RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
آره ویدا جان عملی می کنم. هر چه سریعتر. به محض این که بتونم باهاش حرف بزنم. مطمئن باشید عملی می کنم. با این که ان روزا خیلی سرش شلوغه و زیاد فرصت حرف زدن پیدا نمی کنیم ازش می خوام 1 ساعت برام وقت خالی در نظر بگیره که فقط به حرفم گوش کنه و بهش تصمیممو بگم و حرفای آخرمو بزنم.
خودمم نمی تونم با این وضعیت ادامه بدم
دارم آب میشم.
RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
تصمیم عزیز تا هر چقدر دوست داری بیا اینجا و از حرفهای دلت بنویس
اگر هم میبنی صحبت بعضی از دوستان به مذاق خوش نمیاد باید بدونی همش بخاطر خودت هست همه ما میخوایم از این درد و رنج تا اونجا که میتونی دور بشی و انشالله به زندگی سراسر شادی و هیجان برسی
مطمئن باش اینجا تنها نیستی عزیزم ما به حرفات گوش میدیم و دوست داریم از غم و غصه رها بشی
همه ما میخوایم تک تک بچه های همدردی به سرنوشت خوبی برسن
RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
مرسی دوستای خوبم.
الان دوستم آنلاین شده. ولی خیلی سرش شلوغه. بهش پیغام دادم که می خوام مسئله خیلی مهمی رو بهش بگم و باید امروز برام یه وقت خالی در نظر بگیره. اما اینقدر سرش شلوغه هنوز فرصت نکرده جواب بده و حتی سلام کنه. اصلا پای کامپیوترش نیست.
نمی دونید الان چه نبردی درونم شکل گرفته. نبرد واقعی عقل و احساس. چیزی که همیشه ازش فراری بودم. اما باز درگیرش شدم. نبردی که می دونم عقلم پیروز میشه ولی چه مظلومانه و پر درد آرزومه که احساسم پیروز می شد.
احساس لعنتی هی داره سعی می کنه منو از تصمیمم منصرف کنه. هی بهم میگه حالا بذار چند روز دیگه هم باهاش حرف بزن. حالا چند روز هم صبر کن. هی بهم میگه خب شاید اون به تو احساسی نداره و فقط با تو دوسته و به همسرش خیانت نمی کنه. احساسم هی می خواد عقلمو توجیه کنه. هی بهم میگه کاش اقلا قبل از جدایی یه بار تو عالم واقعیت می دیدیش و بعد خداحافظی می کردی. یا این که بهم میگه دختر تو چجوری میخوای با نبودش کنار بیای. خودتو بزن به اون راه و فکر کن هیچی از زندگیش و این که با اون دختر ازدواج کرده نفهمیدی. هی میگه رابطتو قطع نکن در عوض تلاش کن احساستو از بین ببری و باهاش دوست معمولی بمونی.:158:
اما احساس کور خوندی.من دیگه گول نمی خورم. 4 سال منو گول زدی. این بار دیگه نمی تونی. این بار دیگه عقلم بیدار شده، وجدانم بیدار شده و تو قدرت اینها رو هنوز نشناختی. این همه مدت منو گول زدی که می تونم احساسمو کنترل کنم و فقط دوستش بمونم. ولی می بینی. بعد 4 سال علاوه بر این که نتونستم بر احساسم غلبه کنم، شدیدتر و شدیدتر هم شده. داره روحمو می خوره.
پیروز این نبرد این بار عقلمه.
:302:
اون پسر هر چقدر دوست داشتنی، هر چقدر مهربون، هر چقدر سازگار با روحیات من، هر چقدر آشنا با اخلاقیات من؛ سهم من تو زندگی نبود. و من نباید سعی کنم با خودخواهی چیزی که سهم من نیست و مال کس دیگه اس رو برای خودم کنم.
RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
آفرین! چه گفتگوی درونی قشنگی! پای تصمیمت وایستا خانمی...
RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
بهش گفتم. همه چی تموم شد. برای همیشه از هم خداحافظی کردیم.
حس می کنم قلبم سر جاش نیست
دارم دیوونه میشم.
چرا سرکوب کردن احساسات اینقدر سخته
خدایا کمکم کن زودتر به زندگی عادی برگردم.
شاید این سخت ترین تصمیمی بود که تو کل زندگیم گرفتم
بارها شده بود در مقابل احساسم وایستم و حرف عقلمو پیش ببرم. حتی تو مسائل عشقی. اما هیچ کدوم اینقدر درد نداشت.
دعا کنید برام
خدایا نمی تونم باور کنم. نمی تونم باور کنم.نمی تونم باور کنم.
:302:
خدایا بهم قدرت بده
کاش اون برای همیشه از من خداحافظی می کرد. نه این که من از اون. اینجوری دردش بیشتره. که با خواست و اراده خودت از کسی که با تمام وجودت دوست داری جدا بشی.
درد دارم
RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
تصمیم جان یکم به خودت مسلط باش خانومی!
انقدر هیجانی برخورد نکن!
دنیا که به آخر نرسیده بعد یک مدت دوباره روحیتو بازسازی میکنی
سعی کن به زندگیت برسی و جای شکوه یک قدم مثبت جهت سرگرمی خودت بردار
ورزش کن....
از تکنیک توقف ذهن استفاده کن
نزار به خودت آسیب برسونی محکم بحرانو مدیریت کن
دوست ندارم این همه بهم ریخته ببینمت و خواهرانه برات ناراحتم
مراقب خودت باش:72::72:
RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
مرسی ویدای عزیز.
آره دارم تلاشمو می کنم به خودم مسلط باشم و با فکر این که بهترین و اخلاقی ترین کار رو کردم، دردی که بهم وارد شده رو قابل تحمل کنم. الانم رفتم و نیم ساعت دویدم تا فکرم آزاد شه. ولی فکر می کنم تو این شرایط روحی زیادی فشار وارد کردم به خودم و فشارم یه خورده افتاده.
اما من قوی ام نگرانم نباشید. اگه قوی نبودم که نمی تونستم با وجود چنین احساس قوی ای، چنین تصمیم سختی بگیرم. مگه نه؟
فقط دعام کنید.
از دوستم هم خواستم منو دعا کنه که بتونم با این غم کنار بیام. از شما هم همینو می خوام.
اولش که نا امیدی منو دید نگران بود که می خوام خودکشی کنم. ولی به اون هم اطمینان دادم که من قوی تر از این حرفام و نگرانم نباشه.
دوستتون دارم
:72:
RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
سلام تصميم جان.واقعا بهت تبريك ميگم كه اينقدر اراده قوي داري.منم شرايط مشابه تورو4سال پيش تجربه كردم و خودمم كاتش كردم.برا منم در حد مرگ بود.ازار دهنده و سخت و كسي باورش نميشد يه دوستي اينترنتي چه تاثيري ميذاره رو ادم.طالان بعد4سال كه نگاه ميكنم.خدارو شكر ميكنم كه اينكارو كردم.هرچند يه تجربع كاملا متفاوت بود واسم و2سال بيشتر طول كشيد تا بتونم باهاش كنار بيام اما الان واقعا خوشحالم از كاري كه كردم و تصميمي كه گرفتم.مطمئنا توام با اين اراده قويت ميتوني.از خدا برلت طلب ارامش و صبر رو ميكنم
RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
آه خدای من. پس لرزه ها داره شروع میشه. دارم کم کم از شوکی که دیروز به خودم وارد کردم خارج میشم و تازه درد و رنج میاد سراغم. تازه دارم میفهمم چی شده و چیکار کردم. ای خدای من کمکم کن. :302:
نمی دونم گفتن این حرفها دیگه تو این شرایط درسته یا نه. اما می خوام خودمو تخلیه کنم. من تو این 4 سال به حدی به این شخص وابسته بودم که همه خوشی هامو با اون می دیدم. یعنی دیگه هیچ تفریح و سرگرمی ای به اندازه گذروندن وقتم باهاش لذت بخش نبود. این مسئله باعث شد کم کم همه تفریحای زندگیمو بگذارم کنار و اون تنها تفریح همیشگی زندگی من بود. حتی رابطه ام با دوستای دخترم خیلی کم شد. چون زمان هایی که مثلا میشد با دوستام بیرون برم، دقیقا زمانی بود که دوستم میومد و می تونستیم با هم صحبت کنیم. و چون من اون رو به همه دنیا ترجیح می دادم کم کم همه تفریح هامو گذاشتم کنار. دور و بری هام شاکی بودن که چرا من هیچ تفریحی تو زندگیم ندارم اما نمی دونستن بزرگترین لذت تفریح رو من دارم هر روز می برم و واقعا راضی بودم (البته تا قبل از این که قضیه اون دختر رو بهم بگه). هیچ وقت حوصله ام سر نمی رفت. هیچ وقت احساس نیاز برای صحبت با کس دیگه پیدا نمی کردم. سنگ صبورم بود و بهترین راهنمای من تو مسائل زندگیم. با حضورش نیاز به هیچ کس و هیچ چیزی نداشتم.
سخته نبودنش. سخته.
کاش اقلا هیچ وقت نمی دیدمش. اقلا دیگه این حس رو نداشتم که چنین گوهری رو از دست دادم.
من قبلا هم با پسر دوست بودم و رابطه عاشقانه داشتم. هر بار هم به دلایل منطقی رابطه تموم شده. باور کنید تا حالا تو هیچ کدوم از اطرافیانم و هیچ کدوم از دوستام کسی نبوده که تا این حد به من و خواسته هام و آرزوهام و معیارهام نزدیک باشه.
می دونید چه حسی دارم الان. هر دختری تو رویاهاش آرزو داره یک شاهزاده سوار بر اسب سفید بیاد و ببردش. حالا شرایط من مثل اینه که اون شاهزاده با اسب سفید اومد، من دیدمش، حس رسیدن به آرزوم بهم دست داد، دنیا رو بهم دادن، اما یهو جلوی چشمم سیاه شد و فهمیدم اشتباه کردم و اون شاهزاده برای من نبوده، اونم وقتی لذت داشتنشو، دیدنشو چشیدم.
سخته. سخته. هیچ کس نمی تونه تصور کنه چی داره درون من می گذره. حتی اگه خودش هم چنین تجربه هایی داشته باشه. حتی اگه خودش هم عاشق شده باشه و رو عشقش پا گذاشته باشه. هیچ کی نمی دونه من دارم چی می کشم.
RE: بالاخره تصمیمم رو گرفتم (قطع رابطه با پسری که فهمیدم متاهله)
ببخشید یه سوال داشتم برای کنجگاوی خودم می خوام این سوالو رو بپرسم ، اگه از سوال من ناراحت شدین ببخشین و اگه دوست داشتین جواب ندین .
توی این 4 سال خواستگار نداشتین ؟ چرا جواب رد دادین ؟ همه اش با اون خودتون رو می دیدین ؟