RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
آقا محمد تو تاپیکم یه پست گذاشتی که باعث شد بیام کل تاپیکهاتو هر چند سریع و گذرا بخونم.کمی مرد باش.
همسره من خیلی منعطفه.گاهی دوست دارم دستور بده.کوتاه نیاد.یه سوال شما چقدر به خانوادت وابسته ای؟
این واسه یه زن مهمه.اینکه خودت تصمیم بگیری.وقتی می گه علاقه ندارم قیافت نشه مثل کسائی که به آخر خط رسیدن بلکه خیلی محکم بهش جواب بده.نذار همیشه اون بگه یه هفته نمی خوام ببینمت.یه موقع تو بگو.وقتی بعد از مدتها ازت می خواد با هم برید بیرون با کله نرو طرفش.گاهی بگو امروز نمی تونم فردا.یا بگو بهت خبر می دم می یام یا نه.البته مواظب باش همین کارات هم حس اینو نده که مثل بچه ها داری باهاش لج میکنی.گاهی بهش تشر بزن که با این کارات خستش می کنی و اگه گفت چرا موندی بگو واقعا می خوای برم؟ من دوست ندارم خودمو به کسی تحمیل کنم.من فقط واسه زندگیم می جنگم.
بازم می گم اینکه شما تو خانواده چه رفتار و شخصیتی داری خیلی خیلی تاثیر داره.گاهی نشون بدید ضمن احترام به خانواده در نهایت خودتون تصمیم می گیری.
RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
واقعا اشتباهه که از گذشته چیزی گفتن.نظر کارشناسا هم همینه.تو شاید خواستی صادق باشی ولی اشتباه کردی از گذشتت گفتی.بهش این اطمینان رو بده الان چون بهش تعهد داری طرف این کارا نمی ری.خواهشا این بار یه لحن مردونه.تاکید می کنم جدی باهاش صجبت کن بهش بگو دو تا معیار اول که فامیل نباشین و سن بالا باشه از اولش مشخص بود.پس معلومه معیارهای مهمی نبوده که ازش گذشتی.اینکه می گی نجیب نیستم واقعا حقمه چون اومدم باهات صداقت داشته باشم انسان جایزالخطاست چه طور می تونی این طور راجع به من قضاوت کنی در عرض دو ماه فهمیدی نجیب نیستم.ولی مطمئن باش من الان بهت تعهد دارم اگه ریگی به کفشم بود بهت نمی گفتم البته نمی گم اگه کسی از گذشتش نگه ریگی به کفش داره.و معیار آخرت اینکه حس مردونگی بهت نمی دم.تو چرا همه چیزو توی حال می بینی.چرا فکر می کنی من همیشه بی تجربه می مونم.فکر می کنی چقدر تجربه دارم.فکر نمی کنی کارای تو بیشتر بچگونست؟؟ به جای اینکه دنبال راه حل باشی.اینکه چند تا کتاب بخونیم به روحیات هم آشنا بشیم.
RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
ممنون رایحه خانم...
دو تا دوست خوب و مادرش باهاش حرف زدن و امشب بهم زنگ زد و گفت من میخوام قطعا ادامه بدم این ازدواجو و از حرفای دیشبش یه جورایی عذر خواهی کرد . بهم گفت الان واقعا حس میکنم خیلی دوستت دارم .
میگه مشکلم اینه که از مردا میترسم... میگه مثلا میترسم من یه مشکلی برام پیش بیاد که تو بری یه زن دیگه بگیری .( مثلا نازا باشه ، یا اینکه یه بیماری و .. ) میگه میترسم بهت دل ببندم و تنهام بذاری . میگه از جنس مرد میترسم ( چون هیچ ارتباطی با مرد و پسر نداشته و ازین نظر پاک پاکه و به قولی شاید پاستورزیه است )
یکی از دلایلی رو که میگم شاید حس بدی به مردا داره اینه که خودش گفت از اول راهنمایی فیلم سکسی زیاد میدیده و تنها دیدی که به مردا داشته توی سکس بوده نظر خودم اینه که دیدن این فیلما اونو نسبت به مردا بی اعتماد کرده.
حالا اگر بخوام حس اعتماد یه زن ( همچین زنی ) رو به خودم جلب کنم راهنمایی میخوام که چه رفتاری نشون بدم از خودم ؟
RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
شما سعی نکن مستقیما با ایشون از راه منطق و برهان وارد بشی و ازش دلایل را جویا شوی
اولش بهش این اطمینان رو بده که اگرچه الان عقد کرده اید و زن و شوهر رسمی همدیگر هستید ، اما این عقد ،اجبار و سدی بر وی تحمیل نمی کند ، در همین حال هم شما هم به آسانی اجازه نمی دهید زندگی تون بی هدف و بی ارزش پیش رود
بعد بهش بگو که دوستش داری و بهش علاقه مندی ، اما زمانی می توانید زندگی خوبی را با هم آغاز کنید که این دوست داشتن متقابل باشه
بهش بگو متمایل هستی تا مشکل را حل کنی
بگو یه مدت زمان در نظر می گیرید ( مثلا یک تا سه ماه)و در این مدت حامی ایشون هستید تا ایشون بتواند در خلوت و تنهایی با خودش یک دله بشود و به ثبات در رفتار و فکرش برسد ، پس از آن دوتایی با هم مجددا ارتباطتون را بررسی خواهید کرد ، تا در خصوص ازدواج و یا جدایی با هم تصمیم بگیرید
اما در این دوران سعی کن مقاله های زیادی که در خصوص ازدواج و خواستگاری ، شناخت و ... در تالار هست را مطالعه کنی و در اختیار ایشون هم قرار بدهی
خصوصا مقاله بهترین شکل تصمیم گیری
دقت کن ، این دخترخانم باید بیاموزد که تبعات تصمیمش را باید شخصا به عهده بگیرد
به اتفاق همدیگر زیر یک مشاور خانواده دوران شناخت رو طی کنید ، تا هم شما و هم ایشون بتوانید با یکدیگر تعامل خوبی را برقرار کنید
نگران نباشید ، این مشکلات با صبر و حوصله و بالا بردن مهارت های ارتباطی حل خواهد شد
RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام و احترام
mohammad2012 گرامی
مشکلات از این دست معمول هست و اگر با صبر و دقت پیش بروید به مروز زمان و به صورت تدریجی کاهش یافته و حتی می تواند به نقاط قوتی در زندگی شما بینجامد.
توضیحات شما نشان می دهد که همسر شما آگاهی لازم را در مورد نحوه زندگی و ارزشهایش ندارد که البته با توجه به سن ایشون طبیعی هم هست. اما شما هم باید توجه داشته باشید مسئولیت سنگینی در قبال ایشون دارید که با خونسردی و سعه صدر و کنترل احساستون او را یاری کنید.
با چند نکته شروع کنید:
یکم:
امر و نهی، سخنرانی کردن، حرف زدن، خواهش کردن، موعظه کردن، راهنمایی کردن، قضاوت کردن، بحث کردن، تجسس و سئوال کردن و ... را برای آغاز کار از کلامتون حذف کنید یا بشدت کاهش دهید. (هم مطالب ذیل را مطالعه کرده، تفکر کنید و به دقت به کارگیرید)
مهارت گوش دادن و مهارتهای ارتباطی(به همراه لینک مقالات برگزیده)
دوم:
هم حسی را با او زیاد تمرین کنید. و بعد از شنیدن حرفهایش راهنمایی اش نکنید. بگذارید جذبتون شود. و از زندگی لذت ببرد. خطاهایش را حتی المقدور نادیده بگیرید.
سوم:
ممکن است نسنجیده حرفهایی به شما بزند که اذیت بشوید. قوی باشید و خیلی جدی حساب نکنید. تا وقتی او سخن گفتن سنجیده را بیاموزد تحمل کنید.
چهارم:
2 ماه وقت بسیار کمی برای آشنا شدن هست. لذا از روی کارها و حرفهاش او را قضاوت نکنید و نگران نباشید که انتخاب اشتباهی داشته اید. معمولا زمان عقد از این مسائل زیاد بوده و سوء تفاهم های زیادی پیش می آید که نتیجه تفاوت خلق ها، کم مهارتی ها و تفاوت شخصیت افراد هست و تا زمانی که هارمونی و هماهنگی زندگی خانوادگی انجام شود باید تحمل و صبر زیاد باشد.
پنجم:
گشتی در این تالار و مطالعه مقالات و از آن مهمتر خواندن حرفهای دختر خانمها شما را با روحیه و توقعات آنها بیشتر آشنا می کند. دنیای مردها و انتظارات و دیدگاهشان به زندگی تفاوتهایی با خانمها دارد که درک آنها کمک موثری بر حل مشکلات شما خواهد کرد.
RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
اینو هم داشته باش که همانطور که اینجا به راهنمایی های کارشناسی توجه نمی کنی :316:و فقط میخواهی حرف بزنی ، در دنیای غیر مجازی هم به احتمال قوی به راهکارهای مشاور توجه نمی کنی . فقط دنبال یه جهش هستی تا همه چیز زود به نتیجه برسه و به لحظات با هم بودن و رمانتیک بازیها برسی . اینطوری نمیشه و اگر خودتو کنترل نکنی و عاقلانه رفتار نکنی ، خانمتو از دست میدی :305:.
امیدوارم عملگرایی را در پیش بگیری .....( کمتر حرف بزن و بیشتر عمل کن )
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
می بینی ؟؟؟؟
با وجود این راهنماییها از مدیر به عنوان متخصص تالار، بنده و بالهای صداقت بعنوان کارشناسهای تالار ، و دیگر اعضاء فعال ، و مشاوره حضوری ، به جای تمرکز و دقت و پرداختن عملی به این راهنماییها ، راه خودتو می روی ،که با اجازه باید بگم به ترکستان ختم است .
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
[b]، شما فقط مواظب رفتار خودت باش . نهایتش اینه که وجدان شما راحت خواهد بود که یاد گرفتی ، به کار بستی که درست عمل کنی .
.
RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
به جای تاپیکی دیگر راجع به همسرت باز کردن ،دنبال ساختن خودت باش :305:
انتظار دارم دیگه تاپیکی راجع به همسرت و حتی خودت باز نکنی و به راهنماییهای داده شده و مهمتر از آن به توصیه ها و راهکارهای مشاوره حضوری توجه کرده و عامل باشی .
منظور فرشته از اینکه گفته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
مدتی اصلاًتصور کن ازدواج نکردی
.
این نیست که :الان اصلا به نامزدت محل نذاری و بری توی تریپ قهر و سکوت و دلخوری و بی تفاوتی
و اینکه مشاور گفته :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohammad2012
مشاوره حضوری امروز بهمون گفت ارتباطتون رو قطع نکنین ..
منظورش این نیست که الان بری برای خانومت یه دسته گل و هدیه بخری ببریش بیرون توی پارک عشقولانه قدم بزنید
توجه کن ، توجه کن
فرشته گفت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
>>>> اول )
بهتره مطالعه و آگاهیت را در خصوص ویژگیهای یک مرد موفق بالا ببری
سعی کنی رفتار جرأتمندانه از انفعال را باز شناسی
یاد بگیری که یک مرد باید در کنار این عواطف و رمانتیک بازی ها در جاهای دیگه و لازم خیلی قاطع و محکم و جرأتمند باشه .
>>>> دوم )
شما هم بسی سریش هستی = یعنی سریش بازی درنیاری ،
سریش بازی در نیاوردن یعنی چی؟
یعنی هی دم به ساعت نری توی فکر اینکه الان خانومم چی کار می کنه ، من چی کار کنم ، یعنی هر روز زنگ نزنی به مادر خانومت که خانومم چی گفت ، چی شد ، کجا رفت ، من چی کار کنم
یعنی روزی یک تاپیک باز نکنی ، من این جوری کردم ، خانومم اون جوری گفت ، مشاور اینجوری گفت ، الان تمارض رو چی کار کنم ... انفعال رو چی باید بگم ...
یعنی همش توی ذهنت منتظر نباشی که زودتر همه چیز درست بشه و عشقولانه بشید
>>>> سوم)
و ...... آقا محمد ، یه کمی جلوی احساساتت رو بگیر ،
>>> چهارم )
آمادگی برای ازدواج کسب کنی و بپرداز به مرد شدن .
چون شما هم آماده ازدواج نبودی از نظر مهارتها و تعادل احساس و عقل و ....
یعنی : مهارت تعادل احساسات و عقلانی رفتار کردن را با خوندن مقاله ها در تالار بدست بیار
>>>> پنجم)
از مشاوره هم در این جهت کمک بگیریدکه هرکدام روی آمادگی خودش و بلوغ در ابعاد مختلف کار کنه .
>>>> ششم )
اینو هم داشته باش که همانطور که اینجا به راهنمایی های کارشناسی توجه نمی کنی :316:و فقط میخواهی حرف بزنی ، در دنیای غیر مجازی هم به احتمال قوی به راهکارهای مشاور توجه نمی کنی .
یعنی توجهت را ببر بالا و نکات را بکار بگیر یعنی مثل همین جا که من برایت پست فرشته را موشکافی کردم ، توی دنیای واقعی هم بیشتر روی مشاروه ها چاره سازی کن
>>>> هفتم )
عملگرا بودن
امیدوارم عملگرایی را در پیش بگیری .....( کمتر حرف بزن و بیشتر عمل کن )
>>>> هشتم
فرشته هشدار هم بهت داده
فقط دنبال یه جهش هستی تا همه چیز زود به نتیجه برسه و به لحظات با هم بودن و رمانتیک بازیها برسی . اینطوری نمیشه و اگر خودتو کنترل نکنی و عاقلانه رفتار نکنی ، خانمتو از دست میدی
.
امیدوارم این لقمه ها را که تک تک جوییده ام و در دهان شما قرار دادم را درست قورت دهید :323:
RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
آقا محمد
اگر راهنماییها و هشدارها را توجه می کردی و یاد می گرفتی چطور رفتار کنی و تاپیکهای مختلف را در تالار خوانده بودی ، مطمئن باش این اشتباه را مرتکب نمی شدی .
من به سهم خودم چند بار گفتم متمرکز بر حرفهانشو یعنی این همه نگرانی و ترس نداشته باش . آیا گوش کردی ؟ خیــــــــــــــــــر ، راه خودتو رفتی
کدام تاپیک هست که به اندازه تاپیکهای شما کارشناسا و حتی مدیر همدردی در آن راهنمایی داده باشه ؟
برادر من از خودت ناامید نکن ما را .
تاپیک زیر را ببین :
http://www.hamdardi.net/thread-25759.html
یعنی اینکه آقا محمد اگر به راهنمایهای ما توجه کرده بودی برای تنظیم رفتارت از تاپیک ها و مقالات تالار بهره می گرفتی از جمله مطالعه این تاپیک و مشابه های آن و این کاری که کردی را نمی کردی .
حالا باز هم راه نگرانی را در پیش نگیر ، و اغتشاش ذهنی و وسواس فکری که ای وای دیگه دنیا به آخر رسید ! ناراحته ؟..... طبیعیه ، اما قابل رفع هم هست ، هی نخواه که درستش کنی ، بگذار دوره اش طی بشه . باهاش هم حسی کن ، بگو درکت می کنم ، حق داری ناراحت باشی ، اما من این اشتباه را مدتهاست کنار گذاشته ام و هیچوقت هم این رفتار دیگه پیش نمیاد ، رابطه خاصی و نزدیک نبوده اما همین حدش را هم توجیه نمی کنم ، مطمئنم که خدا بخشیده چون شرط توبه اینه که پشیمان باشی و دیگه تکرار نکنی منم همین راه رو در پیش گرفتم . امیدوارم تو هم بگذری .( این حرفها را نباید ذلیلانه وبا دست پاچگی بزنی ، اول هم حسی و محبت می کنی بعد ملایم اما جدی اینها را می گویی )
آقا محمد خوب یادت بیار :
گفتم روی حرفهاش تمرکز نکن ( وسواس فکری ناشی از اضطراب نداشته باش ) و فقط وظایفت را در رابطه با او به خوبی انجام بده یعنی همون چیزهایی که مدیر توصیه کرده بود . یعنی هم حسی داشته باشی وقتی از اون حرفها میزنه ، اما بعدش نشینی هی به اون حرفها فکر کنی و نگران باشی و اضطراب و .....
گفتم تو درست رفتار کن او درست میشه ، مهم اینه که تو وجدانت راحت باشه
حالا باز هم تکرار می کنم ، شمرده و خیلی ساده که :
شما ، روی رفتارهای خودت توجه کن >>>ضعفهایت را بشناس ، روی آنها کار کن که برطرف کنی .
مهارتها را بیاموز ، روی آنها متمرکز شو که به کار ببندی ، تمرین کن ، تمرین کن ، تمرین کن تا ملکه شود .
با خانمت مهربان باش ، جرأتمند باش ، رفتارت مردانه باشه ، هم حسی داشته باش .... اما آویزون نباش .
تفاوتهای دو جنس را بشناس تا رفتار و حالتهای طبیعی از غیر طبیعی را بشناسی و بدانی که چطور رفتار کنی .
در عین اینکه به بقای پیوندتان و زندگی مشترکی شیرین توجه کرده برایش تلاش می کنی . به این هم فکر کن که ممکنه شما خوب عمل کنی ، درست پیش بری اما خانمت در نهایت نخواد زندگی کنه و ..... آماده این هم باش ، همین خودش در رفع وابستگی کمک می کند و از آویزون بودن و نگرانی ها و وسواس فکری و ترس از دست دادن و ... پیش گیری می کند ، وقتی برای جدایی هم آماده باشی اما تلاشت را برای ادامه به نحو احسن انجام دهی ، وجدانت راحت خواهد بود و این همه نگران نخواهی بود .
شما یک طرف قضیه هستی ، سهم خودت را ادا کن به او وسهمش کار نداشته باش او هم خودش باید یاد بگیره ، به کار ببنده و تصمیم بگیره ( نخواه که مطابق میل و خواست شما تصمیم بگیره ، نخواه که با روش شما به تصمیم برسه ، شما به سمت تصمیم هلش نده.
امیدوارم این بار خوب توجه کرده و عمل کنی به راهنماییها و دست پاچگی و هیجان مداری را بزاری کنار . ان شاء الله .
من به سهم خودم دعا می کنم .
موفق باشی برادر عزیز
.
.
.
RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
باور کنین من روی خودم تمرکز میکنم ینی میخوام تمرکز کنم ..
شما بگین وقتی طرفتون بگه مساله حل شده و اون مساله که گفتی رو بخشیدم چکار میکنین .. خوشحال میشین دیگه .( پس ناخود اگاه امیدی توی دل ادم زنده میشه و توی رفتار تاثیر میذاره )
باور کنین دیگه تحمل فشار و استرس و دودلی رو ندارم... ممنون از همه هستم ولی واقعا بریدم.. بریدم که بخوام رفتاراش رو تحمل کنم. امیدوارم ایندفه حرفاش درست باشه و واقعی باشه تصمیمش.. چون اگه بخواد بازم نه بیاره توی کار دیوونه میشم..
اون شبی که این حرفا رو زد شدیدا باهاش هم حسی کردم و حق رو بهش دادم و گفتم من توبه کردم و پشیمونم و هرگز تکرار نمیکنم این کارا رو و دقیقا به این حرفایی که زدین عمل کردم ( پس لطفا نگین عمل گرا نیستی )
هیچکس سعی نمیکنه خودشو جای من بذاره.. مطمینم هیچ مردی جای من بود حاضر به ادامه این رابطه حتی یه روز هم نمیشد منم واقعا به خاطر علاقه زیادم بهش موندم باهاش ..
من نه استرس داشتم نه اضطراب نه افسردگی ... اون این بلا ها رو سر من اورد که به جایی برسم که نتونم رو اعصابم تمرکز داشته باشم
RE: چطور تمرکز زدایی کنم.
سلام
همینجا روی همین پستت آنالیز می کنیم که آیا تمرکزت روی خودته یا همسرت ؟
می گویی با همسرت صحبت داشتی ، هم حسی کردی ، و ..... او هم خوب برخورد کرده و گفته من گذشته را بخشیدم و ..... یعنی شما لحظات خوبی داشتید . شما خوب عمل کردی و ایشون هم خوب عمل کرده .
اما شما :
همچنان متمرکز بر رفتار فردای ایشون هستی ، یعنی فکر و خیال می کنی که نکنه فردا دوباره جور دیگه ای بشه ، ..... می دونم فردا دوباره تغییر میکنه ، ..... آه من دیگه تحمل ندارم ، ..... دیگه بریدم ، ...... اگر باز هم بگه نمیتونم و .... دیگه نمی کشم و ..... که نمونه ای از همین اشتغال ذهنی را در همین پستت آورده ای :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohammad2012
شما بگین وقتی طرفتون بگه مساله حل شده و اون مساله که گفتی رو بخشیدم چکار میکنین ..
باور کنین دیگه تحمل فشار و استرس و دودلی رو ندارم... ممنون از همه هستم ولی واقعا بریدم.. بریدم که بخوام رفتاراش رو تحمل کنم.
امیدوارم ایندفه حرفاش درست باشه و واقعی باشه تصمیمش.. چون اگه بخواد بازم نه بیاره توی کار دیوونه میشم..
طمینم هیچ مردی جای من بود حاضر به ادامه این رابطه حتی یه روز هم نمیشد منم واقعا به خاطر علاقه زیادم بهش موندم باهاش ..
من نه استرس داشتم نه اضطراب نه افسردگی ... اون این بلا ها رو سر من اورد که به جایی برسم که نتونم رو اعصابم تمرکز داشته باشم
مواردی که به رنگ قرمز درآوردم اوج این ذهن گرایی های شما در مورد همسرت و تمرکز روی آنهاست ، سفت و سخت چسبیدی به وسواس فکری .
دقت کردی بعضی آدما از خونه بیرون میرن همش فکر می کنن مثلاً نکنه اجاقی روشن گذاشتن ، نکنه در رو قفل نکردن ، اگه دزد بیاد چی و ..... امثال اینها ، اینو بهش میگن وسواس فکری . شما هم در مورد خانمت اینجوری هستی .
راه علاجش هم تمرکز زدایی و توقف فکر هست . هروقت این مسائل هجوم میاره باید به خودت بگی بسه دیگه ، فردا هرچه میخواد بشه بشه ، دیگه نمیخوام راجع بهش فکر کنم . مهم الآنه که با هم خوبیم ، مهم اینه که درست رفتار کردم و .... اما شما این کار رو نمی کنی .
من حتی گفتم به بد تر از بدش هم راضی شو ،یعنی خوب رفتار کن ، و فکر کن فوقش از هم جدا میشیم . نهایتش اینه ، در اون صورت دلم نمی سوزه که تلاش نکردم و مطمئنم هرکس کوتاهی کرده و زندگی را به هم زده تاوان میده .
می دونی همین حرفهای منو که خوندی چی تو ذهنت اومد ؟
این ذهن وسواسیت به احتمال قوی داره میگه : آخه فرشته مهربان خب وقتی بارها این اتفاق افتاده من حق دارم نگران باشم . وقتی هربار گفته باهات هستم یه روز بعدش برعکس شده خب چشم ترسیده دیگه ، وقتی خوبه باهام باورم نمیشه .
رسیدی به حرفم که میگم به بدتر از بدش هم راضی شو ، بگو فوقش آخرش جداییه و ....
در ذهنت به احتمال قوی گفتی : نمیتونم اینجوری فکر کنم ، همه ترس من اینه که از دست بدمش ، دوستش دارم نمیخوام از دست بدمش .....
و این یعنی وابستگی ، یعنی ترس ، که زمینه وسواس فکری هست .......
حالا رفتار درست و تمرکز زدایی و توقف فکر اگر می داشتی در برابر حرفهای من چطور عمل می کردی ؟
تا ذهنت میاد این حرفها رو بزنه ، میگی ببین دست بردار ، من تصمیم گرفتم روی خودم متمرکز بشم ، الآنم تمرکزم اینه که نباید به این نگرانی ها توجه کنم باید متوقفش کنم . پس هیمن حرفها را توجه می کنم و آخه و مگه نداریم ..... .
با این الگویی که دادم پستهایت را بخوان ، حال و هوایت را بنگر ، خواهی فهمید تمرکز زدایی نکردی ، خواهی دید همش در وسواس فکری هستی ، خواهی دید توقف فکر را به کار نمی گیری .
همین حال و احوال شما همسرت را سرگردان میکند و به هم می ریزد ، چون امواج منفی وسواس فکری شما و منفی بافی های ذهنیت به او میرسد و یهویی دلش خالی میشود ، می ترسد ، خودش هم نمیداند چرا ؟ اما من میگم چرا ، میگم امواج منفی محمد آقا که از این وسواس و نگرانی و ترسش بلند میشه بهش رسیده .
از نظر من شما قدم اساسی که همان توقف فکر و تمرکز زدایی هست را بر نداشتی . پس در مقابل راهکار ما هنوز عمل نکرده ای . گاه رفتار و روش درست را به کار بستی اما همین وسواس فکری نمیذاره لذتش رو ببری .
به این بازی آخه و مگه و اون چی گفت و می ترسم و .... خاتمه بده ،به نفع خودت هست .
خود دانی ....
.