همه تاپیک رو خوندم و یکی از دلایل مهمی که خواستگاری سنتی رو قبول ندارم دقیقا همینه
نمایش نسخه قابل چاپ
همه تاپیک رو خوندم و یکی از دلایل مهمی که خواستگاری سنتی رو قبول ندارم دقیقا همینه
سلام دختر خوب و مهربون. امیدوارم حالت خوب باشه.
ولی من اگه بودم برای پسرم برم جایی ببینم دخترش انقدر گله عمرا برم جای دیگه.:311:نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
تو میگی فلانی به من بی احترامی کرده.
یکی میگه باید میزدیش.
یکی میگه ببخشش.
یکی میگه ازش شکایت کن.
یکی میگه به وقتش حالشو بگیر.
یکی میگه بسپارش به خدا.
و.....
شاید یکی اگر بره خاستگاری دختری با این شرایط بگه چه پدر رک و راحتی، خیلی خوبه وصلت با خانواده ای خودمونی! دیگری نسبت به این مطلب بی تفاوت باشه، دیگری نه، بخواد همه چی بر اصول تظاهر به آداب و ... باشه. هر فردی، هر خانواده ای با هر درکی که از زندگی به دست آورده، عقاید خودش رو داره. تو خانواده ای پول مهمه، تو خانواده ای تحصیلات، تو خانواده ای تعداد دفعات ختم قرآن در روز، خانواده ای دختر رو محدود میکنه، خانواده ای از دختر میخواد که اجتماعی تر باشه و .... اینها همش عقیدتی یه.
مشاور شما هم اون چیزی که بر اساس باورهای خودش درک کرده، عقیده اش رو به شما تعمیم داده.
پدر من ازم میخواد مشروب بخورم، چون واسه پوست و مو خوبه و اعتقاد داره اگه افراط نکنی هیچ ضرری نداره. بی راه هم نمیگه. واقعا خوبه. اما اون جوانب دیگه رو که انسانه و عقلش رو نادیده میگیره چون اعتقادی بهش نداره. اون میخواد به من کمک کنه. نظرش اینه. من باید با حرفش بهم بریزم؟ تاپیکی داشتم گفته بودم مشاورم میگه به پسر های اطرافت بیشتر توجه کن. من به خودم و اوضاعم شک بردم، به هم ریختم. اما خدا مطمئنم کرد که اگه گفتم نه، یعنی من خیر و صلاحتو بیشتر از چهار تا مشاور و پدر و مادر و بقیه میدونم. تو هم به قلبت به دینت نگاه کن. یک کلام ختم کلام: دوست پنهانی اختیار نکنید. تمام. دیگه نظر هیشکی حتی نظر خودت مهم نیست!
و جای دیگه میگه اگر عفت پیشه کنید خداوند شما رو از فضلش بی نیاز میکنه. همه جای قرآن بیان از اینه که خیر و صلاح تو رو من که با حکمتم آفریدمت، من که تقدیر کردم میدونم و قدرت همه چیز دست منه. در سنت خدا هم دگرگونی نیست. پس به خدا پناه ببر و دیگه نگران هیچ چیز نباش.
وقتی اینچنین فکر کنی صحبت 4 تا ناآگاه بهمت نمی ریزه. چون تو میدونی اون چیزی که توش شک و تردید نیست چیه!
تو که بر پریشانی های این روزهای من آگاهی. تمام پریشانی من یک چیزه: میخوام بند و تبصره به قوانین خدا اضافه کنم و کارهامو توجیه کنم. بهانه گیر شدم. آرامش ندارم.
پس توصیه میکنم درگیر بند و تبصره ی خودت و اطرافیان نشو. چه مشاور باشه چه دانشمند. واسه نا آگاهی مردم خودتو ناراحت نکن.
اصلا اینچنین نیست. اونی که تو رو معرفی میکنه، حتما پیش زمینه ای از تو و خانواده ات داده. و حتما خانواده ی آقا پسر سبک سنگین کردن که بیان خاستگاری. همینجوری که سرشونو نمیندازن پایین بیان. یه تحقیقی، یه پرسشی. حتما جویا شدن و شرایط رو تا حدودی پذیرفته اند که قدم پیش میذارن. دیدی تو بعضی خاستگاری ها همه چی دست به دست هم میده تا دو نفر که فکرشو نمی کردن به هم برسن؟ وقتی قسمتت باشه تمام خوبی های تو دیده میشه و تمام نقص های خانواده ات نادیده. پس دیگه به این چیزها فکر نکن و تو این روزهای پر برکت فقط دعا کن تا اونی که لایقته پیدا بشه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
ای بزن ..بکشش..عجب مشاوریه..اها :)
منم سال کنکورم رفتم پیش یه مشاور(بماند که الان شدن یکی از رده بالاهای سازمان سنجش).گفتم ما خونمون خیلی شلوغه.مهمون و سروصدا..نمیتونم درس بخونم..کلی فکر کردن و فرمودن:نمیتونین گوشه حیاط یه اتاق بسازین؟؟
فکر کن 4ماه مونده به کنکور برم دنبال بنایی..منم یه لبخند ژکوند زدم و اومدم بیرون..:)
اما راه حلش این نیست..دلیلشم همینه که خودت گفتی..یه ادم 40-50 ساله رو نمیشه تغییر داد..چون خمیر مایش شکل گرفته.نقل قول:
راه حلش تغییر پدرمه. که همه اینجا بهم گفتن که نباید انتظار داشته باشم پدرم تغییر کنه و من هم همچین انتظاری ندارم.
اگه درست یادم باشه مشکل تو با پدرت سختگیریش بود..اخلاقای خاصش و کمی زورگویی و تحکم.درسته؟؟
اصلا هر چی بود..بلاخره هر بابایی یه اخلاقای بدی داره..حالا اگه تو خواستگاری (که چند جلسه هست) اخلاق پدرت بیشتر از اخلاق تو نمود داشته باشه مسلما بر اساس پدرت قضاوت میکنن.اما وقتی میخوای از زیر بار اسم پدرت بیرون بیای باید خودتو نشون بدی.
انقد پدرتو بزرگ نکن واسه خودت..به نظر میاد عین دختر کوچولو هنوز پشت اون قایم شدی.
ببین اگه فکر میکنی راه ازدواجت از طریق غیرسنتی مناسبتره بگو چرا؟؟چون ازقبل اون پسر با اخلاقت اشنایی پیدا کرده؟؟
خوب تو خواستگاری سنتی هم باید انقد توان داشته باشی که حداقل اگه خواستگارت کامل نشناختت راغب باشه اشنایی رو بیشتر کش بده و بشناستت.یا اگه نمیشه زمان رو کش داد ،کیفیت رو برد بالا و بصورت mp3 بشناسدت:)
من اگه جای تو بودم(:311: اخه خودم اندر خم یه کوچه ام) تو صحبتهای دو نفره با خواستگارم اخلاق پدرمو شرح میدادم.البته همینکارم میکنم.
مثلا من میگم پدرم فلان اخلاق خوب و بدش چیه..اگه یه خصلت منفیش رو گفتم یه خصلت مثبتش رو هم میگم..اینطوری اولا خواستگار در برخورد با پدرم شوکه یا گیج نمیشه و ثانیا وقتی رفتار منفی پدرمو دید یاد خصلتهای مثبتی که من ازش گفتم میفته.
و همچنین تو انگار تو نشون دادن شخصیتت ضعف داری..میترسی با به قول خارپشت اعتماد به نفس نداری.نمیدونم.
اما خوبه خودت رو بشناسونی..حتی میتونی بگی من تو فلان مورد نظرم اینه اما پدرم یه نظر دیگه داره..ضمن اینکه به پدرم احترام میذارم طبق مسلک خودم رفتار میکنم.
و از همسر ایندم هم همینو میخوام..رعایت حال پدرم.و احترام..چون مسلما تو خونواده اونم ادمایی هستن که عقایدشون با من یکی نیست ومن بهشون احترام میذارم اما طبق منش خودم زندگی میکنم.
اصلا وقتی پدر و مادر شما پدر و مادر من میشن معنیش همینه..مراعات و احترام.و بر عکس.
.................................................. .......................
باید مسائلو شفاف کنی..اگه اینکارو کنی خواستگار راحتتر قبول میکنه.
ببین من موضوعی خیلی خیلی از این مهمتر به خواستگارم گفتم و اون پذیرفت.چون خوب و بدمو با هم نشون دادم.و تصمیمگیری رو به خودش سپردم.
.................................................. ...................
تو نه میتونی پدرتو قایم کنی و نه عوض کنی..موش و گربه بازی هم نیازی نیست..
مطمئن باش پسرا اکثرا از همچین دختری با همچین طرزفکری خوششون هم خواهد اومد.کسی که رک شرایط رو میگه و تصمیم رو به عهده پسر میذاره.
ممکنه یکی دو نفر بترسن و عقب بکشن اما اکثرا مشتاق باقی میمونن.
موفق باشی
خیلی باحال بود! مردم از خنده!:311:نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار.زندگی
دوستان از همه تون ممنونم.
از تک تک پستاتون استفاده کردم.
از اینکه برای دوستتون وقت گذاشتید و نوشتید و راهنمایی کردید ممنونم.
حتی وقتی نمیدونیم چی میخوایم، باز هم همدردی جای خوبیه تا همونیکه لازمه بهت بده.
این شبها منو هم از دعا فراموش نکنید:72: