RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
سلام.
سابینا جان عذر میخوام که توی تاپیک شما این مطلب رو مینویسم. من نمیدونم دوستی که پیشنهاد میکنه سابینا نامزدش رو ببخشه یا احساس امثال ماهارو درک نمیکنه یا من انقد بزرگ نشدم که درک کنم شما چی میگین.
اینکه میفرمایید تنها[color=#FF1493] تقصیر این آقا اینه که بدون اینکه بهت دل ببنده اومده توی زندگیت یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه آبرو و زندگی یه دختر بیگناه این وسط چیه که اسیر این به اصطلاح آدما بشن؟ منم آخرش مجبور میشم با وجود وضع مالی خوب اونا توافق کنم با یه مبلغ ناچیز. ولی آیا حق من پوله که با گرفتنش بشه عقده هام رو خالی کنم؟ عقده هایی که بر اساس تلاش یه طرف و یک ساله من ایجاد شده و تبدیلم کرده به یه آدم پرخاشگر و تلخ که حوصله خودمم ندارم. کی حال و روز ما رو درک میکنه؟ من که ازش نمیگذرم و تا روز مردنم چشم میدوزم به اینکه خدا حقم رو بگیره.
خدایا حرفامو میشنوی یا دارم دلمو خوش میکنم.اگه تو جای حق نشستی پس کو حق من:302:
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
آروم باش مریم جان
بعد یه مدت از همه این احساسات تخلیه میشی و فقط دوست داری زندگیتو بسازی ... همین!
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
سابینای عزیز من از قانون مهریه و این چیزا خبر ندارم.ولی اگه ممکنه و قانون اجازه می ده یه وکالتی به پدر یا برادر یا وکیل بدی و خودت اصلا درگیر نشی تا اعصابت به هم نریزه .من نظرم اینه که اگه راهی هست که تو اذیت نشی مهرتو بگیر.چون ممکنه بعدها از درون از خودت ناراضی باشی که نتونستی حقتو بگیری و سرخورده بشی
دیگه با اون آقا ارتباط نداشته باش.اصلا و ابدا:300:
همه اینا به خودت و روحیت برمی گرده اگه میبینی آسیب می بینی ارزششو داره که بگذری به شرطی که مطمئن باشی در آینده از کارت پشیمان نخواهی شد.
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
سلام سبینای عزیز
به جرعت میتونم بگم که کاملاً درکت میکنم چون تو وضعیتی شبیه خودت هستم ..
منم سه سال و نیم برای زندگی تلاش کردم که پوچ و توخالی بود و من نمیدونستم !!
شوهرم هنوز عاشق زن اولش هست و با یه زن دیگه رابطه داره و منم که فقط این وسط زن شناسنامه ای بودم ... نمی دونم که باید کودومو درست میکردم عشق زن اول یا رابطه با یه هرزه یا خودم که فقط یه اسم بودم تو شناسنامه این آقا ؟؟؟؟؟
منم الان بعد از اینکه شوهرم با پیشنهاد طلاق توافقی خیلی سریعتر از اون چیزی که فکرشو میکردم موافقت کرد افتادم تو جریان طلاق
اول خودم میخواستم زود تموم بشه ... ولی خانوادم اصلاً موافق نبودن و همه بدون استثنا می گفتن باید مهرتو بزاری اجرا...
حتی بعد از اینکه خواهرام رفتن خونه دایی این آقا اونا هم گفته بودن که اصلاً اینجوری راحت نزارین که جدا شن حتماً طلب مهریه کنین تا عذاب بکشه تا با کس دیگه ای جرعت نکنه دوباره اینجوری بازی کنه...
منم الان مهرم و گذاشتم اجرا و دنبال توقیف کردن اموالشم ... خیلی سخته واسه منی که هیچ وقت تا این سن پام حتی یکبارم به دادگاه و کلانتری و اینجور جاها باز نشده بود ...
هر روز که میرم دادگاه از خودم میپرسم چرا ... یعنی واقعاً حق من این بود ؟؟؟؟
از یه طرف جریان مهریه خیلی دردسر داره پیگیری مدام میخواد تا حدودی هزینه بر هست بدتر از همه محیط دادگاه که واقعاً قابل تحمل نیست
ولی از یه طرف هم میگم اگه ببخشم یه روز پشیمون میشم نه به خاطر جنبه مالیش نه اصلاً بخاطر اینکه تو این 3 سال و نیم فقط من زجر کشیدم اون همه چیزم و ازم گرفت همه آرزوهای که داشتم همه اون رویاهای که واسه خودم میدیدم
معلوم نیست بعد طلاق چی سرم بیاد معلوم نیست دوباره ازدواجی در کار باشه یا به قول خودت سابینا جون بتونیم روزی مادر بشیم یا نه از همین الان پیامداشو دارم میبینم افسردگی پشیمونی این کلمه لعنتی "چرا "که همیشه تو سرم کوبیده میشه ..
من موندمو یه نمره تجدیدی تو کارنامم با یه عالمه دردو رنج و نارحتی با یه آینده تار ...
پس بزار با این اوصاف اونم زجر بکشه انوم یکم بترسه تا جرعت نکنه با نفر سوم اینکارو بکنه...
ما اومدیم دوباره سر خط ... چی بنویسیم به نظرت سابینا جون ؟؟؟؟
" سخت است ولی چون میگزرد غمی نیست "
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
دوستان گلم
من با راهنمایی مشاورم و فکر خودم و تصمیم خودم رو همون یک چهارم به توضیحی که دادم توافق کردم و الان منتظرم که به زودی مراحل قانونی طی بشه و از این زندگی بیرون بیام.
ناراحتم؟ بعلی، احساساتی میشم؟ بعلی ، عصبی میشم؟ بعلی
از ته دل از تصمیمی که گرفتم ناراحتم ؟ خیر
فکر می کنم تصمیم درستی گرفتم چون روز به روز حالم بهتر میشه و امید به زندگیم میره بالا، دیگه اون سیاهی که میدیدم نمی بینم و احساس آرامش خاصی دارم. خوشبختانه محمد و خانواده ش این اواخر چند تا حرکت کردند که واقعا مطمئن شدم که شناخت من از اونها درست و واقعی بوده و اصولا جدایی از این فرد یکی از بهترین و درست ترین تصمیمات زندگیم بوده.
آیا کینه ای به دل دارم؟ بعضا آره و بعضا نه، نمی تونم ببخشمش ولی تنفر و خشم رو هم زیاد با خودم حمل نمی کنم، بیشتر به زندگی جدیدی دارم میاندیشم که میخوام شروع کنم .
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
آفرین.بهینه ترین راه(نه لزوما بهترین!!) انتخاب کردی.سعی کن کمتر دیگه به گذشته فکر کنی گرچه میدونم خیلی سخته و شاید بعضی وقت ها نشه که فکر نکرد! اما الان آرامش برات بهترین هدیه است.سعی کن بدستش بیاری
در ضمن دیگه به تصمیمت شک نکن و درموردش فکر نکن.ارامشتون بهم میزنه
موفق باشی
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
دوستان عزیز
اومدم یه خبرهایی در مورد خودم بگم، فکر کنم تاپیک من توی این تالار از پیچیده ترین و سخت ترین تاپیک ها بوده و الان دو سال هست که من اینجام . توی این مدت خیلی چیزها از تالار یاد گرفتم. با بعضی از خط مشی هاش موافق بودم و با برخی مخالف که اصولا طبیعی هست ولی بسیار سودمند بوده برام. الان قرار شده توافق فردا امضا بشه و اگر کارها درست پیش بره تا دو هفته من جدا میشم. دوستای گلم که از اول منو همراهی کردین خیلی ممنونم. دوست دارم پایان کار رو و روزی که جدا شدم و حتی زندگی بعد از طلاقمو هم اینجا بنویسم که تاپیکم جزو تاپیک های به نتیجه رسیده باشه.
واقعیتش الان فکر می کنم کاش زودتر جدا میشدم و اینقدر خودمو اذیت نمی کردم از طرفی با تلاش برای زندگیم الان هیچ افسوسی نمی خورم که کاش بیشتر تلاش می کردم . البته الان که ارزیابی می کنم فکر می کنم همه اون کارا رو با صبر و آرامش بیشتر و سعه صدر بیشتری می شد انجام بدم ولی خوب به هر حال فکر نمی کنم که در نتیجه کار تغییر زیادی حاصل میشد فقط خودم انقدر حرص نمی خوردم :311:
من الان تحت مشاوره و رواندرمانی هستم که مشاورم رو هم در سایت معرفی کردم که دوساله می شناسمشون و بسیار راضی هستم باز اینجا میارم که اگر کسی همشهری من بود در صورت تمایل ازش استفاده کنه چون خیلی ها به من ایمیل میدن که مشاورت کی بوده
مرکز مشاوره یاوران رشد - خانوم بشارت
به هر حال دعا کنید که هر چه زودتر تموم بشه و دفتر این سه سال و نیم بلاتکلیفی و درد و رنج بسته بشه
احساس خاصی دارم مثل اینکه یکی از سخت ترین مراحل زندگیمو پشت سر گذاشتم و بعد این چیزی به زندگی بدهکار نیستم . احساسی مثل رهایی از یه بار سنگین. خوشحال نیستم ولی ناراحت هم نیستم . درمورد حرف مردم که همیشه می ترسیدم انگار مواجهه شدن با خطری که فکر می کنی خطر هست راحت تر از اینه که هی بشینی درموردش فکر کنی چون خیلی وقتها می بینی که اصولا خطری نبوده .
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
نقل قول:
درمورد حرف مردم که همیشه می ترسیدم انگار مواجهه شدن با خطری که فکر می کنی خطر هست راحت تر از اینه که هی بشینی درموردش فکر کنی چون خیلی وقتها می بینی که اصولا خطری نبوده .
:104::104::104::104::104:
نگران هیچی نباش
همه چیز بستگی به خودت داره
هم میتونی مثل بعضا یه گوشه بشینیو زانوی غم بغل کنیو افسرده بشی
هم میتونی یکی بشی مثل من
امیدوار
شاد
سرزنده
بمب خنده و شادی
کوشا و موفق
تمام تجربیاتتم پله کن که ازشون بالا بری
یاحق
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
سلام سابيناي عزيزم
من در جريان مشكلات نيستم چون تازه عضو شدم اما برات آرزوي آرامش ميكنم دوستم :323:
ميشه لينك تاپيكاي قبليتو بدي؟
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
"در حد اینکه گفتند وقتی تو با من عقد کردی باکره نبودی که دروغ محض بود و خودشون هم میدونن که بودم . "
دوست گلم سابینای عزیز این موضوعی است که با وجود اینکه من 27 ساله هستم و گواهی پزشکی قانونی دستم بود. همسرم از آن کپی گرفته بود و به تمام اعضای خانواده اش (خواهر ها و مادرش) نشان داده بود. ادعا می کرد که من باکره نیستم. این تنها مشکل تو نیست. مشکل من و تمامی دخترانی است که دوران عقد می خواهند طلاق بگیرند...