فکر کنم شوهرم معتاده

شارلوت خانمي ، با توجه به تاپيك هاي متعددي كه در اين تالار ها گذاشتي . احساس خاصي نسبت به زندگي شما پيدا كردم . حالا جدا از اين موضوع كه در اينجا مطرح كردي و مساله اعتياد همسرت در ميون هست(هر چند يه شكه و مطمئن هم نيستي)‌ولي من يه خواهشي از شما دارم. معمولا چند ماه اول زندگي اكثر زن و شوهر ها با تنش همراهه. معمولا دو نفر تا بخواهند با هم همراه و به اصطلاح جفت بشوند زماني را صرف همين اصطحكاك ها م يكنند كه تا حدي طبيعيه و همين ها هست كه باعث شناخت بيشتر مي شود ولي من فكر مي كنم خود شما در بر خورد با همسرتون چندان مديريت نداريد! يا خيلي احساساتي و پر از عشق و شور با ايشون بر خورد مي كنيدو تماما با تكيه بر ظرافت هاي زنانه سعي در جذب ايشون داريد و يا از طرف ديگه رفتار پرخاشگرانه مثل همين سيلي زدن رو انجام مي دهيد. كمي در رفتارها با همسرتون متعادل تر و منطقي تر برخورد كنيد. به جايش رفتار قاطعانه اما با رعايت احترام رو در پيش بگيريد. خيلي وقتها لازم نيست علنا در چشمان همسرتون نگاه كنيد و بهش بگيد تو معتادي؟!! بايد در اين جور مواقع به صورت نامحسوس رفتارها و رفت و آمدهايش را زير نظر بگيريد.... در كل نظرم اين است كه رفتاري بالغانه در پيش بگيريد و سعي كنيد هيجاني برخورد نكنيد. به شما كاملا حق مي دهم كه در مورد مسايلي اين چنيني حسابي در هم بريزيد ولي عزيز دل حواستون به رعايت حرمت ها باشه كه اگر الان حرمت ها شكست ديگه تا آخرش درست كردني نيست.

بازم باهاش بحث کردم.میگم تو که پاکی چرا نمیای آزمایش.بازم با مغالطه جواب داد.
من چیکار کنم؟فکر اینکه نعتاد باشه داره دیوونم میکنه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نمیخام برم خونه دیگه.خونه بابامم نمیرم.حالم از این زندگی داره بهم میخوره.اونقدر سختی کشیدم که دیگه تحمل اینارو ندارم.میخام تنهاش بزارم.خودش باشه و خودش.منم برم یه گوشه بمیرم.جایی که هیچکس ندونه و کسی کاری به کارم نداشته باشه

تو رو خدا دوستم این حرفا رو نزن.هنوز از چیزی مطمئن نیستی که. بعدش هر مشکلی راه داره. سعی کن محکم و آروم باشی. فکرهای منفی هم نکن فقط واقعیتها رو ببین چون خوش بینی هم برای این شرایط خوب نیست. اصلا خدای نکرده قضیه هم درست بود (فرض محال) چرا شما به مرگ فکر کنی. زندگی با ارزشتر ازین حرفاس که بخوای بخاطر اشتباه یکی دیگه خودتو به این وضع بندازی.

دیگه نمیتونم.بداخلاق شده.نه میزاره برم خونه بابام نه و آبجی و داداشم.نه حتی میزاره کسی بیاد خونمون.دیگه کلافم کرده.دیشب جمع کردم که برم.نزاشت.چرا نزاشت؟خاستم قرص بخورم بازم نزاشت.دیگه نمیتونم تحملش کنم

ببخشيد رك مي نويسم اميدوارم ناراحت نشي
وقتي پستاتو مي خونم احساس مي كنم يه دختر بچه 15 ساله داره مي نويسه
تمام تصميم هايي كه مي گيري بچه گانه است
ميشه خواهش كنم يكم فكر كني به كارهايي كه مي كني و حرف هايي كه مي زني

رفتارهاي همسرت بد هست و شكي در اون نيست و عكس العمل تو در مقابل كاراش از رفتار اون هم بدتره

يه مدت به خودت و همسرت استراحت فكري بده و فعلا هيچ بحثي نكن و در خودت و تنهاييت فرو برو و فكر كن كه فقط خودت مهمي و سعي كن آرامشي كه از دست دادي رو به خودت برگردوني تا بعد با اعصاب آروم و به دور از احساس به مشكل پيش اومده بپردازي

[color=#4B0082]

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شارلوت

من همین الانشم دیگه چیزیو باور نمیکنم و به همه چیزایی هم که تا الان بوده شک کردم.
باید چیکار کنم؟واقعا باید چیکار کنم؟

---

بزرگترین و بدترین و خطرناکترین کلید بازی که به دست گرفتی خراب کردن همه ی دیوار اعتمادت است . تو بخشی از زندگی ات با یک سکانس ترسناک مواجه شده چرا کل دیوار اعتمادت رو می شکنی ؟

همسر تو همین مردی که قبل از این سکانس دیدی کلی خصوصیت خوب داشت . کلی عاشقانه ها می شد در وصفش سرود .


این سکانس یک آجر از میان هزاران آجر است این قطعه نیاز به توجه دارد . نیاز به دقت داره . نیاز به مراقبت و مرمت داره که شوهر تو به سهم خرابکاری خودش سعی داره با جلب رضایت تو و گزارش لحطه به لحظه از خودش توجه ترا به سمت علاقه اش به زندگی و تو جلب کنه اما تو در حال خراب کردن کل دیوار هستی .

به برگه ی آزمایش گیر نده . هزاران برکه ی منفی تست اعتیاد باشد و تو اعتماد نداشته باشی بازی های خودت را با استفاده از این سکانس بازی می سازی وصف ناشدنی .

و برگه ی اعتیاد با جواب مثبت داشته باشی و عشق و علائقه داشته باشی و روحیه ی سازنده .... می سازی هر آنچه که ساختنی است .


بیشتر واکنش تو نشان دهنده ی این است که عشق و احترام نداری و گویا دنبال بهانه بودی و می گردی تا ناز شصتی به شوهرت نشان بدهی .

غرور مردت ( یک انسان ) را حتی اگر فرض را بر اعتیادش بگیریم زیر پاهای خودت له نکن . او هم مثل تو تجربه ی زندگی قبلی نداشته . اجازه نده حرمت ها شکسته بشه .


و به یاد داشته باش اعتیاد بیماری است نه جرم

ممنونم ازتون ani عزیز.
آرامشم رو بدجور از دست دادم.خودم دیگه بدم میاد از خودم.همش گریه همش ترس.امیدی ندارم واسه ادامه.
منی که فقط به آزمون دکترام فکر میکردم حالا حتی بیخیال دانشگاه شدم و نمیرم دنبالش.
همش میگم اگه خدای نکرده معتاد باشه چی؟اونوقت چیکار کنم؟اونوقت چطور دوسش داشته باشم و کمکش کنم که ترکش کنه؟
جدیدا خیلی بداخلاق شده.اصلا نه کمک میکنه بهم نه حتی میره یه نون بخره واسه خونه.یا میخابه یا میره بیرون و منو تنها میزاره

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شارلوت

ممنونم ازتون ani عزیز.
آرامشم رو بدجور از دست دادم.خودم دیگه بدم میاد از خودم.همش گریه همش ترس.امیدی ندارم واسه ادامه.
منی که فقط به آزمون دکترام فکر میکردم حالا حتی بیخیال دانشگاه شدم و نمیرم دنبالش.
همش میگم اگه خدای نکرده معتاد باشه چی؟اونوقت چیکار کنم؟اونوقت چطور دوسش داشته باشم و کمکش کنم که ترکش کنه؟
جدیدا خیلی بداخلاق شده.اصلا نه کمک میکنه بهم نه حتی میره یه نون بخره واسه خونه.یا میخابه یا میره بیرون و منو تنها میزاره

---

جدیدا شارلوتم خیلی بد اخلاق شده و همش به شوهرش شک داره و بهش به دید یه آدم دیگه نگاه می کنه و شوهرشم چون تحمل این دید و نگاه بد رو از شارلوت که خیلی هم دوستش داره ولی شارلوت یادش رفته رو نداره ،همش از خونه فراری و دست و دلش به هیچی نمی ره
شارلوت جان با رفتارهات همسرتو از خونه فراری نده که اگه واقعا چیزی هم نباشه بره سراغش.............

اقلیمای خوبم درست میگی.منم خیلی بداخلاقی میکنم.همیشه من باید کوتاه بیام و کار بدش رو نادیده بگیرم.خدایا چرا آخه.
به نظرتون اگه دوسم داره یکبار نباید اون بیاد جلو و خوبی کنه یا واسه آشتی پیش قدم بشه؟تا کی من برم ناز بکشم و خاهش و التماس کنم؟انتظارم زیاده؟

اگر دوستش داری در وادی محاسبه نباش . عاشق می بخشه . بی منت . بی جساب و کتاب . بی چشمداشت .


روی زمین این همه آدم رنگ و وارنگ ریخته با مجموعه ای باورها و امیدها و ناامیدی ها و .......خدا - هستی - کائنات از کسی روی زمین دریافتی نداره .دو رکعت نماز و چهارتا خدایا شکرت اساسا به دردش نمی خورد اما با این قوانین دست ساز قانون شکرگزاری و سپاسگزاری چرخه ی برکت را زیاد می کند . اکثریت زمینی ها حتی بهش فکر نمی کنند چه برسه به عشق ورزیدن و احترام به منبغ انرژی هستی .............اما او می بخشد و هدیه می دهد بی دریغ از منابع آسمان و زمین و .......

آسمانی باش . چشمت به دست کسی نباشه و ........به اوج بی نیازی برس و ببین که چقدر نفس هایت راحت تر می شود .

ترس برادر مرگ است . آخر دنیاست .

اما مسئله و دعوا و مشکل آخر دنیا نیست اگر نترسی .

نترس . کلید هر مشکلی کنار دست خود مشکل است . خوب نگاه کن . اگر معتاد هم شده باشد راه جل دارد . در عصر حجر زندگی نمی کنیم . راه حل هست . تعویض خون هست و روانکاو و روان درمانگر .

فرض بگیر سرطان گرفته . اگر سرطان بگیره دورش می اندازی ؟ یا به فکر راه حل و شفا هستی ؟ همه ی سرطانی ها نمی میرند . باید امید داشت و تلاش کرد . نباید فکر کنی چون در همسایگی تو یکی سرطان داشت و مرد پس ناامید بشی و دست از تلاش برداری . زندگی همینه . مجموعه ای از افت و خیزها . این ها راه بزرگ شدن انسان است .