RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
با سلام.
حکایت نی عزیز
من خوب احساستو درک می کنم ولی غصه نخور همه اینها با گذشت زمان تموم میشه. من تو دوران عقدم( 3 سال) تقریباً هفته ای یکی دو بار گریه می کردم ولی هر بار شوهرم به من می گفت با ازدواج کردن و با هم بودم و با کمتر شدن ارتباطات این مسائل کمتر میشه. راست می گفت از بعد از ازدواج این مسائل واقعاً کمتر شد ولی تموم نشده . الان 1 سال است که ما ازدواج کردیم. مامان بابا بیشتر با خانواده شوهر خواهرم بیرون می رن و مرتب هواشونو دارن . تو جمع مامانم خیلی از شوهر خواهرم تعریف می کنه . خوب البته طبیعی هست چون اون پسر خواهرشه. خلاصه کارایی می کرد که احساس بی توجهی شوهرم رو آآزار می داد. هر وقت از مهمونی بر می گشتیم ما با هم یه دعوای حسابی داشتیم اون کلی غرغر می کرد که چرا همش با قوم و خویش اون باید برن بیرون و همش اونو می برن بالا و به من توجهی نمی کنن. من تو این جمع تنها هستم و از خانوادم دور هستم ( خانواده شوهرم تو یه شهرستان دیگه هستن) مخصوصاً اینکه تک پسره و الان که مامانش حالش بده و از لحاظ جسمی و روحی ضعیف شده بیشتر احساس نیاز به پسرش می کنه.
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه واسه یه خواهر دیگم خواستگار اومد که اونم وضعیتش مشابه شوهر من بود مامان بابا از شوهر من مشورت خواستن و اونم بی رودر وایسی بهشون گفت که اگه رفتار شما با اونم مثل رفتارتون با من باشه زندگیشون پر از تنش خواهد بود و شروع کرد به گله کردن از اونا . خانواده منم که اصلا حرفشو قبول نمی کردن جوابهای الکی می دادن به حدی که من از شدت ناراحتی قهر کردم و رفتم به اصطلاح بخوابم با اینکه بغض گلومو گرفته بود. این بحث و گفتگو تا ساعت 3:30 نیمه شب ادامه داشت . تا اینکه شوهرم اومد پیشم بهم گفت من هر چی تو دلم بود بهشون گفتم . قرار بر این شد که هر وقت مامان بابات می خوان با خوانواده شوهر خواهرت برن بیرون ما نریم چون من اعصابم خورد میشه. فردا صبحشم رفت واسه مامان بابام گل و شیرینی خرید بعد رفتمیم خونه.
دیروز که جمعه بود مامانم اینا با خوانواده شوهر خواهرم به اتفاق دایی شوهر خواهرم و خواهرم اینا رفتن باغ و من و شوهرم تو خونه حوصلمون سر می رفت .
ولی خوب حد اقل دیگه اون کشمکش گذشته رو نداشتیم.