RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
فکور عزیز گشنگی انگاری نکشیدیا
نه امضاهامو خودم انتخاب میکنم خانم تشریف ندارند منزل هستند .
زدم تو خط گل وگیاه احساساتم لطیف شده مثل گل :311:
نمیگی با این غذاهایی که دستور پختشو میزاری یکی شب توخواب همش غذا میبینه
آب دهنش رو قورت میده از گشنگی پا میشه بربری خشک شده رو خیش میکنه میخوره :311:
اون از بچه مثبت که تو چله گرما در ماه رمضون هندونه قارچ شده میزاره .
یه کاری کن غذاکه دستورشو میخوای بزاری یه دیگ بزرگ درست کن چون تعدادمون زیاده به همه برسه
بعد دستور پختشو بزار . فکر کنم دیگه منصرف شدی چون هر هفته باید کلی هذینه کنی .:311:
سوال های صندلی رو که از زیرش در رفتی گفتم اشکالی نداره تازه اومدی گناه داله اذیتش نکنم .
برو یه نگاه کن بنده خدا مهرنوش . براش یه خواستگار پیداکردم انقدر خوششششششششششششگله :311:
من نمیدونم چرا فقط خانمها رو انتخاب میکنند برای صندلی نمیگن من رو در وایسی دارم ازشون سوال نمیپرسم.
دیدی که اصلا سوال نپرسیدم. :311::311:
RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
واااااای یعنی شما تو رودروایستی بودید که اصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصص صصصصصلا سوال نپرسیدید!
راستی این عکسه چیه برا مهرنوش گذاشتید یعنی خواستگار این شکلی که چند سال باشه اصلاح نرفته باشه هم وجود داره؟ حتما پول و تحصیلات و خانواده درست حسابی هم نداره:311::311::311:
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/41698/...2900e1bda8.jpg[/img]
مهرنوش میره از تالار اونوقت گناهش گردن شماست:311::311::311:
خدا به داد مهرنوش برسه
دعا میکنم خدا بهش صبر و طاقت بده:323:
RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
خوب چیه مگه بنده خداست دیگه به این خوشگلی . منکه خوشم اومده گذاشتم صفحه دکستاپم :311:
من نظرش رو پرسیدم ببینم چقدر سلیقشون خوبه . اگر انتخاب کنه معلوم میشه با سلیقه هست .
والا در حسرت موندم یه آقا بیاد صندلی داغ بس که از خانمها سوال راجب کفش چادور مادرو پرسیدم
سیستمم قاراش موش شده .
حیف شد یاد اون روزها بخیر یه آلاچیق داشتیم. انقدر بیننده داشت نگو نپرس:302:
تاب داشتیم. سور سوره چرخ فلک اوووووووه . امید که چرخ فلک رو گرفته بود بکسی نمیداد . نادیا هم عشق تاب
بود هی بهش میگفتیم بابا تا 10 شمردیم بیا پاین نوبت ما کی میشه . الهی رو تاب خوابش برده بود .
فرهنگ هم میرفت بالای سر سوره هی با صورت میومد پاین گوش نمیداد که هی بش میگفتیم پسر خوب صورتت خراب میشه میخوای فردا زن بگیری کسی نمیادا .یاد اون روزها بخیر .:302:
مریم گلی هم همش با گلهای که فرشته مهربون تو باغچه کاشته بود سرش گرم بود .
مسافر زمان هم هرچند وقت میومد با اون ساعت بزرگش که هی زمان رو نشون میداد میگفت بچه ها زمان داره میگذره زود باشید حاضر بشید باید بریم.
زهره هم که 5 یا6 تا سنگ برداشته بود یه قوطی گذاشته بود اونطرف هی نشونه میگرفت سنگ پرت میکرد . بهشم میگی چیکار میکنی میگه چیکار داری دارم نشونم رو خوب میکنم بزنم به هدف:311:
بهار.زندگی هم معلوم نبود کجایی باغ بود همش باید یکی رو میفرستادیم دنبالش پیداش کنه بس که شیطون بود همه رو آسی کرده بود این بچه .:311:
همه وهمه بودن نمیشه اسم برد انقدر زیاد بودیما .
همه میومدن دوره هم بودیم. روحیه میگرفتیم. و میرفتیم. برای مشاوره به مراجعه کننده .
اما الان سوت وکور شده همش میری مشکلات پشت مشکلات .
RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
سلام
آقای پدربزرگ خواستگارت رد شد به یه طرز فجیییییییییعی...:311:
میتونی بری صندلی داغ ببینی که دارم راست میگم
دیگه اصرار نباید بکنید به نظرم بی فایده است....
دیگه با این وضعیت جایی نبریدش خواستگاری دخترای مردم زهره ترک میشن.اصلا این آقاهه چه جوری غذا میخوره راه دهنش که بسته است...
عکسشم از رو دسکتاپ لطفا بردار احتمالا خانمتون به خاطر همین عکس از خانه متواری شده:311:[/color]
RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
حیف شد بنده خدا دلش خوش شده بود یکی پسندیدش اما
نه انگاری خانم مهرنوش پا به فرار گذاشت :311:
حالا خوبه رفته خواستگاریش .تازه میخواستم بهش بگم اگر داشتی تو دریا غرق میشدی و بیهوش شدی
و این آقا با نفس مصنوعی بهوشت آورده وقتی چشماتو بازمیکنی میبینی بالاسرته چه حالی میشی .
فکر کنم مهرنوش سکته رو در جا میزد :311::311::311:
RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
اعضای خوب تالار فردا ساعت 9 شب شام پذیرایی مهمان خانم نادیا 7777 هستیم:311::311:
شام زرشت پلو با مرغ:311::311:
سالاد ماست نوشابه:311::311:
کیک چای بدهید:311::311:
خانم نادیا 7777 فردا شب شام منتظر هستیم:311::311:
RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
نادیا و غذا درست کردن :163:
محمدجان آشپز رو اشتباه گرفتی نادیا دست به سیاه سفید نمیزنه .فقط رنگی :311:
باز اگر میخواستی جای چتر تو باز کنی شام تلپ بشی از مریم 123 یا همون مریم گلی شام
میخواستی بهتر بود . برنج برات درست میکنه اندازه ماکارونی قد میکشه . و در آخر بودادش میکنه میشه
برنج دودی یا ته سوخته بازم میشه خرد .
نادیا بس که غذایی بیرون خرده پیتزا پزی سر کوچشون دیگه نیازی به زنگ زدن نداره خودش سر ساعت
براش غذا میاره . :311:
RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
در این یک مورد اصلاااااااااااااااااااااا اااا شوخی ندارما
خوشمزه ترین غذاهای دنیا رو بنده میپزم که آشپزای 50 سالش کم میارن جلو دستپختم
ادعامم میشه تو آشپزی حسااااااااابی در حد لالیگا
RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
خانم نادیا 7777 محترم اشپزی حسابی عا لی در حد لالیگا:311::311::311:
خانم نادیا 7777 محترم چه غذایی خوب درست می کنید:311::311::311:
RE: باغ همدردی >>> بوستان آرامش و تلطیف روح >>> بفرمایید
با حلوا حلوا کردن که دهنمون شیرین نمیشه .
یه نیمروهم بتونی درست کنی بیاری قبول میکنیم. آبجی بعید میدونم بتونی .
ما همچنان منتظریم. تا دست پخت نادیا 7777777777رو میل کنیم .
محمد جان شما هم شکم را آماده کن تا دلی از غذا دربیاری .الهی چند وقته غذای خونه نخوردی . هنوز غذای نادیا رو نخوردی چی میگی جو گیر شدی میگی عجب غذایی
خواب میبنیا .
امید شماره اورژانس رو بزار دم دست . لازم میشه :163:
فرهنگ برو دوتا دوغ بخربیار . توراه داری میای پیاز یادت نره بخربیار .:311:
مریم گلی سفره رو پهن کن . :227:شام داریم
زهره سبری هارو با ویدا پاک کنید . الهی خسته شدید :104:
بده مهرنوش ببره تو حوض بشوره .:104:
مسافر زمان میبینم که دست پر اومدی بنداز تو حوض خنک بشه عجب هندونه ایه .:310:
پاییزان هم برو به مریم گلی کمک کن سفره رو پهن کنید .:104:
خوب حالا نوبت غذای نادیا هست بیار ببینم قابل خوردن هست یا باید راهی بشیم بیمارستام.:311: