RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
1 ماه بود بهش التماس میکردم 2 ماه کاری به کارم نداشته باشه .برعکس هر روز ساعت 6 صبح میومد بالا سرم . دیروز که همه چی نابود شد. مهربون شد .
امروز صبح با خیال آسوده گذاشت رفت .بدون اینکه صدام کنه .
عزیزم وقتی روشت جواب نمی ده باید عوضش کنی. مثلا وقتی می بینی اگه از کارو بار و برنامه هات خبر داشته باشه بدتر می شه بلای حونت خوب نگو بهش! یا اگه مجبور شدی چیزی بگی اطلاعات غلط بده! یه چیزی رو بگو ناراحتت می کنه که نه ناراحتت کنه نه خوشخالت و واسه اینکه شاد بشه گاهی هم وقتی اون کارو می کنه چند تا نق معمولی بزن! ادرسو غلط بدی دیگه نمی فهمه چی کار کنه که ناراحت بشی! اینطوری نمی دونه که بخواد ازارت بده. یا مثلا اگه می بینی نمی خوای ببینیش صبح کله صحر که چشماتو باز می کنی سعی کن بی تفاوت باشی البته تا جایی که می تونی و سعی کن با صحبت کردن بهشون اطلاع ندی که چی ناراحتت می کنه چی خوشحالت می کنه چون این مدل گفتگو برای وقتی خوبه که طرف ادم سالم باشه و خیرخواه وگرنه بهش داری می گی از چی ناراحت می شی خوب اونم میاد ناراختت می کنه و تفریح می کنه. نگو.
سعی کن بار احساسیتو از روی بابات برداری چه دوست داشتن چه نفرت. اینطوری کمتر ناراحت می شی با رفتاراش.
فکر می کنم بهتره یه مدت هر چند کوتاه از نزدیکی عاطفی با کسایی که ناراحتت می کنن مثله پدرت دوری کنی تا بتونی روی ارامش درونی خودت کار کنی. زیاد باهاش حرف نزنی زیاد دم دستش نباشی که حرف بیجا بزنه بهش هم اطلاع ندی که چی ناراحتت می کنه چی خوشحالت می کنه یه جورایی شبیه به یه همخونه ای باهاش باشی که نه ازش بدت بیاد نه دوسش داشته باشی. یه مدت کوتاه اینکارو بکن تا استراحت کنی و بتونی روی اعصاب و ارامشت کار کنی. چیزی هم نیاز نیست نه به مادرت بگی نه به پدرت. خودت روی ارامش درونیت کار کن عزیز.
اگه هم نیازه بری دکتر برای دردات و بیماری ای که داری اینکارو بکن. خلاصه به خاطر اینکه ازارت دادن خودت نباید دوباره خودتو ازار بدی. اتفاقا باید سریع خودتو بیشتر غرق محبت خودت بکنی که جبران شه. اینهمه خودتو دعوا کردی و وسایلتو خراب کردی روش خوبی بود؟ نبود دیگه. بیا روش رفتار کردنتو با خودت عوض کن. باور کن ادم بیشتر از اونی که فکر می کنه خودشو دوست داره. ممکنه نتونی هیچوقت باباتو ببخشی اما احتمالا توی چند دقیقه که جلوی اینه با محبت با خودت رفتار کنی و نگاه کنی و حتی توی ذهنت با محبت با خودت حرف بزنی می تونی خیلی زودتر از اینی که فکرشو کنی خودتو به خاطر هر کوتاهی ای که در مورد خودت کردی تا حالا ببخشی! مطمنم.
فعلا همینا به ذهنم میاد که احتمالا همینم توسط مدیران ویرایش می شه چون یه مقدار بی رحمانه نسبت به پدرت دارم نظر می دم!
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
گلد عزیز یه کپی از پدرت بگیر خفیفترش کن بده من میشه اونی که من باهاش سر و کار دارم..جالبه اتفاقایی که واسه تو میفته واسه منم میفته البته خفیفترش.
به این میگن تشابه منفی :)
واقعا درک میکنم تو چه شرایط سختی هستی.و واقعا دارم میبینم خودت شرایط خودتو بدتر میکنی.
این قضیه کلاس واسه منم پیش اومد.همین چند وقت پیش.یه کلاس سه مرحله ای که واسه کارم مفیده ثبت نام کردم به خرج خودم.
مرحله دوم چون یه جای معتبره ازمون یه ضامن خواستن که دوره رو کامل میریم.پدر من به راحتی گفت:...
خلاصه اینکه ضامن نشد و کلاس من رفت رو هوا.
منم خیلی خیلی عصبانی شدم و هنوزم باهاش قهرم و بشدت دلخور..
اما هدفم مهمتره.رفتم یه جای دیگه با دوبرابر شهریه و اعتبار کمتر ثبت نام کردم به این امید که بلاخره نتیجه بگیرم.
به این نقل قول از فرشته مهربون دقت کن.
نقل قول:
جز آنچه ضرورت دارد نبین نشنو نگو نخواه نخور:160:
الان اصلا ضرورت نداره تو حرفای پدرت رو بشنوی..تو زوم کردی روی پدرت و مدام خودتو ازار میدی.
خودتو بکش کنار.دست و بالت رو از تو دست و بالشون جمع کن.
نقل قول:
تهدیدش کردم به خود کشی . میگه قرص نخوری بیافتی رو دستمون .میخوای خودکشی کنی خودتو بنداز جلو ماشین حداقل دیه تو بگیریم !
تو دعوا حلوا خیرات نمیکنن..اونم همچین ادمایی با شرایط پدرت مطمئنا یه چیزی میگن که خشم خودشونو خالی کنن..تو چرا حرفی میزنی که همچین چیزی بشنوی؟؟
گلد عزیز اصلا مراقب خودت نیستی:305:
کاملا شرایط رو اماده میکنی که حرفای ازاردهنده بشنوی.کارای ازار دهنده ببینی.
به خودت رحم کن.
درسته که پدرته ولی دلیل نداره هر چی اون میگه مهم باشه و بهشون توجه کنی.پیغمبر خدا که نیست.اونم از4 تا حرفش دوتاش ممکنه غلط باشه.بخاطر غلطها چرا خودتو ازار میدی؟؟؟
خودتو بکش کنار.اصلا لزومی نداره بگی این دو ماه کاری به کار من نداشته باش.که اونم اگه تاحالا قصد داشت کاریت نداشته باشه با این حرفت بیاد سروقتت.
اگه دلت میخواد کاریت نداشته باشه کاریش نداشته باش.یعنی چی؟؟
یعنی بهش نگو دو ماه نیا سراغم.بلکه وقتی اومد توجه نکن..واکنش نشون نده..کم کم ذهنت این رفتارای پدرتو نمیبینه..کم کم محو میشه..و بعد واقعا پدرت بصورت فیزیکی هم کمرنگ میشه.
نقل قول:
اگه واقعا حرف مردم برای پدرتون با اهمیته، همیشه توی بحثهاتون به جای ایجاد دلخوری و عصبی شدن، پای حرف مردم رو وسط بکشید. مثلا بگید مردم چی میگن فلانی جلوی پیشرفت پسرش رو گرفته، داره از پسرش سوء استفاده می کنه و .... (البته مطمئنا پدر شما چنین نیتی ندارند)
اصلا این کارو نکنیا:305:
تجربم بهم میگه شرایط بدتر میشه..حرف مردم نقطه حساسشونه که کافیه روش دست بذاری..اوضاع بدتر میشه.لجبازتر میشن.
غر بزن..ناراحتی کن.عصبانی شو اما برنامه زندگیتو گم نکن.
تو 24 سال یا هر سنی که داری.باید یه برنامه واسه زندگیت داشته باش.برنامت چیه؟برنامه بلند مدت میان مدت و کوتاه مدت.
ممکنه بخاطر خیلی چیزا تو برنامه کوتاه مدت تغییراتی ایجاد بشه اما برنامه بلند مدت باعث میشه از مسیرت منحرف نشی.
اونوقت ممکنه یه کلاست کنسل بشه (کوتاه مدت) اما برنامه بلند مدتت سرجاشه.اونوقت همون برنامه بلند مدت مانع این میشه که 1.5 میلیون به خودت ضرربزنی.
گرفتی چی میگم؟؟؟
اما حالا که برنامه نداری یه برنامه کوتاه مدت که بهم خورد فکر میکنی همه چی تمومه اونوقت دنیا رو زیر و رو میکنی.
نظر شخصی دیگه من اینه که کم کم کارت رو از پدرت جدا کن...با این شرایط نمیتونی تا ابد باش همکار بمونی.
با مادرت هم صحبت کن که یه مدت تحمل کنه و قرص نخوره چون حتما با واکنش منفی پدرت روبرو میشی.اگه طبق معمول همیشه کوتاه بیای برگردی سرکار باهاش روزازنو روزی از نو..اما اگه تحمل کنی..ساعتای بیشتری خونه نمونی بلاخره دریای طوفانی اروم میشه.به شرط اینکه در مقابل بد خلقیاش که قابل پیش بینیه واکنش نشون ندی.
واسه خودت یه کار دست و پا کن.مستقل شو.
کم کم که پیشرفت کنی پدرت هم اروم میشه خصوصا وقتی بتونه به کارت جلوی دیگران افتخار کنه.
چقد طولانی شد.دستم افتاد.:)
موفق باشی
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
نظر شخصی دیگه من اینه که کم کم کارت رو از پدرت جدا کن...با این شرایط نمیتونی تا ابد باش همکار بمونی.
در حال حاضر این کار برام بهتر از هر کاریه .
اول اینکه با مدرک دیپلم شغل درست و حسابی با درآمد خوب گیر نمیاد .
دوم اینکه من مصمم هستم حتما ادامه تحصیل بدم .و با شغل فعلی این امکان فراهمه که هر موقع که خواستم مرخصی بگیرم و ...
درامدم هم بد نیست(البته اگر همشو بده) و میتونم باهاش هم مخارج تحصیلمو بدم و هم پس انداز کنم .
نقل قول:
.اگه طبق معمول همیشه کوتاه بیای برگردی سرکار باهاش روزازنو روزی از نو..اما اگه تحمل کنی..ساعتای بیشتری خونه نمونی بلاخره دریای طوفانی اروم میشه.به شرط اینکه در مقابل بد خلقیاش که قابل پیش بینیه واکنش نشون ندی.
من که کاری بهش ندارم ولی اون ...
مثلا سر سفره میام غذا بخورم یا غذا رو پرت میکنه یا یه حرفایی میزنه که تحملش غیر ممکنه .
منم اصلا دوست ندارم زیر بار منتش باشم .
نقل قول:
یا اگه مجبور شدی چیزی بگی اطلاعات غلط بده!
این یکی از اشتباهاتم بوده که همه کارامو به خونواده گزارش میدادم .
همه از پس اندازم خبر داشتن و هر کی پول کم میاورد میومد سراغ من . بیرون هم میرم معمولا بهشون میگم کجا بودم .
نه اینکه تیتیش مامانی و... باشم ولی نمیدونم چرا هر کاری میکنم بهشون میگم .
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
مدتیه باز اون حس مزخرف اومده سراغم .
وجودم پر از حس نفرته و میخوام بنویسم تا هرکی قکر میکنه بدبخت ترین آدم دنیاس با خوندن جمله هام بدونه یکی هست که از اون بدبخت تره و به خودش امیدوار بشه .
متاسفانه داستان تلخ من همچنان ادامه داره و تا روزی که یکی از ما (من و پدرم) نمیریم تموم نمیشه .
ترجیح میدم خودم بمیرم ولی از مرگ پدرم هم استقبال میکنم .
به هر کدوم از مشکلات و بدبختیهام فکر میکنم رد پایی از پدرم میبینم که با بی مسئولیتیهاش-نادونی هاش-دلسوزیهای احمقانش-عصبانیتاش-فحاشیها و تحقیرا و زرنگ بازیهاش زندگیمو نابود کرد به حدی که توی ذهنم فقط نوع و نحوه ی خودکشی میگذره .
با یه حساب سر انگشتی به صورت مستقیم و غیر مستقیم در این 3 ماه 35 میلیون تومن بابام بهم ضرر مالی زد .به جز مشکلات روحی و عصبی و... که تحمل کردم .
خودم رو مقایسه میکنم با دوستام که پدرای همشون بهشون خونه و ماشین و خرج تحصیل و... دادن .اونایی که همیشه تو زندگیشون شاد بودن و آخر و عاقبتشون هم خوب شد .
منی که از بچگی سختی و زحمت کشیدم و از خیلی از کارایی که همه جوونا و نوجوونا میکنن دوری کردم شدم یه آدم افسرده که روزها رو به امید رسیدن مرگش میشمره .
2 ماهه که وضعیتم اینه . دیگه رمق هیچ کاریو ندارم .
تنها نکته ی مثبتی که داشتم قد و اندام خوبم بود که تو این 2 ماه انقدر شکمم جلو اومده که اونم دارم از دست میدم .میز کامپیوترم تار عنکبوت بسته از بس بهش دست نزدم .
یه زمونی که تیکه آشغال دور و برم بود کل اطرافمو با حوصله تمیز میکردم .الان حوصلم نمیگیره دست و صورتمم بشورم .
این روزا توی خواب هم آرامش ندارم . مدام کابوس و رویا ... رویاهایی که وقتی چشمتو باز میکنی ترجیح میدی کابوس بودن .
از همه چیز و همه کس متنفرم .
فکر نکنم تو این چند ماه 1 بار هم لبخند زده باشم .ای کاش حداقل میتونستم به حال خودم گریه کنم .
خدا نعمت گریه کردنم ازم گرفته .
به قول شاعر که میگه :
گریه نمیکنم نه اینکه شادم گریه غرورمو بهم میزنه
مرد برای هضم دلتنگیاش گریه نمیکنه قدم میزنه
نه مثل اینکه دیگه نای قدم زدن هم ندارم .از بس راه رفتم از پا افتادم .:316:
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
انگار نه انگار بهم اون همه ضرر زده بود .
بازم حقوقمو نداد و بازم طبق معمول طلبکار شد .
تصمیم گرفتم دنبال کار دیگه برم .
ولی از اون روز به بعد هر روز باهام دعوا میکنه . مادرمم باهاشه و مثل دو تا کفتار افتادن به جونم .
بدترین قسمتش اونجاس که قیافه حق به جانب میگیرن و خودشون رو معصوم میدونن .
و بدتر از اون طرفداری اطرافیانه که اونا رو پیغمبر میدونن .
تا روز مرگم به خاطر همچین پدر ومادری به خدا کفر میگم .
ای کاش حداقل یه ذره جرات داشتم تا بتونم به این زندگی جهنمی پایان بدم .
از خودمم متنفرم که اینقدر ضعیف و بی اراده ام و فقط بلدم حرف بزنم .
این همه دلیل و من همچنان به دنبال یه روزنه ی امید دست و پا میزنم در حالی که میدونم جنس این تاریکی مرغوبتر از اونیه که سوراخ بشه .
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام من مختصر داستان شمارو خوندم. آیا براتون این امکان نیس که از خانوادتون جدا بشین؟
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
رابطه ی من با پدر و مادرم خیلی سرد شده . هر روز دعوا داریم .
من اونا رو پدر و مادر خودم نمیدونم . یه جورایی اربابام هستن . نه محبتی ازشون دیدم نه احساس مسئولیتی و نه رفتاری که حس کنم پدر ومادرم هستن .
ما فقط یه همخونه ایم .
یادمه اول راهنمایی یه بار دل درد شدید گرفتم . پدرم هم از بیماریم باخبر بود . از مدرسه اومدم مثل جنازه رو زمین افتادم . نفس کشیدنم برام نا ممکن بود . پدرم گفت بریم سر کار گفتم درد دارم . با لگد زد تو دلم و رفت .
چند روز پیش بهم حرفی زد که از ضربه ی پتک بدتر بود . مثل این بود که بابای آدم پای آدمو قطع کنه بعد به کنایه بهش بگه فلج .
دقیقا همون حس در من بوجود اومد .
هر روز هیئته . طبق معمول هر سال برای خود نمایی کلی پول به هیئت میده .نذری و قربونی و...
همش ریا .
همین پولایی که برای خود نمایی میده هیئت واسه منه .
الان بی پول شدم . پول کرایه ماشین ندارم . حتی پول یه بسته قرص مسکن .
در حالی که حداقل 4 ساله بیشتر مخارج خونه رو من میدم .
تک تک اعضای خانوادم سرم کلاه گذاشتن . و الان مثل یه تیکه آشغال طردم میکنن .
بابام میگه بمیری هم بهت پول نمیدم . راست میگه .
نقل قول:
سلام من مختصر داستان شمارو خوندم. آیا براتون این امکان نیس که از خانوادتون جدا بشین؟
ای کاش میشد .
نه در حال حاضر همچین امکانی وجود نداره .
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نه نه این اصلا راهش نیست.
نباید از خونواده جدا بشی.
.کلی عرض کردم.
فکر کنم الان دعوات شده و دلت پره و فقط داری بدیهای اونارو بخاطر میاری.
خواهش می کنم به عنوان یک برادر کوچکتر این حرفارو در مورد پدر و مادرت نزن!
:316:
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
بابام عملا فلج شده . این اتفاقی نبود که میخواستم . اتفاقا بیشترین ضرر رو من کردم .
حالا بار مالی یه خونواده ی پرجمعیت +1 میلیون قسط ماهیانه تو این وضعیت اقتصادی افتاده روی دوش من.قبلا باز 30 درصد بابام کمک میکرد .
خودمم که مریضم و به زور قرص و مسکن سرپام .
نمیدونم اگر مسئولای مرفه و بی درد مملکت این وضعیتو داشتن باز میومدن بگن تحریمها هیچ اثری نداره.:316:
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
باباتو دکتر بردی؟ شاید مشکلش موقتی باشه.
خوب نوشته بودی پیش بابات کار می کردی. الان مسوولیت اداره ی اونجا با توئه. درامدش هم بازم به تو می رسه. به هر حال می تونی اون جا رو بچرخونی. نترس.
راستی سعی کن تا جایی که ممکنه (می دونم نمیشه حرص نخورد اما تا حدی که می تونی سعی کن) خیلی حرص نخوری. اعصاب خودتو تا حدممکن خورد نکنی. چون بیماریت هم به اعصاب خوردی ربط داره عزیز.
این وسط حالا که مسوولیت خیلی چیزا به دوشت افتاده اول از همه سعی کن ارامشتو تا حدی که امکان داره حفظ کنی. بعدش نمی دونم بابات چه کار می کرده اما تو پیشش کار می کردی حتما می تونی کار باباتو خیلی بهتر بکنی. نیازهای اون محل کارتونو میشناسی. کارارو یا بلدی و خودت می تونی انجام بدی یا بالاخره خودت یا بابات کسایی رو که خبره و مورد اعتمادن می شناسین و از اونها راهنمایی می گیرین یا می خواین براتون کار کنن.
نترس. بابات می تونه راهنماییت کنه. خودتم حتما می تونی مسوولیتایی که بابات انجام می دادو خیلی بهتر انجام بدی. ارامشتو حفظ کن.
ضمنا دکتر و اینا هم برین احتمالا مشکل پدرت حل شه.
:72: