بهانه ست ..
ما دخترا ساده ایم و این احساسات برامون مهمه .. مطمئن باش خیلی از پسرها به هفته نکشیده فراموش میکنن ..
من تو رابطه ی قبلی هرکاری از دستم برمیومد کردم و طرفم رو همه جوره حمایت کردم .. بارهای بار باهاش قهر کردم و التماسم میکرد که برگردم .. وقتی منو به دست اورد اخلاقش عوض شد .. برای ازدواج هم رفت یه دختر آفتاب مهتاب ندیده گرفت .. پسرا همینن عزیز من . چه تو باور بکنی چه نه ..
راه درست رو میخوای ؟ گفتم بهت . کامل کات کن .
بدون هیچ نشونی که بتونه دنبالت بیاد و دوباره راضیت کنه برگردی ..
اگه میتونی چند روز برو سفر .. یکم به خودت فکر کن . خودخواه باش تو این زمینه ..
میدونی اگه بازم باهاش ادامه بدی چی میشه ؟
یه روزی میرسه که مثل امروز من خجالت میکشی از نگاه کردن تو چشمای شوهرت ..
خیلی بده ..
گفتنی ها رو همه گفتیم عزیزم .. تصمیم با توئه ..
اگر تصمیم قاطع رو گرفتی به ما هم بگو و بدون همه کنارتیم و کمکت میکنیم . :72:
RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
[quote=الف-ح]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الف-ح
سارای عزیزم ..
چیزی که الان خیلی اهمیت داره اینه که وقتی رابطه رو قطع کردی به طور کامل قطع کنی و فردا اگه این اقا اومد گریه و زاری کرد به هیچ وجه قبول نکنی ..
یعنی اول برای خودت و تو دل خودت این رابطه رو تموم شده بدونی و متوجه بشی که هیچ احساسی جز وابستگی بهش نداری .. نه اینکه تلقین کنی و بگی نه تموم شد ولی فردا با برگشتن اون اقا دوباره دلت بلرزه ..
ببین عزیزم این اقا اگر واقعا انقدر شما رو دوست داشت هیچ وقت ( حتی به زور و اجبار ) نمیرفت نامزد کنه و پای علاقه ش وایمیستاد .. پس بدون که هنوز به اون بلوغ فکری نرسیده که بتونه برای خودش تصمیم بگیره و بسته به شرایط نظرش عوض میشه ..
این اقا اگر واقعا اعتقادات مذهبی داشت اونجور که شما میخوای هیچ وقت حتی پیشنهاد رابطه ی جنسی رو نمیداد و بهش فکر هم نمیکرد .. پس بدون همه ش نقابی بوده برای به دست اوردن شما ..
این اقا اگر واقعا به شما علاقه داشت میتونست خانواده ش رو راضی کنه و عواقب انتخابش رو بپذیره . پس هنوز مرد نشده و محکم نیست ..
این اقا اگر برات ارزش قائل بود هیچ وقت قبل ازدواج جسمت رو ازت طلب نمیکرد ( هرچقدر هم که تحت فشار بوده باشه ) .. پس نیازهای خودش رو بر ارزش و احترام شما مقدم میدونه ..
و .............
ممنون عزیزم،تصمیمم قاطعس.الان از شهرم دورم،در حال حاضر تنها کاری نمیتونم کنم اینه که خطمو عوض کنم،به محض اینکه برم خونه عوضش میکنم.فردا هم بهش میگم که این رابطه از نظر من تموم شدس.و واسه همیشه قطعش میکنم.
به حرفای اقای فرهنگ 27 هم خوب فکر کردم،من بیشتر وابسته ام تا علاقه داشته باشم.
و مطمئنم میتونم با کمترین سختی فراموش کنم،یه حسی بهم میگه این سری مثه اون سری اذیت نمیشم.
البته اشنایی با این سایته خوب ودوستای خوبی مثه شما بی تاثیر نیست،ممنونم که کنارمین ،واسه اذیت نشدنم هم تصمیم گرفتم بیام این سایتو خودمو مشغول کنم.مثلا امروز تا میومدم دلتنگش شم این کارو میکردم.واسم دعا کنید
بازم ازتون ممنونم :72::72:
RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
امروز همه چیو تموم کردم،خداحافظی کردم ولی اون اصلا جوابمو نداد.اصلا واسم سخت نبود و ناراحتم نشدم که جوابمو نداده،
الانم احساس ارامش میکنم و البته 1ذره ترس (تا حالا کسی از رابطمون خبر نداشته جز مامانش و 1،2تا از دوستای صمیمیم که همشهریم نیستن،فقط میترسم واسه تلافی به چند نفر بگه که باهم دوست بودیم البته کاری نکردم که بخوام بترسم ولی دوست ندارم کسی دیگه از این ماجرا خبردار شه) .
RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
امروز اس ام اس داد،زنگ زد ،جواب ندادم،واسم خیلی سخته که زنگ یزنه و جواب ندم،حالم اصلا خوب نیست:302:
RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
سلام دوستان عزیز:72:
اعصابم بهم ریختس،من کات کردم ولی اون دست بردار نیست زنگ میزنه ،اس ام اس میده.
وقتی اینجوری میکنه بهم میریزم الان امکان عوض کردن خطمو ندارم،وابستگیم بهش کم شده،کمتر بهش فکر میکنم
ولی اون با این رفتارش ازارم میده،لطفا راهنماییم کنید :325:که چکار کنم که کمتر اذیت شم،چی بهش بگم دست از سرم برداره:302::302:
RE: مامانش بخاطر اختلاف سنیمون راضی به ازدواجمون نیست
ببین دختر گل پیدا کردن یه دختر نجیب که اهل دوستی باشه خیلی سخته پس هر کاری می کنه تا شما رو برگردونه
برای همین انتظار داشته باش تماس نگیره باید خودتو قوی کنی جواب ندی.