محبوب جان
گریه آغاز شتتشوی دل و ذهنت برای شروع یه زندگیه جدیده،گریه آغاز حرکت برای آرامشه،گریه حرکت به سمت جایگزینی افکار مثبته
از این فرصت استفاده کن
نمایش نسخه قابل چاپ
محبوب جان
گریه آغاز شتتشوی دل و ذهنت برای شروع یه زندگیه جدیده،گریه آغاز حرکت برای آرامشه،گریه حرکت به سمت جایگزینی افکار مثبته
از این فرصت استفاده کن
سلام دوستان.
من ضعیف ترین و منفور ترین آدم رو زمینم.
ذراه ای اراده ندارم.
ذره ای عزت نفس ندارم.
تمام زندگیم شده رویا پردازی و حرف زدن با خودم. حتی راه هم که میرم در دنیای واقعی نیس. همش تو رویام که یه جای دیگه ام با آدمای دیگه.
حتی لحظه ای از رویا بیرون نمیام. فقظ در خوب.
بقیه دارن چجوری زندگی میکنن و من چه جور..........
دیگه واقعا به این نتیجه رسیدم که زنده موندنم بی فایده اس. فقط دارم اکسیژن حروم میکنم.
الان هم به فکرخودکشی ام...................
چه راحت طلبی هستی تو که میخوای راحتترین راه رو انتخاب کنی
یه تلنگوری به خودت بزن بیدار شو ببین جه چیزای با ارزشی دوروبرتن
زندگی جاریست:324:
راحتی نیس........
هیچ انگیزه و امیدی ندارم دیگه. از پس هیچ کاری بر نمیام من.
کاش میمردم
سلام دوست خوبم
من تاپیکت رو در تاپیکهایی که نیاز به حضور کارشناسان داره قرار میدم
منتظر باش..حتما میان و کمکت میکنن
:72:
سلام دوست عزیز چرا این همه ناامیدیو احساس ضعف میکنی
همه تو زندگیشون دچار اشتباه میشن اما مهم اینه متوجه بشن و بخوان جبران کنن
خوش شانسی که سرت به سنگ خورده و میخوای از نو شروع کنی پس معلومه قوی هستی
ضعیف نباش چون ابتدای راهی بنظرت سخت وغیرممکن میاد
بخدا توکل کن مطمئنم موفق میشی:72:
[size=medium]دوست محبوبم:43: سلام
در این ایام که ملکوت آسمانها وزمین در تکاپو برای رقم زدن بهترین سرنوشت برای انسان (بهترین و شریفترین مخلوقات خدا) هستند، من هم از خدا میخوام که بهترین هدایت رو نصیب شما بکنه و بهترین سرنوشت رو برات رقم بزنه.
دوست عزیز و دوست داشتنی، فکر کردن به خودکشی از نشانه های افسردگی است و افسردگی قبل از هر چیز نیازمند مشاوره با روانپزشک و درمان دارویی است. اینها از این جهت است که روح و جسم در وحدت با یکدیگر هستند و ناراحتیهای جسمی و روحی میتوانند متقابلا بر روح و جسم تاثیر بگذارند. از اینرو در این لحظه پیشنهاد میکنم حتما نزد روانپزشک بروید و همین مسائل و تصمیم تان را برای خودکشی به اطلاع ایشون برسونید. لطفا اینکار رو قبل از اینکه دیر بشه انجام بده.
در کنار آن هم همانطور که دوستان گفتند سعی کن با خودت آشتی کنی و به خودت بعنوان یکی از بهترین مخلوقات خداوند که صاحب تعقل و اراده است و شایسته مقام خلیفة الهی، احترام بگذاری و خودت را دوست داشته باشی. لطف و محبتی که به دوستات میکردی رو از خودت دریغ نکن. برای خودت غذایی رو که دوست داری بپز، یک روز در میون یک دوش ولرم و کوتاه بگیر، لباسهای شاد و رنگ وارنگ بپوش، ریه هات رو پر از اکسیژن کن، استراحتت را تنظیم کن: تا دیروقت بیدار نمون و سحر خیزی رو تو برنامه ات بگذار. قبل از طلوع آفتاب بیدار شو و نماز صبحی بخون و برو پرده رو بزن کنار و ببین چقدر زیبا و شگفت انگیز شب تاریک به صبح روشن و زیبا و نورانی تبدیل میشه. من عاااااشق اون لحظات گرگ و میش صبح هستم و از اون بیشتر عاشق اینم که توی اون لحظات به دامن طبیعت برم (حد اقلش این که برم توی تراس و چند لحظه ای خیره بشم به آسمون). تحقیقات نشان میدهد که هورمونهای ضد افسردگی در بدن در همون ساعات صبح ترشح میشه به شرط بیدار بودن! حالا میفهمیم که فلسفه سحر خیزی و نماز صبح خوندن که خودش یه نوع شارژ انرژیهاست در اون ساعات حکمتش چیه. و اینکه این شارژ انرزی مکرر با نمازهای بعدی در طی روز تکرار بشه.
استفاده از عرقیات آرامبخش مثل بیدمشک، بهار نارنج و گلاب خیلی نافع است، نوشیدن آب به مقدار کافی، و خوردن غذاهای پاکیزه (دستور قرآن) یعنی غذاهایی که برای بدن شما مناسب است مثل غذاهای گرم و انرزی بخش و مصرف میوه جات و سبزیها بقدر کافی و عدم مصرف غذاهای فست فودی و سوسیس کالباس و نوشابه های صنعتی (پپسی و...) و نیز غذاهای مانده و بیات و کنسروی.
و در نهایت مدیریت ذهن و تمرین زیبا کردن فکر. خیلی مقتدرانه جلوی افکار سرگردان رو بگیر. بهشون توقف بده. تا افکار مخرب یا نا خواسته به سراغت میان خیلی فاعلانه ذهنت رو متوقف
کن و ببر به سمت دیگری. مثلا میتونی چشمت رو ببندی و یک باغ پر از گلهای زیبا رو تصور کنی. بعد کم کم با تمرین میتونی اصلا فکر نکنی و هر وقت که خودت بخواهی و در کمال آگاهی و اراده راجع به موصوعی فکر کنی یا نکنی. در کل فکری بودن زیاد خوب نیست ولی میتونی این موضوع رو مدیریت کنی.
برات آرزوی توفیق دارم:46:[/size]
مریم 123
monayi
بی دل
عزیز. ممنونم از توجه و وقتی که گذاشتید.
من منتظر کمک کارشناسان هستم.
دوستان من مشکل من الان دیگه قهر یا آشتب با خودم نیس. اینقدر در رویا و خیال غرق شده ام که دیگر توان زندگی ندارم.
بله پارسال به روانپزشک و مشاور مراجعه کردم ولی هیچ فایده ای نداشت. دکتر احمق داروی اسکیزوفرنی ها رو به من داد و من بعد خوردن داروها روانه ی بیمارستان شدم و بعد از اون دارو هارو ریختم دور.
من با خواست و میل خودم به رویا میرمو مثه بیمارای اسکیزو نیستم که ناخواسته و بیاراده همش فکر میکنن کسی هست....
من معتاد رویا هستم. الان 7ساله.
بارها خاستم ترک کنم و زندگی واقعی رو شروع کنم............... اما نشد. و الان دیگه امیدی به بهبودی ندارم
این رویا که می گی چیه دقیقا؟ همیشه یه روند داستانی ثابت داره یا متغیره هر بار؟
موضوع این رویا چیه که رنجت می ده؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط منفور
مشکلی که شما مطرح میکنی خودش معلوله و علت نیست. که البته این مشکل شما علت العللی دارد تا یک علت واحد که بنده در پاسخهایم تا حدی به اونها اشاره کردم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط منفور
این فکر کردنهای شما مثل یک اعتیاد شده که اتفاقا برای فرار از واقعیتهای نامطلوب زندگیست. میشه گفت هم ارادیست هم نیست. اما نقش اراده شما در ترک این رفتار و پذیرش اینکه مدیریت این مشکل از خود شما شروع میشه و نیازمند تمرین و و ممارست میباشد و نیز اینکه تغییر شرایط و برنامه های زندگی اعم از تغذیه و ... اهمیت اساسی دارند قابل انکار نیست.
شما میتونید از همین لحظه اراده تون را بکار بگیرید و شروع کنید به رفع مرحله به مرحله این مشکل. و یا اینکه تسلیم این مشکل بشید و در نهایت بد سلیقگی بدترین و پرعقوبت ترین کار یعنی خود کشی رو انتخاب کنید.
رفتن پیش متخصص یکی از مراحل درمان شماست. اگر پزشکی درمان درستی رو نتونسته انتخاب کنه، معناش این نیست که بقیه پزشکان هم همین کار را خواهند کرد. پزشکتون رو عوض کنید.