RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان سلام تبریک فراوان و بوس و ماچ به نی نی گلی:46::46::72:
اقلیما جان یک کمی که فکر کنی میبینی بنده خدا مادر شوهرت که می خواسته با شوهرت بره مراسم خیلی هم کار بدی نکرده ها به خدا........یک کمی فکر کن....باز هم !!!!!!!!!!!!!!
اصلا به این موضوع تا حالا نشستی فکر کنی (نمی خوام بترسونمت ولی یه واقعیت هست که )
عزیزم الان شما یه نی نی گلی توی دلت هست چقدر اذیت می شی تازه اذیت هات مونده این اولش هست بذار ان شاا... به ماه 8 و 9 برسی که دیگه شکمت سنگین می شه و اصلا نمی تونی و نمی دونی چطوری بخوابی شب ها بعد به سلامتی زایمان بعد شیر دادن و بعد هم اول ماجرای زندگی شما و فرزند دلبندتون :43::43: که بزرگش کنی
حالا اگه فرزندت پسر باشه و شما روزی دامادش کنی و یه همسری نیکو براش انتخاب کنی باید پسرت رو ببره پیش خودش و به هیچ عنوان روزهای تعطیل و شنبه ها و یک شنبه ها و دوشنبه ها و سه شنبه ها و چهارشنبه ها و 5 شنبه ها پسرت رو نبینی برای اینکه برای خانمش وقت بذاره و پیش اون باشه :227:
جل الخالق تصورش برات سنگینه آخه خودت مادرشی از اول اولش مال تو بوده خدا تو رو مادرش انتخاب کرده خدا تو رو برگزیده و بهت سمت مادری داده پس آخه چرااااااااا
حالا اگه هم حرفی بزنی دعوا می شه و پسرت با زنش دعواشون می شه اگر هم حرفی نزنی که هیچوقت نمی تونی بچت رو ببینی مگر یه وقت کم در حد یه حال و احوال آحه چرااااااااا
پس یک کمی منطقی باش و بعد از چند سال زندگی مشترک بپذیر که ایشون هم از اولش پدر و مادرش براش زحمت کشیدند و الان با همه احترامی که برای شما قائل هست ولی باید با اونها رفت و آمد کنه حتی همین روزهای تعطیل مثلا 5 شنبه ها یه سری به مادر پیرش بزنه و برای خونشون خرید کنه به خدا ثواب داره می دونی این دعای مادر چقدر توی زندگیت تاثیر مثبت داره و بعد از اون هم فرزند شما چه پسر و چه دختر این احترام و علاقه به بزرگترها رو یاد می گیره و برای خودتون انجام می ده
در پایان ببخشید رک می گم ولی خانه سالمندان می تونه در اثر همین بی محبتی به بزرگترهامون پر بشه (خودمون هم روزی پیر می شیم):72:
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقليماجان دختر خوب، مادر مهربان و همسر حساس و زود رنج:72:
تجربه شخصي من مي گه هر وقت كاري يا رفتاري از همسرمان ديديم كه اذيتمون مي كنه (البته نه رفتارهاي زشت و خداي نكرده خطايي كه همه عالم و آدم به زشتي و اشتباه بودن كار واقفند بلكه رفتارهايي كه فقط ما رويش حساسيم و در شرايط ما باعث رفتارهاي اشتباه تر ما مي شه كه نه تنها اوضاع رو بهتر نمي كنه بلكه باعث خراب تر شدن اوضاع مي شه و در واقع نمي شه اسمش رو خطا و اشتباه فاحش گذاشت) براي مقابله با حس بد و لج بازي خودمون همسرمون رو به آن كار تشويق كنيم.:305:
براي مثال وقتي تماس هاي مكرر همسرمان با مادرش ما را آزار مي دهد به جاي اين كه به اين كارش اعتراض كنيم و دعوا راه بيفتد بهش بگيم و يادآوري كنيم كه آيا امروز با مادر صحبت كردي، حالش خوبه، چه خبر؟ (البته اين حرفها را با كنايه نزنيم) اگر صحبت نكردي يه زنگ بزنيم حالشو بپرسيم. منم دوست دارم باهاش حرف بزنم و ...
يا مثالي ديگه در مورد خودم چند روز پيش كه تهران تعطيل بود دخترعموهاي همسرم براي كاري نياز به دفترخانه داشتند و به همسرم زنگ زدند كه آيا اينجا دفتر خانه آشنا دارد كه كارشان انجام شود. همسرم هم يكي از دوستانش كه دفتر خانه آشنا داشت را فرستاد تا كارشان را راه بياندازد و خودش چون سر كار گرفتار بود اولش نتونست بره ولي خيلي سعي و تلاش داشت تا ساعتي مرخصي بگيره و بره دختر عموهايش را كه يكي از آنها هم بعد از چند سال از خارج آمده بود را ببيند. من اولش خيلي حرصم گرفت كه وظيفه آنهاست بيايند پيش ما سري بزنند و تشكر كنند و يا حتي دخترعمويش كه از خارج آمده اصلا مرا نديده اگه پسرعموشون مهم باشه اون مياد براي ديدن ما. ولي وقتي ديدم اعتراضم جوابي نخواهد داد سريع جلوي احساسات منفي و عصبانيتم را گرفتم و به همسرم گفتم من هم خيلي دلم مي خواست آنها را ببينم از آنها عذرخواهي كن كه نتونستم بيام. حتي وقتي آنجا پيش دخترعموهايش بود تماس گرفتم و با آنها صحبت كردم و از آنها دعوت به ناهار كردم. (هرچند خدا را شكر وقت نداشتند و نيامدند) ولي دخترعمويش كه از خارج آمده بود به گفته همسرم خيلي دوست داشت مرا ببيند و از اين كه خواهرهايش عجله داشتند و به خانه ما نيامدند ظاهرا خيلي ناراحت شده بود. همسرم هم وقتي به خانه آمد از اين رفتار من خيلي خوشحال بود و در نگاهش محبت و قدرداني را مي ديدم و خودم هم آرامتر بودم.:227:
شما دوست عزيز هم چنين كن با لج بازي و عصبانيت نه تنها اوضاع بر وفق مرادت نخواهد شد بلكه اعلام جنگ است و باعث كدورت و سردي بين شما و همسرت و خانواده اش مي شود و اين وسط خودت بيشتر از همه عذاب مي كشي. به نظر من هر وقت مادرشوهرت را ديدي خيلي عادي رفتار كن و نهايتاً براي اين كه موضوع كش پيدا نكند بهش بگو مادرجان بابت اون روز عذرخواهي مي كنم اصلا حالم خوب نبود. فكر كنم به خاطر شرايطم يكمي زود رنج و عصبي شدم. چون حالم خوب نبود از اين كه تنها باشم و تنهايي توي خونه حالم بد شود، مي ترسيدم. :rolleyes:
و بعد بغلش كن و يكم مظلوم نمايي و مهرباني و لوس كردن خودت .:228: اينجوري همه چي به خوبي تمام مي شه.
به همسرت هم بگو يك موقع اگه عصبي مي شم و چيزي مي گم فقط براي خالي شدنه و منظوري ندارم. فقط جنبه درد و دل داره. خودت رو لوس كن بهش بگو: به تو نگم با تو درد و دل نكنم پس به كي بگم تا آروم شم. ازش خواهش كن فقط شنونده حرفهات باشه و به خانواده اش انتقال نده.
خودت هم سعي كن اين گلگي ها و بدگويي ها نسبت به خانواده اش خيلي خيلي كم كني با راه و روشي كه بالا بهت گفتم. چون هر چقدر هم بگي و بهشون توضيح بدي باز مردها به خانواده (مادر و پدر و خواهر و برادرشان) خيلي حساسند.
مواظب خودت و ني ني ات باش:72:
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام اقلیمای عزیز.منم مادر شدنت رو بهت تبریک میگم زیاد.:72:
یه سوال خیلی مهم داشتم.چقد ازراهنمایی هایی که حداقل تو همین تاپیک گرفتی رو عملی کردی؟؟
چقد بهشون توجه کردی؟؟
فکر نمیکنی همسر تو هم مثه تموم بنی بشرهای خلق شده مثه خود تو ممکنه عصبانی،ناراحت و خسته بشه؟نمیشه که فقط این حق رو به خودت بدی.
فکر نمیکنی بهتره یه دعوا رو تو نطفه خفه کنی و جلوی رشدش رو بگیری تا بذاری بزرگ بشه و بعد مجبور شی گریه کنی و اخرسر هم بری از دل مادر شوهرت در بیاری؟؟
یه کمی خوش انصاف باش..تو همسرشی..اونم مادرشه.هیچ کدوم مالکش که نیستید.بذار اونم برای خودش مستقل تصمیم بگیره که بره یا نره.تو هم نیاز نبود جار و جنجال راه بندازی.
همین مخمصه ها رو درست میکنی که شوهرت خسته میشه.اون بنده خدا دلش نمیخواد انقد شاهد دعواها و بهونه گیریای شماها باشه.اما تو پاتو گذاشتی رو خرخرش که الا بلا باید از من طرفداری کنی.حالا که نکردی من گریه میکنم.قهر میکنم.
اونم خسته میشه و میگه اصلا حالا که اینطور شد به من چه؟مامان!اقلیما نمیذاره بیام.
بیشتر شبیه بازی نیست؟
اقلیما برای اشک حتی برای قهر هم حرمت بذار و گرنه اگه زیاد بشه ببخشید لوس میشه و دیگه خریدار نداره.
وگرنه وقتایی که حق با توئه دیگه کسی توجه نمیکنه.مثل داستان چوپان دروغگو(البته توهین نشه.در مثال مناقشه نیست).اونم انقد گفت و گفت تا راستشم کسی باور نکرد.
تو هم گریه میکنی سر هرچی که جایی که واقعا حق با توئه هم به چشم نیاد.
نمیدونم چقد تو همین تالار میچرخی.مشکلات خیلی زنها رو دیدی از دست شوهراشون؟
لطفا همیشه از روش قهر،گریه دعوا برای خواسته هات استفاده نکن.روشای بهتر رو هم امتحان کن.
رفع زودرنجیت رو هم از همین الان بصورت عملی شروع کن.یعنی از پست من نرنج و اصل مطلبو بگیر.
موفق باشی
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
الان که از اون روز می گذره اگه همسرم اشتباه کرد اشتباه من بدتر بود و بزرگترین اشتباهمم این بود که تحکمانه به همسرم گفتم که نره شاید اگه مدل حرف زدنم کمی متفاوت بود اون هم متفاوت تر عمل می کرد
به قول خانم ani یکم زبادی جو گیر شدم و اینگار می خوام شاخ فیلو بشکنم و از موقعیتم دارم سوئ استفاده می کنم و دو سه روزه همه چیز و همه کسو ریختم بهم و خودخواهانه دارم کار خودمو می کنم .............
باید یه کنترل درست و درمون روی رفتارهام داشته باشم اینجوری هسته سیبم داره عذاب می کشه........
بهم کمک کنید که دوباره خوب بشم
صبور باشم
منطقی باشم
مثل بمب منفجر نشم
بیخودی گریه نکنم
بیخودی داد نزنم
حرمت ها رو حفظ کنم...........
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام مامانی ! اصل حالت چه طوره ؟ خوبی؟ نی نی خوبه؟:46:
مامان شدنتو بهت تبریک گفتمو بازم میگم.منم واسه یه ماجرا مشابه ماجرای شما چند روز پیش کارم به جراحی اونم بدون اینکه خودم بدونم بدون بیهوشی و حتی بیحسی اونم تو مطب کشیده شد اونم کی من!!!من که از امپولم میترسم!!!
همه ی این دردا به کنار درد و رنج و خودخوری های روحی از دست این مردا خیلی سختترو عذاب اورتره
میفهمم گلم چی میگی ما خانما مخصوصا تو چنین شرایط خاص بیشترین چیزی که میخوایم توجه و حمایت همسرمونه و اگر اونطور که میخوایم نشه حسابی کفری میشیمو حق به جانب کاسه و کوزه رو به هم میزنیم بعد که میبینیم اتیشی از هارت و پورتمون گرم نشد و شرایط بغرنج تر شد تازه به خودمون میایم که کاش صبورتر بودم کاش کمتر حساس بودم وکاش....
فرشته مهربان یه تاپیک جدید بازکردن با این عنوان
بدانیم تا بتوانیم ضعف هایمان را بشناسیم و مهارت زندگی موفق را کسب کنیم
اینم لینکش http://www.hamdardi.net/thread-26558.html
ضعفهایمان را بشناسیم تا بتوانیم برای زندگی موفق مهارت کسب کنیم
همه ی رفتارها یا بهتر بگم واکنش های ما ر مقابل کنش همسرمون از یه فرمان آنی نشات میگیره که کاملا ناخودآگاهه و به اصطلاح فکر عاقبت کارو نکردیم
در هر جریانی حق با من هست یا نیست من باید بهترین و درست ترین عملکردو داشته باشم و به عاقبت اون حرف یا کارم فکر کنم و جلوی عملکرد اون فرمان آنی و بگیرم پس این میشه مهارت و باید کسب بشه
اقلیما وقت آه و ناله کردن گذشته اومدی اینجا تا مشکلتو حل کنی پس عزمتو جزم کن 24 تا پست واست خورده ببین 2تا نکته مثبت ازشون برداشت کردی یا نه اگر نه پس یعنی فقط اومدی آه و ناله کنی!!!
اول از همه همسرتو و نوع رفتارشو بشناس تو در طول زندگی باید اونقدر به شناخت از اون برسی که بتونی حتی عملکرداونو تو شرایط مختلف پیش بینی کنی
چی اونو ناراحت میکنه
چی عصبانیش میکنه
چی اونو وادار به قهر میکنه
چی اونو وادار به دروغگویی میکنه
چی اونو وادار به ترک تو میکنه
یا بدگویی از تو یا سکوت در مقابل تو و.....
از طرف دیگه هر عاملی که اونو خوشحال میکنه رضایت اونو در بر داره باعث میشه از تو تعریف و تمجید و تشکر کنه بیشتر به تو توجه کنه نگران تو بشه و...
بعد از این شناخت حالا نوبت به تو میرسه که در هر زمان از کدوم عامل استفاده کنی یا در شرایط x مبادا فلان کارو بکنم چون میدونم این کار اونو به لجبازی میکشونه و.....
نمیدونم متوجه منظورم شدی یا نه
به هر حال شعار همیشه منو یادت باشه ولا غرغروا ولا نق نقو
مهارت مهارت مهارت زندگی فقط کسب مهارت و به کار بستن اونه باید مدام در کلاس درس باشیو و امتحان پس بدی تا رتبه بگیری
موفق باشی
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان سلام
چه خبره دختر؟؟؟؟
ببین هیچ مردی تا حالا زایمان نکرده باردار هم نشده پس طبیعیه که حال فعلی شمارو درک نکنه تو یه فضای اروم براش توضیح بده شرایط روحیت رو و از همین الان بابت تندی ها و عصبانیت های بی موردت ازش عذر خواهی کن
خوب از خودتم خیلی توقع نداشته باش دورانی که هنوز با شرایط جدید وفق پیدا نکردی و نگران هزار تا اتفاقی ولی ولی ولی فقط سعی کن اروم باشی سوره عصر و زیاد بخون ببین دختر خوب مصر دعوا ها هرکیو و هرچی باشه این بچه نهایتا" مال شماست پس هر تنشی که روی نینی اثر منفی بذاره بعدا سختیشو شما میکشی من شخصا" با همه مشکلات ولی دوران بارداریو هم خودم هم همسرم رعایت کردیم خداروشکر الان ارامش بچم خودم میبینم و راحتم توام اقلیما هرچی میبینی حق و ناحق این 9 ماه رو بیخیال باش و بگذر اگه میخوای یه بچه با سلامت روح و روان داشته باشی
تورو به خدا ازین حرف هام از الان نزن که نوشون نبینن و ... اصلا" وارد این فازها نشو انشالله ورود این نینیه ناز باعث تحکیم روابطتون میشه . هم خودت اینارو نگو هم همسرت رو تو این فاز ها نبر فقط حرف های مثبت بزن نی نی دوست داره همش از ارامش و شادیو امنیت و یه دنیای بی نظیر براش بگی پس هرروز لطفا" اینارو براش بگو و دست همسرت رو بذار رو دلت و بخواه که با نینیه نازتون حرف بزنه بخدا اقیما اینا همه تاثیر داره این تجربه خودم هست که میگم من این کارهارو کردم الان نینیم بیشتر از 10 ثانیه تا حالا گریه نکرده و خودم ارامش دارم
حرف گوش کن لطفا"
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام مهاجر عزیز ممنون بابت پست خوبت
صحرا جان ممنون بابت دلگرمیت
فکر می کردم امروز با یه عالمه خبر خوب می ام ولی.........
دیشب با خودم گفتم بذار این همه حرص و جوش رو تموم کنم و به مادر همسرم زنگ زدم کمی حرف زدم و براش سعی کردم ماجرا رو از دید خودم تعریف کنم بهش گفتم که همسرم اشتباه کرده همه چیزو به شما انتقال داده
اونم با لحن بد بهم گفت به مادرش نگه به کی بگه اونم سکته می کنه می افته می میره خوب اون چه گناهی کرده که اینقدر ناراحت باشه فکر کنید من با این شرایطمو به هیچیشم حساب نکرد اونوقت نگران پسرشه بعدم خداحافظی کرد و تلفن رو قطع کرد خیلی حالم بد بود دیشب ............
همسرم اومد خونه رفتم تو بغلشو یکم گریه کردم و بهش گفتم که خواهش می کنم شرایطمو براشون توضیح بده و بهشون بگو الان واقعا وقت این کدروت ها نیست اونم گفت باشه دیگه نمی دونم راست و دروغ حرفشو بعدم منو برداشت شام برد بیرون و بهم گفت باید آرامشتو حفظ کنی به خاطر بچه..........
بهم کمک کنید بیخیال این درگیری ها و ماجرا ها بشم ..................
نمی خوام بچه ام به خاطر یه آدم زبون نفهم اسیب ببینه نمی خوام بهشون فکر کنم ولی همش می ان تو ذهنم
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام اقليماجان
آخه دختر خوب نيازي نبود زنگ بزني و از پشت تلفن اين حرفها را بزني و اشتباه تر اين كه بگي پسرتون نبايد اين حرفها را به شما مي گفت. خوب معلومه جبهه گيري مي كنه و از پسرش طرفداري مي كنه. (باز كه بي سياست حرف زدي)
بهت كه گفتم:
به نظر من هر وقت مادرشوهرت را ديدي خيلي عادي رفتار كن و نهايتاً براي اين كه موضوع كش پيدا نكند بهش بگو مادرجان بابت اون روز عذرخواهي مي كنم اصلا حالم خوب نبود. فكر كنم به خاطر شرايطم يكمي زود رنج و عصبي شدم. چون حالم خوب نبود از اين كه تنها باشم و تنهايي توي خونه حالم بد شود، مي ترسيدم. :rolleyes:
و بعد بغلش كن و يكم مظلوم نمايي و مهرباني و لوس كردن خودت .:228: اينجوري همه چي به خوبي تمام مي شه.
به همسرت هم بگو يك موقع اگه عصبي مي شم و چيزي مي گم فقط براي خالي شدنه و منظوري ندارم. فقط جنبه درد و دل داره. خودت رو لوس كن بهش بگو: به تو نگم با تو درد و دل نكنم پس به كي بگم تا آروم شم. ازش خواهش كن فقط شنونده حرفهات باشه و به خانواده اش انتقال نده.
(ظاهراً چون قدمتم تو اين تالار كمه و رتبه هام پايينه كسي به حرفم گوش نمي ده!!!!!!!!!!!!)
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان میشه بگی از کدوم شهر ایران هستی؟
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maria_smile
اقلیما جان میشه بگی از کدوم شهر ایران هستی؟
تهران چه طور؟
نگار جان اتفاقا خیلی هم نظراتت خوبه ولی الان دیگه دلم اصلا نمی خواد باهاشون هم کلام بشم دفعه پیش هم حرفات روم تاثیر گذاشت که زنگ زدم بهش و قصدم این بود که از دلش در بیارم ولی خانم خیلی حق به جانب تر از این حرفها بود و جالب اینجا بود که بهم گفت که همسرم اصلا در این مورد باهاش حرف نزده و منم بهش گفتم که همسرم بهم گفته که با شما حرف زده