RE: از کجا بفهمم ازم سرد نشده
نظر منم اینه که باید به روابط مخفیانه پایان بدین
ولی اگه قبلش یه مدت روابط رو کمتر کنید میدونید که اصلا از جانب ایشون تمایلی واسه ازدواج هست یا نه (خیلی منطقیه و ابتذالی درش نمیبینم البته اگه بدون تعصب به قضیه نگاه بشه)
اگر ایشون واقعا سرد شده باشن میتونید دلیلش رو جویا بشید ولی اگر تو مدت کوتاه به نتیجه نرسیدید باید این رابطه رو تا ریشه دار تر نشده ول کنید
چون ادامه دادن این رابطه فقط وابستگی رو بیشتر میکنه
اگر دیدید که واقعا مسئله ای نبود بهشون بگید که رسما اقدام کنند
نمیخوام حرفای کلیشه ای بزنم قطعا شما الان نسبت به ایشون احساس دارید و براتون انجام اینکارا خیلی سخته من درکتون میکنم ولی راه درست اینه که نذارید یه رابطه ای که مقصدش مشخص نیست ادامه پیدا کنه
سعی کنید از مشاوره متخصصانی استفاده کنید که با تعصب به قضیه نگاه نمیکنن
من میدونم که این روابط شما به قصد دوست پسر و دوست دختری بوده ولی چیزی که شده اینه رابطه تون مثل یه دوست دختر دوست پسره پریسا جان!! تو این مدتی که به ایشون اس نمیدید سعی کنید با دقت بیشتری به رابطه تون فکر کنید
وگرنه بهتون خیلی ضربه میزنه دوست خوبم
RE: از کجا بفهمم ازم سرد نشده
parisa-bahari سلام
هدف شما از این رابطه چیه؟
آیا پدر یا مادرتون در جریان هستن؟
حقیقت اینه ادامه این رابطه در آینده فقط باعث آسیب یا ناراحتی برای شماست
بهتره عاقلانه رفتار کنی و در صورت رسمی نشدن رابطه رو قطع نمایی
موفق باشی:72:
RE: از کجا بفهمم ازم سرد نشده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویدا@
parisa-bahari سلام
هدف شما از این رابطه چیه؟
آیا پدر یا مادرتون در جریان هستن؟
حقیقت اینه ادامه این رابطه در آینده فقط باعث آسیب یا ناراحتی برای شماست
بهتره عاقلانه رفتار کنی و در صورت رسمی نشدن رابطه رو قطع نمایی
موفق باشی:72:
ما بدون هم سختمونه شاید باورتون نشه اما تا حالا تو چشای هم خیره هم نشدیم هنوز بینمون حیا وجود داره به خدا سخته بی هم
RE: از کجا بفهمم ازم سرد نشده
parisa-bahari عزیز سلام
اگه رابطه رو قطع نمایید انگیزه رسمی قدم برداشتن در آقا بیشتر میشه
اگه واقعا شما رو بخوان اقدام میکنن
اگرم نه قطع بشه به نفع شماست
موفق باشید:72:
RE: از کجا بفهمم ازم سرد نشده
پریسا جان من کارشناس نیستم ولی اتفاقی که دیدم رو برات میگم.
دوست من شرایطش کاملا مشابه شما بود در سن 20 سالگی اینترنتی با پسری آشنا شد وبه هم کاملا دل بستن ولی وقتی هم دیدن اون پسر رفتارش کم کم سرد شد دیر جواب میداد و هردفعه هم یه بهونه می آورد دوست من خیلی ناراحت بود گریه میکرد منتظرش بود و.....تا اینکه طی ماجرایی که طولانی نیشه اگه بگم پسر گفت خیلی دوسش داشتم ولی اونی نبود که من میخواستم خیلی ناراحت شدم که ظاهرش اونجوری که من میخواستم نبود.همین.
و نهایتا رابطه انقدر به سردی رفت که قطع شد و باورت میشه که خیلی وقتها اون پسر خودش دوباره برمیگشت دنبال دوستم ولی دیگه از چشم دوستم افتاده بود.
ببخشید رک میگم عزیزم ولی مطمئن باش که سرد شده و وقتی یه پسر دختری رو نخواد با هیچ روشی نمیتونی نگهش داری.اگه هنوز هم شک داری که سرد شده راهش آسونه دوستان هم گفتن که خودت رو کنترل کن و بهش sms نده حتی اگه چندروز پیداش نشد.
میدونی خوبیش چیه انکه بیشتر خانوما بعد از قطع یه رابطه اولش خیلی ناراحت میشن ولی چند وقت بعد یه جورایی سرد میشن طوری که خودت هم باورت نمیشه چرا اینجوری شدی.
سنت هم خیلی کمه پس اصلا به این فکر نکن که دیگه کسی پیدا نمیشه.
امیدوارم موفق باشی.
RE: تبدیل به بیمار روانی شدم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط parisa-bahari
اسمم پریساست و 21 سالمه نمیدونم از کجا شروع کنم فقط میدونم اگه امروز دارم دردمو میگم چشام گریونه مثل یه آدم بی روح و مرده افتادم گوشه اتاق و 2 روزه لب به غذا نمیزنم.
ماجرا برمیگرده به 2 سال پیش که یک وبلاگ ایجاد کردم خیلی دوست داشتم بهترین وبلاگ آموزشی بشه به خاطر همین خیلی اتفاقی با یه پسری که 2 سال از من کوچیکتره و یه برنامه نویسه حرفه ایه آشنا شدم،اوایل منو راهنمایی میکرد تو زمینه ی وب سایتو...
کم کم اون هم مثل اطرافیانم به من گفت که مهربونم گفت که دوسم داره گفت که...
آره ما به هم علاقمند شدیم اونقدر زیاد که اگه 5 دقیقه از هم بیخبر باشیم عین یه بچه میزنیم زیر گریه .دیگه دلم قرص شد این همون مردیه که میتونم باهاش خوشبخت باشم چون درکم میکنه چون دوسش دارم .اما یه مشکلی هست و اون اینه که من قیافم سادست نه خیلی زیبام نه خیلی زشت .تو نگاه اول میگن زیبام در واقع تا حالا کسی بهم نگفته زشتم اینم بگم که پسر مورد علاقم جنوب زندگی میکنه.ما قرار گذاشتیم همو ببینیم یک ساله پیش،اومد و همو دیدیم انگار به دلش نشستم خودشم وقتی اومدم خونه پیام داد که ظاهرت به دلم ننشست اما اونقدر مهربونیو دوست دارم که میخوام مال من باشی،از اون موقع تا به امروز من اعتماد به نفسمو از دست دادم هر لحظه که پیام میدم دیر جواب میده احساس میکنم دیگه دوسم نداره نمیتونم ازش دل بکنم نمیتونم ترکش کنم چون میمیرم اما همش دلم میخواد هر لحظه بگه دوسم داره تورو خدا کمکم کنید یه چیزی بگید که آروم شم من دارم تبدیل به بیمار روانی میشم،خودشم داره از کارام خسته میشه چون وقتایی که دیر جواب پیاممو میده میگم اگه نمیتونی تحملم کنی من میرم نکنه دیگه دوسم نداری؟نکنه از سر ترحم با منی؟دیگه خسته شدم خسته
یادم رفت بگم ما قراره 2 سال دیگه که کارشناسیمون تموم شه ازدواج کنیم
سلام پریسا جان.من خودم مثل شما درگیر چنین ماجرایی هستم اما با کمی تفاوت.عزیزم نمیخوام حرفای کلیشه ای بزنم فقط یه چیز رو بهت بگم اگه عشقش بهت واقعی باشه محاله به چیزای دیگه اهمیت بده و بذاره از دستش بری.ولی یه لحظه این چیزی رو که میگم تصور کن:فرض کن بالاخره باهاش ازدواج کردی.اگر خدای ناکرده زندگی مشترکت روز به روز سردتر بشه یا اگه یه بی مهری ازش ببینی اونوقت معذرت میخوام ولی به مرگ خودت راضی میشی.میدونم جدا شدن ازش سخته من خودم الان یه ساله دور کسی هستم که به خاطر حماقتم از دستش دادم.هنوزم نتونستم فراموشش کنم .دروغ میگند اگه گرد زمان رو رابطه بشینه تندی و گرمیش از بین میره.من هنوز عین روز اول دوستش دارم و واسش اشک میریزم.چون خیلی دوستش داری و تو صحبتت راجع به نظر اون آقا حرف زدی اینو بهت میگم که بعدا به خاطر علاقه بی انتهات ضربه های بزرگی ممکنه ببینی.چون میدونم اگه اون آقا یه روز حالا به دلیلی حال حرف زدن باهات رو نداشته باشه 10000 تا فکر بد میکنی.اون کسی که من عاشقشم اصلا خوشکل نیست ولی من عااااشقشم چون شخصیت و مردونگیش منو عاشقش کرده.محلش نذار و بذار اون تشنه تو بشه.به قول دوستان سنی هم نداری که غصه میخوری.به دنبال مردی باش که همین احساسی رو که تو الان داری بهت داشته باشه.فقط امیدوارم هیچوقت مثل من نسبت به عشق اولت به این نتیجه نرسی""چشمها را شستم,جور دیگر دیدم,باز هم سودی نداشت,تو همان بودی که باید دوست داشت......""
RE: از کجا بفهمم ازم سرد نشده
سلام دوست عزیز مشکل شما رو منم داشتم با فرق این که با این عشقه آتشین به عقدش در اومدم ولی فهمیدم مرد زندگی نیست ولی بازم به خاطر عشقی که به دلم بود بازم میخواستمش پدرم متوجه شد به دردم نمیخوره وبه اجبار طلاقم رو گرفت ولی بازم تا دو سال بعد از طلاقم بازم با هم رابطه داشتیم منم اگه دیر جواب میداد همین عکس العمل شما رو انجام میدادم بعد از مدتی متوجه شدم که واقعا دارم بازی داده میشم وتازه فهمیدم که بیشتر وابسته به پیاماشم تا خودش. با تمام سردیایی که ازش حس میکردم از ترس تنهایی بازم دم نمیزدم. ولی به خودم گفتم که باید تغییری در زندگیم بدم و از در بند بودن راحت بشم واسه همین اول گوشیمو فروختم که دوباره وسوسه نشم که پیام بفرستم. باور کن خیلی خیلی سخت بود تا دو ماه روز و شب نداشتم با خیاطی خودمو سرگرم کردم.تا این که کم کم روحیمو به دست اوردم و به ازدولج مجدد فکر کردم چون دیگه غصه گذشترو نمیخوردم کلی شادابی پوستم برگشته بود منم دختری با صورتی معمولی و قدی کوتاه بودم و یک با طلاق رو تو گذشته داشتم ولی به خدا توکل کردم پسری به خاستگاریم اومد که پسره خوبیه با تمامه مشکلاتی که با خانوادش دارم ولی بازم راضیم .خدا رو شکر میکنم که اون پسر از زندگیم بیرون رفت.من به خدا اعتماد کردم و راهی که عقلم گفت پیش رفتم و پا روی احساسم گذاشتم.خدا جواب اعتمادم رو داد/خواهش میکنم به خدا اعتماد کن بزار کمکت کنه:72::72::72: