RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
شرابط از اینی که هست بدتر نمیشه .
قطعا خودت متوجه هستی که شرایط خانواده ات شرایط مناسبی نیست .
من نمی دونم که شما چه شهری زندگی می کنی . در جلسات ان ای یک سری کلاس ها عمومی ست و شرکت برای عموم آزاد ست و یک سری هم فقط جلسات معتادین ست . شما برو و با مادرت مسائل را بازگو کنید آنها خودشان به شما خواهند گفت دایره ی امکانات آنها چیست و چه خدماتی می توانند به شما ارائه بدهند .
ارتباط گرفتن با جمعیت ان ای باور کن نه ترسناک است و نه خطرناک و این همه هم نیاز به احتیاط ندارد . تو حاضری زندگی خودت رو ریسک کنی و بری خونه ی پدر و مادر و ..................به جای این همه ترس برو ببین اصلا این ان ای که این همه حرفش زده میشه چیه و در کمترین حالت برای نجات خانواده کار مثبتی انجام داده ای ضمن اینکه خودت رو محدود به نتیجه نکن .
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
سلام.
دیروز مادرمو بردم پیش یه مشاور.
اونم بهش گفته بود اول باید خودت خوب بشی بعد به شوهرت کمک کنی.گفته بود الان هر دوی شما بیمارید هر کدوم به یه شکل.فعلا مادرم باید به خودش برسه.خودشو مشغول کنه و در برابر کارای پدرم زیاد خود خوری نکنه.امیدوارم بتونه.اتفاقا مشاور هم گفته بعد از درمان خودت به مراکز ان ای مراجعه کنید.بچه ها به نظرتون من هم منتظر بمونم و فعلا اقدامی نکنم؟
خود من وقتی رفتارهای پدرمو می بینم واقعا عصبی می شم.دائم تو خواب دارم پدرمو سرزنش می کنم.اونقدر ازین خوابا دیدم وقتی تو بیداری پدرمو می ببینم خجالت می کشم نگاش کنم.
چند روز پیش همسرم یه حرفی زد که خیلی برام سنگین بود.اون نمی خواست تحقیر کنه ولی چون می دونه مادرم چقدر از پدرم ناراحته بعد از اینکه از خونه اونا اومدیم گفت واقعا مادرت حق داره با پدرت قهر کنه چون وقتی با پدرت دست دادم خیلی بوی بدی می داد خودشو خفه کرده بود.
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
به نظر من درسته كه شما متاهل هستي و تا حدودي با مسايل زناشويي آشنا، ولي سن و تجربه شما به آن اندازه نيست كه كاملا حلال مشكلات مادر وپدرت باشي. پيشنهاد من اينه كه ابتدا مادرتون در چند جلسه حضوري با يك مشاور خانواده صحبت كنند و به لحاظ روحي آرامش خودشونو به دست بياورندو بعد همراه با پدرتون در اين جلسات حضور داشته باشند. شما هم به عنوان فرزند بايد بطور همزمان هم با پدر و هم مادرتون ارتباط مثبت و سازنده اي رو داشته باشيد. فقط طوري رفتار نكنيد كه يكي از آنها احساس طرد شدگي از جانب فرزندشان را داشته باشند. ضمنا رفتن شما به خانه پدري تان بيشتر باعث متزلزل شدن روابط زناشويي خودتان و كشيده شدن مسايل خصوصي پدر و مادرتان به حريم زندگي خصوصي شما مي شود كه اين اصلا صحيح نيست.
پس سعي كن آرامش رو حفظ كني و بيشتر هواي برادر نوجوانت رو داشته باشي . سعي كن سر اونو گرم كني و از جو متشنج خونتون دورش كني و مثلا با همسرت و برادرت برنامه ريزي كنيد آخر هفته ها به كوه يا گردش برويد. وضعيت برادرت الان خيلي حساس تر از مادر ته به نظر من.
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
سلام.نمی دونم از کنگره 60 چیزی می دونید یا نه.یه مرکز ترک اعتیاده.راستش به نظرم اومد بهتر از مراکز ان ای باشه.اما متاسفانه شعبش تو استانمون نیست.ولی من دیشب یه ایمیل زدم بهشون و شرایط پدرم گفتم امروز زنگ زدم با یکی از راهنماها صحبت کردم.ازم خواست به پدرم بگم زنگ بزنه.بچه ها دعا کنید پدرم راضی بشه.به خدا تو این اوضاع قاراشمیش ذهنم دکتر به من گفته باید زودتر بچه دار شم.چون رفته رفته باروریم کم می شه.اصلا آمادگیشو ندارم.
من دوست دارم وقتی بچه دار می شم پدرم خوب شده باشه.
یه سوال اگه پدرم راضی نشه زنگ بزنه نمیشه مادرم بهش بگه رایحه منتظره درمان بشی بچه دار شه.و شرایطمو هم بگه.چون پدرم همش می گه خودم باید ترک کنم پس احتمالا قبول نکنه زنگ بزنه.تازه فقط زنگ زدن نیست این طور که راهنما گفت یک بارو باید بره تهران
بچه ها دعا کنید.تو رو به خدای حسین دعا کنید پدرم به خودش بیاد
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
حالا به مادرت بگو که به پدرتون بگن که رایحه میخواد بچه دار شه و منتظر خوب شدن شماست و اگر بچه دار شدن رو به تعویق بندازه ممکنه دیگه شانس بچه دار شدن رو از دست بده
ضرری که نداره گفتن این حرف
چه بسا سود هم داشته باشه
منم وقتی باردار شدم
پدر شوهرم ، سیگار رو ترک کرد به خاطر نوه ش
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
بچه ها یه اقدامی انجام دادم امیدوارم کارم غیر اخلاقی نبوده باشه.
حدود یک سال پیش متخصص به من گفت باید زود بچه دار شم وگرنه ممکنه در آینده به مشکل بر بخورم.اون موقع اصلا آمادگیشو نداشتم.گذشت ......
تا اینکه مشکلات خانوادم روز به روز بیشتر شد.اعتیاد پدر و کم طاقتی مادر.
درین گیر و دار من به بچه و آینده فکر کردم.و انگار کمی علاقه مند به بچه دار شدن.البته کمی به همین خاطر این بار که به حرفهای دکتر فکر کردم کمی دلهره گرفتم.حساب کردم دو ترم هم درس بخوانم کمی سبکتر می شود درسهایم و باید تصمیم جدی بگیریم این فکرها همزمان بود با جو متشنج خانواده ام.من با خود می گفتم اگر من بچه دار شوم پدرم با این وضع چه پدر بزرگی خواهد شد؟؟یعنی می شود پدرم تا آن موقع ترک کند.(البته همسرم هم به اندازه من راغب به بچه دار شدن نیست.)
راستش دلیل اینکه فعلا بچه دار شدن را به تعویق انداختیم هم درسم و هم عدم آمادگی کاملمان و البته اوضاع پدرم است اما امروز از مادرم خواستم اوضاع مرا به پدرم توضیح دهد و بگوید رایحه دوست داره تو خوب بشی بعد بدون استرس باردار شه.مادرم می گفت پدرم وقتی شنید خیلی ناراحت شد و آه کشید:302:
پدرم این روزها همش سعی داره ترک کنه ولی فقط می گه خودم می خوام ترک کنم و حاضر نیست به مراکز ترک مراجعه کنه تجربه نشون داده پدرم نمی تونه خودش این کارو کنه.من فقط می خواستم با این کار ترغیبش کنم.
شاید بشه یه انگیزه.ولی الان عذاب وجدان دارم چون پدرم فکر می کنه تنها دلیل برای عدم بارداریم اونه.
خدا شاهده سلامتی پدرم خیلی برام مهمه.خدایا منو ببخش.:302:
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
اشکال نداره
حرف دلت را زدی ، مگر نگفتی یکی از دلایل تأخیرت همین بوده
پیام را با واسطه به پدر رساندی
اما ترتیبی بده که بدون واسطه با او حرف بزنی . برای اینکار یه شب فقط خودت و پدرت با هم بیرون برید ، برید رستوانی ، کافی شاپی ، جایی اینجوری .
تا میتونی عشق نثارش کن ، اینکه چقدر دوستش داری ، اینکه چقدر رنج می بری که می بینی بیمار هست . اینکه دوست داری هرکاری از دستت بر میاد برای بهبودیش انجام بدی و اینکه چقدر دوست داری بچه ات وقتی بیاد که خیالت از بابت سلامتی بابات راحت شده ،
بهش بگو :
بابای خوبم ،عزیز تر ازجانم ، دلم بچه میخواد اما دوست ندارم تا بهبودی تو حاصل نشده اقدام کنم . بگو می دونی چرا ؟ برای اینکه دلم میخواد ازت مراقبت کنم . دلم میخواد کمکت کنم . اما وقتی بچه باشه میدونم نمیرسم اونجوری که دلم میخواد در خدمتت باشم و عذاب می کشم . بگو اصلا ًمن توی زندگی خودم تمام فکر وذکرم تو و مامان هستید ، وقتی شما دو تا را سالم و سرحال و با هم در عشق و محبت ببینم لذت می برم ، آرامش دارم ، اون وقت با خیال راحت بچه دار میشم .
بگو :
بابا فکر نکن چون دردت اعتیاده ناراحتم . تو بیماریت هرچیز دیگه ای هم بود من باز هم طاقت نداشتم . این که دیگه جای خود داره . من فقط دوست ندارم رنج شما ها را ببینم و مطمئنم این وضعیت رنجت میده ، درد میکشی و با درد کشیدن تو منم درد میکشم .... اینه که دلم میخواد خلاص بشی تا دردتو نبینم .... رنجتو نبینم و اینجوری آرام بگیرم و شارژ بشم که سرحالی ، خوشی و شاداب و .....
بگو :
الآنم من اصرار نمی کنم که راه درمان در پیش بگیری . تو هرطور راختی باش ، فقط میخواستم بدونی چقدر دوستت دارم و چقدر نگرانتم و چقدر برام عزیزی حتی به قیمت گذشتن از عشق فرزند دار شدن . بخاطر شما حاضرم بچه دار نشم . تا نه تو غصه بخوری نه نگرانی های من بیشتر بشه و ...... بچه را با وجود سلامتی شما میخوام . ...... جوری که کمی بزرگتر شد ببینم دستش توی دست شماست و توی پارک قدم میزنه و من احساس آرامش و لذت کنم که بابام هوای بچمو داره ، بگه بابایی منو برده پارک بازی کنم و .... من قند توی دلم آب بشه از رابطه بچم و بابام
اینجوری رقت قلبش را زیاد می کنی . و عزت نفسش را تقویت می کنی .
پدرت نیاز به حمایت عاطفی تو و مادرت داره . آنچه یک مرد را به اعتیاد می کشونه احساس ضعف و ناتوانی در برابر زندگی یا در روابط هست . و این احساس ضعف هم از ضعف عزت نفس و احساس خود کم بینی بلند میشه . هرچه شما بیشتر عزت نفسش را تقویت کنید با بها دادن به وجود و حضورش این قوت را برای اینکه خودش انگیزه و اراده بهبود پیدا کند را در او بیشتر می کنید .
وقتی اینگونه طعم اثر وجود شما و محبتها و توجهاتتون را دریافت ، خودش خواهان کمک هم خواهد شد .
شما فقط زمینه ساز تقویت انگیزه باشید . وقتی خودش ندا سر داد بگید ما هستیم . تمام قد در خدمتت ، امر کن تا پیشمرگت بشیم . هر طور میخواهی تا کمکت کنیم . از ما هم کمک نخواهی می دانیم از غرور نیست بلکه از اینه که تو می توانی خودت از پس کار بر بیایی اما ما هم دوست داریم کاری برات بکنیم تا لذت ببریم تو هم اینو از ما دریغ نکن بابایی
حتی یه وقتی گله هم ازش می کنید ( که در حداقل باشه ) گله عاطفی و با حفظ شخصیتش و غرور مردانه اش و عزت نفسش باشه . برای این کار لازمه مهارت بیاموزید .
هر از گاهی با پدر خلوت کردن و صرفاً محبت نثارش کردن را داشته باش .
.
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
فرشته مهربان ممنونم.ولی متاسفانه نمی شه.نمی تونم.دردم هم همینه.اصلا بلد نیستم و یاد نگرفتم.نه اینکه نسبت به هم بی تفاوت باشیم.اگه بدونی پدرم چقدر دوسم داره ولی اون ارتباط پدر و دختری کلامی نیست.کلا این طوره رابطمون نه فقط در موضوع اعتیاد پدرم.همیشه هم وقتی پدر و دختری رو دیدم که چقدر با هم می گن و می خندن حسرت می خورم.کلا پدرم و من کم حرف هستیم و درون گرا.شاید چون پدرم از اول باهام اونطور رفتار کرده الانم من نمی تونم.می دونید تو تنهائی هام چقدر باهاش حرف می زنم.
البته رابطش با برادرم صمیمی تره چون از اول خودش با برادرم اونطور برخورد کرده.برادرم 16 سالشه.و اونم ازین وضع ناراحته.مادرم می گه گاهی سر پدرم داد می زنه می گه مگه نگفته بودی دیگه سیگار نمی کشی.ازین حرفا.فرشته عزیز حالا که به حرفات دقت می کنم می بینم من و برادرم و مادرم یه طرف شدیم و پدرم طرف دیگر.هیچ وقت حمایتش نکردیم.دائم ازش خواستیم ترک کنه.انگار که جبهه جنگ بوده و پدرم آن طرف تنها بوده.من طی این سالها دو بار با هزار جان کندن با پدرم حرف زدم هر دو بار ازش خواستم به فکر مادرم باشه.چقدر ما نسبت به پدرم بی رحم بودیم.فرشته عزیز مادرم خیلی کم طاقت شده.اونقدر باهاش حرف زدم که الان یک ماهی هست رفتارشو تغییر داده
و دیگه گریه زاری نمی کنه ولی دعواهای هر از گاهش هست که از پدرم می خواد ترک کنه.فرشته جان به مادرم گاهی حق می دم.چون حدود یک سال و نیم هست که پدرم میل جنسی ندارد و مادرم ازین موضوع هم رنج می برد
در حا حاضر مشکل ما این است که پدرم اعتقادی به مراکز درمان ندارد.مثلا 5 روز مصرفشو قطع می کنه ولی دوباره....چون روشش اصولی نیست.
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
رایحه جان
تو ، مادرت ، برادرت با سهم خودت کار داشته باشید . از زوم روی پدر بیرون بیایید . به او مهرورزانه نظر کنید .
پدرت خیلی تنهاست و تنها بوده .
اگر مادرت بود و با هم حرف می زدیم و آنالیزی داشتیم بهت می گفتم کجاها و چطور خود مادرت سهم داشته در سوق پدرت به این سمت .
پدرت بسیار عاطفی و احساسی هست و تأمین نشدن این احساسات از سویی و احتمالاً کم رویی خودش در خرج کردن آن برای اعضاء خانواده بار اورا سنگین تر کرده و .... شرایط به وجود آمده وعذاب وجدان از سویی دیگر .
پدرت از نظر عاطفی تنهاست ، زیر بار عذاب وجدانی که بروزش نمیده داره له میشه و شما فقط خودتونو می بینید و مطالباتتون رو ازش .
او را حمایت کنید . جرأتمند باش برای کار درست . چطور جرأت انتقاد از پدر را داری اما جرأت ابراز علاقه را نداری ؟؟؟
اون نمیتونمت حرف تو نیست ، حرف اون ذهن مغرور یا کم رو هست که میگه نه ،مگه میشه !!! تو با پدرت این حرفها را بزنی !!! عمراً ، تو نمیتونی ، حرفشم نزن .
از اون روشی که به نازنین گفتم و نتیجه گرفت استفاده کن . با خودت روبرو شو ، با کم روییت و نشون بده کاری نداره ، آسونه ...... و آماده شو . اینطوری اول در درون خودت آماده میشی و با شهامت حرفها را میزنی ، بعد به پدر منتقل می کنی . از سینمای ذهنی استفاده کن و یک فانتزی خلوت خودت و پدرت طراحی کن و باهاش این حرفها را بزن ... حتی در آخر دست پدرت رو ببوس ، همه اش هم صادقانه ......
رایحه گلم .... اگر در ادامه بیشتر روی اینکه چقدر در مطالبه بودید و مقابل پدر ولو با زبان بدن و پدر چقدر تنها و بدون حامی .... بیشتر می فهمی چقدر دوستش داری و چقدر براش کم گذاشتید و دوست داری جبران کنی ... اونوقت این حرفها را در سینمای ذهنیت کاملاً صادقانه خواهی گفت .
رایحه جان ! اگه بگم چه بهره ها خودت می بری ، در پوست خودت نمی گنجی . نمیگم همین رفتار با پدرت همین عاشقانه بدون نظر به اعتیادش با او بودن و حرف زدنهای عاطفی چقدر خوتو تأمین میکنه ، چه اثراتی در وجود و شخصیتت میذاره ، همه تلاشتو میکنی و مهارت به خرج میدی تا این کار را بکنی . اما نمیگم تا بچشی و خودت بیایی بگی ......بگی چطور وقتی خونه اومدی های های گریه کردی و اینها اشک شوق بوده از کاری که کردی .....
رایحه اومدی تاپیک باز کردی که چی بشه ؟ که ما راهکار بدیم ؟ بعد تو بگی نمیتونم ؟ نمیتونم نداریم .... زشته برای تو بگی نمیتونم ...... نمیتونی به بابات ابراز علاقه کنی و این حرفها را که تازه خیلی پیش پا افتاده اش را من برات نوشتم را بگی و بعد هم این همه ادعای دلسوزی برای مادر و پدر ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
این به فکر بودنهای بدون عمل درست ..... فقط باره روی دوشت ، فقط خودتو ازار میده .....
وقتی اینجور رابطه ای که گفتم با پدرت برقرار کنی در خود تو معجزه میکنه چه برسه به پدرت ..... پدر سالهاست از این محرومه ....... اما غرور مردانه اجازه نداده مطالبه کنه یا بلد نبوده ...... و شما راحت نادیده گرفتید و مطالبات خودتونو گفتید ...... کمی این حرفها را به مادرت بزن تا یه آنالیز از گذشته داشته باشه و ببینه چطور از پدر فقط توقع داشته ، چقدر سرزنش گر بوده توی زندگی و پدر از شرایط موجود به سوی مخدر پناه برده چون بسیار احساسی بوده و فقط لحظاتی میخواسته سرخوش باشه و هیچی نفهمه ...... تو این مخدر را بهش بده با عشقت ...... او مخدرش را اشتباه پیدا کرده .... البته شما هم اصل آنرا به او ندادید و از او دریغ کردید اونم دنبال بدل رفته ....... مخدر لازم برای لحظات درد و رنج محبت اطرافیانه ، همدلی خانوادست .
حالا هی برو بگو نمیتونم .... وقتی راه کمک به خودت و پدرت و مادرت اینه ....... بگو نمیتونم و نکن ....... دیگه ادامه ندی چی کنم ها !!!
از من گفتن ....... خود دانی
دلم میخواد از بالهای صداقت بپرسی وقتی روزهایی بهش میگفتم فلان جوری با همسرت حرف بزن ، این کلمات را به کار ببر ....... چطور می گفت نمیتونم ..... مگه میشه ؟ ...... تو خودت باشی میگی ؟ ....... اما خواست ، توانست ، شد و اثرش رو اول روی خودش دید بعد همسرش و زندگیش ......
.
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
فرشته جان من روی این موضوع تمرکز خواهم کرد.حتما تمرین می کنم.خیلیییییییییی سخته.متاسفانه نقطه ضعف دیگرم اینه که مطمئنم اگه بتونم ملاقات عاطفی با پدرم بزارم هموز سلام نگفته اشکم جاری می شه.و شاید اشکام نذاره حرف بزنم.ولی به خدا منم دوست دارم وقتی می رم خونشون دستمو بندازم گردنش.دوست دارم این سردی بشکنه.من ازین نظر خیلی کمبود دارم.ازین که تو این سالها هیچ گفتگویی نبوده بین ما و فقط بعد ازدواجم چون همسرم همیشه بهش دست می ده منم به تبعیت ازون این کارو کردم.واقعا خیلی بده.به خاطر این کمبودها بود که من در دوران عقد با همسرم به مشکل خوردم.
فرشته عزیز اگه توصیه هایی داری و سوالهایی از مادرم بگو.از حرفهایت پیرینت می گیرم و به مادرم می دهم.اگه ممکنه مستقیما با خود مادرم حرف بزن.اگر مادرم هم سوالی داشت منتقل خواهم کرد.