RE: خیلی دلم گرفته دلتنگ خانواده و شهرم هستم
دوباره سلام
صبا جان ممنونم که تاپیکم رو دنبال میکنی و نظراتت رو میدی. خوشحال شدم یکی مثل خودم رو پیدا کردم فکر میکردم فقط من این مدلی هستم :72::72::72:
راستش من فکر میکردم تکنیک توقف فکر مال اتمام رابطه دختر و پسر هست که بتونن احساسات خودشونو کنترل کنن فکر نمیکردم برای این جور مسایل هم جواب بده. سعی میکنم مقاله هاشو بخونم و در موارد لازم استفاده کنم شاید بتونم کمی خودمو کنترل کنم و حداقل گاهی وقتها متعادل زندگی کنم....
RE: خیلی دلم گرفته دلتنگ خانواده و شهرم هستم
فقط خواستم بگم که منم مثل شما هستم
وقتی که درس نمیخونم انگار که وقتم به بطالت گذشته
انگار که تنها کار مفید درس خوندنه
حتی وقتی یه مدت نمیخونم و بعد دوباره میخوام بخونم همش تو فکرم اینه
که اگه از وقتای قبلی هم درست استفاده می کردم چقدر جلوتر بودم
یا مثلاً هروقت که تو یه بازه زمانی درس و پروژه های دانشگاه رو ندارم
بازم ناراحتم که چرا مثلاً زبان نخوندم یا ....
البته خودم فکر میکنم که دلیلش اینه که آدمای موفق دوروبرم زیاده
مثلا تو دانشگاه خیلیا کلی فعالیتا انجام میدن
مقاله میدن زبانم میخونن و درساشونم میخونن و ...
منم وقتی اونا رو میبینم احساس میکنم خیلی عقبم
با اینکه به نسبت فامیل و خیلی آدمای دیگه که نگاه بکنم کلی جوترم
ولی بازم همین حسو دارم همیشه که وقتم داره تلف میشه
مثلاً همین وقتایی که میام همدردی بازم به خودم میگم
وای بازم کاری نکردم و الان چند ساعته تو همدردیم!
با اینکه به خودم میگم بالاخره آدم باید از این نظرا هم خودشو بالا بکشه
RE: خیلی دلم گرفته دلتنگ خانواده و شهرم هستم
فکور جان شما ازدواج کردی و این همه پیشرفت کردی ...تازه در دوران دانشجویی بچه دار هم شدی...اینا همش موفقیت محسوب میشه..
الان که هیئت علمی هستی قطعا وقتت دست خودته و میتونی بیشتر به بچه برسی...
زیاد نگران گذشته نباش ...خیلی مادر ها هستند که با وجود اینکه خانه دار هستند به بچه اصلا رسیدگی نمی کنند و این موضوع ربطی به درس خواندن نداره...بیشتر به شخصیت ادمها مربوط میشه!
چون شما کمال گرایی و دوست داری همه چیز را عالی انجام بدی قطعا در مورد عدم رسیدگی به بچه هم داری مبالغه می کنی!! و به اندازه کافی به بچه رسیدگی کردی و نباید زیاد عذاب وجدان داشته باشی!
خیلی ها مجبورند دور از خانواده زندگی کنند و بالاخره باید با این مسئله کنار بیای!! باز خوبه همسرت و بچه ات کنارتند!!:72::72::72::72::72:
RE: خیلی دلم گرفته دلتنگ خانواده و شهرم هستم
از همه دوستانی که برام مینویسن واقعا متشکر هستم
میثاق عزیز جالب شد برام که دیدم این وسواس رو افراد دیگه هم دارن
لبخند عزیز ممنونم از حرفای قشنگت.از یک نظرهایی درست هست مثلا افرادی که ریاضت درس خوندن نچشیدن و همیشه صبحها تا ساعت 10-11 خواب بودن خیلی با شب بیدار موندن برای بچه داری عذاب میکشن و خیلی هم با بچه اون موقع ها بد احلاقی میکنن که من در این یک مورد معمولا راحت بیدار میشدم و تا هر وقت که لازم بود وقت میذاشتم حتی همسر من فکر میکنه اصلا بچه ما شبها تا صبح راحت میخوابیده در حالی که من قبل اینکه صدای گریه اش بالا بره بهش رسیدگی میکردم.الان جایی باشیم که بچه کوچک باشه همسر من میگه تا صبح نتونسته بخوابه و میگه چرا بچه شان انقدر بدقلق هست در حالی که تنها علتش ایتنه که مادرش تا صدای بچه خیلی بالا نره بیدار نمیشه یا در مورد برنامه غذایی بچه من خیلی دقیق و علمی عمل میکردم که میبینم خیلی ها زیاد روش حساس نیستن
ولی در بعضی موارد هم نمیتونستم یعنی وقت نداشتم اینکه باهاش بازی کنم قصه بگم اینکه یه دنیای مشترک باهاش داشته باشم در این زمینه ضعیف عمل کردم یعنی وقتهایی که زمان داشتم هم میترسیدم عادت کنه و بعدا لطمه بخوره سعی میکردم زیادی به این کارا عادتش ندم.امیدوارم از این به بعد کمی وقت بیشتری داشته باشم.
از همه دوستان ممنونم و مایل هستم باز هم اگر کسی در این باره نظری داره برام بنویسه