RE: خیانت و اعتراف به ازدواج اجباری شوهرم
سلام دوستان
ممنون از ارسالهای همه شما...
جزییات داستان خیانت رو براتون باز نمیکنم به دلیل اینکه برای خودم یادآوری میشه و باز افکارم رو بهم میریزه .. معذرت که زیر قولم زدم .
ولی چند روز پیش از محل کارم با یکی از همکارهای آقا برگشتم چون محل کارمون بیرون شهره و به راحتی وسیله نقلیه پیدا نمیشه ... یا همسرم میاد دنبالم یا با آژانس بر میگردم .. همسرم اصلا دوست نداره من با همکارام بیام ولی من اون روز اینکارو کردم ... وقتی فهمید خیلی ناراحت شد و سر و صدا کرد
منم بهش گفتم :
با رفتارهایی که این چند وقت با من داشتی اصلا برام مهم نیست که چطور رفتار کنم دیگه خواسته های تو برام اهمیت نداره که بهشون توجه کنم ..
وقتی شما خودت دنبال چت و دوستی با دخترا میری و منم به هر دری میزنم و دست برنمیداری ، وقتی میبینم به جای زندگی به فکر خوش گذرونی با دوستاتی و هر چی بهت میگم فایده نداره ، منم تورو رها کردم دیگه زدم به بی خیالی هر کاری دلت میخواد بکن .... کم کم نسب بهت بی اهمیت شدم منم واقعا برام اهمیتی نداره که تو دوست نداری من با ماشین همکارم بیام ....
یه خورده غر زد و دوباره گفت من اشتباه کردم با تو ازدواج کردم فلانی یه دختر پول دار گرفته و پدر خانومش بهش فلان ماشین رو داده .... (من نمیدونم این چیزا چه ربطی به این دعوا داشت )
حرف آخر من این بود که منم از این زندگی خسته ام دیکه ذوق و شوقی ندارم ...
همین باعث شد بهش تلنگری زده بشه و به خودش بیاد که داره عشق رو تو زندگیمون میکشه .
فردای اونروز اومد بهم گفت دیگه نمیخوام برم سفره خونه ... تصمیم گرفتم ساعات بیکاری کنار هم باشیم .. تو هم هر وقت به چیزی مشکوک شدی بکو برات توضیح بدم ..
یه جورایی سرش به سنک خورده و این چند روز حسابی به من میرسه محبت میکنه
ولی متاسفانه من خیلی تو افکارم تغییر ایجاد نشده وو دیگه حوصلشو ندارم مثل قبل ... قبلا هر کاری میکردم که رابطمون خوب باشه ولی الان هرچقدر با خودم کلنجار میرم نمیشه :316:
زیبا جان شما که کارشناس خیانتی :46: به این مرحله رسیدی چه کردی؟
از سایر دوستان هم خواهش میکنم نظراتشون رو بگن ...
واقعا دلگرمم میکنین
RE: خیانت و اعتراف به ازدواج اجباری شوهرم
لطفا اشتباهی که من مرتککب شدم رو نکن. و برای فرار از بدرفتاری شوهرت با همکارهای اقا گپو گفت نکن اینجوری دلبستگی پیدا میکنی با شوهرت مقایسه میکنی وراه خطا میری که البته خودت بیشترین ضربه رو میخوری هرکسی لیاقت یه فرصت دیگه رو داره سعی نکن با حرفهایی که حین دعوا زده میشه کلنجار بری وخودتو عذاب بدی فایده نداره چون منم این دوران رو گذروندم زندگی ارزشش بالاتر از این حرفهاست بخشش یادت نره
RE: خیانت و اعتراف به ازدواج اجباری شوهرم
عزیزم اولا این احساس کرختی که الان پیدا کردی کاملا طبیعیه و فکر میکنم بیشتر خانومها بعد از مدتی کشمکش سر یک موضوع بهش دچار میشن ولی رفع میشه بنابراین به نظرم دیگه حالا که از روشت جواب گرفتی دیگه ادامش نده چون قبحش میریزه و اونم سرد میشه ولی ببین مشکلی که من احساس میکنم اینه که شما داری خیلی مادرانه رفتار می کنی منظورم اینه که با همسرت دوست نیستی اینجا نرو این کارو نکن اون کارو نکن ببین من شوهرم فقط دوست داره با دوستاش رفت و آمد کنه اونم فقط با دوستای خودش من اگر میخواستم موضع بگیرم خیلی اوضاع خراب می شد واسه همین کاری که من کردم این بود که دوستاشم دوست شدم و سعی کردم خوش بگذرونم . به خودمم خوش میگذره دوستاش همیشه از من پیشش تعریف میکنن که خانومت مهربونه و اونم خیلی حس خوبی داره الانم بیشتر دوشتاش متأهلن و ما رفت و آمد می کنیم من با خانوماشون خیلی دوستم و خودمم خوش میگذرونم . چرا شما به چشم یه دوست به شوهرتون نگاه نمی کنید به جای نقش سنتی شوهر مگه شما خودتون به دفعه تمام علایقتونو کنار گذاشتید؟! دوستی وابستگی میاره شک نکنید
RE: خیانت و اعتراف به ازدواج اجباری شوهرم
گل یخ عزیزم!! خیلی خوشحال شدم که شوهرت پشیمون شده و اوضاع و احوال بهتره :72::72:
راستش من کارشناس خیانت نیستم!! فقط خیلی خوب درکتون میکنم و سعی میکنم تا جایی که میتونم تجربیات خودم رو در اختیار بگذارم.
راستش امروز نمیتونم مفصل پست بگذارم ولی فردا میام و باهات صحبت میکنم. فقط میگم که از این فرصت استفاده کن که شوهرت رو به طرف خودت بکشی!! موفق باشی عزیزم :72::72:
RE: خیانت و اعتراف به ازدواج اجباری شوهرم
گل یخ عزیزم سلام :72::72:
ببخشید که دیر سراغ تاپیکت اومدم. راستش رو بخوای یادم رفته بود :163: واقعا معذرت :46:
عزیزم بعضی از آقایون بعد از ازدواج واقعا نمیدونند چه مسئولیتی به عهده گرفته اند و دوست دارند همون روش زندگی مجردی رو ادامه بدهند. در این مواقع نمیشه که به یکباره همه اون تفریحات و کارهایی رو که در اون موقع انجام میدادند قطع کرد! بلکه باید با صبر و حوصله و قدم به قدم اینکارو انجام داد. اگه بخوای به یکباره همه چیز رو ازش بگیری مقاومت میکنه و شاید بدتر هم بشه! دوم اینکه باید جایگزینی برای اون کارا قبل پیدا کنی! به عنوان مثال باهم برنامه پیاده روی یا کوه بگذارید و یا هر کار دیگه ای که میتونید با هم انجام بدید. سوم اینه که به تدریج دوستای متاهل رو جایگزین دوستان مجردش بکنی و با هم رفت و آمد داشته باشید که از این لحاظ احساس خلا نکنه! چهارم اینکه بیکار نمونه و تا میتونی مسئولیتهایی توی زندگی بهش بدی تا مشغول باشه و اینکار به خونه و زندگیش هم پابندترش میکنه!!
گلم با همکارای مردت هم خیلی گرم نگیر مخصوصا از مشکلات زناشویی ات به هیچوجه با اونها دردل نکن! این چاره راه مشکلت نیست. البته خوبه که بعضی وقتا به شوهرت بفهمونی که اگه به کاراش ادامه بده ممکنه از دستت بده ولی هیچوقت عملا وارد اینبازی نشو و غیرتش رو هم تحریک نکن!!
عزیزم باهاش همراهی کن و طعم عشق به همسر رو بهش بچشون! سعی کن روابطتون شورانگیزتر باشه و به دلش راه بیا. واقعا اگه عاشقش باشی خودت هم لذت میبری! این حالت بی تفاوتی رو از خودت دور کن چون شوهرت اگه بعد از مدتی ببینه که تلاشهاش ثمری نداشته و تغییری ایجاد نکرده دوباره برمیگرده سر خونه اول!! پس از این موقعیت کمال استفاده رو بکن!! خودت رو مشتاق نشون بده و از این تغییری که مخواد ایجاد کنه استقبال کن!!
شما هنوز جوانید و راه طولانی ای دارید پس از تک تک لحظات زندگی استفاده کنید و به هم عشق بورزید تا شیرینی زندگی رو با تمام وجود درک کنید!! :72::72::72:
در مورد جریان خودم پرسیدی!! من خیلی خلاصه برات میگم:
روز اولی که موضوع رو فهمیدم واقعا شوکه شدم! باورم نمیشد! حتی فکرشم نمیکردم که این بلا روزی سر خودم بیاد! ولی در کنارش هم فهمیدم که چقدر شوهرم رو دوست دارم و بدون اون نمیتونم زندگی کنم! از اینکه ممکنه زندگیم از هم بپاشه وحشت کرده بودم! تمام مدت خودم رو شماطت میکردم چرا بیشتر حواسم به زندگیم و شوهرم نبوده و نشانه هایی رو که دیده بودم رو دست کم گرفته بودم!! به مدت 6 ماه برای بدست آوردن دوباره زندگیم با یک حریف قدر مبارزه کردم و پیروز شدم!! حالا چیزهای با ارزشی توی زندگیم بدست آوردم که قدر تک تکشون رو میدونم. قدر تک تک لحظه هایی که با شوهر و بچه ام هستم میدونم و با تمام وجودم بهشون عشق میورزم!!
واقعا زندگی به این کوتاهی ارزش اینرو نداره که برای چیزهای کوچک و بی ارزش بحث و جدل و اوقات تلخی کنیم. به نظر من بزرگترین موهبتی که خداوند مهربانم به بشر داده عشق و محبته پس بهتره کمال استفاده رو از اون داشته باشیم. و تا میتونیم محبت کنیم و عشق بورزیم و در مقابل دریافت کنیم!
موفق باشی عزیزم :43: مطمئنم با درایتی که در شما میبینم زندگی ات رو میسازی و روزهای خوب و عاشقانه ای رو به خودت و همسرت هدیه میدی!!
میدونم زیاد اهل نوشتن نیستی!! ولی بیا و برامون بگو که به چه نتایجی رسیدی!! برات بهترینها رو آرزو میکدم :46: