RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
مشکل اصلی من مادر زنمه
مادر زن
راستش اصلا این جمله رو که نمیشه مادر زنت عوض کنی درک کنم
مادر زن من کلا ادم راحتیه جلوی همه راحته حتی جلوی خواهر زاده های شوهرش یعنی پسر عمه های خانومم که از من هم بزرگترن حالا این زن با این فریبکاریش چی رو میخواهد ثابت کنه نمیدونم
به نظر من رمز شکست تمامی دخترها با وجود پیامهایی که برای من گذاشتن دلیل آوردن برای کارهای خانوادشون کاری عادی و دلیلی موجه میدونن اما به نظر من چه دختر باشه چه پسر دلیلی نداره از کار بد دیگران دفاع کنیم.
تمام حرفهای دیگران درست
اما عزیز من اگر که مادر زن من راحت نیست پس چرا فقط در مقابل من راحت نیست راستی آدمی هم نیست که بگم میخواهد با حجابش به من احترام بزاره چون این چیزا پیش اونها معنایی نداره حالا من داماد با وجود این همه نزدیکی شدم غریبه بچه های خواهرشوهرش و بچه های برادر شوهرش شدن بچش.
نه عزیز جان این زن رو حداقل من خوب شناختم زمانهایی که بهت نیاز داره سراغت میگیره و زمانهایی که کارش تموم شد میشه مادر زن و باید حریمش رعایت بشه
راستش انقدر کارهاش خنده دار شده که چند شب پیش خواهرش بهش گفت یا رومی روم یا زنگی زنگ جلوی اونی که باید رو بگیری راحتی جلوی دامادت خودت میپوشونی .........
RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
سلام آقای فلاح؟احیانا شما همون نیما فلاح بازیگر تلویزیون نیستید:227: میشه یه امضا لطفا....:d
گذشته از شوخی این ماجرا دقیقا ماجرای خانومیه که میاد اینجا مینویسه مادرشوهرم اله مادرشوهرم بله این کارو میکنه اون کارو میکنه شوهرم هم از من پشتیبانی نمیکنه و.....
جواب به این خانوم چی بوده؟
اینکه اولویت اول و اخر شما باید چارچوب خونه خودتون باشه خودتون ، همسرتون و فرزندتون .
آخه مگه در ماه چند بار خونه پدریه همسرتون میرید؟چقدر ایشونو میبینید؟
حرف دل شما 2حالت داره:
1.شما ناراحتید که چرا خودشو اذیت میکنه و راحت نیست
2.شما ناراحتید چون ایشون از اومدن شما خوشش نمیاد و احترامتون و نگه نمیداره فقط و فقط هم با شما این رفتارو داره
اگر گزینه اول==== که مشکلی نیست و حتما اخلاق اون خانوم اینطوریه خیلی رودربایستی داره خیلی رو مهمون حساسه و..که قابل تغییر دادن نیست
واگر گزینه دوم ====با توجه به اینکه رضایت خانومتون و زندگیتون مهمتره سعی کنید به ایشون بفهمونید تمایل به رفتن خونه مادرشون به خاطر رفتار ایشون ندارید اما به خاطر همسرتون و بنیان خونواده است که شرکت میکنید
همین
RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
خوب بیا فقط وقتی که خیلی نیازه یا خانمت می خواد یا خودت دلت می خواد به مادر زنت کمک کن. یعنی هر بار که کاری ازت می خواد مجبور نیستی انجام بدی که بعدم ناراحت شی. یا به خاطر خودت یا به خاطر خوشحالیه خانمت کمکش کن یا اینکه یعضی وقتا خیلی کمک ضروریه ادم به هر کسی باشه کمک می کنه. این وقتا هم بهش کمک کن که انقدر ناراحت نشی. بهش هم نگو که داری یه همچین رفتاری می کنی.
خانمتون هم شاید نمی دونه چی بگه یا چه کار کنه. درسته یه وقتایی ادم بگه اره حق با توئه بهتره. اما هر کسی فقط مسوول کارای خودش و رفتار خودشه. خانمتون نمی تونه مسوول کارای یکی دیگه حتی مادرش باشه. سخته. پس ازش دلخور نباشین.
RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
اوکی پس با یک مادرخانوم با سیاست طرفیم!!!;) حالا به نظرت هدفش چیه؟؟؟ چی نصیبش میشه؟ هیچ مشکلی از ابتدا با هم نداشتین احیانا؟
خوب شما هم بهشون بفهمون که همیشه مادرزنه و باید حریمش رعایت بشه !! موقعی هم که بهتون نیاز داره فقط مادرزنه و بس:D محبت زوری نمیشه حالا که ایشون میخواد فقط مادرزنت باشه تو هم بدون این مادرزن نمیتونه مادرت بشه پس فقط دومادش باش یعنی فقط شوهر دخترش شو .. محبت زیادی هم نکن که برات توقع بشه
راستی برخورد مادرخانومتون کلا با شما رسمی هست؟ یا فقط تو پوشش اینطورن؟
مثلا تو صحبت کردن باهاتون و احترام گذاشتن بهتون چطورن؟
یا اینکه حرف درشت نمیندازه؟
راستی اصلا با ازدواجتون موافق بودن ایشون؟
به هرحال به نظر من رفتار مادر خانومتون ربطی به خانومتون نداره و ایشون زیاد نقشی ندارند تو اصلاحش تا خود مادرخانومتون نخوان
RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
همتا و مینوش عزیز سلام
خیلی ازتون ممنونم که اقدر راهنمایی میکنین اما قبول کنین که سر کردن با یه همچین مادر زنی کار خیلی سختیه علی الخصوص که شما برداشتتون نسبت به اون چیز دیگری بوده باشه
الان که این مینویسم خونه هستم دیشب یه عروسی بود و ما هم دعوت داشتیم سعی کردم فاصلمو حفظ بکنم اما خانمم ناراحت شد و هی به من میگفت که تو به مادر من بی احترامی میکنی
به خدا هیچ بی احترامی نبود خواهرای مادر زنم بلندش کردن و به اون گفتن برو با دامادت برقص من هم از همه جا بی خبر یه دفعه نه نه اون من متوجه کارشون کرد یکدفعه با صدای بلند بر گشت گفت من چرا باش برقصم زنش بره باهاش برقصه خودتون برین باهاش برقصین عیبه دیگه............
نمیدونی همتا جان انگار دنیا رو روی سرم خراب کردین حتی خواهراش موندن چی بگن یه دفعه خواهر کوچیکش بهش گفت دامادت غریبه که نیست تو با برادر شوهرات میرقصی حالا دامادت برات غریبه است که با یه نگاه چپ به اون فهموند که باید بس کنه.که اون هم بس کرد.........
میبینی همتا خانوم پس بی احترامی به چی میگن از عروسی تا خونه حدود 1 ساعت راه بود اصلا با خانمم حرف نمیزدم نه از سر قهر بلکه همش این صحنه برام متبلور میشد و به یادش میافتادمبعد با اصرار خانومم براش توضیح دادم و گفتم که این حرکت مادرت اشتباهه اما میگین پاسخ اون چی بود
تو هم پدر ما رو در اوردی انقدر مامانت مامانت کردی ول کن دیگه عین خاله زنکا برخورد میکنیمرد همش تو کار زنها نیست که تو اصلا نباید اینها رو مهم بدونی مادر من هیچ بی اخترامی بهت نکرده اگر میکرد من حتما میفهمیدم
با این جواب دیگه خودم جریان رو فیصله دادم تا اینکه کار به جای حساس تر نکشه
ولی خداییش مادر زن بد زندگی آدم تحت شعاع قرار میده لعنت به هر چی آدم بده
حالا خوبه این آدم موقع صحبت نه اعتقادات دینی داره نه مراتب اسلامی رو رعایت میکنه نه جلوی دیگران حجابی میگیره که دلم خوش باشه یه آدم با این مرام دینی به نظرم خیلی داره زحمت میکشه تا این اداها رو دربیاره.....
به خدا من آدم مغروری نیستم اما دوستام همه به من میگن که تو از هر لحاظ از زنت سر تری هم قیافه هم تحصیلات هم سرمایه هم خانواده هم فرهنگ و ........... اما زنت و خانوادش سعی میکنن با این کارها خردت کنن و بهت بگن ما از شما سرتریم به عنوان نمونه وقتی من تو مصاحبه دکتری قبول شدم اون شب خواستم شام بدم اما مادر خانومم برگشت گفت من نمیتونم بیام میخواهم با همکارام شام بریم بیرون ........
خداییش پدر خانومم خوبه اما زنم هم کپی مادرش داره جدیدا رفتار میکنه به خدا قبل از ازدواج اصلا این طوری نبون مثل پروانه دور خواهرم و زن بابام میگشتن حالا چی شده خدا میدونه...........
حتی چند مدت پیش مادر زنم به من گفت که خیلی شانس اوردی دخترم خیلی از تو سر تره بعد شروع کرد راجع به خواستگاراش و موقعیتاشون صحبت کردن من مونده بودم بعد از 6 سال الان موقع این حرفهاست .....
شما قضاوت کنین این اژدها آیا انسانه
RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
نمی دونم چی شده و چشونه. اما اگه حس می کنی با خانمت مشکل داری پیدا می کنی یا اگه اهل صحبت کردن منطقیه با خودش صحبت کن ببین چشه یا برین مشاوره خانواده و به مشاور بگه چشه و مشاور بهت بگه.
به قول خودت مادرزنت ارزش این فکرا رو نداره.
دیگه موقعیت مشخصه و رابطه شما دوتا هم مشخصه. مرض داشته که اینو گفته که مادره هم اینو بگه؟
باید سعیتو بکنی که نذاری اصلا این موقعیت ها پیش بیاد. وقتی هم که پیش میاد باید اداره اش کنی. نه اینکه بشینی این بگه برقص اون بگه نه باز این بگه فلان. با اون چرانمندانه رفتار کردن می تونی.
به قول بابا طاهر چه خوش بی مهربانی از دوسر بی. احترام هم دو طرفه باید باشه. وقتی بهت احترام نمی ذاره مجبور نیستی اینقدر بهش احترام بذاری که به خاطرش هی فکر کنی و فکر و اعصاب خودتو به هم بریزی.
اون لینک رفتار جراتمندانه رو بخون توی همین تاپیکت گذاشته بودم. سعی کن کم کم کنترل رفتارو خودت دستت بگیری. اینطوری نشین که هر کی هر کاری بخواد بکنه بعدش بمونی که چه کار کنی. ادم نمی تونه که اخرش پاشه دهن به دهن بشه و فحش بده. تو باید از همون اول شروع کنی و وضعیتو دست خودت بگیری.
اول اینکه هر کاری هم می کنن جلوی چشم خانمت بوده دیگه. اونم دیده. نیازی نیست تو دوباره راجع بهش با خانمت حرف بزنی. خودش دیده و اگه قرار بوده بفهمه فهمیده. پس اعصاب خوردی رو به خونت نکشون.
بعدش باید یه جوری یاد بگیری که فاصله ی زیاد بین خودتو و اون مادر زنه بذاری. می تونی اینکارو با جملات محترمانه بکنی. بهش همیشه بگی شما و با فعل جمع باهاش حرف بزنی. بی تفاوتی همراه با احترامو باهاش داشته باشی. اینطوری هربار یادش می ندازی که تو از من دوری و فاصله اتو حفظ کن. بیخودی هم واسه هر کارو هر کمکی ندو خودتو واسشون عذاب بده. هر کاری که دلت می خواد بکن و هر کاری که خانمت رو خوشحال می کنه. اصلا فکر کن اون مادرزن وجود نداره.
راستی همه مامانا هم مهربون نیستن.
خیلی هم توی این مواقع خونسرد باش. اصلا ناراحت نشو. مثلا اون گفته پاشو برقص این می گه نه نمی خوام می تونی عین این رفتار کنی که انگار نه انگار کسی چیزی گفت. هیج محل ندی. نه اینکه با نگرانی یا ناراحتی اینو نگاه کنی و اونو نگاه کنی و دنبال کنی ببینی برات به قول معروف چه اشی پختن! اش می پزن خودشون تنهایی بخورن! تو چرا اینهمه خودتو ناراحت می کنی؟ خودت مهمی و زنت و اگه بچه دار هم شدی بچه ات. همین. اصلا قاطی بازی شون نشو که انقدر توی روحیه ات اثر بد بذاره.
یادت باشه تو ضد ضربه ای! نه که بری اونجا هی این اذیتت کنه هی اون. تا وقتی که نذاری کسی روی روحیه ات اثر بدی بذاره مهم نیست که چی می کنن.
دوستان هم اگه بتونن بگن در این موقعیت چی باید می گفتی خوبه. این همون رفتار جراتمندانه است. یعنی هم احترام به خودت می ذاری هم به طرف مقابل ولی حقتو می گیری. اینم تمرین می خواد و با این مادرزنت موقعیت خوبی واسه تمرین داری.
راستی تو خودت باید از حقوق خودت دفاع کنی. نباید از همسرت توقع داشته باشی که به جای تو از حقوقت دفاع کنه. اینم توی همون تاپیکای چگونه منفعلانه رفتار نکنیم و کارگاه جراتمندانه رفتار کردنه. هر دوشونو بخون. بعدشم برو سر مادرزنه بی ملاحظه ات تا دلت می خواد تمرین کن چیزایی رو که خوندی! به زنت هم نگو تا یه کمی هم تو از واکنش های مادرزنه تفریح کنی :)
من سرم تو سری نداره. همسر اسمش روشه. هم + سر.
RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
ببینید من فکر می کنم این تفکر سر بودن تفکر جالبی نباشه.
راستش من فکر می کنم فرهنگ شما متفاوت از فرهنگ مادر خانمتون هست. و این باعث شده شما تعبیر متفاوت از رفتار ایشون داشته باشید و یا احساس بی احترامی از ایشون داشته باشید. به هر حال واقعیت اینه و اگر شما زندگیتون با خانمتون رو دوست دارید بهتره این مورد رو نادیده بگیرید. البته می دونم که می دونید نمی تونید مادر همسرتون رو در این سن تعییر بدید.
اما این تفاوت چرا در زندگی شما باید تاثیر داشته باشه؟
آیا همسرتون هم با شما از نظر فرهنگی متفاوت هستند؟
آیا اگر احساس کنید همسرتون متوجه منظور شما می شوند براتون کافیه ؟
در نهایت خواسته تون چیه؟ تغییر دادن مادر همسرتون؟ تغییر دادن تفکر خودتون؟ تغییر دادن رفتار خانمتون؟ پذیرش هر انچه هستمادامی که به شما و زندگی مشترکتون اسیب نرسد؟
RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نیما فلاح
سعی کردم فاصلمو حفظ بکنم اما خانمم ناراحت شد و هی به من میگفت که تو به مادر من بی احترامی میکنی به خدا هیچ بی احترامی نبود .....
چه برخوردی نشون دادین که خانومتون بی احترامی دونستن؟ چه طور فاصله رو حفظ کردین؟ سلام نکردید؟ سرد بودید ؟
ببینید شما باید خیلی عادی برخورد کنید که فقط خودتون متوجه بشید از این به بعد ایشون مادر همسرمه و بس نه مادرم و بعد کم کم تو رفتارتون ایشون متوجه بشن نه اینکه یهویی 180 درجه تغییر ایجاد بشه که بقیه بپرسن چی شده و چرا!!! نیاز نیست بقیه متوجه تغییر رفتاری شما بشن به خصوص خانومتون که مسلما معترض میشن چون دوست ندارن که شما موضعتون رو تغییر بدید و..
و اگر که خانومتون هم بهتون میگن چرا بی احترامی میکنی اگه مطمئنید که بی احترامی در کار نبوده و فقط هدفتون تغییر رفتار هست کافیه بگید عزیزم اشتباه برداشت کردی من فقط خواستم مامان معذب نشن همین والا مامان برای من شخص محترمیه اجازه بی احترامی رو به ودم نمیدم نیازی به کلنجار رفتن با خانومتون نیست ( تغییر رفتار معنیش بی احترامی گذاشتن به مادر خانومتون نیست هیچوقت حتی اگر که مجبور شدید اینکار رو نکنید چون به هر حال ایشون مادر همسرتون هستن:305:)
خواهرای مادر زنم بلندش کردن و به اون گفتن برو با دامادت برقص من هم از همه جا بی خبر یه دفعه نه نه اون من متوجه کارشون کرد یکدفعه با صدای بلند بر گشت گفت من چرا باش برقصم زنش بره باهاش برقصه خودتون برین باهاش برقصین عیبه دیگه............
نمیدونی همتا جان انگار دنیا رو روی سرم خراب کردین حتی خواهراش موندن چی بگن یه دفعه خواهر کوچیکش بهش گفت دامادت غریبه که نیست تو با برادر شوهرات میرقصی حالا دامادت برات غریبه است که با یه نگاه چپ به اون فهموند که باید بس کنه.که اون هم بس کرد.........
واقعا اگه همچین برخوردی داشته کارش افتضاح بوده.....!!! برخوردش عجیبه ولی بی دلیل نیست اگه اینطوره!! از اول باهات اینطور بود؟؟ شاید حس حقارتی در برابرت داره که میخواد اینطوری بپوشونش!!! البته این نظر من هست
خوب شخصیت خودشون رو زیر سوال بردن بقیه هم متوجه شدن که اشتباه از ایشون هست بهتره که شما هم روی این موضوع حساس نشید و به قول دوستمون براتون بی تفاوت باشه مثلا شما همون لحظه که خواسته شد ایشون با شما برقصه و این برخورد رو کرد میتونستی یهو دست 1آشنا رو بگیری و 1طوری نشون بدی مهم نبودن ایشون...
اصرار خانومم براش توضیح دادم و گفتم که این حرکت مادرت اشتباهه اما میگین پاسخ اون چی بود
تو هم پدر ما رو در اوردی انقدر مامانت مامانت کردی ول کن دیگه عین خاله زنکا برخورد میکنیمرد همش تو کار زنها نیست که تو اصلا نباید اینها رو مهم بدونی مادر من هیچ بی اخترامی بهت نکرده اگر میکرد من حتما میفهمیدم
با این جواب دیگه خودم جریان رو فیصله دادم تا اینکه کار به جای حساس تر نکشه
[/color]
[/quote]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نیما فلاح
اصرار خانومم براش توضیح دادم و گفتم که این حرکت مادرت اشتباهه اما میگین پاسخ اون چی بود
تو هم پدر ما رو در اوردی انقدر مامانت مامانت کردی ول کن دیگه عین خاله زنکا برخورد میکنیمرد همش تو کار زنها نیست که تو اصلا نباید اینها رو مهم بدونی مادر من هیچ بی اخترامی بهت نکرده اگر میکرد من حتما میفهمیدم
با این جواب دیگه خودم جریان رو فیصله دادم تا اینکه کار به جای حساس تر نکشه
[/color][color=#4B0082]
میفهمم انتظار داشتین خانومتون بگه عزیزم بخاطر رفتار ایشون شرمنده ام .... اما شاید اصلا ایشون رفتار اشتباهی ندیده یعنی برخورد مادرشون که شما رو آزار میده به نظر ایشون عادی هست و شایدم ترجیح میدن شما با مادرشون خودتون رو هماهنگ کنید ... تصور کنید خانوم شما مکررا از رفتار خواهر یا زن باباتون شکایت کنند( به جا یا نا به جا) شما نهایت بهشون نمیگید پدرمو در آوردی تمومش کن خودتو باهاش هماهنگ کن لطفا؟؟!!! بهتره دیگه این گله ها رو پیش خانومتون نبرید و من هم با مینوش موافقم رفتار جرات مندانه رو درون خودتون تقویت کنید ...
راستی تا حالا از خانومتون خواستید که عزیزم من نمیگم از مادرت بد بگو و من هم بد نمیگم فقط میخوام من رو درک کنی ... یعنی شاید اگه با همسرتون از جنبه دیگه ای صحبت کنید درک کنه چه جنبه ای؟
ببینید شما همیشه از اون خواستین قاضی باشه بین شما و مامانش قضاوت کنه از حالا به بعد ازش بخواید دوستتون باشه و فقط به عنوان دوست شما حرفاتون رو بشنوه بهش بگین عزیزم من اونموقع حس بدی بهم دست داد میشه فقط حرفامو گوش بدی و درکم کنی نمیخوام چیز دیگه ای بشنوم و ....
به خدا من آدم مغروری نیستم اما دوستام همه به من میگن که تو از هر لحاظ از زنت سر تری هم قیافه هم تحصیلات هم سرمایه هم خانواده هم فرهنگ و ........... اما زنت و خانوادش سعی میکنن با این کارها خردت کنن و بهت بگن ما از شما سرتریم به عنوان نمونه وقتی من تو مصاحبه دکتری قبول شدم اون شب خواستم شام بدم اما مادر خانومم برگشت گفت من نمیتونم بیام میخواهم با همکارام شام بریم بیرون ........
به نظر من بهتره با این دوستات که اینطوری باهات صحبت مبکنند قطع رابطه کنی !! یعنی چی که به خودشون اجازه میدن فکرت رو در مورد خانومت خراب کنن!!! چه آدمایی هستند ها ...
البته قبول دارم گاهی آدما در برابر کسایی که از خودشون بالاتر هستند رفتار معکوس نشون میدن تا به طرف بفهمونند که چیزی نیستی یعنی اینقدر کوچیک کنند طرف رو تا بتونن ببیننش اما در مورد مادر خانومتون اینطور نیست مثلا اینکه نشون بده در مقابلت معذبم میخواد بگه چیم سره به تو؟؟؟ اما ممکنه حس حسادت نهانی نسبت به موقعیت شما وجود داشته باشه که شاید شاید برای پشرس نیست !!! اما من مطمئن نیستم!!!
حتی چند مدت پیش مادر زنم به من گفت که خیلی شانس اوردی دخترم خیلی از تو سر تره بعد شروع کرد راجع به خواستگاراش و موقعیتاشون صحبت کردن من مونده بودم بعد از 6 سال الان موقع این حرفهاست .....
شما قضاوت کنین این اژدها آیا انسانه
این حرف رو در قالب شوخی گفت یا جدی!!! چی شد که این حرف ها رو زدن !! شاید خیلی اطرافیان از موقعیت شما میگن و ایشون میخواد بگه دختر من هم کم نبوده و این طبیعی هست به نظر من ....
ایشون انسان هستند آخه مگه چیکار کرده؟؟؟ ممکنه دلخور بشی اما من منظوری ندارم دوست عزیز
فقط در حد سوال هست من 1مقدار زود رنجی رو در شما میبینم ... احساس میکنم شما خیلی زود از آدما دلخور میشید و این شاید بخاطر اینه که توقعتون از بقیه خیلی هست که شاید هم حقتون هست و در صورتی که توقعتون مرتفع نشه زود دلتون میشکنه و تحملتون در این قضیه کم هست البته من رو ببخشید چون مشابه شما پسر عمه خودم هست اینطور حدس زدم ....
RE: مشکل با مادر زنم بخاطر راحت نبودن در کنار من
کاملا درسته آستانه تحملم خیلی پایین ا.مده
تمام تلاشم میکنم که این استانه رو ارتقاء ببخشم اما فعلا کار خیلی سختیه به هر حال من 34 سال با این طرز تفکر زندگی کردم اما خداییش من تا جایی که میتونستم تحمل هم کردم اما نشد خداییش به هیچ راهی نمیشه این زن رو با خودت همگام کنی
وجودی پر از عداوت و کینه که این حرفها رو نداره
موندم چطور که این نقشها رو بازی میکنه میدونم شاید درک این قضایا برای شما ها که از این قضیه دور هستین سخت باشه اما برای من وحشتناکه
میشه ازتون بخواهم یه راهکار دیگه ای جز اینکه سعی کن تحملش کنی رو به من یاد بدین این یکی خونم رو به جوش میاره
به نظر من بهتره با این دوستات که اینطوری باهات صحبت مبکنند قطع رابطه کنی !! یعنی چی که به خودشون اجازه میدن فکرت رو در مورد خانومت خراب کنن!!! چه آدمایی هستند ها
در مورد این حرف هم واقعا دوستام خسته شدن هر روز خدا یه مورد از این زن دیدن بالاخره آدم عاصی میکنه دوستای من همه سالها رفتاری مشابه شما داشتن حالا شما ببینید کار به کجا رسیده که اونها این حرف رو میزنن
مطمئنم اگه شما یه بار این زن جادوگر رو ببینید به من میگید تحمل نکن که هیچ بلکه با کمال صحت و سلامت بهش بی احترامی کن
واقعا اگه همچین برخوردی داشته کارش افتضاح بوده.....!!! برخوردش عجیبه ولی بی دلیل نیست اگه اینطوره!! از اول باهات اینطور بود؟؟ شاید حس حقارتی در برابرت داره که میخواد اینطوری بپوشونش!!! البته این نظر من هست
خوب شخصیت خودشون رو زیر سوال بردن بقیه هم متوجه شدن که اشتباه از ایشون هست بهتره که شما هم روی این موضوع حساس نشید و به قول دوستمون براتون بی تفاوت باشه مثلا شما همون لحظه که خواسته شد ایشون با شما برقصه و این برخورد رو کرد میتونستی یهو دست 1آشنا رو بگیری و 1طوری نشون بدی مهم نبودن ایشون...
اتفاقا همین کار رو کردم تا دیدم اینطوریه گفتم خستم و نشستم یه هو دیدم خانم بلند شدن و دارن میون 50 تا مرد غریبه غر میدن (چون عروسی مختلط بود)بعدش خواهرش به من گفت بیا با هم برقصیم و من هم این کار رو کردم البته داشت زیر چشمی ما رو نگاه میکرد
می نوش عزیزم سلام
با نهایت احترام به شما
از شما که این همه من نصیحت میکنین بعید بود که این رو برام بفرستید:
اون خواهری که گفت تو باهاش بری برقصی هم غلط کرد. دیگه موقعیت مشخصه و رابطه شما دوتا هم مشخصه. مرض داشته که اینو گفته که مادره هم اینو بگه؟
شما هنوز هیچی نشده از راه دور عصبانی شدین پس من از نزدیک گود چه باید بکنم
راستی این خاله خانومم همیشه همراه من بوده و اگه پشتیبانی های اون نبود حتما زندگی ما تموم شده بودش
چون تمام فامیل براش احترام خاصی قائلن
راستش من توقع نداشتم در مورد خاله این طوری صحبت کنید چون خاله مادر دوممه
به اندازه مادرم دوستش دارم.
میدونم اگر این حرف رو هم زد به این خاطر بود به دیگه اعضای فامیل بفهمونه که کرم از خود درخته چون همه این صحنه بگو مگو رو دیدن