RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
از اين دنيا و ما فيها بيزارم
از همه آدما بيزارم
از هرچي كه هست و نيست بيزارم
از همه مردا بدم مياد
از زنها بدم مياد
از زندگي متنفرم
از خوب بودن متنفرم
هيچي توي دنيا وجود نداره كه خوشحالم كنه
از همه كس و همه چيز متنفرم
آآآآآآآآآآآآآي
همه ش صداي آرومش تو گوشمه كه صدام ميكرد
لعنت به من كه اين راه رو انتخاب كردم
تازه دارم ميفهمم چيكار كردم
تازه داره باورم ميشه كه ديگه ندارمش
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
چطور خشمم رو كنترل كنم؟
حتي نميدونم دقيقا چرا عصبانيم
اونقد عصبي ميشم كه از درد معده به خودم ميپيچم
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
رویای صداقت عزیز خواهر خوب و مهربانم یکی از بچه ها مثال قشنگی زد
یه معتاد رو در نظر بگیر می دونه با مواد مخدر به هیچ جایی نمی رسه اما همچنان مصرف می کنه تا از پا در بیاد حالا یکی میاد ترک می کنه خیلی رنج می کشه خیلی عذاب می کشه اما یه رویا تو سرش داره یه روز خوب یه آینده خوب برا همین درد رو تحمل می کنه بند بند وجودش از درد می خواد از تنش جدا بشه اما با امید به آینده بهتر خم به ابرو نمی یاره.
الان حال شما شبیه به یه معتاده.
شما تا حالا یکی رو داشتی اما الان به هر دلیلی نداریش، حالا باید یه اراده فولادی داشتباشی تا به نبودنش عادت کنی یکم درد داره یکم نخوابیدن داره یکم عذاب کشیدن داره اما تو قوی هستی و می تونی رها بشی و یه انسان موفق باشی.
رویای صداقت یه قولی ازم گرفتی حالا می خوام همون قولو من ازت بگیرم.
خواهر گلم اینقدر فکرشو نکن اینم یه مرحله از زندگیه چه تلخ چه شیرین می گذره و فقط خاطرش می مونه. زندگی خیلی باارزشه زندگی زیباست به آینده امید داشته باش بخدا بعد از اون قول رفتارم عوض شد حالا می خوام دیگه فکرشو نکنی با یه نفر صحبت کن تا خالی بشی شاید یکم از ناراحتیت کم کنه.:72::72::72::43:
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
آخه خيلي دلم به درد اومده
واقعا انگار دنيا تنگ و كوچيك شده و داره خفه م ميكنه
اولين باره انقد ازش بي خبرم
واقعا چرا خدا توي زندگيم گذاشتش؟
ديگه محاله سمتش برم
اما وقتي احساس ميكنم هيچ چاره اي ندارم و نميتونم راحت ببينمش و باهاش حرف بزنم داغون ميشم
خدايا كمكم كن
اومدم بيرون كه هر دومون راحتتر باشيم
از جانم برام عزيزتر بود و هست
اما ازش گذشتم...
باورم نميشه اما ازش گذشتم
حالا تو بگو آقا صابر،با كي حرف بزنم كه سبك شم؟
ترجيح ميدم توي خودم نگه دارم و اگه خيلي سختم شد ميام اينجا داد و فرياد ميزنم!!!
ممنون از نوشتنت
آرومتر شدم
گاهي ميگم اگه ازش متنفر ميشدم يا توي دعوا و بحثي جدا ميشديم انقد اذيت نميشدم.
چشم زندگيمو ميكنم
فردا از امروز بيشتر درس ميخونم و تلاش ميكنم
اما احساسم دست خودم نيست
خيلي داغونم
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
دوست عزیز اینو بدونید تقریبا اکثر آدم ها حد اقل ی بار این بلا حالا با شدت و ضعف متفاوت سرشون میاد.این همه مقاله تو همین سایت و جاهای دیگه حاکی از گستردگی این موضوع بین انسانهاست. پس اینو بدونید که شما تنها نیستیدو این دوران هم مثل همه موارد دیگه میگذره و دنیا هم به آخر نمیرسه. روزهای اول سعی کنید بیشتر گریه و سوگواری کنید و کم کم که حالتون بهتر شد مدیریت خودتون را بدست بگیرید و بعدشم به افق جدید زندگیتون چشم بندازید و در گذشته سیر نکنید.:310:
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
نقل قول:
خيلي ميترسم از هر نوع وابستگي
فكر كنم حساس تر شدم و الان ممكنه زودتر هم وابسته شم(نه به يه آقا به عنوان همسر و عشق و اين حرفا، حتي به يه دوست!
الان كه دلم خواست يكي از دوستان كنارم باشه اين توي ذهنم اومد ، نكنه به خاطر شرايطي كه الان دارم يه مشكل ديگه برام به وجود بياد؟
اعصابم خورد شد
اه
اينو بگم كه من قبل از اين قضايا اصلا وابسته كسي و چيزي نميشدم،اوايل هم به ايشون ميگفتم من از وابسته شدن بدم مياد
هرچند اشتباه
اما الان يه ترسي تو دلم افتاده
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
خوب اتفاقا دوست برای همین روزه خوبه.بد نیست با درودل کردن با یک دوست صمیمی کمی تخلیه کنید خودتون را:310:
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
kamravaجان
دوست ندارم با كسي درد و دل كنم
شايدم بلد نيستم!
سختمه ، هرچند شنونده خوبيم ، اما
با توداري و درونگرايي راحتترم
اين روزها هم ترجيح ميدم دوستي كنارم نباشه و تنها باشم.دلم ميخواد تنها از پسش بر بيام(البته به علاوه دوستاني كه اينجا دارم)
خدايا چقد اين شبام سخت و ترسناكه !
هرچي ميگذره جاي اينكه بهتر شم ، انگار بيشتر ميفهمم چه بلايي سرم اومده !
خداييش دلتنگي بد درديه !
تا يادش ميفتم اشكام در مياد
خدايا چرا اينجوري شد؟
چرا اين اتفاق براي من افتاد؟
آي دلم از غصه...
دلم ميخواد داد بزنم و تمام اتاقو به هم بريزم و بشكونم و ...
واي واقعا فكرش داره اذيتم ميكنه
از اون روز اصلا سمت خيابون وليعصر هم نرفتم
خيلي ميترسم
خدايا كي صبح ميشه؟
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
از همه دوستاني كه با من بودن بي نهايت ممنون
موفق باشيد:72:
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
سلام
عزیزم،،، عزیزم، فقط این روزها رو تحمل کن، از مایی که تجربه داریم این حرف رو قبول کن، زمان مرهم زخمهای ما خواهد بود.