RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
بنظر ميرسه شما از طرف يه عزيزي اينقدر دلشكسته شديد.واسه اينه كه ارومو قرار نداريد.منم خودم اين روزا يه جورايي درگير يه سري مسائلم.اگه ادم معتقدي هست گفتن اين ذكر خيلي كمكتون ميكنه(الا بذكرالله تطمئن القلوب)
متاسفانه اينجا بنظر من يه عده گويا ميان نظر ميدن فقط جهت رفع تكليف!
يه چيز ديگه اينكه سعي كنيد خودتونو يه ذره جاي اون ادم بذاريدو اينم ميدونيم كه ادم با ادم و عكس العملا فرق داره.و. و نميشه از همه يه جور انتظار داشت اگه اون شخص غريبه باشه بذاريد بحساب عدم شناختش از شما و عجول بودنو بي اعصاب بودنش اما اگه عزيزي بوده كه ميشناسيدش ببينيد تو چه موقعيتي بوده حتما اينو بدونيد كه در هر حاتي اول اون شخص اعصابش خورذ ميشه كه سعي ميكنه به طرف مقابلم انتقال بده اين حسو
اين متنم جالبه بخونيد
ﻫﺮﮔﺰ ﮐﺴﯽ را ﻗﻀﺎوت ﻧﮑﻨﯿﺪ ﭼﻮن ﺷﻤﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﺪاﻧﯿﺪ زﻧﺪﮔﯽ آﻧﺎن ﭼﮕﻮﻧﻪ اﺳﺖ
ﭘﺲ از رﺳﯿﺪن ﯾﮏ ﺗﻤﺎس ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺑﺮای ﯾﮏ ﻋﻤﻞ ﺟﺮاﺣﯽ اورژاﻧﺴﯽ، ﭘﺰﺷﮏ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ راﻫﯽ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺷﺪ ,,, او ﭘﺲ از اﯾﻨﮑﻪ ﺟﻮاب ﺗﻠﻔﻦ را داد، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﺶ را ﻋﻮض ﮐﺮد وﻣﺴﺘﻘﯿﻢ وارد ﺑﺨﺶ ﺟﺮاﺣﯽ ﺷﺪ.... او ﭘﺪر ﭘﺴﺮ را دﯾﺪ ﮐﻪ در راﻫﺮو ﻣﯽ رﻓﺖ و ﻣﯽ آﻣﺪ و :ﻣﻨﺘﻈﺮ دﮐﺘﺮ ﺑﻮد. ﺑﻪ ﻣﺤﺾ دﯾﺪن دﮐﺘﺮ، ﭘﺪر داد زد ﭼﺮا اﯾﻨﻘﺪر ﻃﻮل ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯾﯽ؟ ﻣﮕﺮ ﻧﻤﯿﺪاﻧﯽ زﻧﺪﮔﯽ ﭘﺴﺮ ﻣﻦ در ﺧﻄﺮ اﺳﺖ؟ ﻣﮕﺮ ﺗﻮ اﺣﺴﺎس ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻧﺪاری؟
ﭘﺰﺷﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﮔﻔﺖ: ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ، ﻣﻦ در ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﻧﺒﻮدم و ﭘﺲ از درﯾﺎﻓﺖ ﺗﻤﺎس ﺗﻠﻔﻨﯽ، ﻫﺮﭼﻪ ﺳﺮﯾﻌﺘﺮ ﺧﻮدم را رﺳﺎﻧﺪم ,,, و اﮐﻨﻮن، اﻣﯿﺪوارم ﺷﻤﺎ آرام ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﺘﻮاﻧﻢ ﮐﺎرم را اﻧﺠﺎم دﻫﻢ ,,,
ﭘﺪر ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ:آرام ﺑﺎﺷﻢ؟! اﮔﺮ ﭘﺴﺮ ﺧﻮدت ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ ﺗﻮی ﻫﻤﯿﻦ اﺗﺎق ﺑﻮد آﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮاﻧﺴﺘﯽ آرام ﺑﮕﯿﺮی؟ اﮔﺮ ﭘﺴﺮ ﺧﻮدت ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ ﻣﯿﻤﺮد ﭼﮑﺎر ﻣﯿﮑﺮدی؟ ﭘﺰﺷﮏ دوﺑﺎرﻩ ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﭘﺎﺳﺦ داد: "ﻣﻦ ﺟﻮاﺑﯽ را ﮐﻪ در ﮐﺘﺎب ﻣﻘﺪس اﻧﺠﯿﻞ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ" از ﺧﺎک آﻣﺪﻩ اﯾﻢ و ﺑﻪ ﺧﺎک ﺑﺎز ﻣﯽ ﮔﺮدﯾﻢ ,,, ,,, ﺷﻔﺎدﻫﻨﺪﻩ ﯾﮑﯽ از اﺳﻤﻬﺎی ﺧﺪاوﻧﺪ اﺳﺖ ﭘﺰﺷﮏ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﺪ ﻋﻤﺮ را اﻓﺰاﯾﺶ دﻫﺪ ,,, ﺑﺮو و ﺑﺮای ﭘﺴﺮت از ﺧﺪا ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺑﺨﻮاﻩ ,,, ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎرﻣﺎن را اﻧﺠﺎم ﻣﯽ دﻫﯿﻢ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ و ﻣﻨﺖ ﺧﺪا ,,,
ﭘﺪر زﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮد: )ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮدن دﯾﮕﺮان وﻗﺘﯽ ﺧﻮدﻣﺎن در ﺷﺮاﯾﻂ آﻧﺎن ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ آﺳﺎن اﺳﺖ ),,,
ﻋﻤﻞ ﺟﺮاﺣﯽ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻃﻮل ﮐﺸﯿﺪ و ﺑﻌﺪ ﭘﺰﺷﮏ از اﺗﺎق ﻋﻤﻞ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﯿﺮون آﻣﺪ ,,, ﺧﺪا را ﺷﮑﺮ! ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﺠﺎت ﭘﯿﺪا ﮐﺮد ,,,
و ﺑﺪون اﯾﻨﮑﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﻮاب ﭘﺪر ﺷﻮد، ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ و در ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن را ﺗﺮک ﻣﯽ ﮐﺮد ﮔﻔﺖ : اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺳﺆاﻟﯽ دارﯾﺪ، از ﭘﺮﺳﺘﺎر ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ,,,
ﭘﺪر ﺑﺎ دﯾﺪن ﭘﺮﺳﺘﺎری ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﺲ از ﺗﺮک ﭘﺰﺷﮏ دﯾﺪ ﮔﻔﺖ: "ﭼﺮا او اﯾﻨﻘﺪر ﻣﺘﮑﺒﺮ اﺳﺖ؟ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﭼﻨﺪ دﻗﯿﻘﻪ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ در ﻣﻮرد وﺿﻌﯿﺖ ﭘﺴﺮم ازش ﺳﺆال ﮐﻨﻢ؟ ﭘﺮﺳﺘﺎر درﺣﺎﻟﯿﮑﻪ اﺷﮏ از ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺟﺎری ﺑﻮد ﭘﺎﺳﺦ داد : ﭘﺴﺮش دﯾﺮوز در ﯾﮏ ﺣﺎدﺛﻪ ی راﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﺮد ,,, وﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﺑﺎ او ﺑﺮای ﻋﻤﻞ ﺟﺮاﺣﯽ ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ﺗﻤﺎس ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ، او در ﻣﺮاﺳﻢ ﺗﺪﻓﯿﻦ ﺑﻮد ,,, و اﮐﻨﻮن ﮐﻪ او ﺟﺎن ﭘﺴﺮ ﺗﻮ را ﻧﺠﺎت داد ,,, او ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ اﯾﻨﺠﺎ را ﺗﺮک ﮐﺮد ﺗﺎ ﻣﺮاﺳﻢ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎری ﭘﺴﺮش را ﺑﻪ اﺗﻤﺎم ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ."
ﻫﺮﮔﺰ ﮐﺴﯽ را ﻗﻀﺎوت ﻧﮑﻨﯿﺪ ﭼﻮن ﺷﻤﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﺪاﻧﯿﺪ زﻧﺪﮔﯽ آﻧﺎن ﭼﮕﻮﻧﻪ اﺳﺖ و ﭼﻪ ﺑﺮ آﻧﺎن ﻣﯿﮕﺬرد ﯾﺎ آﻧﺎن در ﭼﻪ ﺷﺮاﯾﻄﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
من الان. بقيه تاپيكتونو لا به لا خوندم.شما نبايد بذاريد كه ادما بتونن اعتماد بنفس شمارو ازتون بگيرن. تو محيط كار پرازين ادماي حسود ريخته كه تنها انگيزشون و هدفشون همينه.نبايد بذاريد به هدفشون برسن.اگه عقب بشينيد بقيه هم باور ميكنن كه چيزي بوده كه شما ديگه روتون نميشه برگرديد.با استقامت بريدجلو و نذاريد هيچكس شما رو از هدفتون دور كنه.توكل به خداهم فراموش نشه
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
من به خاطره خودم آروم قرار ندارم! من کاری با اون ندارم! اصلاً اون برام مهم نیست! همه جور آدمی تو دنیا هست، اینم یکیش! من فقط به خاطره اتفاقی که برام افتاد ناراحتم، نه به خاطره این که اون این کار رو کرد!!!!!!! یعنی هر کس دیگه ای هم بود، و این کار رو می کرد، من یه همین شدت ناراحت می شدم!
من فقط چوب صداقتم رو خوردم و چوب بی پولیم!
- من نباید همه چیز رو بهش می گفتم!
- همین جوریشم کلی وام بدهکارم، پول نشر مقاله نداشتم! به عنوان یک ایرانی، شخصیتمم اجازه نمی داد یه مقاله بفرستم و فقط از نتیجه اکسپتش استفاده کنم و چاپش نکنم و آبروی ایرانی ها رو ببرم! اگه نه من که چلاق نبودم، می تونستم مثه همه ی اونایی که اونجا بودن، چارتا کنفرانس الکی بفرستم و فقط نتیجه اکسپت رو نشون بدم!
این ها به من اثبات کردن که یک احمق هستن و لذت می برن از این که سرشون کلاه بذاری!
والسلام!
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
سلام دوستان،
خوب هستید؟
من الحمدا.. خوب شدم با یاری شما دوستان، خیلی خیلی ازتون ممنونم، از همه ی کسانی که به تاپیکم سر زدن، پست زدن، تشکر زدن، خوندن، ممنونم.:72::72::72::72:
برای همتون آرزوی موفقیت، سلامتی دارم،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب_به_صورت
متاسفانه اينجا بنظر من يه عده گويا ميان نظر ميدن فقط جهت رفع تكليف!
دوست عزیز، ممنونم از پستت، اما این حرفت کاملاً اشتباهه، تک تک جملاتی که برای من نوشته شد، راهنما و تسکینی بر درد من بود. دسته تک تکشون رو بوسه می زنم.:72::72:
الآن که می خونم، می بینم که کلمات نامناسبی به کار بردم که می دونم شما دوستان می زنید پا حساب عصبانی بودنم:46::46::46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
این ها به من اثبات کردن که یک احمق هستن و لذت می برن از این که سرشون کلاه بذاری!
لازم دونستم یه سوء تفاهمی رو بر طرف کنم، منظور از "این ها" در این جمله ی ذکر شده، افرادی بودن که حق مرا ضایع نمودن فقط به خاطره این که من صادق بودم!
بازم ممنون.
RE: پایمال شدن حق و له شدن غرور
[align=justify]سلام بچه ها،
من در ظاهر خوب شدم و خیلی خیلی کم به اون موضوع فک می کنم و گریه و آه و ناله هم ندارم دیگه تقریباً، زندگیم هم داره روال عادیش رو طی می کنه و طبق برنامه م دارم پیش می رم.
اما یادمه تو این پست چطوری از خوابم تعریف کردم:
__________________________________________________ _________________________________
دفــتر خـاطرات همدردي
[align=justify]ایوب گفته: من یه انسان بسیار بسیار خوش خوابی هستم، و از بزرگترین لذت های زندگی من، خواب هستش و نشده از خواب بیدار بشم و آه و ناله نکنم و با گریه نگم خوش به حال اصحاب کهف! روز رو به امید خواب شب، سپری می کنم و جالب این جاس که سره سه سوت خوابم می بره، هر موقعه ی روز که باشه! این از مزایای وجدان راحت داشتنه دیگه![/align]
(نشد نقلش کنم)
__________________________________________________ _________________________________
خودم رو چشم زدم!:47:
بدترین لحظات زندگی من شده موقعه ی خواب، کابوس اون روز رو می بینم و دقیقاً همون رنجی که اون روزها تحمل می کردم رو تو خوابم حس می کنم، یعنی دقیقا تو خواب با همون آه و دردی که اون روزا داشتم، دارم برا یکی تعریف می کنم چی شده!:47:
بعد از خواب هم بسیار بسیار خسته ام و یک ساعتی طول می کشه تا به طور کامل لود بشم و از اون حالت بیام بیرون!
از نظر اخلاقی هم یه مقدار اینگار ثبات اخلاقی ندارم و دوستام و خانوادم رو ناخودآگاه از خودم می رنجونم، اونام که نمی دونن چی شده و به این عقلشون فشار نمی یارن و با خودشون نمی گن این که هیچ وقت این جوری نبوده، حالا چرا یه دفعه این جوری شده، منو از خودشون می رونن و قلب من بیشتر می شکنه. برا این که اطرافیانم رو از دست ندم، مجبورم یه مقدار ارتباطم رو محدود کنم فعلاً، که این دامن می زنه به مشکلم متأسفانه.
تا اونجایی که می تونستم تلاشم رو کردم و اما دیگه نمی دونم بقیه اش چطوری حل می شه![/align]
نقل من شده مثه کسی که یه جایی از بدنش درد می کنه، خودش رو سرگرم می کنه که یادش بره!