RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
خوب اگه اینی که دوسش دارمو از دست بدم چه کار کنم؟اگه به قوله شیلا خانم دلامون از هم دور شد اون وقت چه کار کنم؟منم الن از خونوادم میخوام ما رو نامزد کنن تا من از دستش ندم.خودمم میدونم شرایطم واسه زندگی مستقل کافی نیست.ولی خونوادم میگن حتما باید چادری باشه و افراد مانتویی اصلا قابل اعتماد نیستند!
من واقعا دوسش دارمو حاضر نیستم به هیچ قیمتی از دستش بدم.
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
دوست عزیز ببخشید من قصد جسارت ندارم اما طرز فکر خانواده ی محترم شما همانند کشیش های قرون وسطی است. یه تیکه پارچه معیار سنجش وقار و نجابت کسی نیست. عفاف و نجابت زن در رفتارش و در نگاه و صحبتش بیشتر نمود پیدا میکنه تا در چیزهای دیگه. شما باید سعی کنی با دلایل منطقی نگرش خانوادتو تا حدی عوض کنی اگر چه میدونم که عوض کردن فکر آدمها اونهم در سنین بالاتر بسیار مشکله.
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
دوستان ممنون ميشم اكه بكيد من جه طور مي تونم طرز فكذر خونوادمو مثل خودم كنمو از قرون وسطي درشون بيارم؟
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام دوست عزیز
به نظر من بهتره قبل از اینکه جلو خانوادتون بایستید یا فکر دوستتون رو از سرتون بیرون کنید روابط خودتون رو به مرور بکنید نقاط مثبت و منفی دوستتون رو بررسی کنید انتظارات خودتون رو از همسر آیندتون یه مرور بکنید بدون اینکه به این خانم فکر بکنید اگه مطمئن شدید که اون خانم از هر جهت برای شما مناسبه با خونوادتون خیلی منطقی و بدون اینکه روی یک فرد خاص پافشاری کنید صحبت کنید و دلیل اونها رو از اینکه عروس چادری می خوان بپرسید و بگید اگه یه عروس چادری داشته باشید که (تک تک نقاط ضعف یک همسر رو بگید نقاطی که برای دوست خودتون به عنوان نقاط مثبت ذکر کردید)اینطوری باشه چی؟ شما فکر می کنید من اینطوری خوشبخت می شم؟ این سخنان و بحثها باید با لحنی کاملاً آمرانه بیان شوند تا تاثیر مضاعف داشته باشند اگه دیدید که تونستید اونها رو تا حدی متقاعد کنید حرف رو روی همسر دلخواهتون و نقاط مثبت اون که می دونید از نظر خانوادتون هم نقطه مثبت محسوب میشه بیارید و بعد تا حدی به اونها اطمینان بدید که بعد از ازدواج همسرتون تحت تاثیر خونواده شما تغییر می کنه و بهتر میشه و اصلا از این موضوع که من از چادری ها خوشم نمی آید جلوی اونها صحبت نکنید چون تاثیر عکس داره
از طرفی موضوع شما با دوستتون است شما می تونید خیلی اتفاقی وقتی با دوستتون و اون خانمی که ادعا کرده شما به خواستگاریش رفتید سر صحبت رو باز کنید و به نوعی قضیه رو به اینجا بکشونید که چرا همچین حرفی رو زده و در اصل به دوست خودتون ثابت کنید که همچین قضیه ای در میون نبوده بعد از اینکه دوست شما به شما اعتماد کرد با او در مورد خونوادتون بیشتر صحبت کنید و به اون بگید اگه واقعاً شما رو می خواد جلو خونواده شما تا حدی باید حفظ ظاهر کنه نه به این معنی که چادر بپوشه و هر چی که گفتند انجام بده بلکه تا حدی پوشیده تر باشه تا وقتی خونواده شما اونو می بینند جا نزنند شما در اصل باید هر دو طرف را آرامتر کنید تا بتونید به مقصودتون برسید چون همون طور که از حرفهای شما پیداست شما نمی خواید هیچ کدوم از اونها را از دست بدید و درستش هم همینه
امیدوارم تونسته باشم تا حدی به شما کمک کنم و آرزو می کنم به زودی مشکل شما حل شه
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
همه ي اين كارا رو كردم و دوستمم خيلي بوشيده تر از قبل شده اما فكر كنم خونوادم به جاي اينكه به فكر خوشبختي من باشند به فكر ابرو خودشونند و انكار واسه خودشون همسر انتخاب كنند،من تمام ويزكي هاي دوستم و به جز جند مورد جزيي قبول دارم و خيليم اخلاقاشو دوست دارم
از توجهت ممنونم
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
امروز دوستمو تو دانشگاه دیدم,من همیشه ازش خواسته بوده که هیچ وقت موهاشو تو صورتش نده.
اما امروز...داده بود تو صورتش و جواب سلام من با سردی جواب داد.
من فکر می کنم می خواد لجمو در بیاره که دیگه بهش فکر نکنم و برای همیشه از زندگیش برم بیرون.شما چه جوری فکر میکنید؟ چه کار کنم؟ دارم دیوونه میشم.
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
با سلام
به نظر من شما هم مثل خودش رفتار کن . البته تا یه زمان محدود . بعد هم اگه واقعاً دیدی بهش علاقه مند هستی و نمیتونی دوریشو تحمل کنی برو مستقیماً بهش بگو اصلاً ازش بپرس تصمیش واسه آینده چیه ؟ آیا شخص دیگه ای در زندگیش هست؟ و اگه دیدی ایشون علاقه ای به شما نداره کم کم بی خیالش شو این به نفع خودته. البته می دونم که سخته ولی واسه ازدواج علاقه باید دو طرفه باشه نه یک طرفه. ازش بپرس معنی این سرد برخورد کردناش چیه؟ اصلاً شاید می خواد نازش بکشی......
و اما در رابطه با خانوادت: اونا میگن حتماً عروسمون باید چادری باشه یا اینکه منظورشون از چادری بودن اینه که فقط جلف نباشه و دختر متین و سنگسنی باشه این خیلی مهمه؟ به نظر من الان دیگه کمتر خانواده ای هست که میگه حتماً حتماً چادر. و اکثراٌ دوست دارن عروسشون یه دختر متین و سنگین و با حجب و حیا باشه و در عین حال اجتماعی و شاد. به هر حال اگه اون واقعاً این خصوصیات را داره و فقط چادر نمی پوشه و اگه شما از لحاظ خانوادگی به هم می خورید دلیلی واسه مخالفت خانوادت و جود نداره.
اما بهتره اول از عشقت و اون چیزی که تو دلش می گذره با خبر بشی بعد خانوادت رو متقاعد کنی آن هم نه با بی احترامی باید با دلایل منطقی با اونا صحبت کنی.
من خودم عروس خانواده ای شدم که همشون یعنی هم خواهر شوهرام و هم مادر شوهرم چادری هستن و خودم هم از اونایی نیستم که مثلاً مواظب باشم موهام پیدا نشه یا خیلی سخت بگیرم. ولی به اعتقاداتم پایبند هستم و همیشه سعی می کنم حریم عفاف رعایت بشه.
پس این مساله نمی تونه تاثیر آنچنانی در زندگی آیندتون داشته باشه.
زیاد در این مرحله به احساساتتون بها ندید از عقلتون کمک بگیرید و مطمئن باش که هر چی که پیش میاد به خیر و صلاح شما خواهد بود.
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
اه من فکر کردم مشکلتون حل شده!
ببینید چرا سخت می گیرید آخرین کاری که می تونید انجام بدید اینکه اگه از همه نظر اونو می پسندید خونوادتون روقانع کنید من احساس می کنم در این مورد با خونوادت صحبت نکردید یعنی می خوای دل هیچ کدوم رو نشکنی بالاخره از یک طرف شروع کن با یه صحبت نهایی با اون دوستتون یا با خونواده و شنیدن حرف نهایی اونا می شه تصمیم گرفت این قدر خودتون روعذاب ندید...
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
با درود
ضمن تذکر به wintersun درباره طرز سخن گفتنشان(که پوزشخواهی ایشان جوازی برای چنین سخنانی نیست) و نیز تذکری دیگر به برخی از دیگر دوستان که نوشتارهای اخیر را در کمک به این هموند گرامی گذارده اند؛
آقای nakm ارجمند و دلبسته شده باید این مورد را در نظر داشت که از دست دادن کسی یا چیزی به معنای بدست نیاوردن بهتر از آن در آینده نیست و افزون بر آن برخی تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی را نمی توان دگرگون کرد،زیرا هر فردی از زمان به دنیا آمدن تا این سنی که دارد به هر حال با یکسری تربیتها و آموزشها بزرگ شده است که لاجرم همه آنها بر جانش اندرون شده و با جانش بیرون می رود.
دوست جوانم،می دانم که سخت است،ولی شما و ایشان از دو جهان کاملاً جدا از هم و متفاوت بوده و این امر از همین نخست آشکارا پیداست.(بیرون ریختن مو توسط ایشان و بد دانستن و نپسندیدن این رفتار از طرف شما . . .)در مورد تغییر نظر ایشان یا خانواده خود این نشدنی است و آب در هاون کوبیدن است و بس.پافشاری شما بر ادامه این رابطه به ذلیل دخالت مستقیم احسسات شماست که قهراً عاری از منطق و خردمندی است.
شما می خواهید هم اکنون هر جوری که شده ایشان را به چنگ آورید و به بهانه اینکه قصدتان ازدواج است،درصدد ادامه این رابطه اید.اگر واقعاً برای ازدواج ایشان را در نظر دارید،باید نخست خود را بهتر بشناسید و سپس کسی را نزدیک به ویژگیهای شخصیتی،فرهنگی،عقیدتی،مذهب ی و رفتاری خود برگزینید.در گزینش یک کیس برای ازدواج،به هر حال ممکن است آن مورد یا کیس از دیدگاه منطقی و خردگرایانه *حذف و رد* گردد.ببینید برای ایشان بیرون ریختن مو عادی است،حتی ممکن است خانواده ایشان حجاب نداشته باشند،اکنون شما از این کار بدتان می آید،آیا اختلاف به این بزرگی را نمی بینید؟یا مگر می پندارید رای و نظر خانواده شما و بویژه مادر محترمتان مهم نیست؟؟؟براستی چه چیزی را می خواهید تغییر دهید!!!آن دختر را یا خانواده تان را؟چرا؟؟؟تنها برای وصل به آن دختر؟!!به خدا سوگند که ایبشان را 10% هم نمی شناسید و حتی خانواده خود را . . .
بنده سفارشم این است که نخست به تحصیل،سربازی و کار خود برسید و سپس در زمان مناسب یک دختر محجبه را ه خانواده و خودتان می پسندید،برگزینید.
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
خانم سنگ صبور
من اصلا نمیتونم لج اونو در بیارمو کاری کنم ناراحت بشه اما نمی دونم چرا اون یه دفعه این قدر سنگ دل شده .من خوبی کم بهش نکردم که هیچ بلکه خیلیم زیاد بوده اون هر چی می خواست یا هر کار که میخواست در حد توانم براش انجام میدادم.حالا دلم نمیاد و نمی تونم کاری کنم که حرصش در بیاد.اون حتی رمز سایتشم عوض کرده که دیگه من نتونم برم توش منی که تا ترم قبل خودم براش انتخاب واحد می کردم.نمی دونم منظورش از این کارا چیه.آیا واقعا دیگه دوسم نداره؟
اون روز که گفت دیگه بهش اس ام اس نزنم بهم می گفت تو خیلی بد قولی الانم قول میدی که خونوادتو راضی کنی اما باز میزنی زیره قولت.
ما رشته مون معماریه,اون نقشه هاشو چون خودش نمیرسید بکشه داد من بکشم منم اصلا نمی رسیدم بکشم اما چون اون ناراحت نشه قبول کردم .من علاوه بر دانشگاه مغازه ی داداشمم میرم که از الان بتونم رو پای خودم وایستم.چون روم نمیشه از بابام پول بگیرم.من هر شب تا 11 مغازه بودم تا می رسیدمم خونه ساعت 12 میشد.بعد شام تا ساعت 1.5 -2 میشستم مقشه ها اونو میکشیدم صبحم که از 8دانشگاه بودیم اما چند تا از کاراشو نتونستم تا روز تحویل آماده کنم.اما کارا خودم 7-8 تاشو نرسیدم بکشم.نمره اونم 0.5 نمره از من بیشتر شد .اون روز اینا رو میگفت که دلیله بد قولیه منه و البته یک شبم قرار بود براش قیمه نذری ببرم اما اون جایی که دعوت بودم غذا تموم شدو به خودمم ساندویچ دادند!نمی دونم این وسط تقصیر من چیه.2-3 بارم تو دانشگاه قرار گذاشتیم منم 10 دقیقه ای دیر اومدم با اینکه من 0.5 ساعت قبل از قرار راه اوفتاده بودم اما تاکسی گیرم نیومد.البته ناگفته نمونه فاصله ی خونه ما تا دانشگاه کمه.می گفت اینا دلیلای خوبیه که تو بد قول باشیو نتونی سر قولت واستی.نظر شما چیه آیا واقا من بد قولم.
خونوادمم تاکید دارند که عروسشون باید چادری باشه.نه فقط متین و سنگین!
یکی از داداشام خیلی هوسبازه و با وجودی که زن داره بازم gfداره و هر روز با یک کدومشونه.من اینا رو هم واسه اون تعریف کردم فکر کنم نسبت به منم بد گمان شده که شاید منم اینوری باشم.چه کار کنم این ذهنیت از ذهنش پاک بشه؟