-
RE: اين عشق است يا خيانت
سلام پدربزرگ عزیز
من اینجا اومدم که عرض ارادتی بکنم و بگم که مدیون محبتها و راهنمایی های شما هستم:72::72:
دوسئوال هم در مورد تاپیکتون داشتم:
1- شما مطمئن هستید که همسر سابقتون برای اینکه به عشق سابقش برسه ازتون جدا شده و علت دیگه ای وجود نداشته یا اینکه از روی قراین و شواهد و گفته های قبلی همسرتون به این نتیجه رسیده اید؟
2- ایا شما مطمئن هستید اون آقا هم برای اینکه به همسر سابق شما برسه، از همسرش جدا شده و همسر سابق شما هم نقشی در جدایی آنها داشته و یا اینکه حدس میزنید که اینجوری بوده؟
ببخشید که اینقدر کلمه سابق توی این پستم تکرار شد.
براتون آرزوی شادی و موفقیت روزافزون میکنم و بازم ازتون به خاطر همه چیز تشکر میکنم:72::72::72:
-
RE: اين عشق است يا خيانت
در اوایل ازدواجم در بهترین شبها که همبستر بودیم. یه عذاب وجدان سراغش
می آمد و ناخواسته گریه میکرد یا دل تنگ بود گریه میکرد و بعداز چند ماه که طاقت نیاورد بهم گفت که
یکی رو دوست داشت و حتی باهم به جمکران رفتند باهم عکس گرفتند از عشقشون میگفت نمیدونم چرا این حرفهارو به من میگفت .
و منهم بهش گفتم چرا باهم ازدواج نکردید و میگفت که خانوادش مخالفت کردن و با دیگری ازدواج کرد .
وهرسری به شهرستان میرفت و من را تنها میگذاشت حدود 1 ماه در آنجا میماند .
چندین بار خواستم اون آقا رو ببینم برای کنکاویم نه چیزه دیگری . اما بهم نشون نمیداد فقط از شمایلش بهم میگفت که شکل فلان بازیگر هست .
و در زندگی هیچ چیز برایش کم نگذاشتم از کلاسهای آموزشی گرفته تا هرچیزی که اراده میکرد .کمبودی نمیزاشتم
من مشکل بچه دارنشدن دارم و به بهترین کلینیک برای بچه دارشدن رفتیم. اما تا میدید جدیت دارم میامد بهانه های میگرفت و به تاخیر می انداخت .نمیخواست بچه دار شود .
و مشکلاتمون بیشتر شد و مشاجرها بالا گرفت تا یک روز که سر کار بودم تلفن زنگ خورد که از دادگاه تماس گرفته بودن حضور پیداکنم باورم نمیشد فکر کردم دوستانم دارند شوخی میکنند .
بله همسرم در خواست طلاق و مهریه اش را اجرا گذاشت. و بعداز چند سالی مراحل دادگاه جدا شدیم.
و دراین مدتی که ما دادگاه داشتیم هم اون معشوغه اش هم پی گیر دادگاهش بود .
طوری که عده همسر سابقم تا تمام شد باهم ازدواج کردن . یعنی لحظه شماری میکردن تا عده تمام شود
ما فامیل هستیم و جزیات به گوش میرسد حتی حرفهای همسر اون آقا هم که یه نصبت فامیلی داریم .به من میرسد .
من از شهرستان کوچکی که جمعیتش 3000نفر است زن گرفتم و حرفها در ده زود میپیچه مخصوصا که فامیل هم که باشیم
در مجالس و غیره همدیگر را میبینیم .
جدای از همسر سابقم اگر بخاطر فرزند دار نشدن بود و بارها بهش گفتم بریم بچه بیاریم .هم ثواب داره هم بچه داریم.
به این روز عزیز میگفت من بچه مردم رو نگه نمیدارم. پس الان چطور 2 تا فرزند مادر دیگری را نگهداری میکند .
من نمیدانم چطور دل سنگش قبول میکند مادربچه ها در همسایه گیشون است بچه هارو از مادرش جدا کرده .
-
RE: اين عشق است يا خيانت
واقعا براتون متاسفم و براتون آرزوی صبر و آرامش میکنم!:72::72::72:
میدونم که خیلی سخته وقتی به خاطرات گذشته برمیگردید و آنها رو مرور میکنید! هیچ حسی بدتر از این نیست که بدونید کسی که تمام محبتتون رو بیدریغ به پاش ریختید! بهتون از پشت خنجر بزنه! توجیهش هر چی که میخواد باشه!
فقط بهتون میگم سعی کنید اون خاطرات رو یک گوشه از ذهنتون چال کنید و بهش برنگردید و تمام تمرکزتون رو برای زندگی جدیدتون بگذارید! میدونم که خیلی سخته ولی شدنیه! راه دیگه هم اینه که تا اونجایی که میتونید از خبرایی که مربوط به همسر سابقتون و شوهرش میشه دوری کنید و به هر طریقی مانع از این بشید که به گوشتون برسه! چون خواه نا خواه باعث میشه داغ دلتون تازه بشه!
امیدوتره هر چه زودتر آرامشون رو با کمک خدای مهربون بدست بیارید. موفق باشید:72::72:
-
RE: اين عشق است يا خيانت
درک می کنم پدربزرگ جان... مثه آدمی که دلش می خواد خودش رو به خواب بزنه و واقعیت رو نبینه اما به زور بیدارش می کنن...
جز همدردی با شما و تحسین سعه ی صدرتون هیچ کاری از دستم بر نمیاد..
تعریف کردن دلیل طلاق برای من سخت ترین کار دنیاست... از طرفی خوشحالم چون این توان رو دارین که حرفتون رو بگین و از طرفی ناراحتم که این ماجرای تلخ رو تعریف می کنین.
گرچه تحمل این قضیه برای جنس مونث هرچند سخت هم که باشد به نسبت شما آسون تره...
اما هر چه بود مربوط به گذشته است...
-
RE: اين عشق است يا خيانت
سلام برادر بزرگوارم پدر بزرگ عزیز
واقعا از خوندن سر گذشتتون ناراحت شدم، اومدم تا با هاتون همدردی کنم، فقط میتونم بگم، خدا رو شکر کنین که محکوم به ادامه زندگی با هم نشدین، به هر دلیلی پیوندتان سر انجام نداشته، حالا که هر دوی شما هم راه خود و زندگی خود را پیدا کردین،! می فهمم چه قدر یاد تلخی ها افتادن زجر آور هست، همه ما تو زندگی هم سختی میبینیم و هم تلخی، سختی تموم میشه و نتیجش میشه تجربه اما امان از تلخی که هر موقع آدم یادش میافته باز هم به همون تلخیه..............
پس باید سعی کنیم اصلا تلخی ها رو مرور نکنیم یا دنبال حل کردن پازل نباشیم، این نتیجش فقط ما رو آزار میده، پس باید زنجیره های تلخی و تردید را پاره کنیم خودمون را رها کنیم......... تا بتونیم بال پرواز پیدا کنیم...
من هم با همسر سابقم چند نسبت سببی و نسبی داریم، عوض یک نسبت 3-4 نسبت داریم:311:
جالب اینجاست که اوایل طلاقم هر کی زنگ میزد از فامیل یا خانواده همسر تا بد بگه یا خبری بده، شروع میکردم از خوشبختی و شرایط خوبم حرف زدن، از هیجانات جدید زندگیم میگفتم، اینجوری شد که دیگه کسی از قوم همسر سابق با من تماس نگرفت، از خانواده خودمم که با هاشون در تماس بودم، کسی حرفی به من نزد، گاها یه چیزهایی میشنیدم اما نه ادامه میدادم نه تو ذهنم مرور میکردم....
فقط یادمه، 10 ماه بعد از طلاق، منزل یکی از اقوام که رفته بودم، از شیطنت فیلم و عکس عروسی همسرم رو نشون داد، وای نمیدونی چه لحظات سختی بود، اونجا بغض تو گلو داشتم، اما چه سخت بود خودتو بی خبال نشون بدهی، تو ماشینم که داشتم بر میگشتم خونه از گریه زجه میزدم، خدا رحم کرد به کسی نزدم چون حالم دست خودم نبود، نه فکر کنی حسادت کردم، یا میخواستم به زندگیه سابق بر گردم... نه نه
ولی خیلی حرفه همسرتو کنار یه زن دیگه ببینی که میخنده.... هر چند بد ترین مرد دنیا باشه...هر چند از زندگیت بیرون رفته باشه....
نه خیانتی بود نه هیچی، اما من له شدم.... یادم نیست چرا چون ماجرا ماله بیش از 3 سال پیشه اما یادمه هم خبر ازدواجش شکوندم، هم اون فیلمها و عکسها با وجود اینکه میدونستم ازدواج کرده!
خلاصه برادر عزیز، میفهمم این چیزها چه قدر دردناکه اما نشنیدن دست خودمونه.......
من از اون موقع تا حالا همسر سابقم رو ندیدم، هر جا هم فکر کنم خودش یا خونوادش حضور دارند، قطعا نمیرم!!!
از رفت و آمد با اقوام خاله زنک و شیطون دوری کردم.... سرم درد نمیکنه که هی آش تلخی گذشته منو یکی دیگه از سر بیکاریش به هم بزنه، ....
خلاصه همه اینها رو گفتم تا منم درد دل بکنم....
هر جا هستین شاد و خوشبخت باشین.
-
RE: اين عشق است يا خيانت
پدر بزرگ جونم حق داری ناراحت باشی اما یه چیزی هست این وسط... اینکه دله و کار دل خیلی هم حساب کتاب نداره! یعنی حتی خود خانم سابق شما هم ممکنه از خودش و کارایی که می کنه تعجب کنه. دل خیلی حساب کتاب حالیش نمیشه. وقتی احساسات زیادی بالا بگیرن یه وقتایی شاید نشه با عقل کنترلشون کرد.
در مورد خودت عزیزم. مگه نمی گی 7 سال عمرت بیخودی پاش گذاشتی. پس حتی یه دقیقه ی اضافی هم نیاز نیست دیگه براش بذاری. اصلا بهش به کاراش فکر نکن. اون از زندگیت بیرون رفته. خودش هم خواسته که بره. پس تو دیگه ناراحت این چیزا نباش. به خودت و به زندگی فعلیت برس. حتی یه لحظه ی دیگه هم نباید با فکر کردن بهش هدر بدی. مهم نیست.
من ازدواج نکردم اما سر مسایل دیگه ای خیلی بیشتر از 7 سال از عمرم به باد رفت. هر کی یه جوریه. اینطوری نیست که واقعا همه زندگیشون روی روال باشه. هر کسی به یه دلیلی چیزی داره که بگه یه مقدار از عمرش هدر رفته. ولی واقعا این مهم نیست. زندگی همینه. درک احساسات مختلفه. این خاصیت و ذات زندگیه. باید پذیرفتش. نباید به خودمون سخت بگیریم. باید سعی کنیم حال و اینده رو که هنوز از دست ندادیم داشته باشیم. پس فکرتو سر کسی که دیگه توی زندگیت نیست نذار. حالا به هر دلیلی رفته از زندگیت بیرون. دیگه رفته. الان اون مهم نیست. تو مهمی و ادمایی که به تو مربوطن مهمن. فکرتو سر چیزای دیگه نذار.
موفق باشی.
-
RE: اين عشق است يا خيانت
عشق اونه که آدم رو به اوج و آسمانی شدن نزدیک کنه این حالی که از زمینی بودن هم شرمت میگیره کجاش عشقه :163: دنیا محل گذر است تا یاد بگیریم راه رفتن را در آسمان کجا با پای لنگ ، توان دویدن و صحیح راه رفتن ، رها کن کسی را که نتوانست با تو همراهی کنه ! البته ناگفته نمونه ایرادی هم بتو وارده و اون اینکه چطور نتونستی بعد 7 سال جای اون مرد رو پر کنی پس تو هم عشق واقعی نبودی !
-
RE: اين عشق است يا خيانت
خودتون رو ناراحت نکنید لیاقتش همون بوده که بره بچه مردم رو با هزار تا لعن و نفرین بزرگ کنه بچه ها هم بزرگ میشن ماجرا رو میفهمن فکر کنم جهنم رو تجربه کنه
ولی متوجه نمیشم اگه تو این 7 سال رابطه ای عشقی بود حتما علنا می فهمیدید پس به دلتون بد راه ندید حتما هیچ رابطه و عشقی نبود و بعدا دوباره بعد جدا شدن شعله ور شده
دیگه هم خودتون رو اذیت نکنید عرضه زندگی خوب رو نداشت خوب شد که رفت
-
RE: اين عشق است يا خيانت
من به عنوان یه مرد می تونم درک کنم چه احساسی داری
ولی چند وقت که بگذره ، می رسه جایی که از این احساست خسته می شی ، اینکه چرا باید به کسی اینقدر فکر کنی ، وقتی غیر از ناراحتی سودی برات نداره
نمی خوام تیپ اینجور مشاوره های الکی رو بیام که آره می گذره و ... !
نه ! ولی جدی بهت می گم ، این زمانی که هست می گذره ، بسته به شخصیت و قدرت هر کس زمانی داره !
مثلا یکی 6 ماه طول می کشه شکست و خیانت عشقی رو فراموش کنه یکی 10 سال !
هر دو به یه نتیجه می رسن ، اینکه واقعا ارزش فکر کردن نداره و زندگی الان مهم هست
اینکه به خودت و اون نشون بدی اشتباه کردن
اینکه به عشق واقعیت ( همسر الانت ) نشون بدی ، خانوم قبلیت بزرگترین اشتباه عمرشو کرده
باید اینجور فکر کنی !
خیلی سخته ، جدا سخته و درد آور !
ولی سعی کن جزو دسته اول باشی که زودتر مسائله رو حل می کنند و بر می گردن به مسائل مهم تر زندگیشون
هر دقیقه ایی که الان داری اینجور زندگی می کنی ، بعدا برات حسرت به بار می یاره !
یه خورده محکم باش و سفت ! بزار اول به خودت و همه ثابت بشه که بزرگترین اشتباه عمرش رو کرد و شما بزرگترین برد زندگیتو!
خودت هم به این باور برس که این شکست نبوده ، یه شروع جدید بوده برات
تا دیدتو به این موضوع عوض نکنی سخت هست که درست بشه
کاری نداشته باش شاد هستن یا ناراحت !
فقط به این فکر کن که الان تو خوشبخت هستی و خوشبخت تر بشی
-
RE: اين عشق است يا خيانت
ممنونم ازهمه شما دوستان عزیز
که پدربزرگ را دل داری دادید تا دلش آرام گیرد .
از صمیم قلب تشکر میکنم.
به قولی چون میگذرد غمی نیست .
سرنوشت منم این مسایل درش نوشته شده بود .
با تقدیر نمیشه جنگید دست بنده نیست خدا بهتر از بنده میداند چه کند .
ما اومدیم تا از این آزمون با سربلندی بیرون رویم .