سلام دوستان خوبم، وای این دو روز چقدر دیر و سخت گذشت.
دلم براتون تنگ شده بود.
سه روز اول هفته هم تموم شد فقط یه هفته از این ترم مونده و من دلم نمی خواد تموم شه
http://www.postsmile.net/img/20/2008.gif.
یه چند تا مشکل دارم اگه می تونید کمکم کنید( احساس می کنم به این موضوع ربط داره):
- اصلا دلم نمی خواد وقتم رو با خانواده بگذرونم (پدر و مادر و برادرم) فقط دلم می خواد تنها باشم اصلا با تنهایی خیلی رفیقم.
- اصلا دلم نمی خواد خانوادم در باره این موضوع باهام صحبت کنن (با مادرم زیاد مشکل ندارم) اما اصلا دلم نمی خواد پدرم در باره این موضوع باهام صحبت کنه (با توجه که اصلا باهاشون چه درباره این موضوع و چه مسائل دیگه خیلی کمتر از سابق صحبت می کنم بهتر بگم اصلا صحبت نمی کنم) عصبی می شم سردرد می گیرم مثل امروز صبح.
- اکثر اوقات با هدفون دارم موزیک گوش می دم اما یه خط از آهنگ هایی که گوش میدم رو به یاد نمی یارم.
- گاهی اوقات خوشحالم و اکثر اوقات عصبی و بی حوصله (حوصله کسی رو ندارم) حالت چهرم عوض می شه (انگار همه چیمو از دست دادم یا مثلا خدا نکرده یکی فوت کرده اینجوری می شم)
- حوصله هیچ کاری رو ندارم حتی وب گردی... اصلا دلم نمی خواد با کسی حرف بزنم فقط دلم می خواد موزیک گوش کنم و قدم بزنم تو خیابون بی هیچ هدفی.
- فعلا همینا خیلی آزارم می ده
این هفته هر کاری کردم که نبینمش نشد که نشد حالا مجید میاد میگه چه تلاش هایی کرد که من نبینمش اما نشد که نشد.
شنبه: 8 تا 9:40 کلاس داشتم کلاس بعدی هم 11؛ بعد از کلاس مجید دم در کلاسم ایستاده بود منو می خواست ببره سر کلاس خودش یه طبقه بالاتر (طبقه 4) که مثلا من نرم نبینم این خانم رو از این حرفا، هیچی چشمتون روز بد نبینه رفتیم یه طبقه بالا دیدیم این خانم هم کنار کلاس مجید استاده منو میگی اینجوری شدم
http://www.postsmile.net/img/19/1989.gif مجید و می گی اینجوری
http://www.postsmile.net/img/20/2026.gif
یکشنبه:هوا ناجوان مردانه سرد بود منم برا اینکه مجبور نشم (وسوسه نشم) هم زمان با این خانم برم دانشگاه صبح زود رفتم امتحان کارگاه داشتم ساعت 2:30 گفتم می شینم دانشگاه می خونم؛ هیچی کل روز با آقا مجید بودم (همراش سر کلاس می رفتم) تا ساعت 1:30 که می خواستیم بریم نمار و بعد هم امتحان، بازم چشمتون روز بد نبینه 200 متر مونده به در ورودی دیدم داره میاد (واقعا چجوری شناسایش می کنم نمی دونم اصلا از من بعیده تازه فقط یه لحظه دیدمش سریع سرمو برگردوندم) هیچی این دفعه اینجوری شدم
http://www.postsmile.net/img/20/2067.gif امتحانم توپ دادم
http://www.postsmile.net/img/19/1992.gif (اگه توپ نمی دادم جای سوال بود.).
خدایی این قضایا رو راست میگه و من دقیقا حاضر و ناظر بر احوالش بودم.من معتقد به قانون جذبم و مطمئنم اگه به کسی با تمام وجود فکر کنی و یا اینکه با تمام وجود نخواهی ببینیش در هر دو صورت حتما می بینیش.در حالت اول ضمیر خودآگاه و نا خود آگاهت می خوان کسی رو ببینی و می بینی و در حالت دوم ضمیر خود آگاهت میگه من نمی خوام ببینمش ولی در ضمیر ناخودآگاه فقط کلمه دیدن تکرار میشه و این گونه میشه که یه جوری شرایط فراهم میشه که ببینیش
اصلا این صابر کنار من راه میره من احساس می کنم تبدیل به آهنریا شده
و امروز نتونستم نبینمش رفتم به ببینمش اما دودل بودم هیچی اینقدر صبر کردم که بیاد اما پشیمون شدم صبر کردم همه برن کلاس راهرو خالی بشه (آخه ته راهرو تو قسمت سایت نشسته بودم) که نبینم و بعد از کلی انتظار راهرو خالی شد منم رفتم از ساختمون بیرون آمدم به سمت خروجی دانشگاه که بازم روز بد نبینید ایشون برخلاف همیشه که نیم ساعت زود میومد سر کلاس با تاخیر داشت می رفت که بازم دیدمش
http://www.postsmile.net/img/19/1971.gif؛ کلی با خودم جنگیدم نبینمش اما هر جوری بود دیدمش البته اصلا اصلا نگاش نکردم که خدایی نکرده موجب آزارش نشم از همون دور شناسایی شده بود دی: خیلی دلم می خواست منتظر بمونم کلاسش تموم بشه و تا قسمتی از مسیر با ایشون هم مسیر بشم انگار نه انگار پدرم امروز کلی نصیحتم کرد تو کلم نمیره
http://www.postsmile.net/img/20/2019.gif البته خیلی پشیمونم که چرا صبر نکردم حتی همین حالا
http://www.postsmile.net/img/20/2010.gif
حالا یه چیزی من این هفته سه بار دیدمش و یه چیزی نظرمو جلب کرد ایشون تو کلاس بچه های کامپیوتر شرکت می کنه این یعنی من اشتباه کردم در پیدا کردن اسم ؟ آخه من بر اساس اسم تمام مشخصات رو از سیستم گرفتم بماند کجا و چجوری حالا اگه رشته عوض بشه یعنی هرچی قبلا تحقیق کردم اشتباه بود.
خیلی دلم می خواد دقیق تحقیق کنم نظر شما چیه ؟
می دونم کلا برگشتیم سر خونه اول اما واقعا قانع نشدم برای فراموشی این خانم فقط یه دلیل برام بیارید که من بر اساس این دلیل باید فراموش کنم (دلیل قانع کننده)
یه مشکل احمقانه هم دارم اولش از همه معذرت می خوام برای مطرح کردن این مشکل:
من چند تا تایپیک خوندم که بیان شده بود من عاشق هر کسی می بینم می شم!
حالا من هفته گذشته که خیلی دلم می خواست این خانم و اتفاقات رو فراموش کنم و می خواستم خودمو قانع کنم گفتم با دقت بیشتری به اطرافم نگاه می کنم آدم های بیشتری رو می بینم شاید به این نتیجه برسم که افراد دیگه ایی هم هستن که بتونن جای این خانم رو در دل من بگیرن و این فرصت رو می تونم دوباره دست بیارم که یک انسان دیگه رو دوست داشته باشم.
خلاصه منی که تا حالا سر به زیر بود شدم یه پسر سر به هوا
http://www.postsmile.net/img/19/1947.gif خلاصه هرچی این ورو نگاه کردیم هرچی اون ورو نگاه کردیم هرچی آسمونو نگاه کردیم شاید یه فرجی بشه اما انگار نه انگار حتی احساس می کنم اصلا مشکل دارم مگه میشه؟ من قبول دارم خیلی ها زیباتر هستن اما اصلا هیچ کسی حتی برایه ثانیه ایی نظرمو جلب نکرد حتی برای لحظه ایی نگاه بیشتر هم کسی منو وسوسه نکرد؟ بنظرتون این حالت طبیعیه؟
میدونم این کارم اشتباه بود اما بچگی کردم حالا بنظرتون مشکل دارم؟
خیلی وسوسه شدم حتی یه جلسه هم شده برم پیش روان پزشک اما دو تا مشکل دارم کسی رو نمی شناسم و مشکل بعدی احتمال اینکه منو بشناسن زیاده (بخاطر پدرم) بهتر برم یکی از شهر های اطراف اما بازم کسی رو نمی شناسم ؛ آیا به دفترچه بیمه نیازه برا مراجعه؟
ببخشید اینقدر طولانی شد
http://www.postsmile.net/img/20/2082.gif.