RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
دوست عزیز ذکر چند نکته را ضروری میبینم:
1-وجود اختلافات ریشه ای و غیر قابل تغییر (از نظر مالی و فرهنگی و ...) کاملا مشهود است.
2-ایشون به طرز شدیدی با قضیه احساسی و غیر منطقی برخورد کردند که این نوع موارد در مدت کمی بعد از ازدواج بشدت سرد و منزجر میشوند.
3-شما احساس خوبی به ایشون دارید(اما فقط در همین حد) و به اصطلاح عاشق اصلا نیستید و عمیقا گرایشی به ایشون ندارید. و تا همین جا هم بخاطر ناراحت نشدن ایشون جلو امدید و یک اشتباه بسیار بزرگتون این بوده که فکر کردید در جایی که کسی را عشق کور و کر کرده میتونید از نظر منطقی به این نتیجه برسونیدش که خودش باید قطع کنه و شما به اصطلاح بده نشید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مخم واقعا از این سیاستتون سوت کشید!!
4-شما در امر مهم ازدواج منطق را بر احساس برتری دادید و با منطق شما این قضیه سازگارنیست.اگر ازدواج رخ بده همیشه این فکر اذیتتون میکنه که اینشخصی نبود که من واقعا میخواستمش و فقطواسه اینکه چهره قهرمانی داستانمخدشه دار نشه باهاش ازدواج کردم.
و اما اشتباهات مکرر شما:
1-در شرایطی که بوضوح میدونستید تمایل به این کار در شما نیست ادامه دادید(که قبلا عرض کردم)
2-فکر کردید با آوردن خانواده به وسط اونها مخالفت میکنن و بازم اون که خراب نمیشه و قهرمان میمونه شمایید! که اینم شما را نجات نداد!
3-مرتب سعی داشتید با نشون دادن عملی اختلافات به ایشون منصرفشون کنید و البته اینکه ایشون یک فرصت یک ماهه خواسته تا بیشتر فکر کنه نشون میده تا حدودی این حربه اثر کرده ولی مطمئنا ایشون برای رسیدن به معشوق با این قضیه هم کنار میاد.!
ای کاش من کمی زودتر تایپیک شما را میدیدم.الان هیچ کمکی به نظرم نمیرسه(باعرض معذرت) بجز اینکه بهتون پیشنهاد کنم ترس از خراب شدن وجهه و قهرمان مجرا بودن را از خودتون دور کنید و شجاعانه پیش ایشون به این مساله اعتراف کنید و محترمانه و البته قاطعانه جواب منفیتون را بدید. خرد شدن شخصیت ایشون در این مرحله زخمیه که زود التیام پیدا میکنه ولی عواقب این ماجرا بسیار سنگین برای هردوی شماست.
باز هم عذر خواهی بنده را بابت لحن تندم پذیرید.چون خودم هم روحیه ای دارم که دوست ندارم به کسی نه بگم و کسی ازم برنجه و چند بار هم در زندگی از این بابت لطمه خوردم شرایط شما را خوب درک میکنم و راه آخر را بهتون گفتم. هرچند کمی دیر شده ولی باز هم راه حل نهایی همینه(البته به نظر من)!:310:
RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamrava
دوست عزیز ذکر چند نکته را ضروری میبینم:
1-وجود اختلافات ریشه ای و غیر قابل تغییر (از نظر مالی و فرهنگی و ...) کاملا مشهود است.
2-ایشون به طرز شدیدی با قضیه احساسی و غیر منطقی برخورد کردند که این نوع موارد در مدت کمی بعد از ازدواج بشدت سرد و منزجر میشوند.
3-شما احساس خوبی به ایشون دارید(اما فقط در همین حد) و به اصطلاح عاشق اصلا نیستید و عمیقا گرایشی به ایشون ندارید. و تا همین جا هم بخاطر ناراحت نشدن ایشون جلو امدید و یک اشتباه بسیار بزرگتون این بوده که فکر کردید در جایی که کسی را عشق کور و کر کرده میتونید از نظر منطقی به این نتیجه برسونیدش که خودش باید قطع کنه و شما به اصطلاح بده نشید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مخم واقعا از این سیاستتون سوت کشید!!
4-شما در امر مهم ازدواج منطق را بر احساس برتری دادید و با منطق شما این قضیه سازگارنیست.اگر ازدواج رخ بده همیشه این فکر اذیتتون میکنه که اینشخصی نبود که من واقعا میخواستمش و فقطواسه اینکه چهره قهرمانی داستانمخدشه دار نشه باهاش ازدواج کردم.
و اما اشتباهات مکرر شما:
1-در شرایطی که بوضوح میدونستید تمایل به این کار در شما نیست ادامه دادید(که قبلا عرض کردم)
2-فکر کردید با آوردن خانواده به وسط اونها مخالفت میکنن و بازم اون که خراب نمیشه و قهرمان میمونه شمایید! که اینم شما را نجات نداد!
3-مرتب سعی داشتید با نشون دادن عملی اختلافات به ایشون منصرفشون کنید و البته اینکه ایشون یک فرصت یک ماهه خواسته تا بیشتر فکر کنه نشون میده تا حدودی این حربه اثر کرده ولی مطمئنا ایشون برای رسیدن به معشوق با این قضیه هم کنار میاد.!
ای کاش من کمی زودتر تایپیک شما را میدیدم.الان هیچ کمکی به نظرم نمیرسه(باعرض معذرت) بجز اینکه بهتون پیشنهاد کنم ترس از خراب شدن وجهه و قهرمان مجرا بودن را از خودتون دور کنید و شجاعانه پیش ایشون به این مساله اعتراف کنید و محترمانه و البته قاطعانه جواب منفیتون را بدید. خرد شدن شخصیت ایشون در این مرحله زخمیه که زود التیام پیدا میکنه ولی عواقب این ماجرا بسیار سنگین برای هردوی شماست.
باز هم عذر خواهی بنده را بابت لحن تندم پذیرید.چون خودم هم روحیه ای دارم که دوست ندارم به کسی نه بگم و کسی ازم برنجه و چند بار هم در زندگی از این بابت لطمه خوردم شرایط شما را خوب درک میکنم و راه آخر را بهتون گفتم. هرچند کمی دیر شده ولی باز هم راه حل نهایی همینه(البته به نظر من)!:310:
دوست عزیز من پست شما رو دیر دیدم.ببخشید.
1-در مورد اختلافات،به اندازه ای که شما فکر میکنید نیست و بحث ریشه ای نیست.اما اختلاف وجود داره و با توجه به گذر زمان داره بیشتر هم میشه.بیتشرین اختلاف در خانواده ها هست،که اون ها همدیگر رو دیدیند و تایید شد که اختلافات قابل قبوله و حله
2و 3-شما خودتون میگید ایوشون احساسی برخورد کردند و احساسی فکر میکنند.در جمله بعدی میگید چرا من عاشق نیستم؟فقط کشش دارم؟خوب الان من نفهمیدم باید عاشق بود.ازدواج کرد(که بحث احساسات پیش میاد) یا منطقی بود ؟حرف های شما مخالف هم هست.
4-باز متوجه حرف شما در مورد جمله 4 نشدم.من کار درستی کردم با منطق بودم یا نه؟
به قول شما سیاست من در ازدواج اینگونست که ابتدا کشش اولیه به فرد مقابلم داشته باشم،بعد به صورت منطقی و به ودور احساس یک دیگر رو بررسی کنیم،اگر همه چیز اوکی بود،با شروع زندگی میتوان عاشق شد.نظر شما چیه؟
اصلا نمیدونم کجای کار من به قول شما "قهرمان بازی" بوده؟ما مثل خیلی از افراد دیگه فقط با هم آشنا شدیم.همدگیر رو بیشتر شناختیم و فعلا داریم فکر میکنیم ببینیم بدرد هم میخوریم یا نه؟
این اسمش قهرمان بازیه؟من حتما باید چون ایشون از من خواستکاری کرده بودن،مثل یه نامرد(!) نه میگفتم و 1000 تا چیز دیگه تا قهرمان داستان میشدم؟
ممنون از شما بابت کمک
:72:
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
تو این چند وقت ایشون کاملا از فاز عاطف خارج شدن،هر از چند گاهی سوالاتشون رو از من می پرسن و کاملا مشخص هست که دارن با منطق انتخاب میکن نه با احساس.به پیشنهاد من کتاب در مورد مطالعه در باره انتخاب همسر مطالعه کردیم.تا الان اختلافاتی بوده.مثل
قصد مهاجرت دائمی(دوست داره بره و بمونه اما من نمیتونم،به خاطر پدر و مادرم).
ادامه تحصیل بیشتر از مقاطع فعلیمون(من با ادامه تحصیلش موافقم،اما خودم نمیتونم قول بدم که ادامه میدم. در حالی که ایشون 100 درصد از من میخوان تا ادامه بدم! )
اجازه مسافرت های مجردی خارج از کشور با دوستانش (100 درصد مخالفم،مگر حالات خاص مثل کنفرانس،...)
حداقل 7 سال بچه دار نشیم!(با توجه به سن من ،اصلا منطقی نیست.من مخالف بودم)
و.....
به طور کلی اختلافات واقعی داره مشخص میشه...ایشون با اصرار پیاپی من که نتیجه فکر کردن ها چی شد؟ ،جواب اولیه نه رو دادند:163:.گفتند ما بدرد هم نمیخوریم.اما باز زمان خواستن تا بیشتر فکر کنن و قرار شد یک سر پیش مشاور هم بریم.
از اونجای که عزیزانی زیادی اینجا کمکم کردن،خواستم نتیجه تاپیک رو بنویسم تا مطلع بشن.ممنون از همه شما و دستتون رو میبوسم.
RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
من فکر می کنم ایشون خودشون به این نتیجه رسیدن که اختلافاتی که دارین قابل اغماض نیست فکر میکنم بهتره شما هم اصراری نکنید برای راضی کردن و نگه داشتنشون
RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
سلام دوستان
خوب امروز بعد از یه صحبت مفصل جواب قاطعانه "نه" رو شنیدم.نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت.به هر حال بعد از این همه مدت آشنایی یکی از بهرتین ایده آل های ذهنم در ازدواج بود .از طرفی اختلافات عجیب و غریب داشتیم که هیچ کدوممون هم از موضعش کوتاه نمیومد.از روند اول تا الان تاپیکم من تقریبا به ایشون علاقه مند شده بودم گرچه به دلیل غرور و منطقی بودن،خیلی کم بروز دادم(البته خانم ها زرنگن و مطمئنن خودش فهمیده بود).حالا یه جورایی تو برزخم!من برخلاف اون جیزی که دیده میشم،عاطفی ام اما خوب غرور مردانه ام اجازه نمیده خیلی وقت ها برای هر کسی بروز بدم.محیط مدیریتی کار و موقعیت شغلیم هم افزون شده به علت.
که در لجظه پایانی ایشون کمی هم اشک ریخت و من دیگه سست شده بودم.....
فکر کنم خیلی دوسم داشتن و فقط با عقلشون به من نه گفتن:302: من تنها کاری که میتونستم بکنم آرزو خوشبختی بود وبس!چون دیگه نمیخواستم بیشتر از این کش دار بشه قضیه.
کلا هم دیگه نگاهم نمیکنن تو دفتر .رابطه کاریمون هم به 0 رسیده تقریبا....اوضاع بدیه....امیدوارم زودتر به حالت عادی برگرده
مرسی از همه که این مدت با من بودن و راهنماییم کردن.چیزایه زیادی رو یاد گرفتم.:72::72::72:
RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
سلام
به قول قدیمی ها جنگ اول به از صلح آخر
من از دیدگاه یک زن براتون میگم.احتمالا اشک این خانم به این علت بوده که فکر میکردن شما از مواضعتون کوتاه میاین و توقع کمی انعطاف رو از شما داشتن.به هرحال اگه نمیتونید در موارد عدم تفاهم انعطافی داشته باشید که دیگه فکرش رو نکنید اگه هم میتونید به حد وسطی برسید میتونید یک بار دیگه با ایشون صحبت کنید.مثلا این خانم میخواد7 سال دیگه بچه دار بشه شما دوسال شاید بشه به حد وسط مثلا چهار سال رسید.یا ایشون میگه میخوام مسافرت مجردی برم شما شاید بتونید با ایجاد یک چهارچوب بپذیرید مثلا بگید هر دو سه سال یک مرتبه نه دائم.
اگه هم خیلی موارد اختلاف براتون مهم هست کلا فکرشو نکنید.خوب تا چند وقت دیگه به این وضع عادت میکنید.
با آرزوی موفقیت
RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
ممنون فکور عزیز
بعضی از اختلافات رو اینجا ننوشتم(بنا به دلایلی).به طوری که اصلا برای من قابل قبول نبود.در موارد زیادی هم بعد از دلایل ایشون قانع شدم و نظر ایشون رو پذیرفتم.اما در پایان به تفاهم نرسیدیم و قرار شد فراموش کنیم.
حس بدی دارم.احساس میکنم باید حرف بعضی از دوستان در تاپیک رو گوش میکردم و از ابتدا با دیدن اختلافات اولیه ،ادامه نمیدادم.احساس میکنم احساسات یک نفر رو جریحه دار کردم.
ممنون:72:
RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
سلام
به نظر من این حرف شما منطقی نیست
چون اون خانم به شما پیشنهاد داده بودن و اگه بدون ارزیابی رهاش میکردین خیلی بیشتر به احساسش لطمه میخورد.الان که ایشون جواب نهایی رو داده پس خیلی کمتر اذیت شده مطمئن باشید کار اشتباهی نکردید با دلیل به این نتیجه رسیدید.
به هرحال این ماجرا هم برای شما و اون خانم یک تجربه است. احساس شما و اون خانم هم به زودی به حالت عادی برمیگرده...
RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
فقط عضو شدم بگم من هم این اتفاق تو زندگیم افتاد و عاشق یه مردی شدم چند سال پیش و به خاطر یکسری اختلافات و غرور ها به هم نرسیدیم.هنوز که هنوزه نتونستم فراموشش کنم و همیشه یادم میفته اشکم در میاد.تا پست دکترادادامه تحصیل دادم تا مشغول بشم و یادم بره اما نتونستم فراموش کنم.
نمی تونید یکم پا روی غرورتون بزارید و با هم کنار بیایید ؟من میدونمواون خانم چی میکشه الان:302::302::302:
RE: اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
دوست عزیز من زمانی دوباره تایپیک را دیدم که کار از کار گذشته بود و همه چیز دیگه تموم شده.
در مورد پاسخی که به بنده نوشتید باید عرض کنم که:
1-اختلافات بقدری بوده که ایشون خودشون "نه"را بزبان آوردن! پس تحلیل این حقیر از وجود اختلافات ریشه ای اشتباه نبوده!
2و3-جملات من اصلا در اون موارد انتقادی نبود بلکه تایید روش شما بود.من عرض کردم ایشون احساسی داره عمل میکنه و شما منطقی(آیا غیر اینه؟) و این درستی کار شما در این قسمت بود.و مشخصه که باید با عقل ازدواج کرد و با دل ادامه داد نه با دل ازدواج کرد و با عقل ادامه داد!
نوشتید:
4-"باز متوجه حرف شما در مورد جمله 4 نشدم.من کار درستی کردم با منطق بودم یا نه؟
به قول شما سیاست من در ازدواج اینگونست که ابتدا کشش اولیه به فرد مقابلم داشته باشم،بعد به صورت منطقی و به ودور احساس یک دیگر رو بررسی کنیم،اگر همه چیز اوکی بود،با شروع زندگی میتوان عاشق شد.نظر شما چیه؟"
نظر منم دقیقا همین بود ولی ایشون بر خلاف این داشتند عمل میکردند/
در مورد قهرمان بازیتون باید عرض کنم منظوم اون قسمته که شما با توجه به اینکه از اختلافات خبر داشتید و علاقه تامی به ادواج نداشتیدیعنی ته دلتون میدونستیداینکار نشدنیه! باید جوابتون را قاطعانه میدادید...
حالا که گذشته!
در مورد الانتون باید عرض کنم این حس خلاییه که بعد قطع ارتباط به هر زن و مردی دست میده و کاملانم طبیعیه.
به مرور زمان درست میشه.
و توصیه اکیدم:
شما و ایشون فهمیدید که بدردزندگی مشترک نمیخورید(تا اینجاش درست) و باید ادامه ندید(تا اینجاشم درست) اما این کار که ارتباط کاریتون به صفر برسه و با هم هیچ حرفی نزنید و ....چرا(؟)
بیشتر شبیه قهر کردن میمونه! تو این سن وسال و با این ماجراهایی که گذشته اصلا لزومی نداره.
این را قاطعانه یقین بدونید که اگه روابط عادی دو همکار را داشته باشید هیچکدومتون دچار این حال به اصطلاح گرفته نمیشید و همچنین خدایی نکرده دلخوری هم بجا نمیمونه. با هم دوست و همکار باشید و به اون موضوعم دیگه فکر نکنید.اینطوری جو بینتون از این سنگینی بیرون میاد و احساس راحتی میکنید! دوتا انسان عاقل و بالغ نشستید دیدید بدرد هم نمیخورید و ادامه ندادید اصلا بنظرم نمیاد حرف نزدن با هم معنی داشته باشه!!!!!:310: