RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
سلام تالار خوب و پر رونق همدردی
در مورد مشکلم با خواستگارم صحبت کردم. خیلی سربسته و غیر مستقیم.
بهش گفتم یادمه یه بار گفتی اگر کسی اشتباهی کنه و بعد توبه کنه تو میبخشی چون معتقدی خدا که میبخشه ، بنده خدا پس چرا نبخشه ، اما جای دیگه هم گفتی که به خاطر اشتباهات بعضی اطرافیانت باهاشون قطع رابطه کردی ، خوب این چه معنی داره ، اگه میبخشی چرا پس رابطه تو قطع میکنی؟ بهش گفتم خوب ما نمیتونیم در مورد همه قضاوت کنیم و هر آدمی جایزالخطاست. اما تو با خطاهای آدما سختگیرانه برخورد میکنی. بهش گفتم این منو میترسونه.
گفت من منظظورشو بد متوجه شدم. گفت تو برخورد با رفتارای اشتباه دیگران ، سعی میکنم خیلی سختگیرانه به نظر بیام تا دیگه اون آدم به خودش اجازه نده اشتباهشو تکرار کنه، اما ته دلم هیچ کینه ای نمیمونه و میبخشمش. منظورش این بود که خطاها رو در ظاهر سختگیرانه برخورد میکنه ولی قبلاً میبخشه. بهم گفت قطعاً گذشت میکنه و میدونه که کسی از گناه مبرا نیست. برای من خوب جالب بود حرفش.
البته چیز دیگه ای هم گفت . گفت تو زندگیش مگر اینکه خطایی از دیگران سر بزنه که آبرو و حیثیتش رو لکه دار کنه، که وضع اون خطا فرق میکنه . نمیگذره. اما من فکر کردم این حرف براش جنبه آینده نگر داره نه گذشته نگر. یعنی من زمانی که میدونم در آینده چیزهایی رو باید رعایت کنم،اما با این آگاهی بازم سراغ اون مسائل برم، نمیگذره.
نمیدونم شاید من بد سوال کردم . اما این نهایت چیزی بود که فهمیدم.
RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
خود من به عنوان یه مرد گذشته کسی که میخوام باهاش ازدواج کنم به هیچ وجه برام اهمیتی نداره و دوست ندارم که چیزی در موردش بدونم
اما آینده مهمه و رفتار و کردار و علاقه ای که بهم داره.
اینکه بعضیا رو گذشته حساسن واسه اینه که کسی که اشتباه کرده و پنهان میکنه اشتباهشو ممکنه در آینده هم تکرار کنه.
به نظر من بهتره بهش بگی تا اینکه خودش در آینده بفهمه چون اونوقت خیلی بدتر میشه
اگه دوستتون داشته باشه میفهمه که به اشتباه گذشته خودتون پی بردید
به نظر خود من زندگی از همون لحظه ای شروع میشه که باهم عهد میبندید. همه آدما گذشته و تاریخ دارن و ممکنه هزاران اتفاق براشون افتاده باشه اما این دلیل نمیشه که در موردشون قضاوت کرد
اگه ایشون به این درک رسیدن بهتره بهشون بگید. در غیر اینصورت بهتره مطمئن بشید حتی یک درصد هم امکان متوجه شدنش وجود نداره
من واقعا گذشته برام مهم نبود تو ازدواج اولم همسرم خودش رو خیلی پاک و معصوم نشون داد، بعدش فهمیدم که با یه مردی در گذشته رابطه داشته و البته بخشیدمش. بعد در جریان زندگی وقتی فهمیدم برای بار اول بهم خیانت کرده متوجه شدم نباید میبخشیدمش...
اینا همه به کنار، اما دید من راجع به آدما منفی نشده. هر آدمی میتونه همونقدری که میخواد پاک باشه، و بی نهایت هم بد!
مهم اینه که تو دلتون چی میگذره. توکلتون به خدا باشه.
البته این رو هم بگم بعضیا اولش قبول میکنن و میگذرن اما در آینده همین موضوع میشه دلیل مشکل
پس صلاح اینه که مطمئن بشید که راهی برای فهمیدنش وجود نداره و البته همسر آیندتون هم آدمی نیست که در گذشته شما کنکاش کنه
RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
سلام.راستش من اين موضوع رو ازيه كارشناس مذهبي شنيدم قبلا.ايشون گفتن اگر كسي قبلا با فردي دوست بوده اما پشيمون شده و توبه كرده نبايد بگه.حتي اگه طرف مقابل بپرسه نبايد بگه و دروغ گفتن اينجا كاملا جايز هستش چه بسا واجب هست چون افشا گناه خودش گناه به حساب مياد.
RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
کارشناس مذهبیتون کی بوده؟ مراجع تقلیدی رو سراغ دارید که این حرفو زده باشه؟
جسارتا می شه در مورد گذشته و اینکه بنده ازدواج کرده باشم یا نکرده باشم صحبتی نکرد؟ یعنی بنده شرعا ازدواج کرده باشم و بعد شناسنامه خودم رو عوض کنم ؟ مطمئنا ازدواج بدتر از رابطه جنسی خارج از ازدواج نیست.
RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
فرشته مهربان عزیزم
ای کاش به من سر میزدی. بی صبرانه منتظرت هستم تا بهم کمک کنی. لطفا بیا فرشته. بهم بگو که این حرفاش چه معنی داره؟
RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
سلام:72:
اگه یک درصد هم احتمال میدی که همسرت در آینده از یه طریق دیگه بخواد متوجه این موضوع بشه همون جوری که فرشته مهربان گفتن موضوع رو باهاش مطرح کن و اطمینان پیدا کن که اگه یه روزی هم فهمید می بخشتت
:72::72:
RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
ببین عزیز جان
به پستهای قبلی من رجوع کن ودقیق بخون .
اصل اساسی در اینجا رویکرد ایشون که متوجه شدی و توبه و عدم بازگشت به خطا از سوی شماست . با صحبتهایی که با ایشون داشتی نشونداده که حتی تجسس در مورد گذشته هم نخواهد کرد ، اما حال فردی که با وی میخواهد زندگی کند براش مهمه ، مهمه که شما وقتی با وی وارد زندگی میشوی خط قرمزهایی که برایت روشن کرده و شما پذیرفتی را رعایت کنی که اگر نکنی نمی بخشه ، موضع ایشون تا اینجا روشن هست .
بنا براین هیچ نیازی به بیان آنچه از آن توبه کرده و تکرار نخواهد شد نیست . اگر حرفهای کارشناسی اهمیت داره حرفها گفته شد ،دیدی که مدیر هم تأیید کرده ، نباید بیان کنی . مهم اینه که ایشون اهل بخشش خطای ترک شده آنهم در گذشته شما باشد که نشون داده هست و شما از همین باید مطمئن باشی.
.
.
RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
سلام.
--این را کاملا از ذهن باید بیرون کرد که گذشته آدم مربوط به خودش است (در ازدواج). یکی از بی منطق ترین جمله هایی که بین جوانان ایران زمین باب شده همین جمله است.
چرا که گذشته من، حال من را تشکیل داده است. از لحظه ای که مغز من توان ادراکیدن یافت، شخصیت من شروع به شکل گرفتن کرد. من اگر اکنون با کسی ازدواج میکنم، با نتیجه 20-30 سال زندگی او ازدواج میکنم!
--توبه کردن هم ربطی به تعهدات ما در جامعه ندارد دوستان! این که خدا بخشیده یا نبخشیده، به "جامعه و شما" مربوط نیست. به "خدا و شما" مربوط است.بدرود.
===============
پاورقی:
پست مذکور توسط مدیرهمدردی ویرایش گردید
RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
لطفاً دوستان دقت داشته باشید که پستهایتان آرامش مراجع را به هم نزند بلکه کمک بکند به تثبیت آن . ایشان در این رابطه نیاز ندارد به تمرکز بر بعضی مواردی که در بعضی پستها اشاره شده ، بلکه کافیه اطمینان داشته باشد که خواستگارش در حرفش مبنی براینکه آنچه خدا از فردی می بخشد و توبه اش را می پذیرد را نادیده می گیرد صادق است و ثبات دارد که با شناخت دیگر ویژگیهای شخصیتی بخصوص به کمک یک مشاور می تواند این را بفهمد .
خواستگار مهربونی در حرفهایش این را نشان داده که آنچه گذشته و تکرارا نمیشه و ازش توبه شده را مد نظر قرار نمی دهد و مهم برایش زمان حال و مسیر زندگی هست که فرد از خط قرمزهایی که تعیین و توافق شده عبور نکند و مرتکب خطا نشود . لذا اطمینان از این اخلاق و رویه برای مهربونی کافی هست .
خدای نکرده حرفهای ما نشود مصداق خان می بخشد و خانزاده نمی بخشد
.
RE: نمی توانم راستش را بگویم. وای هرگز نمیتوانم.
ممنونم از همه تون.
از فرشته مهربان هم تشکر میکنم.
حرفای شما خیلی آرومم کرد.
تصمیم خودمو گرفتم.
من در مورد گذشته ام حرفی نمیزنم.
قصدم فریب و دروغ نیست. خدا میدونه چقدر این تصمیم برای خودمم سخت بود. وجدانم ناراحتم میکرد.
بعد از تموم شدن اون ماجرا در 16 ماه قبل ، خیلی شرایط سختی داشتم. مردهای مجرد و متاهلی که به هر دلیلی قصد داشتن نزدیکم بشن . من که تو شرایط بسیار بدی بودم. واقعا نمیتونستم با کسی حرف بزنم. از طرفی به یه همدم نیاز داشتم .اما باز تنهایی و دوری از اون رابطه ها رو انتخاب کردم و سرسختانه در مقابل اون پیشنهادا، ایستادگی کردم.
این طور نمیگم که مثلا خودمو توجیه کنم . یا اینکه بگم خیلی خوب بودم . یا اینکه بگم دیگه گناه نکردم . منظورم اینه که چقدر از اینکه یه بار دیگه خط قرمزای زندگیمو رد کنم، میترسم. چقدر از وارد شدن به رابطه های عاطفی وحشت دارم. من هیچ وقت دیگه خیانت نمیکنم.
واقعا نمیخوام مثل مصاحبه های تلویزیونی بگم که چه پیامی برای هم سن و سالای خودم دارم.
نه.
اما میخوام اگه کسی یه بارم تاپیکمو بخونه بهش بگم :
همه چیز از یه رابطه شروع میشه. از اینکه دلت پاکه و کسی اون پاکی رو متوجه میشه. فکر میکنی عشق بی صبرانه منتظرته تا بری و در آغوش خوشبختی قرار بگیری. کافیه یه بار رد کنی و حریمی بشکنه . تموم . میشی مثل الان من. آیا من اون دختر ساده روستایی 5 سال قبلم ؟ نه دیگه نیستم. کسی هستم که اسطوره اشتباهه. کسی که به خاطر هوسی، خیلی چیزا رو از دست داد. کسی که زلالی دختر بودنشو ازa به نام عشق گرفتن. کسی که بین دنیای زنانه و دنیای دخترانه گم شد. هنوز عذاب میکشم. از خودم شرم دارم. از خدا شرم دارم. از این که من یه دختر قلابیم با چندتا بخیه....
نجابت واقعا تکرار نمیشه. اگه کسی نجابتشو از دست بده، دیگه نداردش. پس هموk بهتر که اون اولین نگاه و ... نباشه.