RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
ماریا جون: چرا با خانواده هاتون رابطه ندارید؟؟ سعی کن این مشکلو اگه میدونی موقعیتت جوره حل کنی و یه جوری دل خانوادشو بدست بیاری.. مثلا برای مادرشوهرت کادو بگیر... بعضی مردا روی خانوادشون خیلی حساسن... ولی اگه اذیتت میکنن و مشکلت با شوهرتو بیشتر میکنن اینکارو نکن
به نظر من شوهرت دوست داره اگه نداشت تا حالا صد باره جدا شده بودید.... مردا درونشون خیلی شکننده و حساس هست. برخلاف ظاهرشون باطنشو خیلی ضعیفه... همه رفتارای شوهرت شاید برای اینه که میخواد بگه من مردم و قدرت دارم یه مشاور بهم گفت بذار گاهی اوقات شوهرت احساس کنه قدرت داره... البته نه با دعوا کردن و کتک خوردن از راههای دیگه میتونی استفاده کنی که حس کنه قدرت داره و خوشحال بشه..... البته من خودم هم وقتی عصبانی میشم بد با شوهرم حرف میزنم اما در حالت عادی خیلی سعی میکنم بهش احترام بذارم و محبت کنم.... هر مردی یه قلقی داره... باید کلید قلبشو به دست بیاری تا به تو وابسته بشه. اگه بهش خییلیی وابسته ای نذار بفهمه... به نظرم الان برای طلاق اقدام نکن... یه مدت مثلا 6 ماه به خودتون 2 نفر وقت بده و سعی کن توی این مدت اگرم ناراحت میشی چیزی نگی حتی اگه حق با توباشه توی این مدت بهش محبت کن سعی کن با زبون بازی حسابی دلشو به دست بیاری وقتی میره سر کار اگه اون تو رو بغل نمیکنه و نمی بوسه تو این کارو بکن... سعی کن رابطه جنسیتونو بیشتر کنی... ببخشید رک میگم باید افسارشو بگیری دستت و فقط با سیاست و محبت میتونی اینکارو بکنی هرروز بهش بگو که دوستش داری غذا رو تو آماده کن اشکالی نداره... گاهی اوقات براش کادو بگیر یا برای تولدش سوپرایزش کن... سر کار که میره بهش زنگ بزن و بگو دلت براش تنگ شده... از هر راهی که شده یه مدت فقط گذشت کن و سعی کن دلشو بدست بیاری اونوقت هر کاری که خواستی برات میکنه و میشه اونی که باید باشه...فقط به طلاق فکر نکن هرجور شده یه مدت با رعایت اعتدال سعی کن مخشو بزنی.... غیر مستقیم حریما و خط قرمزایی رو مشخص کن که شامل دست بزن هم میشه... من کارشناس نیستم این نظر شخصیمه... وقتی با زور نمیتونی طرف مقابلتو وادار کنی کاری که تو میخوای بکنه باید با سیاست وارد بشی... عمه من همیشه میگه شوهر من خیلی خوبه چونکه من آدم باسیاستی هستم ... شما تونستی وادارش کنی دیگه بهت خیانت نکنه پس این یه موردو هم میتونی....امیدوارم که موفق بشی
RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
مرسی از راهنماییت گلچهره جان
خونوادش منو خیلی اذیت کردن و با دخالتها و چغلی هاشون رابطه منو شوهرمو خراب کردن جوری که کارمون به دادگاه و طلاق کشید البته شوهرم هم مقصر بود چون هم یه کم اخلاق و رفتارش بد بود و هم اینکه نمی تونست توازن رو بین زنش و خونوادش رعایت کنه. و حتی به خواهراش که از خودش کوچکترن اجازه دخالت می داد و ازشون حرف شنوی داشت و به خاطر حرف اونا منو کتک میزد.
از این میترسم که دوباره بخوان زندگیمو خراب کنن. پدر شوهرم میخواد یه خونه دو طبقه بگیره فکر کنم شوهرم قصد داره با اونا زندگی کنه. حتی از فکرش هم حالم بد میشه. دوست ندارم نزدیک اونا باشم. :(
RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
افسون جان
از اول دست بزن داشت. خواهراشم میزد. تا حالا پزشکی قانونی نرفتم. آخرین باری هم که منو زد سر این مسئله بود:
شب موقع خواب داشت نیم ساعت با موبایلش ور می رفت ازش پرسیدم داری چیکار می کنی؟ گفت به تو ربطی نداره بگیر بخواب منم چیزی نگفتم حوصله بحث نداشتم بعدش دیدم هی داره با گوشیش سرو صدا می کنه بهش گفتم اینجوری خوابم نمی بره(این کارو ظهر همون روز هم انجام داده بود ولی من چیزی نگفته بودم) گفت ساکت شو و زد تو کمرم البته نه زیاد محکم. گفتم چرا می زنی؟ منم آروم زدمش بعدش شروع کرد به فحاشی بهم گفت پدرسگ منم آتیش گرفتم از این حرفش و دعوا شروع شد و کلی کتکم زد. البته اینم بگم که اون روز خیلی بهانه گیر شده بود همش لجبازی می کرد همش گیر میداد و راجع به هرچی ازش می پرسیدم می گفت به تو ربطی نداره(در صورتی که روز قبلش خیلی خوب و مهربون بود) قبل خواب می خواست فیلم ببینه رفتم کنارش دستمو گذاشتم دوره گردنش گفتم بیا با هم ببینیم گفت نمیخواد تو برو بگیر بخواب ولی من نرفتم گفتم دوس دارم باهات فیلم ببینم بعد اون رفتیم بخوابیم که شروع کرد به ور رفتن با گوشیش و ......بیشتر وقتا وقتی ازم ناراحته اینجوری رفتار می کنه. من حتی دلیل ناراحتیشو نمی دونم فقط می بینم بهانه گیر شده هرچی بهش میگم وقتی ازم ناراحتی بهم بگو نمیگه. روز قبل از این دعوا می خواستم برم کلاس به خودم خیلی رسیده بودم (آرایش کرده بودم و خیلی خوش تیپ شده بودم همه دوستام بهم گفتن خیلی خوشگل شدی آخه من هر دفعه که کلاس می رفتم چون بعد کارم بود با ظاهر معمولی می رفتم ولی اون روز از خونه رفتم کلاس) شوهرم منو رسوند ولی اصلا از آرایشم یا تیپم ایراد نگرفت. فقط زمانی که داشتم آماده می شدم بهم با یه لحن بد گفت این شلواره رو بذار واسه مهمونیت واسه کلاس نپوششخراب میشه منم اون یکی شلوارمو شسته بودم بهش گفتم اون یکی خیسه. توقع داشت من یه شلوار کهنه بپوشم.(اینو بگم که من لباسهامو با پول خودم می خرم هزینه هامو خودم میدم چون شاغلم)
بهش گفتم آخه تو چیکار شلوار من داری پولشو که خودم دادم. نمی دونم چرا با اینکه خودم پول لباسهامو میدم همش دخالت میکنه مثلا یه سری کفش گرفته بودم کفش زمستونی چون واقعا نیاز داشتم بهم با حالت طلبکارانه گفت تو این همه کفش داری باز رفتی کفش گرفتی! واسه هرچیزی که می خرم ایراد میگیره. احساس می کنم میخواد واسم تعیین تکلیف کنه که با پولهام چیکار کنم! بعد اینکه از کلاس برگشتم موقع صحبت کردن با خوشحالی بهش گفتم دوستام بهم گفتن چقدر خوشگل شدی هیچی نگفت. فرداش اخلاقش بد شد و هرچی که ازش می پرسیدم میگفت به تو ربطی نداره. نمیدونم از چی ناراحت بود از حرف دوستام یا به خاطر شلوار؟ اگه به خاطر شلواره که اصلا حق نداشت ناراحت بشه.
RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
maria عزیز سلام
متاسفم از مشکلاتی که در زندگیت پیش اومده ، اما عزیزم با کمی سیاست به خرج دادن میتونی درستش کنی .
یکی از چیزهایی که توی نوشته هات خیلی خیلی به چشم میخورد تکرار بعضی جملات مثل ...پول خودمه ، با پول خودم خریدم ، من شاغلم ، من میرم سر کار خسته میشم ، من از سر کار برگشتم خسته بودم از من توقع داره خیلی کارا کنم، پول من ، پول همسرم ، من خرج میکنم همسرم خرج نمیکنه ..............
عزیزم اکثر مشکلاتی که شما با همسرت داری به خاطر همین چیزاست و توقعاتی که شما دونفر به خاطر مسائل مالی از همدیگر دارید .
وقتی که توی زندگی جای بعضی مسولیت ها عوض بشه ، ناخواسته یک سری توقعات به وجود میاد که باعث خیلی مشکلات دیگه میشه .
من فکر میکنم سر کار رفتن شما یکی از این مسائل خیلی مشکل ساز در زندگی شماست .
اگر سر کار نمیرفتی :
دیگه نمیگفتی لباس و کفش رو خودم خریدم
از من توقع داره من پول غذا رو بدم
اگر خسته از کار به خانه نمیامدی ، توقع نداشتی مرد خونت وایسه غذا درست کنه ، نه اون گرسنه می موند و نه خودت عزیزم توقع داشتی که عذا درست کنه
.
.
.
یا خیلی چیزهای دیگه که مطمئنا اینجا ننوشتی
و میتونستی توی خونه خودت بشینی و بدون اینکه خسته بشی به خیلی از کارای خونت و خودت و همسرت میرسیدی ، و همسرت هم مجبور بود هر جور که هست خرج خونه رو در بیاره ، و شما هم توقعاتت رو کمتر کنی ، تا از مشکلاتی در زندگیتون که اکثرا ریشه در بیرون کار کردن شما داره از بین بره .
اما ...اگر میدونی که شرایط زندگیت طوری هست که باید هرجور هست بیرون از خونه کار کنی ،باید خستگیش رو به جون بخری
ولی باید توفعاتت رو از همسرت کم کنی ، چون آقایون از روز اول تا به حال اصلا با کارای خونه هیچ سنخیتی ندارند ، و حتی اگر توی خونه هم بیکار باشند نمیتونند این کارا رو انجام بدن .
گفتن این جملات به همسرت که خودم خریدم ، پول خودمه و ....خیلی خیلی تاثیر بدی در رفتار همسرت با خودت داره ،
اگر میخوای کار کنی هیچ وقت این جملات رو نباید تکرار کنی ، چون همسرت رو از خودت میرنجونی ، و اون به یک شکل دیگه بدون اینکه علتش رو بهت بگه طوری رفتار میکنه که خیلی ناراحت میشی و باعث اون دعوا و کتک کاری ها در رختخواب میشه .
RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
کارگاه مرد مقتدر زن لطیف
سلام ماریا عزیز تاپیک بالا رو با دقت بخون :46:
ممنونم که جواب سوالات رو دادی
ببین ماریا منم با تمنای من موافقم
تو به نظرم ناخواسته رفتاری داشتی که حس اقتدار رو از مرد گرفتی
یعنی اون به وسیله بد دهنی و زدن و .....می خواد نشون بده مقتدره .....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maria_smile
شب موقع خواب داشت نیم ساعت با موبایلش ور می رفت ازش پرسیدم داری چیکار می کنی؟ گفت به تو ربطی نداره بگیر بخواب منم چیزی نگفتم حوصله بحث نداشتم بعدش دیدم هی داره با گوشیش سرو صدا می کنه بهش گفتم اینجوری خوابم نمی بره(این کارو ظهر همون روز هم انجام داده بود ولی من چیزی نگفته بودم) گفت ساکت شو و زد تو کمرم البته نه زیاد محکم. گفتم چرا می زنی؟ منم آروم زدمش بعدش شروع کرد به فحاشی بهم گفت پدرسگ منم آتیش گرفتم از این حرفش و دعوا شروع شد و کلی کتکم زد. البته اینم بگم که اون روز خیلی بهانه گیر شده بود همش لجبازی می کرد همش گیر میداد و راجع به هرچی ازش می پرسیدم می گفت به تو ربطی نداره
ببین ماریا جان تو این مثالی که زدی با اینکه می دونستی بهانه گیر شده و داره لجبازی میکنه ولی بازم گفتی خوابم نمی بره .....
خوب اهمیت نمیدادی
تو که میشناسی اخلاق همسرت رو !!!! نباید فرصت کتک کاری بهش بدی
یعنی باید جلوی این کار رو بگیری...
ببین وقتی که گفت به تو ربطی نداره کاش میگفتی نمیدونم چرا از دست من ناراحتی و این جوری جوابم رومیدی....میشه بهم بگی چی شده؟
شاید بهت میگفت یا شایدم میگفت هیچی حرف نزن حوصله ندارم........
در هر صورت بهتر از این بود که بزنه تو کمرت توهم برگردی بزنیش..
وقتی می دونی داره لجبازی می کنه بدون مثل ی بچه است و منطقی نیست پس نبایدانتظار داشته باشی با منطق جوابتو بده ...
باید خیلی مراقب باشی این کتک کاری ها براتون عادی شده و به هر بهانه ای داره تکرار میشه....
راستی یادم رفت بگم به نظرم بهتره که حتما حضورا پیش مشاور هم برید
RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
ماریا جان:
من با تمنای من عزیز موافقم... ببین عزیزم منم میرم سرکار و هرروز شوهرم زودتر از من میاد خونه ولی با این حال اصلا غذا رو گرمم نمیکنه تا من برسم.... من خسته میام و شوهرم روی مبل نشسته داره تلویزیون میبینه باید غذارو گرم کنم سفره هم بندازم صداش کنم که بیاد اوایل خیلی ناراحت میشدم ولی الان از اینکه میاد دنبالم تا بیشتر خسته نشم خیلی خوشحال میشم و شکایتیم ندارم.....
در ضمن سر اون دعوا( بهانه گیریهای روز بعد از رفتنت به کلاس) من فکر میکنم که چون شوهرت همیشه از تو میپرسه چی بپوشه و تو اون روز بهش توجه نکردی فرداش تو هرچی گفتی خواسته تلافی کنه و گفته حالا که اینطوره مسائل منم به تو ربطی نداره.... عزیزم وقتی میوفته روی دنده لج و تلافی کردن اصلا محلش نذار خودش درست میشه چرا بهش میدون میدی که دعوا کنه و بیشتر تحریکش میکنی؟؟ وقتی میگه نمیخوام باهام فیلم ببینی تو هم انقدر نازشو نکش که بعدش باهات بد رفتاری کنه....این نظر منه.... شوهر منم گاهی میوفته روی دنده بد اخلاقی اصلا محلش نمیذارم خودش درست میشه چونکه یه جایی خوندم مردا گاهی به تنهایی احتیاج دارن وقتی که بی حوصله میشن و شروع به بهانه گیری یا بدخلقی میکنن بهترین کار اینه که تنهاشون بذارید.. البته اینم بگم که توی اون لحظه که بیخودی بد اخلاق شده خیلی ناراحت میشم ولی بعدش پیش خودم فکر میکنم بیشتر باز زندگی بردوششه و بیشتر از من بهش فشار میاد و اینطوری یه کم خودمو آروم میکنم. و شاید به خاطر لباس پوشیدن اون روز تو و اینکه گفتی دوستام گفتن خوشگل شدی یه جوراییم غیرتی شده باشه... مامانم همیشه میگه خیلی باید مواظب باشی جوری رفتار کنی که شوهرت تبدیل به آدم بددلی نشه.........:43:
RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
تمنا ونازنین عزیز بی نهایت ممنونم از راهنماییتون. گلچهره جان از شما هم ممنونم.
راجع به این موضوع هم که گفتی غیرتی شده بود فکر کنم حق با تواه چون چند روز بعدش که اومده بود شرکت دنبالم که بریم خونه (اون روز اصلا آرایش نکرده بودم) بهم گفت می دونستی بدون آرایش خوشگلتری!
RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
سلام دوستان
نمی دونم می تونم تو این تاپیک دردو دل کنم یا نه آخه خیلی تنهام و نیاز به سبک شدن دارم.
3 ساله ازدواج کردم و 2سالم نامزد بودیم شوهرم دکترا داره و خودم الان دانشجوی دکترام. من 28 ساله هستم و اون 32 ساله و یک دختر 10 ماهه داریم. وقتی با شوهر آشنا شدم ترم اخر لیسانس بودم همه چی خوب بود عاشقم بودو منم بهش علاقه پیدا کردم یه مشکل داشت تک پسر بود. خودش گفت زیاد مهم نیست فقط باید ظاهرا مراعات بعضی چیزارو بکنی خواهراشم بهم اطمینان دادن ما درخواستای اضافی ازت نداریم و...
مادرش اومد خواستگاری و پدر بیچاره ام گفت دخترم تو نور چشممی خونواده پسره در سطح ما نیستن و ازت انتظارای غیرمنطقی خواهند داشت. من ساده بودم و با حیا مثل همه خونوادم. دوران نامزدی با بعضی اختلافات گذشت اون نمی تونست توازن بین خونواده و زن رو برقرار کنه به خاطر انتظارات غیرمنطقی اونا مدام تحت فشار بودیم.عروسی کردیم و به اجبار طبق نظر شوهرم برای مدتی با خوانواده اون زندگی کردیم.بزرگترین اشتباهمون که همه چی رو تباه کرد. مادرش یه روانی وابسته به پسرش بود شبا یواشکی میومد به اتاقمون تا اطمینان حاصل کنه که پسرش حالش خوبه.20 روز بعد عروسی بود خواهر شوهر اومده بود منم واسه ارشد مثلا می خوندم سلام کردم و برگشتم اتاق.بعد رفتن اونا شوهرم دعوارو شروع کرد که محل نمی ذاری و ادب نداری و به خونوادم فحش دادو صداش و بلند کرد مادرش اومد و به ظاهر برای دفاع ازمن ولی داشت پسرشو تحریک می کرد پسرش تا سرحد مرگ کتکم زد.و این شروع داستانیه که هنوزم ادامه داره متاسفانه پدر م در اثر تصادفی که منم باهاش بودم فوت کرد و بیشتر داغون شدم.دیگه پشتم هم خالی شد من که بجه بزرگ خوانواده بودم مجبورا مشکلاتمو ازشون پنهان کردم. بعد از 9ماه که هروز دعوا و کتک کاری بود برا خودمون خونه گرفتیم شاید درست بشه. منم کارمند بودم و حالا درامدم خیلی بیشتر از شوهرم بود.اوایل ازم پول می گرفت و می نوشت که بعدا بهم بده ولی وقتی ازش می خواستم با شروع دعوا و اینکه نباید برم سرکارو کتک کاری ساکتم می کرد. همه بدهی و وامهاشو داد بدون هیچ گونه حس تشکر نسبت بههم و تو این همه سال نه تنها یک هدیه کوچک ازش نگرفتم بلکه خرج و زندگی و بچه رو هم منم میدم میگه زندگی ن پیش خونوادمه این زندگی خودته خودتم هزینه هاشو می دی. انقدر ساده بودم که اوایل اختلافمون خواهرشوهرام بهم می گفتن حتما اشتباهی کردی که شوهرت از کوره دررفته و زنی که اینکارو بکنه کتک حقشه. فکر می کردم اشکال از منه. شوهرم و خونوادش کلا از نظر فرهنگی سطح پایینن ولی زبون دارن. کاملا برعکس من. رابطه جنسی هم مثل روحمون از دستمون رفت هیچ وقت ارضا نشدم ماهی یکبار هم باهم نیستیم اونم به بدترین شکل فقط خودشو راحت می کنه. مادرم می دید که من هیچ وقت خوشحال نیستم و می پرسید دلم نمی اومد بیشتر ناراحتش کنم. به توصیه دوستان و اصرار شوهرم باردار شدم سر دختر بودنش کلی ناراحتی پیش اومد. بارها توی بارداریم کتک خوردم سر ماموریت رفتن که فقط بهونه بودمشکلش جدایی از مادرش بود.مثل دوتا روانی روزی 20 بار به همدیگه زنگ می زنن. یه روز از مسافرت برمی گشتیم زنگ زدن بیایم خونه ما.بارها پیش اومده بود وقتی خسته و کوفته از راه می رسیدم حق استراحت تو خونه ام نداشتم.از رفت و امد خونواده مادرم به خونه ما ناراحت بودن. خلاصه مادرشوهر بچه رو بهونه کردو دوباره دعوا راه انداخت پسرش و تحریک کرد و این دفعه کتک کاری و داد و هوار می خواست منو بکشه زنگ زد مادر و داداش کوچولوم اومدن بعد یه عالمه دعوا و کشمکش خونین و مالین بردنم خونشون. می خواستم شکایت کنم مادرم نذاشت شوهرم نمی اومد دنبالم با هزار واسطه و بخاطر اینکه از طرف دانشگاه عازم سفر حج بودیم اومدیم خونه. باورتون نمیشه حتی توی مکه هم یه بار شوهرم بخاطر دیر کردن زد توی دهنم و تا صبح بی صدا گریه کردم. نمی دونین که چقد تنهام. بخاطر دخترم ناراحتم و اون می دونه نقطه ضعفمه.
هنوزم دوستم داره پارادوکسهای خونوادش و رفتار غیرانسانیش باعث شدن نسبت بهش بی احساس بشم مثل دوتا هم اتاقی هستیم باهم. گاهی سعی می کنه خوب بشه ولی چیزایی خراب شدن که هرگز درست نمیشن بدجوری شکسته ام. همیشه بعد دعوا میاد که دلجویی کنه ولی از بس دلم شکسته دیگه اهمیتی نمیدم یعنی اشتی هم برام معنا نداره.
کسی منو درک می کنه؟چیکار کنم؟
نمی دونین وقتی از سرکار میام بچه به بغل ناهار درست می کنم در حالی که اقا از صبح خونه بوده. بعضی مواقع خوب میشه به بچه می رسه سعی می کنه دلمو بدست بیاره ولی خودتونو بذارین جای من دعوا و کتک کاری یکی دوبار قابل گذشته نه 5 سال شبانه روز.فرسوده می شی و فقط به این فکر می کنی ازت فاصله داشته باشه تا بدون درگیری تو خودت باشی.منم اوایل دوسش داشتم حتی الان گاهی دلم براش می سوزه اما خودش همه چی رو نابود کرده همه حقوق همسرشو لگدمال کرده تا خونوادش احساس راحتی بکنن.
RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
suzana عزیز
لطقا یک تاپیک جداگانه برای خودت درست کن و مشکلت رو آنجا مطرح کن
مطمئن باش اعضا و کارشناسای تالار کمکت می کنند تا مشکلت رو حل کنی
نگران نباش
RE: بر سردو راهی طلاق یا ادامه
سوزانا جان:
از خوندن ماجراهایی که داشتی گریم گرفت.... :302:خیلی ناراحت شدم.... تو خیلی خانمی:104:.... اما برای راهنمایی گرفتن از کاشناسان و اینکه بیشتر به موضوعت توجه بشه لطفا یک تایپیک جدا برای خودت باز کن.... امیدوارم مشکلت حل بشه:323: