RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
راستش دوستای خوبم زمان عروسی ما خانوادش هی میگفتن عروسی نگیرید برید مشهدیا داداشش میگفت ولیمه ندید مستحبه واجب که نیست تازه عروسی ما پرخرج نبود یکی تو شهرشون که فقط مهمونای خودشون بودن اونم یک ملیون پدرش داد بقیه پول ماشین عروس و اتلیه و ارایشگاه اینارو شوهرم داد پدرمن هم برای فامیلای ما اینجا شام داد کهه شوهرم خرجی نکرد حالا خود داداشش که میگفت زیادی خرج میکنید دارن میرن مکه بعد بیان ولیمه بدن فقط فرقش اینکه که خانمش لباس عروس نمیپوشه خرجش بیشتراز یک عروسی میشه
حالا اینا تو دلم مونده اونا حق دارن هرنظری بدن بعد خودشون بیشتر خرج کنن ولی من نه
به شوهرم هم میگم حق رو به مانمیده خلاصه هر خواهرش و داداشش هردفعه یک برنامه دارن که تا مدت ها من ناراحتم نمیدونم چیکارکنم اگه عید با شوهرم نرم اونجا بهتره ؟
وقتی میریم اونجا کمتر از یک هفته نمیمونه اون موقعی که کمتر موندیم دعوامون شده بود
راستش هی میخوام به شوهرم نگم ولی خیلی روشون زیاده
تصمیم گرفتم یک مدت قانع باشم تا به خواسته شوهرم احترام بزارم ولی باز کوچولو از رفتارشون میگم اخه خیلی زمان عروسی بهم تیکه انداختن از دلم نمیره
کمکم کنید
یا شوهرم به زور میخواد مارو ببره تفریح بیرون که اون هم مادر شوهرم پشت به ادم میکنه خواهرشوهرم چسبیده به جاریم از این اداها
واقعا نمیدونم چیکارکنم ؟ تحمل بی احترامی رو ندارم
من که با خیلی ها صمیمی ام و ارزوم بود با خانوادش صمیمی باشم ولی نشد
RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
نسبت به رفتارهاشون بي تفاوت باش .حالا كه شوهرت ازت حمايت نميكنه براي اينكه اذيت نشي رفتارهاي اونها بايد برات بي اهميت بشه .چه اشكالي داره بذار خواهرشوهرت خودشو به جاريت بچسبونه به تو محل نده .مگه چي ميشه .تو چه نيازي به اون داري بذار هر جور راحته رفتار كنه .سعي كن خودتو يك جور ديگه سرگرم كني . اعتماد به نفست پايينه عزيزم روي اين مساله كار كن .اگه كسي پشتشو به مهمونش كنه شخصيت خودشو نشون داده چرا ناراحت ميشي هر كه بدي كنه خودش نتيجشو ميبينه .بيخيال .
وقتي شوهرت حقو بهت نميده ولش كن . اگه ازت حمايت ميكرد وانتظارت تو را تاييد ميكرد شايد ميتونستي كمي اونها را تغيير بدي ولي الان كه شوهرت پشتت نيست اين همه گله وشكايت از خانوادش نه تنها مشكلتو حل نميكنه بلكه بدتر ازهم دورتر ميشيد .
گاهي اوقات ادم مجبوره شرايط را بپذيره .تو نميتوني فرهنگ شوهرت وخانوادشو تغيير بدي .پس بهتره كنار بياي وبراي اين قضيه زياد انرژي صرف نكني .
تو چرا اين قدر حساسي .دقيقا اين مسايل ورفتارها براي خيلي ها ممكنه اتفاق بيفته مثلا براي من .ولي من ناراحت نميشم براي منم اتفاق افتاده كه خواهر شوهرهام براي اينمه منو ناراحت كنن جاريمو خيلي تحويل ميگيرن .بذار تحويل بگيرن .راستش اين رفتارها براي من خنده داره .تو خيلي سخت ميگيري .اگه بفهمن تو ناراحت ميشي بدتر ميكنن . وخوشحال ميشن .
باور كن حساسي خيلي هم زياد .اينها كه كاري نكردن تو اينقدر از دستشون شاكي هستي برو بعضي تاپيك هاي ديگه را بخون ببين خانواده شوهر چه رفتارهايي باهاشون كردن .
يك مقدار شخصيتتو قوي كن محكم باش مستقل باش .اين همه نقاط قوت وبرتري داري به اونها فكر كن
اگه خانواده شوهرتو در نظر نگيري ديگه با شوهرت مشكلي نداري ؟
RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
سلام عزیزم
نیلای راست میگه توکه تحصیل کرده هستی .کلی امتیاز داری چرا رفتار های خاله زنکی و زنونه اونا برات مهمه
اگر بدونن حساسی بدتر میکننا نقطه ضعف دستشون نده
فقط وفقط محبت شوهرتو بدست بیار با هر روشی که بلدی
بعدا خودش میفهمهبه مرور زمان!!
کاشکی مشکل من تو زندگی رفتار خونواده شوهرم بود!!!
RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
ممنون دوستای عزیزم. از وقتی اومدم اینجا رفتم سراغ چیزهایی که همسرم رو خوشحال میکنه اونم باهام خوبه تاوقتی از خونوادش چیزی نگم میدونید چون درس زیاد خوندم و میبینم اونها با سوادکمتر کارخوب دارن مستقلن اعتماد به نفسشان بالاست غبطه میخورم. البته الان اخلاق شوهرم دستم اومده گاهی وقتا که به غار تنهایی میرفت غر میزدم ولی الان اجازه میدم تنها باشه بعدش خودش میاد پیشم لذت بخش تره فقط روزی رو میخوام که خودش بهم بگه بیا بریم بیرون تفریح یا اینکه ببینه واقعا خانوادش بهم بیرحمی میکنن امیدوارم
RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
نقل قول:
عزیزم هیچ وقت جایگاه خودتو با کسی مقایسه نکن ..
خانواده ی همسرت یه جایگاه دارن شما یه جایگاه دیگه ..
خانواده ش رو یه جور دوست داره شما رو یه جور دیگه ..
و این دلیل بر این نمیشه که شما رو کمتر یا اونا رو بیشتر دوست داشته باشه ! بلکه نوع محبتش فرق داره ..
شما با همسرت مشکل داری که بهت توجه نمیکنه ..
خب این چه ربطی داره به توجه ش به خانواده ش ؟ چرا خودتو با اونا مقایسه میکنی ؟؟ چرا مسائل رو بهم ربط میدی ؟؟
مشکل شما بی توجهی همسرته نه توجهش به خانواده ش ..
همون طور که تو پست اولت هم گفتی که با محبت هاش به اونا مشکلی نداری بلکه میخوای به تو هم توجه کنه ..
پس اول مشکلت رو برای خودت مشخص کن ..
و از مقایسه کردن خودت با خانواده ی همسرت دست بردار ..
:324::324::324::324::324::324::324:
مقایسه کردن ممنوع ! قرار گرفتن بین شوهر و خانواده ی شوهر ممنوع !
حسادت ممنوع !
یه مدت تمرکزت رو از خانواده ی شوهرت بردار !
تمام انرژی ت رو بذار رو رابطه ی خودت و شوهرت ..
هر کسی هر چیزی که داره از تلاش و اراده ی خودش داره ( کار خوب خانواده ی شوهرت و .......)
پس تو هم برای خودت و زندگیت تلاش کن ..
RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
راستش وقتی احساس میکنم که عید باید بریم اونجا کاملا ودوباره شخصیتم رو له کنن ناراحت میشم مثلا اون سالی که من ازدواج کردم خونه فامیلهاشون میرفتیم همه میگفتن چه دختر مهربون وخوش اخلاقی گرفتید مادرشوهرم حرصش میگرفت پاره ای تعریف نمیکرد ولی این جاریم که اومد همش میگفت کارمندا هی تعریف میکرد خوب من از راه دور که رفته بودم. با هزار امید به روشون نمی اوردن دوستای خوبم اگه با همسرم نرم حساب کار دستشون نمیاد؟ شاید تو برخورداشون تجدید نظر کنن.
RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
دوست عزیز همسر منم همینطوره و به خانوادش خیلی توجه میکنه تازه به خانواده منم طعنه میزنه ولی من سعی میکنم با رفتار خوب ، رفتار خوبو یادش بدم ( تا الان نتونستم ولی امیدوارم بتونم ) رک بگم ..محبت زیادی کنی پدرتو در میاره... پس خیلی مواظب باش که مث من دیوانت نکنه همسرت.
شما اول باید جذبش کنی و بعد محبت کنی بهش در حد تعادل تا بتونی خودت رو براش به عنوان شخص اول زندگیش جا بندازی وگرنه این محبت تا ابد به خانوادش ادامه داره و به شما کمتره .
RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
راستش همه اینها یک طرف ولی این که خیلی وقتا برم تو اتاق نمیاد ببینه زندم یا نه یا طول هفته حوصله حرف زدن رو نداره طرفش میرم تمایل نداره فقط دوست داره براش آماده کنم بخوره همین نمیگه بیا بشین تلویزیون ببینیم فکر میکنم به خاطر سنش یا ریشه تو رفتار خانوادگی یا درونگراییشه خیلی احساس تنهایی میکنم از صبح تا عصر منتظر میشم بیاد اخرشم اینجوری گاهی اوقات احساس میکنم به خاطر جنسیتم منو میخواد خیلی سخته الان :300:اهم با اشک دارم مینویسم چیکار کنم دوستان
RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
بااینکه برآی همسرم کارهایی که دلش میخواد انجام میدم بد نیست ولیهرروز که از سرکار میاد بهم میگه خوب جای گرم میخوری میخوابی درصورتی که کارخونه میکنم دلم خیلی میگیره
کلا زبون خوش نداره نمیتونه تعریف کنه بهترین حالت میگه بد نیست کلا این رفتار تو خانوادش ارثیه من ندیدم ازکسی یا چیزی تعریف کنن
یا اینکه اگه خودش اخماش توهم باشه من حق ندارم ناراحت بشم حتی اگه سکوت کنم بهش برمیخوره وناز میکنه همش ناز وافاده
خیلی خستم
مريم 123 بهارشادی بهم کمک کنید احساس تهی بودن میکنم
RE: محبت زیاد همسرم به خانوادش. کمتربه من
سلام فاخته جان
منم تا حالا توی ذهن و فکرم تمام رفتار های شوهرت بود که با خانوادم بعد از ازدواج اینطوری برخورد کنم نه برای ازار رسوندن به همسرم ونه برای تفاوت گذاشتن بین اون و خانوادم بلکه به خاطر این که فکر می کردم با این کارا می تونم تفکر اونا را نسبت به عروس خوب کنم همچنین من چون پسر اخر خونه ام خودمو نسبت به مادر و خواهرام مسئول می دونم وهمین الانم که مجردم همه کارای خرده ریز خونه مربوط به منه حتی برادرم از تهران زنگ میزنه و من برا رنگ کردن خونش می رم تهران نه این که اینارو سو استفاده بدونم من با انجام این کارا از سمیم قلب خوشهال میشم و مطمئنم که خدا به این کارای من اجر و پاداش می ده .و مدام با خودم میگم پیامبر گفته اگه می خواید که رستگار بشید به مادر و پدرتون خدمت کنید (البته پدر من عمرشو به شما داده ومن فقط میتونم براش فاتحه بخونم) همیشه ام سعی کردم اگرم کوچکترین تنبلی در ذهنم ایجاد شد فوری باهاش مواجه کنم و بدون غرغر اون کارو انجام بدم .پیش خودم می گفتم با خانومه یجور کنار میام ولی اگر مادر دلش بشکنه با خدا هیجور نمیشه کنار اومد
اما بعد مطالعه مشکل شما یک تکون عجیبی خوردم
من اصلا فکر نمی کردم که خانوما روی این رفتارا اینقدر حساس باشن اون بنده خدا داره تو راه درستی نسبت به خانوادش حرکت میکنه ولی تو راه درستی نسبت به شما حرکت نمیکنه.
اون به مادرش احترام میذاره که کار بسیار پسندیده ایه .
اون خانوادشو بعد از شما کنار نذاشته که نشون از وفا داریشه
اون به مردم کمک میکنه (که خانوادشم جزو همین مردم ومستحق ترین به این کمکن و صد البته شما که اگر منکر اینید یادت بیار که صبح پامیشه میره کارخونه و شب خسته و کوفته بر میگرده وهمه ی این کارا برا شماست)
اون مرد کاریه و برا خانوادش تلاش میکنه
اون مهندسه و تحصیلکرده جامعه است:104:
درمورد سرد بودنش با شمام باید بگم از صحبت های شما معلوم میشه که اون یه فرد درون گراست و در نتیجه ادم کم حرفیه همینطور بنده خدا سرو زبون درست حسابی که از پس شما بر بیادم نداره و معمولا هم تو بحثا شکست میخوره و نمیتونه اون چیزی که تو ذهنشه درست به زبون بیاره پس زیاد سر به سرش نذار و اکثر جمله هایی که بهش میگی سعی کن خبری باشه وبا لحن خیلی عاطفی براش تعریف کن
همچنین در نظر بگیر یه صبح تا شب بری کارخونه با اون صدا های عجیب غریب با اون استرس و فشار های عصبی که رو مهندساس خودت باشی شب که بیای خونه چیزی ازت میمونه که حالا بخوای صحبتا زنتو در مورد آسیب شناسی رفتاراش در حین بر خورد با خانواش بشنوی ؟:311:
مردا زن میگیرن چون می خوان شب که بعد یک عالمه سختی و بدبختی از سر کار برگشتن زنشون یک لیوان چای دشلمه بهش بده بعدشم بهش بگه خسته نباشی
اینم بدون که این یه دردی تو مردا که فکر میکنن (صبح تا شب که سر کارن ) زنه تو خونه نشسته یکی داره بادش می زنه که 98 در صده مردا بهش دچارند (حداقل تو فامیل ما) پس از صحبت هایی که تو این زمینه میکنه زیاد دلگیر نشو و با لحنی عاطفی و++ کمی خنده دلایل منطقیتو برا رد این نظریه بگو و هر جوابی که داد دیگه ادامه نده چون مردا نمیتونن قبول کنن که تو بحث شکست می خورن ولی حرفها 100 درصد روشون تاثیر میزاره .
دکتر انوشه میگه
مردها مثل کامپیوترند وقتی از سر کار میان نیاز به سکوت دارند تا ریست شوند و اگر به آنها پیله کنید هنگ میکنن واگر هنگ کنند شما را دیلیت میکنند