RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
سلام علی جان:72:
من عین عین عین همین مشکل رو با یکی از همجنسام داشتم البته ما دو تا دختریم و هر دو مون امسال کنکور داریم عین شما دو نفر اما با این تفاوت که من عاشقش بودم یعنی دقیقا جای همدیگر و اگه عوض کنیم قضیه خودشه...
اون دوستت به خاطر کمبود عاطفه به این جا ها کشیده شده که مسلما تقصیر خانواده خودشه ... ببین علی اقا الان اول ساله سعی کن دوستت رو متقاعد کنی که از کلاس همدیگه جدا شید این اولین راه اولش عین خودم براش خیلی خیلی سخت میگذه اما علی جان ببین مگه رسم وفاداری اینکه تو حتما هر چی میگه قبول کنی ؟گاهی برای خوش بخت کردن افراد باید ازشون جدا شد عین من . تو زندگی من از خیلی ها جدا شدم چون فسمت چون حکمت چون صلاح در این دیده میشه.... میدونم خیلی دوستش داری اما اون دوست داشتنش رو سعی میکنه با کار های لمسی ابراز کنه که.............اینده خوبی رو هرگز کنار هم نمیتونید داشته باشید تمام سعی ت رو بکن که اول متقاعدش کنی حتی اگه دلش شکست همه چیز رو بهش بگو که فکر نکنه تو هم کاملا مثل اون فکر میکنی..........
اگه تو وابستش هستی به نظر من اینقدر مرد هستی که از دلت بیرونش کنی هرگز هرگز مثل قبل رفتار نکن بذار بفهمه اینطوری درست نیست....اولش شاید افت تحصیلی پیدا کنید اما خیلی مهم نیست چون کنکور اینقدر که داری ازش میترسی مهم نیست.ببین الان مشکلت کنکوره بعدا خدایی نکرده به چیز های بدتر کشیده میشه .اینو بتو میگم ولی بهش نگی شاید هم خودکشی....اما تازه شما ها اول راهید.... مطمئن باش این چیز ها به راحتی پیش نمی یاد......................
اگه خوندی متن منو و سئوالی حتما بپرس چون من همه ی این مسائل رو درک میکنم ...........:72::72::72:
راستی مشکل عذاب وجدان طی مرور زمان حل من نتو قول میدم فقط تا احساس کردی به خودت بگو برای کمک بهش مجبورم اینطوری ا با هاش رفتار کنم...............:72:
سلام علی اقا:72:
ببین من عین عین عین همین مشکل رو با یکی از دوستام که ر دو تا دختریم داشت.تفاوت اینه که من عاشقش بودم و اگه جا ها مون رو عوض کنیم عین خوده قضیه هست. ببین علی اقا این مشکل مراحل مختلفی داره ....اولش سعی کن هر طور شده کلاساتون رو عوض کنید الان اول ساله حتما میشه....
ببین حتما همه ی واقعیت رو بهش بگو که اون فکر نکنه تو هم مثل اون فکر میکنی .میدونم دوستش داری اما به نظر من تو اینقدر مرد شدی که بتونی اونو از دلت بیاری بیرون ! :72:
اگه دوستت اینطوریه به خاطر تو نیست یعنی مشکل اصلییش خانواده شه که این طوری کمبود محبت پیدا کرده البته تو و دوستت عین منو اون دوست سابقم همدیگه رو خوب نمیشناسید چون اون ادمی هست که دوست داره علاقه ش رو بشکل روابط لمسی نشون بده ..... اما تو دیگه کاری نمیتونی بکنی .باهاش ساده برخورد کن میدونم سخته اما مگه رسم وفاداری توی اینه که هر چی گفت قبول کنی؟گاهی برای خوش بخت کردن افراد باید باید ازشون گذشت ...
ببین اگه میگی احساس میکنم که عذاب وجدان دارم طبیعیه چون تو فکر میکنی که تو مقصری ولی حقیقت اینه که نه تو مقصری نه اون .باورکن هر وقت دوباره این حس اومد سراغت به خودت بگو برای اینکه مشکلش حل بشه من مجبورم باهاش این طوری برخورد کنم اصلا نگران نباش این احساس عذاب وجدان طی مرور زمان فراموش میشه.....
تو میگی کنکور من میگم چیز هایی هست که از کنکور مهم تره باید هر چه زود این کارو بکنی وگرنه قضیه حادتر میشه حتی اگه دلش شکست ....نه با خشونت نه با مهربانی ساده بگو حتی یه لبخند هم نزن .... زمان میبره .... ان شا الله حتما حل میشه .............اگه بازم سئوال داشتی بپرس .راحت باش.من کاملا قضیه رو درک میکنم.:72:
ببخشید علی اقا من دو بار نوشتم چون فکر کردم قبلی ارسال نشده .
RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
ممنون،
من چون خودم قبلا وابسته ی همین فرد بودم، درکش میکنم برای همین برام عذاب آوره، حتی توو تاپیک های قبلم گفتم، در اون زمان که وابستش بودم، 3 ماه با من قهر کرد و من کارم به افسردگی کشید و خیلی وزن کم کردم، و کلا خیلی داغون شدم، حالا جریان برعکس شده و فکر میکردم زمان، که واسه من چاره ساز بود واسه اون هم چاره ساز میشه، الان 5 ماه میگذره که آشتی کردیم و حالا اون به من وابستس... امسال که کلاسامون جدا شد، خیلی ناراحت بود و میگفت با مدیر صحبت کن که کلاست رو بیاری کلاس ما، ولی هر چی گفت من قبول نکردم، چون واقعا میخواستم خودش راحت باشه و اینقدر به من وابسته نباشه، من مشکل وابستگیم حل شد، من باهاش متعادل برخورد میکنم و اون از این برخورد وحشتناک ناراحته...
چون من تجربه داشتم، اینقدر برام سخته که یک نفر جلوی خودم از درون رنج بکشه، برای همین سعی کردم یه جورایی باهاش صحبت کنم و اون بازهم ناراحت میشه و بهم ایمیل میده که تو دلمو شکستی، همه دلمون رو میشکنن، تو هم بشکن... از همه آزار دیدم تو هم منو آزار بده، از این حرفا میزنه، منم آدم احساسی هستم و چون دوستام خیلی خیلی کم هستند و مشکل اینطوری نداشتم از هر کاری میترسم، میترسم مثه خودم ناراحت شه، کلا نمیدونم چه جوری باهاش برخورد کنم، به دوستای خودم نمیتونم بگم، یا باهاشون درد و دل کنم، چون همشون یا فکر درس خودشون یا اصن این موضوع ها براشون بی اهمیته یا اصلا نمیفهمن، چند راهو امتحان کردم ولی خیلی خودمم در عذابم که دوستم اینطوریه با اینکه اصن من نمیخواستم اینطوری بشه، خیلی هم صمیمی بشیم ولی نباید وابسته بشه ولی احساس مقصر بودن میکنم و اصلا آروم نیستم... امروز هم که یکم برخوردم از گذشته گرمتر نبود، سریع عصرش بهم ایمیل داد، و دوباره حرفای قبلی رو زد، برای همین کلا آروم نیستم... خودشم میگه میدونم مشکل از ابراز احساساتمه... ولی نمیدونم چرا نمیخاد رفتارش رو عوض کنه... من که اینطوری بودم هر روز سعی میکردم با این قضیه کنار بیام ولی اون اصلا انگار تلاشی نمیکنی و همه ناراحتی هاشو یه جورایی مقصرشو من میدونه...
دیگه خودمم موندم جواب چی بهش بدم...:302:
RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
با سلام
ببین شدت وابستگی میتونه متفاوت باشه اما تو باید باید تو تنگنا قرارش بدی حتی اگه قهر کرد...الان داغی ولی بعدا میگی ایکاش باهاش سرد وساده بودم.............:305:
تو میتونی! همه احساس دارن تو هم داری اما کنترلش کن ...میدونم سخته برای من هم سخت بود اما بالاخره با گذشت چند ماه حل شد.شاید زمانش برای تو کمی متفاوت باشه همین که کمتر همدیگرو ببینید به هر دو تون کمک میکنه بهت قول میدم.سعی کن حتی اگه از کنارش هم رد شدی زیادی دقت تو صورتش نکنی!و یاد............
و کم کم شروع کن نه یکدفعه اول ایمیل هاش رو باز نکن و جواب نده بعدا زیاد بهش لبخند نزن و زیاد حرف نزن باید کمی تو تنهایی قرار بگیره تا بتونه یاد بگیره چگونه زندگی کنه!
اروم باش ارومه اروم... قبول دارم ارامش توی این حالت که تو حل کننده مشکل نیستی خیلی سخته .اما بهترین راه ذکر خدا گفتن و قران خوندن هست من که انچنان این کار رو نکردم خیلی نتیجه دیدم .لایه برنامه های درسی زیارت بخون دعا کن وبعد دوباره به درس ادامه بده ....
امام علی (ع) میفرماید:هر که با کتاب ارامش یابد هیچ ارامشی را از دست نداده است.:72:
تو میتونی .
یا علی
RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
بعد ایمیل زدنم و گفتن اینکه منم از این موضوع ناراحتم...
با هم تماس گرفت. همین الان. گفت تو 10 دفعه دلمو شکستی، منو مثه دستمال کاغذی انداختی دور، کلی از حرفای گذشته زد و منو رسما مقصر دونست، میگفت تو باعث این ابراز علاقه ای، تو اول اینارو گفتی و منو مجبور کردی این کارارو کنم...:302: بهم توهین کرد، من فقط سکوت کردم، میگه حتما فکر میکنی "من همجنسگرام"، اینو که گفت، واقعا من بهم ریختم... گفت ازت نمیگذرم.به خدا میخوای چه جوابی بدی؟.:302:
RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
به یاد خدا:72:
ببین واقع بین باش .اون الان این طوری نیست بعدا حتما پشیمون میشه.بذار هر چی میخواد بگه. تو فقط بگو( یعنی یه سئوال بپرس) :عاقبت چی میشه؟ بهش بگو ما دو تا پسریم نه چیز دیگه... تو جوابش رو دیگه نده حتی اگه گریه کردو...........بذار بگه دلش خالی میشه تو ناراحت نباش چون مطمئن باش اون درک نمیکنه که داره چی میگه . این مسئله اینقدر بزرگ نیست که داری فکر میکنی بهش.......... این طوری هم اراده ی تو تقویت میشه برای شنیدن این حرف ها هم اون دلش خالی میشه.خب!اگه حس میکنی خیلی دلت پره به یکی از اعضای خانواده که بهش خیلی نزدیکی بگو... یا اگه نشد یا نمی تونی جا نمازت رو پهن کن با خدا حرف بزن اگه احساس کردی این چیزا اثر معکوس داری مشغول انجام یه کاری بشو مثلا ظرف شستن یا فیلم دیدن یا ورزش کردن یا جک تعریف کردن....
RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
میگم نمیخام ببخشمت! ببینم نبخشیدن چه حسی داره؟
داره با احساسات و روانم بازی میکنه، فقط سکوت دارم میکنم، هر چی داره از گذشته میگه،
کارایی که حتی خوشحالش کردم رو میگه، که مسخره بازی در اوردم و ناراحتش کردم...:302:
آخه اصن بزرگ نیست! گفتم فقط اینکارو نکن و کمترش کن، خیلی باهام بد حرف میزنه...
RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
تو نه انتقام بگیر نه محبت کن! یعنی سرد باش اینطوری منظورت رو بهتر متوجه میشه.
اصلا فکر کردن به این موضوع با این توصیفاتی که میگی برات عین سمه.چرا باید اینقدر ناراحت بشی...که حالا تصمیم به تلافی بگیری.راحت باهاش صحبت کن. ببین امشب هم مثل شب های دیگه بالاخره میگذره . اینقدر سخت نگیر. با ناراحتی و عصبانیت که ادم نباید تصمیم بگیره.موضوع رو اینقدر برای خودت کشدار نکن.......
مطمئن باش زمان مسائل رو حل میکنه...این تجربه ای هست که من دارم.به خدا توکل کن و فردا با ارامش تمام برو سر کلاس درس و تمرکز کن اینطوری هم تو اینده تو میسازی هم مسئله رو فراموش میکنی. همین الان خودت رو مجبورکن که یه کاری کنی.خودش بعدا میفهه که اشتباه کرده... و تو نباید ذهن و افکارت رو درگیرش کنی. من که با دوستم این مشکلات رو داشتم اون خیلی به درس فکر میکرد حتی المپیاد شرکت کرد و تا حد زیادی موفق شد یعنی با درس خوندن خودش رو مشغول کرد.همین که تو تا الان مشکل رو بهش گفتی میدونی چقدر شهامت میخواد ! یعنی افرین خیلی خوبه که تا اینجا پیش رفتی.:72::72::72:
بذار هر چی میخواد بگه.......................اروم باش.نباید با تو اینطوری حرف بزنه.میدونم الان مثل اتشفشان هست. بعدا هم طبق طبیعت اتشفشان سرد میشه.تو درس زمین که خوندیم و تبدیل به سنگ های متفاوتی میشه... بالاخره اروم میشه....:72:
RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
خیلی ممنون، خیلی کمکم کردین، از همه کسانی که بهم کمک کردن جا داره تشکر کنم،
اخرش یه دفعه موضوع رو برعکس کرد، گفت 3 نفر از من رونده شدن، حالا تو هم برو دیگه برنگرد حتی اگر ازت خواهش هم کردم دیگه برنگرد، برو به فکر درس ت باش، نمی دونم یه دفعه چی شد، موضوع رو برگردوند...
اصن انگار توهین ها و حرفاش یادش رفت...
آخرش من گفتم کار دارم، خداحافظی کردم... اصن نفهمیدم چی شد... حالم خیلی گرفته اس، نه به اون حرفاش، نه به آخرش... خودمم موندم... والا دیگه نمیدونم چی کار کنم...
RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
ببخشید علی جان که این حرف رو میزنم...
برادر عزیزم واقعا قصد جسارت یا ناراحت کردنت رو ندارم..
ولی تا اینجا هر چی ارسالهات رو میخونم هیچ نشونه ای از مرد بودن در اون نمیبینم!
من اینو گفتم...
اون اینو گفت...
من اینو گفتم...
اون اینو گفت...
داری درست مثل دختربچه های 14-15 ساله رفتار میکنی!!
یه خورده مرد باش!
بهتره خود شما شخصا به مشاور مراجعه کنید.اول به فکر رفع مشکلات رفتاری خودتون باشید .بعد قضیه این دوست رو حل کنید( یا شایدم خود به خود بعد از حل مورد اول مورد دوم هم حل بشه!)
RE: وابستگی دوستم به من (احساس گناه من)
خب دیدی با گذشت زمان حالت بهتر شد.خداروشکر ...اون داغه الان یه چیزی میگه بعد فراموش میکنه.
امیدوارم واقعا کنکور رو خوب بدی و اینکه موفق بشی. ولی یادت نره برخورد ها باید سرد و ساده باشه.
واقعا ناراحت شدم دیدم ناراحتی و برات دعا کردم.:72:
:72::72::72:
:310: