سلام
اين تاپيك رو نگاه كنيد:
http://www.hamdardi.net/thread-23683-post-222778.html#pid222778
شايد پست ٣٣ از ani و همينطور پست هاي ديگر اين تاپيك به شما هم كمك كند.
شاد باشيد.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
اين تاپيك رو نگاه كنيد:
http://www.hamdardi.net/thread-23683-post-222778.html#pid222778
شايد پست ٣٣ از ani و همينطور پست هاي ديگر اين تاپيك به شما هم كمك كند.
شاد باشيد.
سلام
دیروز غروب بهم گفت وکیل گرفته ... راست یا دروغشو نمیدونم .ازم خواست بذارم یه چند مرحله پیش بره و بعد به خونوادم بگم .
ولی تا شب تقریبا خونواده ها فهمیدند .
اون بهشون گفت مشکل ما سر نفهمیدن همدیگس . و من هنوز به هیچ کس از نفر سوم چیزی نگفتم .
دیشب تهدید میکرد اگه آبرومو ببری منم آبروتو میبرم ... نفر سوم رو از تو هم درمیارم !
گفتم وقتی کسی نیست ... گفت من بلدم .
گفتم از خدا نمیترسی ؟
گفت خدا خیلی وقته واسم تموم شده ...
کل دیشبو با بی حیایی تمام جلوم نشست و اس ام اس میداد .
این آدم دیگه ارزش برگشت رو نداره .
فقط دخترم ...
بعد جدایی چی میخواد بشه ؟
مهربانو جان
نمیدونم من که خودم الان وضعیتم تقریبا مشابه تو هست صلاحیت گفتن این حرف ها رو دارم یا نه. اما دوست دارم بهت بگم که عجله نکن. برای دعوا همیشه وقت هست. در اینکه کار همسرت درست نیست شک نکن. اما عکس العمل تو خیلی مهمه. خودش میتونه مسیر قضیه رو تغییر بده. بدی ِ این موضوع ها اینه که اینقدر ناگهانی همه چیز تو سر آدم خراب میشه که قدرت منطق رو فلج میکنه. حتما پیش مشاور برو، دلیلش رو نگو اما از خانواده هاتون بخواه که همسرت رو به مشاوره تشویق کنن.
شما دو نفر یه بچه دارید که در قبالش مسئولید. دعوا و جدل نکن اما محکم باش. آبروش رو نبر اما بهش بفهمون که نمیتونه در آینده هر وقت بخواد دوباره کارهای ناشایستش رو تکرار کنه
دعا میکنم منطقی و با درایت پیش بری طوری که نتیجه هر چی شد هیچ وقت پشمون نشی که ای کاش فلان عکس العمل رو داشتی
مهربانوی عزیزم سلام
همش پیگیر تاپیک شما بودم و خیلی غصه میخورم به خاطر وضعی که پیش اومده
آخه کاملا حس میشه که هم شما همسرتونو دوست دارید و هم ایشون شما رو دوست دارن
شما قرار بود برین پیش مشاور
چی شد؟ رفتین؟
عزیزدلم چرا بازم رفتاری رو که به اشتباه بودنش پی برده بودی تکرار کردی؟؟
اینکه همسرت کار اشتباهی کرده درست ، ولی اینو آیا میخواین به قیمت آیندۀ فرزند نه ماهتون ثابت کنین؟
طلاق راه حل خوبی برای فرونشاندن این بحران نیست به خدا ...
ببین کسانی تو همین تالار بودن که با مشکلات بغرنج تر کم کم کنار اومدن و حتی تونستن که مشکل رو حل کنن
شما الان از اون خونه بری شوهرت تو ذهنش خودشو محکوم نمیکنه که میکنه؟؟
در عوض ممکنه بره با همون دختره ازدواج کنه
میخوای زندگیتو برای اون دختره به هم بریزی گلم؟؟
کنار همسرت بمون
سلام
و امروز باز هم اتفاقای جدید و زیاد ...
خونواده همسرم اصرار دارن شماره دختره رو بهشون بدم تا اونا آبروشو ببرن ... که من راضی نمیشم به این کار . و مادر همسرم خدا رو شکر تا اینجا باهام بوده و ازم خواست بجای صبر ، مقاومت کنم ... بمونم .
خونواده خودم میگن هرچی تصمیم خودم هست ... اما بخاطر بچه صبر کنم .
دیشب بش گفتم با داییم حرف میزنم ... امروز بدو بدو خودش رفته با داییم حرف زده ..._ آخه داییم کارشو واسش دست و پا کرد و الان همکارن _ و الانم اگه همسرم بخواد بره بیکار میشه و میره !
دایمم اومد خونمون و باهامون حرف زد ...
میگه اول اینکه حتما داری اشتباه می کنی و به همسرت اصلا نمیاد که بخواد از این کارا کنه ... بعدم بازم اگه مصری _ یعنی من اصرار دارم به اینکه کسی هست _ تحمل کنم و اصلا به روی همسرم هم نیارم . _ یعنی بازم هرکاری دوس داشت انجام بده _
میگه اگه اینجوری باشه یه روزی سرش به سنگ میخوره ... همه اینا رو تو روی خودش میگفت .
جلو داییمم گفت از زندگی با من سیره ... چون من همش بش گیر میدم ... غذام میسوزه ... یادم میره بشقاب بیارم واسه سالاد و ..............
شوهر من خیلی هم سادس ... تا الان شاید خیلی خرج کرده واسه اون که من نمیدونم و خبر ندارم . در صورتی که وضع مالی متوسط یا حتی زیر متوسط داریم . آخریش یه کارت شارژ ... که امشب خرید . سیم کارت اون دختره ایرانسله .
...
متاسفانه این میون خواهرم هم یک چیز جدید گفت ... از ایمیلی که همسرم سال گذشته واسش فرستاده و از شام آخر توش گفته ! که اینو فقط من و خواهرم و مامانم میدونیم .
...
تو این 2 ماه گذشته از لحاظ جنسی هم سرد شده ...
...
مشاوره ... شنبه وقت دارم به امید خدا .
بازم میام و دردای دلمو میگم .
...
rosa91 و unknowngirl عزیز
واقعا ممنون از راهنماییاتون .
به این حرفهی همسرت بهیچ وجه اهمیت نده . باید یه طوری خودشو توجیه کنه دیگه. من اهمیت دادم و فقط ضرر کردم وقتی دیدم با دروغ های شاخ دارش داره آبرومو می بره کنترلمو از دست دادم و در مقابل دروغهاش یه سری واقعیت رو گفتم اما اشتباه کردم هیچ نتیجه ای بجز دامن زدن به قضیه نداشت فقط بدتر شدنقل قول:
نوشته اصلی توسط mehrbanoo64
در ضمن خدا رو شکر که حمایت خانواده ی همسرت رو داری آدم هایی ساده ای مثل ایشون همونطور که گول بقیه زن ها رو میخورند حتما تحت تاثیر حرف خانواده شون هم قرار میگیرند .
ماجرای اون ایمیل رو متوجه نشدم شام آخر؟
امیدوارم پیش مشاور نتیجه ی خوبی بگیری
mehrbanoo64 عزیز
به همدردی خوش آمدی
بنا به آنچه بیان کرده ای همسر شما پتانسیل پای بندی به زندگی را دارد اگر شما خوب مهارت آموزی داشته باشی و درست رفتار کنی .
در درجه اول باید پیش از ازدواجتون اینرا در نظر می گرفتی و قابل انتظار برایت می بود که وقتی کسی را از طریق اینترنت برای ازدواج انتخاب می کنید احتمال وابسته بودن به نت و روابط نتی را می دادید اینرا با ظرافت جویا می شدید و حالا باید پذیرش اینرا داشته باشی که چنین چیزی محتمل بوده .
و بعد اینکه شما درست عمل نکرده ای .
حرف ایشون از همان ابتدا که قول و تعهد هردو بر متعهد ماندن به همدیگر و پرهیز از خیانت بوده یک سرمایه مهم بوده که شما در تقویت عزت نفس همسرت می توانستی از آن استفاده کنی که متأسفانه نشده . مثلاً همین حرف می بایست وسیله ای می شد تا شما تزریق اعتماد کنی و در موقعیتهای مختلف یادآوری می کردی و می گفتی از غیرتمندیت خیلی خوشحالم و احساس امنیت می کنم هروقت یادم به این حرفت و اینکه خواستی به هم متعهد باشیم می افتم یک دنیا انرژی می گیرم .
همسر شما آدم هوس بازی نیست اما داری هیجانات عاطفی هست . شمااحتمالا در مانورهای هیجانی ایشان همپایی نداری یعنی شاید در مقابلش به قول معروف کم میاوری . مثلاً حتمالاً شوخ طبعی می کند و شما جدی هستی و بلد نیستی پاسخ دهی و چه بسا شوخی های او را هم جدی گرفته و ناراحت شوی .
از طرفی با تجسس نشان دادی به او اعتماد نداری و این یک مرد را از همسرش فاصله می دهد و وقتی متوجه مسئله ای شدی با درایت عمل نکردی و این پرده دری قبح مسئله را شکسته .
در واقع روند شما تا اینجا انفعالی و ضعیف بوده است .
کاری که آن دختر می کند عمدتاً تایید و تمجید همسر شماست که احساس قدرت به او می بخشد ، آیا شما نمیتوانی چنین کنی ؟
روحیه همسر شما به گونه ای هست که بیشتر از آنکه ژست همسری به شکل سنتی و مادر مدار از شما انتظار داشته باشد دوست دارد شما ژست یک دوست را برایش داشته باشی ، ژست یک معشوقه را و شما می توانی چنین باشی برایش در عین اینکه به دیگر وظایفت می رسی .
و اکنون راه چاره :
1- خوب دقت کن و ببین همسرت چه چیزهایی دوست داره ، حتی شده باهاش حرف بزن در این رابطه مثلاً بگو بیا یک روز در هفته به مدت یک ساعت با هم حرف بزنیم و انتظاراتمون از هم و آنچه دوست داریم از همدیگر ببینیم را به هم بگیم و بیشتر هم انتظارات عاشقانه را ، و اینگونه بفهم انتظاراتش از شما چی هست و سعی کن انتظاراتش را اهمیت بدهی و برآورده کنی .
2 - هرگز اجازه نده از شخص سومی صحبت کنه و شما نیز و این خط قرمز شما باشد که حتی از شخص سوم حرف نزنید چه رسد به رابطه لذا شرایطی ایجاد کنید که بیان دارد رابطه ای نیست و شما هم بگو بهت اعتماد می کنم و نمیخوام دیگه حرفی بیش از این در این رابطه داشته باشیم و من با اعتماد تمام می پذیرم رابطه ای با کسی نداری و حاضری با هم زندگیمونو به بهترین شکل بسازیم .
3 - بعد از این گفتگو لطفاً از هرگونه تجسس ، ذهن خوانی ، و اشتغال ذهنی با سئوالات تجسسی بپرهیزید و به اینکه همسرت آیا رابطه ای هنوز داره یا نه اصلاً فکر نکن .
4 - به زندگیت حال و هوای دیگری بده ،دکور خونه را عوض کن و سعی کن برنامه های غافلگیرانه فرحبخش برایش ترتیب بدهی
5 - با برنامه های مفید و هیجانی وقت های فراغت را چنان پر کنید که فرصت استفاده از نت را نداشته باشد و یا حتی پیامک را ، و این به هنر شما برمی گردد که با شناختی که از همسر به دست میآوری چطور این برنامه ها را ترتیب دهی که وقت خالی برایش باقی نماند در عین حال این اوقات پر شده هم برایش خوشایند باشد .
6 -شور و هیجان و نشاط را در رفتار و گفتارتان بالا ببرید
7 - به مشاوره حضوری مراجعه کرده و مهارتهای لازمه را بیاموزید .
موفق باشید
.
سلام
خوشحالم که بازم اومدم اینجا
خوشحالم که اینجا رو دارم .
rosa91 عزیز ... درست میگی همه اونا بهونس ... مطمئنم که بهونس .اردیبهشت پارسال به خواهرم ایمیل زده و بش گفته تو یجوری تو چشام نگاه میکنی و میخندی و گفته شاید بشه مثل جریان شام آخر ... که خواهرم بش گفته ما اگه به تو محبت میکنیم بخاطر خواهرمه که من باشم . و همسرم جواب داده ببخشید !
این مطلب رو تو این چند روز خواهرم بم گفت . گرچه دیر گفت .
و فرشته مهربان عزیز ... ازت واقعا ممنونم ... منت گذاشتی و راهنمایی کردی . اما الان باز شرایطم عوض شده ...
شنبه و یکشنبه با هم رفتیم مشاوره ... فعلا بیشتر حرف زدیم و همسرم بیشتر ! هنوز خیلی راهنماییم نکرده .
من کسی بودم که به خاطر دوس داشتن زیادش به همسرم میگفتم هروقت فک کردی با کسی غیر من خوشبختی به من بگو و من از زندگیت میرم .
4شنبه و 5 شنبه داییم و بابام اومدن و باهامون حرف زدن و 5شنبه بعد رفتن بابام تقریبا آشتی شدیم ! و همون شب همسرم صدام زد و بازم با شک و تردید جریان رو بم گفت . گفت که چون دختره گفته بوده باباش شهرداره و میتونه واسه همسرم کار پیدا کنه ... همسرم رفته سراغش و ازش خواسته که از باباش بخواد تا براش کار جور کنه . و همسرم گفت چون شرایط مالیمون خوب نیست و همینطور میخواد کارش نزدیک خونوادش باشه به این دختره اعتماد کرده و دختره هم از همسرم رزومه خواسته و گفته باباش بعد خوندن رزومه به همسرم زنگ میزنه . به هر دلیل تا الان رزومه فرستاده نشده و مشاور هم به همسرم گفته تا وقتی من - مشاور - نگفتم رزومه فرستاده نشه .
...
اما دیشب باز اسم اساشو خوندم و گفتم میخوام در حقت مادری کنم !! پس باهام حرف بزن و کل جریانو بگو . که همسرم اعتراف کرد که اون دختره رو دوس داره ... در حد یک دوست !
انگار اینا رو به مشاور هم گفته ...
همسر من فقط از اسم این دختر اطلاع داره و در مورد بقیه چیزا همش شک و تردید . و همسرم میگه صبر میکنه تا همه چیز واسش مشخص بشه .
...
یک حس نفرت ... سردی
و اینکه واقعا حس میکنم مادر همسرم هستم !
ولی فقط یک چیز آرومم میکنه ... اینکه مشاور لابلای حرفاش ازم پرسید ... فک نمیکنی همسرت یک بیماری روانی داشته باشه ؟؟؟ و من گفتم نمیدونم .
...
و حس دلسوزی که داره خفم میکنه .
فرشته مهربان عزیز
تمام حرفایی که به خانم مهربون زدید درسته و من اون رو با گوشت و پوست خودم حس کردم.
اینکهتوی این دوره زمونه دیگه نمیشه مدل سنتی با شوهرت رفتار کنی، مرتب باید تحسینش کنی و به هیجاناتش درست پاسخ بدی، خیلی حواست به روابط جنسی و علایق همسرت در این مورد باشه. چون یک عده بیرون هستند که تمام این چیزارو برای شوهرت فراهم میکنند. کاشکی 6 ماه پیش یکی این چیزها رو بهم میگفت. شاید الانتوی این کابوس نبودم
ببین مهربانو جان. فقط می خوام یه چیزی بهت بگم. مطمئنی یه خورده زیادی بزرگش نکردی. (شاید هم واقعا شما داری درست احساس میکنی. ولی فقط چند لحظه به این فکر کن که شاید همسرت راست میگه و رابطش معمولیه با اون دختر و در راستای مسائل کاری) البته می دونم که حتی در مورد یه رابطه عادی و دوستانه هم خیلی باید مراقب بود چون ممکنه اگه یکی از طرفین ریگی تو کفشش باشه، از حالت عادی خارج بشه و به جاهای دیگه کشیده بشه.
اما این رو من به این خاطر دارم میگم که من خودم دخترم اما چند تا دوست دارم که پسرن و حتی میتونم بگم دوستشون دارم. اما این دوست داشتن اصلا فرقی با دوست داشتن دو تا دوست دختر نداره. یعنی کاملا مثل دو تا دوست صمیمی بدون توجه به جنسیت. و هر دو طرف هم نسبت به رابطه همین حس رو داریم. حتی این قدر این روابط دوستانه ام (که 100% از به انحراف کشیده نشدنش مطمئنم) واسم جا افتاده است که حتی به خواستگارم هم راجع بهشون گفته بودم و اون هم کاملا این مسئله رو درک کرده بود و حتی با یکی از دوستام به دلیل مسائل کاری چند باری رابطه داشت.
منظورم از گفتن این حرفها اینه که شاید نگاه همسرتون هم به این مسائل همین باشه. اما به دلیل حساسیت زیادی که شما دارید و ازتون می ترسن و با شما احساس صمیمیت نمیکنن این مسئله رو ازتون مخفی کردن و حالا این جریانات پیش اومده.