RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟
می گن بچه از مادر یتیمه.
به نظرم اگه واقعا حوصله و رمقی داری و می خوای بهبود پیدا کنه روابط والدینت روی مادرت کار کن. اول هرچی می تونی و خودت یادگرفتی از خوندن اینجا و چیزای دیگه ریز ریز و با ارامش بهش یاد بده. مخصوصا تاپیک های رفتار جراتمندانه و چگونه منفعل نباشیم. بعدا می تونی ببریش مشاوره که تحت مشاوره روابطشو بهتر و بهتر کنه با پدرت. پدرت هم کم کم واکنش نشون می ده.
به نظرم رو مادرت کار کن. پدرت رو از طریق تغییر رفتار مادرت می تونی تغییر بدی. اگه هم حوصله هیچکدومو نداری و به قول خودت حالت دردل داشته تاپیک که ولشون کن و به زندگی خودت برس.
RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟
بهار جان منم تجربه ام رو بگم:
ببین ما وقتی خونه نیستیم یا هر وقت پدر و مادرم با هم تنها هستند اصلا دعوا نمی کنند. ولی وقتی یکی از ما پیششون باشه اونا شروع می کنند. تا حالا دقت کردی؟ نمی دونم شاید پدر و مادر شما هم همینطور باشند. وقتی شما باشید شدت دعواها بیشتر بشه؟ یا وقتی همتون نیستید همه چیز اروم باشه؟ و به محض ورودتون شروع بشه؟
RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟
سلام بهار جان
من خیلی کوچیکتر از اونم که چیزی یا راهکاری به شما بگم
همونطور که گفتی روابط بین پدر و مادرت از ابتدا غلط شکل گرفته و حالا بنا به دالایل متعدد نه تنها با گذشت زمان به بلوغ نرسیده بلکه از درون پوسیده و رشته رشته شده،
شاید اصلاح این رابطه خیلی بعید به نظر برسه اما میشه کارهایی کرد که تنشهای بینشون به حداقل برسه
به نظرم باید یه جلسه ای رو با هر طرفندی که بلدی ترتیب بدهی
خیلی شفاف و بی پرده حرفهای دلت رو بزن و ازشون خواهش کن که فقط شنونده باشند و هیچی نگن چون اون روز روز تو هست و تو میخواهی حرف بزنی
از کودکیت بگو
از رروابطی که حاکم بوده در خانواده و آزاری که از کودکی متحملش بودی
از تنشی که به شرایط خونه حاکم هست بگو
از 10 ساله دیگه بگو
از سالهایی که از دست رفت بگو
از روزهایی که میتونستند یاد بگیرند همراه هم باشند و عاشق و نبودند بگو
از روزهایی که باقی مونده بگو
به پدر بگو عاشقانه دوست دارم اما تحمل رنجی رو که به خودت وارد میکنی را ندارم چون اولین آسیب عصبانیت و پرخاش برای فرد عصبانی هست
بگو نمیتونین هم و درک کنین حداقل سکوت کنین
ازشون خواهش کن فقط برای یک هفته سعی کنن زندگی دیگه ای تجربه کنن و توی یک هفته زمان بندی
به هیچ وجه از هم ناراحت نشن
مامان همیشه غذای خوب درست کنه
میز شام رو با شمع های سفید و آبی ، سبز و طلایی تزیین کن، شمعها روشن باشه چون هم زیباست و هم نور آرامش بخشه
دکوراسیونه منزل را اگر میتونی عوض کن، و اگر ناراحت شدن بگو فقط یک هفته
روی در و دیوار برچسب با شهارهای
فقط عشق
مامان عاشقتم
بابا جونم میمیرم برات
خدایا پدر مادرمو برام نگه دار
یا هزارتا شعار دیگه بزن
درشت باشه
این وسط کلی هم میتونی از علامتهای ورود ممنوع و بحث ممنوع و....استفاده کنی
تا اومدن بحث را دوباره شروع کنن همون اولش
دولیوان آب خنک ببر بده بهشون
بعد دست مامانو بگیر ببر یه اتاق دیگه
میتونن روزهای اول حتی برای جلوگیری از تنش اتاق خوابشونم عوض کنن
تو این یک هفته
شاید کمی عشق ورزیدن بهم را یاد بگیرن و ببینن زندگی بی تنش هم امکان داره
خیلی کار شما سخت میشه
این مدت خیلی باید حواست بهشون باشه، زودتر از کار برگردی، وقت بیشتری باهاشون باشی
البته من یه پیشنهاد کلی دادم که با توجه به شرایططتون میتونی پختش کنی
امیدوارم شاهد بهترین روزهای شاد شاد کنار خانوادت باشی
RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elahe.a
به نظرم باید یه جلسه ای رو با هر طرفندی که بلدی ترتیب بدهی
خیلی شفاف و بی پرده حرفهای دلت رو بزن و ازشون خواهش کن که فقط شنونده باشند و هیچی نگن چون اون روز روز تو هست و تو میخواهی حرف بزنی
سلام بهار جان خوبی خواهری؟؟؟
حرفای دوستمون و خوندی؟تو دلت چی گفتی؟واقعا این کار ممکنه؟؟؟نه میدونم تو هم میگی بی فایدست؟؟
دوستای گلی که میاین و راهنمایی میکنید باور کنید تا جای کسی که ازتون کمک میخواد نباشید نمیتونید بهش راهنمایی درستی بدبد
یکی از بی پولی میناله یکی از بیماری از اعتیاد و بیکاری...اما هیچ دردی بیشتر از درد بی مهری نیست اونم از عزیزترین افراد زندگی اونم از مادر و پدر....
دعوا ،قهر، استرس ،فشار روحی ،نگرانی ،آینده مبهم، ابرویی که داره ذره ذره نابود میشه ای وای از پادرمیونی دیگران که هر روز یکی میاد و وقتی به نتیجه نمیرسه میگه روی همو ببوسید و تمومش کنید اما نمیدونه اختلافی که سالها تو وجود دو نفر ریشه کرده با یه روبوسی حل نمیشه
نمیدونم روزهات با چه فکری میگذره و شبهات با چه خوابی
فقط اول به فکر خودت باش و اینکه یه روز مطمئنا از این جریان دور خواهی شد (اینو کسی میگه که سالهای کودکی و نوجونی شو درگیر این ماجرا بوده و حالا به ارامش رسیده)مبادا تاثیریات این روزها قسمت بعدی زندگی تو رو دچار اختلال کنه
بهترین و بهترین راه به نظر من همونیه که خیلی از دوستان گفتن
1.تا میتونی از شرایط خودتو دور نگه دار نشنیده بگیر بی توجهی کن
2.با پدر و مادرت جداجدا همدردی کن اگه حرفی میزنن فقط گوش کن و بگو شما درست میگین چون نیاز دارن
3.دنبال حرف زدن با اونا و جلسه و این حرفا نباش که جز تماشای تئاتر جنگ و دعوا و بی احترامی شاهد هیچی نخواهی بود
4.از مادرت هم توقع سیاست نداشته باش یه لحظه با خانومای جدید مقایسش کن!!!چه سیاستی آخه از کجا باید یاد گرفته باشه چی جز تمکین کامل همسر تو گوشش خونده بودن.....
اما در مورد مسائل مالی و تصمیمات تا اینجا نادرست پدرت........
موفق باشی دوست جونم:46:
RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟
[quote=fm.mohajer]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elahe.a
به نظرم باید یه جلسه ای رو با هر طرفندی که بلدی ترتیب بدهی
خیلی شفاف و بی پرده حرفهای دلت رو بزن و ازشون خواهش کن که فقط شنونده باشند و هیچی نگن چون اون روز روز تو هست و تو میخواهی حرف بزنی
سلام بهار جان خوبی خواهری؟؟؟
حرفای دوستمون و خوندی؟تو دلت چی گفتی؟واقعا این کار ممکنه؟؟؟نه میدونم تو هم میگی بی فایدست؟؟
دوستای گلی که میاین و راهنمایی میکنید باور کنید تا جای کسی که ازتون کمک میخواد نباشید نمیتونید بهش راهنمایی درستی بدبد
یکی از بی پولی میناله یکی از بیماری از اعتیاد و بیکاری...اما هیچ دردی بیشتر از درد بی مهری نیست اونم از عزیزترین افراد زندگی اونم از مادر و پدر....
دعوا ،قهر، استرس ،فشار روحی ،نگرانی ،آینده مبهم، ابرویی که داره ذره ذره نابود میشه ای وای از پادرمیونی دیگران که هر روز یکی میاد و وقتی به نتیجه نمیرسه میگه روی همو ببوسید و تمومش کنید اما نمیدونه اختلافی که سالها تو وجود دو نفر ریشه کرده با یه روبوسی حل نمیشه
سلام دوست عزیز
مطمئنا مشکل پدر و مادر بهار با روبوسی کم نمیشه، چون احتمالا توان چنین کاری یا تمایلش را ندارند، اما نکته ای که من اشاره کردم، به حداقل رساندن این تنشهاست
این حداقل ها برای من و شما و هر کسی معنای متفاوتی داره، شاید برای شما، معنای حداقل صلح مطلق باشه، برای من صلح برای یک هفته یا حداقل پدر و مادر بهار عزیز صلح برای یک ساعت باشه
مهم اینه که این دو نفر بزرگ عزیز باید برخی روابط را آموزش ببینن، شما ا ز یک کودک کلاس اولی توقع نداری تا رمان بخونه چون هر چیزی به مرور صورت میگیره،
چیزی که من از تاپیکه بهار عزیز استنباط کردم عدم ارتباط درسته اعضای بزرگ و اصلی خانواده به عنوان یک فرد مسئول در جامعه کوچیک خانوادست
پدر در جایگاه خود قرار نداره مادر همینطور، مهره های اصلی از جایگاه خارج شدند و باید تا به جایگاه برشون گردوند،
ما همه نسبت به هم مسئولیم، در یک خانواده مگه میشه فقط به خود فکر کرد و باقی را به حاله خود رها کرد؟
میشه حکایت فردی که داره با میخ کشتی را سوراخ میکنه، اما افراد دیگه داخل کشتی سکوت کنن، چون اون فرد داره جایگاه خودش را سوراخ میکنه، در نهایت چه اتفاقی می افته؟
با سوراخ شدن کشتی همه غرق میشن، چه کسی که مقصر هست چه افرادی که فقط سکوت کردند
همیشه میگن و دیدم و لمس کردم، در مقابل فردی که مدام عصبانیه و پرخاش میکنه اگر فقط شنونده باشی یا سکوت کنی درجه عصبانیت بالا میره و ادامه میده، خوم شاهد بودم در مقابل چنین فردی یه شیر مرد پیدا شد بدونه اینکه چیزی بگه خابوند تو گوشه اون فرد تا به خودش بیاد
منظورم این بود که سکوت اصلا جایز نیست !
چارچوبه خانواده خیلی مهمه، بهار عزیز حتی اگر هم ازدواج کنه میخواد ارتباط داشته باشه با پدر و مادر،
خیلی وقتها ما کارهایی میکنیم و رفتاری داریم اما مطلع از انعکاسش نیستیم، گاهی خودمون متوجه اشتباهاتمون میشیم ، گاهی وقتی مورد انتقاد قرار میگیریم میفهمیم، گاهی باید در شرایط مشابه قرار بگیریم تا به صورت بیننده شاهد رفتار خودمون باشیم تا به خودمون بیاییم.
گاهی واقعا بلد نیستیم جور دیگه باشیم و هیچ defaultخاصی هم تو ذهنمون نیست پس باید به زور هم شده یاد بگیریم، این قانونه روزگاره، تا از مشکلاتمون درس نگیریم مرتب تکرار میشه تا بالاخره یاد بگیریم و به مرحله بالاتر بریم.
توصیه ای که من به بهار عزیز دارم، همه سعیت را بکن، شده با درخواست شده با رک گفتن حرف دلت با خنده و عشق، با دعوا، با قهر و رفتن خونه مادر بزرگ
یه عمر اونها دعوا کردند و شما نظاره گر بودی، حالا پاشو، وحداقل تلاشت را بکن تا اگر هم بی نتیجه باشه باز همه زورت را زدی البته مطمئنم بی نتیجه نیست
برات آرزوی موفقیت میکنم
RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟
سلام دوست عزیز
مطمئنا مشکل پدر و مادر بهار با روبوسی کم نمیشه، چون احتمالا توان چنین کاری یا تمایلش را ندارند، اما نکته ای که من اشاره کردم، به حداقل رساندن این تنشهاست
این حداقل ها برای من و شما و هر کسی معنای متفاوتی داره، شاید برای شما، معنای حداقل صلح مطلق باشه، برای من صلح برای یک هفته یا حداقل پدر و مادر بهار عزیز صلح برای یک ساعت باشه
مهم اینه که این دو نفر بزرگ عزیز باید برخی روابط را آموزش ببینن، شما ا ز یک کودک کلاس اولی توقع نداری تا رمان بخونه چون هر چیزی به مرور صورت میگیره،
چیزی که من از تاپیکه بهار عزیز استنباط کردم عدم ارتباط درسته اعضای بزرگ و اصلی خانواده به عنوان یک فرد مسئول در جامعه کوچیک خانوادست
پدر در جایگاه خود قرار نداره مادر همینطور، مهره های اصلی از جایگاه خارج شدند و باید تا به جایگاه برشون گردوند،
ما همه نسبت به هم مسئولیم، در یک خانواده مگه میشه فقط به خود فکر کرد و باقی را به حاله خود رها کرد؟
میشه حکایت فردی که داره با میخ کشتی را سوراخ میکنه، اما افراد دیگه داخل کشتی سکوت کنن، چون اون فرد داره جایگاه خودش را سوراخ میکنه، در نهایت چه اتفاقی می افته؟
با سوراخ شدن کشتی همه غرق میشن، چه کسی که مقصر هست چه افرادی که فقط سکوت کردند
همیشه میگن و دیدم و لمس کردم، در مقابل فردی که مدام عصبانیه و پرخاش میکنه اگر فقط شنونده باشی یا سکوت کنی درجه عصبانیت بالا میره و ادامه میده، خوم شاهد بودم در مقابل چنین فردی یه شیر مرد پیدا شد بدونه اینکه چیزی بگه خابوند تو گوشه اون فرد تا به خودش بیاد
منظورم این بود که سکوت اصلا جایز نیست !
چارچوبه خانواده خیلی مهمه، بهار عزیز حتی اگر هم ازدواج کنه میخواد ارتباط داشته باشه با پدر و مادر،
خیلی وقتها ما کارهایی میکنیم و رفتاری داریم اما مطلع از انعکاسش نیستیم، گاهی خودمون متوجه اشتباهاتمون میشیم ، گاهی وقتی مورد انتقاد قرار میگیریم میفهمیم، گاهی باید در شرایط مشابه قرار بگیریم تا به صورت بیننده شاهد رفتار خودمون باشیم تا به خودمون بیاییم.
گاهی واقعا بلد نیستیم جور دیگه باشیم و هیچ defaultخاصی هم تو ذهنمون نیست پس باید به زور هم شده یاد بگیریم، این قانونه روزگاره، تا از مشکلاتمون درس نگیریم مرتب تکرار میشه تا بالاخره یاد بگیریم و به مرحله بالاتر بریم.
توصیه ای که من به بهار عزیز دارم، همه سعیت را بکن، شده با درخواست شده با رک گفتن حرف دلت با خنده و عشق، با دعوا، با قهر و رفتن خونه مادر بزرگ
یه عمر اونها دعوا کردند و شما نظاره گر بودی، حالا پاشو، وحداقل تلاشت را بکن تا اگر هم بی نتیجه باشه باز همه زورت را زدی البته مطمئنم بی نتیجه نیست
برات آرزوی موفقیت میکنم
[/quote]
حقیقته درست میگی ولی خدا واسه هیچ کس نیاره الهه خیلی سخته خیلی به حرف راحته
درسته بهار؟؟؟؟
RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟
سلام دوستای عزیز..ازتون خیلی ممنونم.
امیران عزیز،مینوش عزیز،دلجو دلتنگ عزیز،الهه عزیز،مهاجر عزیز سپاس.
راستش تو این مدت نظراتتونو میخوندم اما علت اینکه جواب نمیدادم حال بدم بود..
یه جورایی دلم نمیخواس به مشکلاتم فکر کنم..و ترجیح میدادم خودمو به بیخیالی بزنم...برای همین جوابم دیر شد.
نمیدونم چی باید بگم؟؟خیلی دلم میخواد راحت حرفمو بزنم اما نمیشه..
اینکه باز از دلخوریایی که ازشون دارم بگم..یا اینکه چه بلاهایی سر زندگیم اوردن..
اما بی فایده است..فقط منو غصه دارتر میکنه.
فقط الان با یه موضوعی خیلی درگیرم..امیدوارم برام دعا کنید تا حل بشه.
بازم ازتون ممنونم.یه کم حالم بهتر بشه میام به نوشته های خوبتون جواب میدم.
موفق باشید