عجب!پس شما رو استخدام کرده حض ببره؟نقل قول:
من از دیدنت حض میبرم..از حرف زدن باهات حض میبرم.
بهار،سعی کن حداقل محل کارتو عوض کنی تا در دسترسش نباشی.می خواد صمیمی بشه بعد خواسته اصلیشو
بگه.اون موقع خیلی دیره ها.شاید نتونی.
نمایش نسخه قابل چاپ
عجب!پس شما رو استخدام کرده حض ببره؟نقل قول:
من از دیدنت حض میبرم..از حرف زدن باهات حض میبرم.
بهار،سعی کن حداقل محل کارتو عوض کنی تا در دسترسش نباشی.می خواد صمیمی بشه بعد خواسته اصلیشو
بگه.اون موقع خیلی دیره ها.شاید نتونی.
فرهنگ...چرا همش اینطوری میشه؟؟؟؟؟؟
مگه من چیکار کردم که نباید یه دقیقه ارامش داشته باشم؟؟اون از خونه اینم از اینجا...
نمیشه چون کار من و اون در ارتباط مستقیمه...من جانشین اونم و تموم مسائل اونجا به من مربوط میشه.
منظورت چیه شاید نتونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میدونی دلم نمیخواد فرار کنم..ترجیح میدم منو بیرون کنه تا خودم مثه ببو ول کنم برم..مگه چندبار میتونم هی کار عوض کنم؟؟مگه من چقد تحمل استرس دارم؟؟؟
مگه من چیکار کردم؟؟
موفق باشی
.رفتار مدیرمون با من عوض شده
بهار ی بار خوب و دقیق تاپیک من رو بخون حرفای فرشته مهربون رو بخون
بخصوص این قسمت
فرشته مهربون نوشته است :
عزیزم اون احتمالاً ترس و رودبایستی رو در شما متوجه شده
هم ایمیل کن ، هم اگر ادامه داد محکم و حضوری نزد ایشون برو و درب را نیمه باز بگذار و صاف بایست و اخم کرده و با لحنی قاطع بگو " جناب فلانی ، من در کمال ادب و احترام خدمت شما عرض می کنم که هرگز هیچ اس ام اسی به بنده ندهید حتی کاری ، حریم بنده را خوب بشناسید این نوع کلام و رفتار شما عبور از خط قرمزهای بنده در روابط اجتماعی است و بنده نمی پذیرم . اگر غیر از این را قبول ندارید بنده به جایگاه شغلی قبلی خودم باز می گردم ، شما کسی را اینجا قرار دهید که بتواند با این نوع رفتارها کنار بیاید . تا حالا اغماض کرده ام چون باورم نمیشد شما با داشتن همسر و فرزند با یک خانم محترم وارد صمیمیت شوید . اگر هم این حفظ حریم های بنده خوشایندتون نیست و تحمیلی بخواهید رفتار کنید بنده از این محیط میروم .
عزیزم باخودت کاملاً تمرین کن و از سینمای ذهنیت بهره بگیرو در نظر داشته باش که خدا ناظر است و از این برخوردت بسیار خشنود خواهد بود و ترا یاری خواهد رساند .
اگر در مقابل شما جبهه گرفت ، به اتاقت باز گرد و وسایلت را جمع کن و آماده به درب اتاقش برو و بدون اینکه داخل بروید . از همان آستانه درب بگو بنده از اینجا میرم و تنها در صورت پذیرفته شدن شرایطی که در ارتباطات کاری دارم حاضر به ادامه کار هستم .
قاطع باش و جز از خدا نترس . هیچ اتفاقی نمی افته ، جز آنکه یا این آقا حساب کار دستش میاد و خودش را جمع کرده و از شما تقاضا می کند که بدون آبروریزی مشغول کارت باشی و بعد از آن دیگر این رفتارها را ادامه نمی دهد ، یا اینکه شما را بدرقه می کند . اگر کارت را ازدست هم دادی مهم نیست مهم شهامتیه که برای حفظ خود به خرج داده ای . پیامک او را هم حفظ کن تا در صورت لزوم یا به اداره کار یا حراست نشان داده و از او شکایت کنی .
ترس و انفعال ممنوع . اینجا جز قاطعیت نباید باشد .
-------------------------------------------------------------------
همون موقع می رفتی از اتاق بیرون!میگفتی بهش این حرفای شما اصلا در حیطه کاری نیست و مشخصه شما خطوط قرمز من رو نشناختید...
بعدشم می تونی بهش میگفتی من از اینجا می رم ولی دلیل رفتنم رو به حراست اعلام می کنم
بهار
فکر نکن رئیس تو ی آدم عجیب غریبه و با بقیه فرق داره و خیلی وقیحه
باور کن حرفای رئیست برای من فوق العاده اشناست....
اصلا بزار ی چیز بگم تا به درجه وقاحت رئیسم پی بری
چیزی که اون موقع روم نشد تو سایت بگم
روز تولدم که به من شکلات داد گفت که اینم وقت به دنیا اومدن بود دمه عیدی
منم گفتم که من قرار بود بهار به دنیا بیام و زود به دنیا اومدم و ی ماه تو دستگاه بودم تحت مراقبت وِیژه
اونم گفت آخی تو الانم باید تحت مراقبت وِیژه باشی البته تحت مراقبت ویژه من!!!
فکر آدم به این وقیحی خودش رو جمع کرده والان کاری به من نداره نمی گم رفتارهای بدش به 0 رسیده ولی خیلی خیلی کم شده.انقدرکه میشه ازشون گذشت....
یکم از خودت جذبه نشون بده
وای نستا پای حرفاش...
و اینم بهش بگووو
این حرفام تکراریه حرفای فرشته تو تاپیک منه ولی واسه تاکید می نویسم
بهش بگو با این شرایط حاضربه ادامه همکاری نیستی بگو اگر وضعیت این باشه از اینجا میرم ولی دلیل رفتنم رو به حراست گزارش می کنم ...
موضعت رو مشخص
کن یا می گه بمون و خودشو جمع می کنه یا اخراجت می کنه دیگه......
-------------------------------------
بهار می دونی چیه ..ی دختری که ظاهر خوبی داره یعنی از حد استاندارد بالاتر!خوب بخواد نخواد جلب توجه می کنه ...افراد بیشتری براش دام پهن می کنند و می خوان حتی به اندازه ی صحبت کوچیک با اون لذت ببرن
به نظرم تو باید خیلی بیشتر مراقب رفتارت و پوششت باشی
امیدوارم مشکلت حل شه:46:
مرسی نازنین جان.
درسته باید از اتاقش میومدم بیرون..اما اگه میومدم باز یه زمان دیگه رو پیدا میکرد که بگه..نه؟؟؟
بعدشم من بخدا یهو رفتم تو شوک..گلوم داشت میسوخت..تنم داغ و سرد میشد..بخدا مغزم اصلا کار نیفتاد..همون چندتا جمله رو هم با بدبختی گفتم...
اصلا هر چی فکر میکردم یادم نمیومد رفتار جرات مندانه یعنی چی؟؟دلم میخواس گریه کنم اما هی خودمو کنترل میکردم.
به نظرت با حرفام حد و حدود رو تعیین نکردم؟؟
بهش گفتم من اینجوریم و اگه نمیتونه اخلاق منو بپذیره من میرم..بهش گفتم من اصلا تغییر نمیکنم و همینم.
کدوم حراست؟؟؟؟؟
خودش مدیر عامل و مالک کارخونه اس..به کدوم حراست بگم؟؟؟
اونروز بابام گفت با فلان مانتوت نرو سر کار..کلا اونو دوبار پوشیده بودم..منم گفتم باشه و دیگه نپوشیدم..یعنی اگه یکی بهم بگه فلان جای رفتارت یا لباست ایراد داره قبول میکنم بخدا چون نمیخوام دچار مشکل بشم.
نه نازنین باور کن منم مثه بقیم..هر کی زیبایی خودشو دارم..منم همینطور..فکر نمیکنم فرق چندانی بین من و دیگران باشه.
الان بازم بهش چیزی بگم؟؟؟یا کاری کنم؟؟یا فعلا چیزی نگم؟؟؟
ممنونم.
موفق باشید
سلام بهار عزیز
درک میکنم چه شرایط سختی داری.یه بار توی دوره کارشناسی که در س میخوندم تجربه اش کردم و تا زمانی که دوره درسم تمام نشد راحت نشدم.اینکه یه نفر که ازش خوشت نمیاد یک طرفه بهت توجه کنه و هر چی بی محلی میکنی باورش نشه از رفتاراش و حتی از خودش متنفری خیلی سخته.
به نظر من صبر کن ببین با حرفهایی که رد و بدل شده فردا ایشان چه رفتاری داره اگر سنگین شد که احتمال داره حساب کار دستش اومده باشه وگرنه لازمه که حرفهای نازنین به جز بخش حراستش رو بهش بگی.به اینکه ممکنه اخراج بشی و دفعه دوم هست زیاد توجه نکن خودت هم سعی کن فردا مثل آدمهای ناراحت و دلسرد سر سنگین و بی توجه باشی و بیش از پیش رسمی...
میتونی یک کاری بکنی بدون ترک این کار به دنبال یک کار دیگه بگرد و به محض پیدا شدن کار استعفا بده.
میدونی اینکه این فرد رییست هست و کارخانه مال خودشه خیلی کارو سخت میکنه
سلام و خسته نباشید همتون
من از منظر دیگه ای وارد بحث میشم یه کم بر میگردم به عقب یعنی از نوع اخلاق افراد و تفاوتها اما به خاطر وقت کمم خلاصه می گم با استفاده از منابع کلامی
نمیدونم چقدر به دردتون بخوره اما فکر کنم مفیده باشه برای شما و همه قسمتیش در مورد تاپیک قبلی تون هم هست
اول: در مورد نظریه اریک برن قسمتهایش درسته و قسمتهای از نظریه کامل نیست
بگذریم
اخلاق هر انسان به ویژگی های بر میگرده که با جمع اون ویژگی ها رفتار اون شخص در مواقع خاص و غیر خاص و شکل میده
من اینجا بعضی ها شو میگم
1. اخلاق و وراثت
2. اخلاق و تربیت خانواده
3. اخلاق و تغدیه
4.اخلاق و علم
5.اخلاق و محیط
6...
اینجا من مورد 1وقسمتهای از 3 رو میگم
همه مون میدونیم كه اولين مدرسه براى تعليم و تربيت كودك محيط خانواده است، و بسيارى از زمينههاى اخلاقى در آنجا رشد و نمو مىكند; محيط سالم يا ناسالم خانواده تاثير بسيار عميقى در پرورش فضائل اخلاقى، يا رشد رذائل دارد; و در واقع بايد سنگ زيربناى اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.
اهميت اين موضوع، زمانى آشكار مىشود كه توجه داشته باشيم كه اولا كودك، بسيار اثر پذير است، و ثانيا آثارى كه در آن سن و سال در روح او نفوذ مىكند، ماندنى و پا برجا است!
اين حديث را غالبا شنيدهايم كه اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: «العلم (فى) الص-غر كالنقش فى الحجر; تعليم در كودكى همانند نقشى است كه روى سنگ كنده مىشود!» (كه ساليان دراز باقى و برقرار مىماند.) )
بمونه که در آینده این نقش ها چه طوری میشه از بین بره
كودك بسيارى از سجاياى اخلاقى را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خويش مىگيرد; شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، امورى هستند كه به راحتى كودكان از بزرگترهاى خانواده كسب مىكنند; و رذائلى مانند دروغ و خيانت و بىعفتى و ناپاكى و مانند آن را نيز از آنها كسب مىنمايند.
افزون بر اين، صفات اخلاقى پدر و مادر از طريق ديگرى نيز كم و بيش به فرزندان منتقل مىشود، و آن از طريق عامل وراثت و ژنها است; ژنها تنها حامل صفات جسمانى نيستند، بلكه صفات اخلاقى و روحانى نيز از اين طريق به فرزندان، منتقل مىشود، هرچند بعدا قابل تغيير و دگرگونى است، و جنبه جبرى ندارد تا مسؤوليت را از فرزندان بطور كلى سلب كند.
به تعبير ديگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقى فرزند اثر مىگذارند، از طريق تكوين و تشريع، منظور از تكوين در اينجا صفاتى است كه در درون نطفه ثبت است و از طريق ناآگاه منتقل به فرزند مىشود، و منظور از تشريع، تعليم و تربيتى است كه آگاهانه انجام مىگيرد، و منشا پرورش صفات خوب و بد مىشود.
اما هیچ کدوم اینا جبری نیست یعنی میشه بچه های افراد سالم نا سالم شدن و بر عکس که اونم بشه بدا توضیح میدم علتش و
عامل (وراثت و تربيت) تاثير جبرى غير قابل تغيير نيست. با اين اشاره به قرآن و مواردى را كه قرآن به آن اشاره كرده است،
1- انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لايلدوا الا فاجرا كفارا (سوره نوح، آيه27)
2- فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و كفلها زكريا (سوره آل عمران، آيه37)
3- ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين - ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم (سوره آل عمران، آيه33 و 34)
4- يا اي-ها الذين آمنوا قوا ان-فسكم واهليكم نارا و قوده-ا الناس و الحجارة (سوره تحريم، آيه6)
5- يا اخت هارون ما كان ابوك امرء سوء و ما كانت امك بغيا (سوره مريم، آيه28)
ترجمه:
1- چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمىآورند!
2- خداوند، او (مريم) را به طرز نيكويى پذيرفت; و بطور شايستهاى، (نهال وجود) او را رويانيد (و پرورش داد); و كفالت او را به «زكريا» سپرد.
3- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.
آنها فرزندان (و دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت) بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند; و خداوند شنوا و دانا است (و از كوششهاى آنها در مسير رسالتخود، آگاه مىباشد).
4- اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان و سنگها است نگه داريد!
5- اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زن بد كارهاى!
ر نخستين آيهمورد بحث، باز سخن از قوم نوح است، كه وقتى تقاضاى نابودى آنها را به عذاب الهى مىكند، تقاضاى خود را با اين دليل مقرون مىسازد، كه اگر آنها باقى بمانند ساير بندگان تو را گمراه مىكنند،و جز نسلى فاجر و كافر از آنها متولد نمىشود (انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لايلدوا الا فاجرا كفارا ).
اين سخن ضمن اينكه نشان مىدهد افراد فاسد و مفسد كه داراى نسل تبهكار هستند، از نظر سازمان خلقت، حق حيات ندارند و بايد به عذاب الهى گرفتار شوند و از ميان بروند، اشاره به اين حقيقت است كه محيط جامعه، تربيت خانوادگى، و حتى عامل وراثت مىتواند در اخلاق و عقيده مؤثر باشد.
قابل توجه اين كه نوح عليه السلام بطور قاطع مىگويد: تمام فرزندان آنها فاسد و كافر خواهند بود، چرا كه موج فساد در جامعه آنها به قدرى قوى بود كه نجات از آن، كار آسانى نبود; نه اين كه اين عوامل صد در صد جنبه جبرى داشته باشد و انسان را بىاختيار به سوى خود بكشاند. بعضى گفتهاند آگاهى نوح بر اين نكته به خاطر وحى الهى بوده، كه به نوح فرمود: «انه لن يؤمن من قومك الا من قد آمن; جز آنها كه (تاكنون) ايمان آوردهاند، ديگر هيچ كس از قوم تو ايمان نخواهد آورد!» (سوره هود، آيه36)
ولى روشن است اين آيه، شامل نسل آينده آنها نمىشود، بنابراين بعيد نيست كه نسبتبه نسل آينده بر اساس امور سه گانهاى كه گفته شد (محيط، تربيتخانوادگى و عامل وراثت) قضاوت كرده باشد.
در بعضى از روايات، آمده كه فاسدان قوم نوح هنگامى كه فرزند آنها به حد تميز مىرسيد، او را نزد نوح عليه السلام مىبردند، و به كودك مىگفتند اين پيرمرد را مىبينى، اين مرد دروغگويى است، از او بپرهيز، پدرم مرا اين چنين سفارش كرده (و تو نيز بايد فرزندت را به همين امر سفارش كنى)!
و به اين ترتيب نسلهاى فاسد، يكى پس از ديگرى مىآمدند و مىرفتند. ()
در قرآن مجيد در داستان حضرت مريم عليها السلام زنى كه از مهمترين و با شخصيتترين زنان جهان است، تعبيراتى آمده كه نشان مىدهد مساله وراثت و تربيتخانوادگى و محيط پرورشى انسان در روحيات او بسيار اثر دارد، و براى پرورش فرزندان برومند پاكدامن بايد به تاثير اين امور توجه داشت.
از جمله روحيات مادر اوست كه از زمان باردارى، پيوسته او را از وسوسههاى شيطان به خدا مىسپرد، و آرزو مىكرد از خدمتگزاران خانه خدا باشد و حتى براى اين كار نذر كرده بود.
آيه فوق مىگويد: خداوند او را به حسن قبول پذيرفت و به طرز شايستهاى گياه وجودش را پرورش داد (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا).
تشبيه وجود انسان پاك به گياه برومند، اشاره به اين حقيقت است كه همان طور كه براى برخوردارى از يك بوته گل زيبا يا يك درخت پرثمر بايد نخست از بذرهاى اصلاح شده استفاده كرد و سپس وسائل پرورش آن گياه را از هر نظر فراهم ساخت، و باغبان نيز بايد بطور مرتب در تربيت آن بكوشد، انسانها نيز چنيناند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤثر است، و هم تربيتخانوادگى و هم محيط.
و قابل توجه اين كه در ذيل اين جمله مىافزايد و كفلها زكريا; و خداوند زكريا را براى سرپرستى و كفالت او (مريم) برگزيد پيدا استحال كسى كه در آغوش حمايت پيامبر عظيمالشانى است كه خداوند او را براى كفالت او برگزيده است.
و جاى تعجب نيست كه با چنين تربيت عالى، مريم به مقاماتى از نظر ايمان و اخلاق و تقوا برسد كه در ذيل همين آيه به آن اشاره شده:
«كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انى لك هذا قالت هو من عند الله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب;
هر زمان زكريا وارد محراب او مىشد، غذاى مخصوصى در آنجا مىديد; از او پرسيد اى مريم! اين را از كجا آوردهاى؟ گفت: اين از سوى خداست; خداوند به هر كس بخواهد، بىحساب روزى مىدهد.»
آرى آن تربيتبهشتى نتيجهاش اين اخلاق و غذاى بهشتى است!
در سومين آيه مورد بحث كه در واقع مقدمهاى براى آيهمربوط به مريم و كفالت زكريا محسوب مىشود، باز سخن از تاثير عامل وراثت و تربيت در پاكى و تقوا و فضيلت است; مىفرمايد: خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد و برترى داد; آنها دودمانى بودند كه (از نظر پاكى و فضيلت، بعضى از آنها از بعضى ديگر بودند، و خداوند شنوا و دانا است (ان الله اصطفى آدم و نوحا وآلابراهيم و آل عمران على العالمين - ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم).
گرفته شدن بعضى از آنها از بعضى ديگر، يا اشاره به عامل وراثت است، و يا تربيتخانوادگى و يا هر دو، و در هر حال شاهد گويايى براى مساله مورد بحث، يعنى تاثير وراثت و تربيت در شخصيت و تقوا و فضيلت است.
در رواياتى كه ذيل اين آيه نقل شده است، به اين معنى اشاره شده و به هر حال دلالت آيات فوق، بر اين كه محيط تربيتى يك انسان و مساله وراثت، تاثير عميقى در شايستگيها و لياقتهاى او براى پذيرش مقام رهبرى معنوى خلق دارد، قابل انكار نيست، و هرگز نمىتوان، اين گونه افراد را كه از چنين وراثتها و تربيتهائى برخوردارند، با افراد ديگرى كه از يك وراثت آلوده و تربيت نادرستبرخوردار بودهاند، مقايسه كرد.
در چهارمين آيه، خداوند مؤمنان را مخاطب ساخته و مىگويد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خود و خانواده خويش را از آتشى كه آتشافروزه و هيزمش انسانها و سنگهاست، بركنار داريد! » (يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس والحجارة)
اين آيه، به دنبال آياتى است كه در آغاز سوره تحريم آمده و به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله هشدار مىدهد كه دقيقا مراقب اعمال خويش باشند; سپس مطلب را به صورت يك حكم عام مطرح نموده و همه مؤمنان را مخاطب ساخته است.
بديهى است، منظور از آتش در اينجا همان آتش دوزخ است، و دور داشتن از آن، جز از طريق تعليم و تربيت خانواده كه موجب ترك معاصى و اقبال بر طاعات و تقوا و پرهيزگارى گردد، نخواهد بود; و به اين ترتيب اين آيه هم وظيفه سرپرست خانواده را نسبت به خانواده حتی سرپرستى خود روشن مىسازد، و هم تاثير تعليم و تربيت را در تقوا و فضائل اخلاقى.
اين برنامه كه بايد از نخستين سنگ زير بناى خانواده يعنى از مقدمات ازدواج، بعد نخستين لحظه تولد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامهريزى صحيح و با نهايت دقت تعقيب شود.
در حديثى مىخوانيم هنگامى كه آيه فوق نازل شد، يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ كنيم؟
فرمود:
«تامرهم بما امر الله و تنهاهم عما نهاهم الله ان اطاعوك كنت قد وقيتهم، و ان عصوك كنت ق-د قض-يت ما عليك; آنها را امر به معروف و نهى از منكر كن، اگر از تو پذيرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ كردهاى و اگر نپذيرند، وظيفه خود را انجام دادهاى!» )
اين نكته نيز روشن است كه امر به معروف يكى از ابزار كار براى دور داشتن خانواده از آتش دوزخ است; و براى تكميل اين هدف بايد از هر وسيله استفاده كرد و از تمام جنبههاى عملى، روانى و قولى كمك گرفت; حتى بعيد نيست آيه، شامل مسائل مربوط به وراثت نيز بشود; مثلا، به هنگام انعقاد نطفه غذاى حلال خورده باشد، و به ياد خدا باشد تا جنين در حال انعقاد نطفه از وراثت مثبتى برخوردار گردد، چرا كه دور نگه داشتن از آتش، همه آنها را شامل مىشود.
پنجمين و آخرين آيه مورد بحث، اشاره به داستان مريم و تولد حضرت مسيح عليه السلام بدون پدر مىكند و مىگويد هنگامى كه مريم نوزاد خود حضرت مسيح را با خود به نزد بستگان و اقوام خويش آورد، آنها از روى تعجب گفتند تو كار عجيب و بدى انجام دادى «اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نيز هرگز آلودگى به اعمال خلاف نداشت (پس تو چرا بدون همسر صاحب فرزند شدى)!» (يا اخت هارون ما كان ابوك امرا سوء و ما كانت امك بغيا)
اين تعبير (مخصوصا با توجه به اينكه قرآن آن را نقل كرده است و عملا به آن صحه نهاده) نشان مىدهد كه تاثير عامل وراثت از سوى پدر و مادر و همچنين تربيتخانوادگى در اخلاق انسانها از مسائلى بوده كه همه مردم آن را به تجربه دريافته بودند و اگر چيزى بر خلاف آن مىديدند تعجب مىكردند.
از مطالب با لا میشه نتيجه گرفت كه عامل وراثت و تربيت از عواملمؤثر و مهم در مسائل اخلاقى چه در جنبههاى مثبت و چه در جنبههاى منفى مىباشد.
در مورد علم و اخلاق به خاطر طولانی شدن به همین اکتفا میکنم
در ارتباط پاكى عمل بطور كلى با علم و دانش، على عليه السلام در حديث ديگرى مىفرمايد: «لن يزكى العمل حتى يقارنه العلم; هرگز اعمال آدمى پاك نمىشود، مگر اينكه قرين با علم و معرفت گردد!»
پيدا است كه پاكى عمل و پاكى اخلاق معمولا از يكديگر جدا نيست
در مورد تغذیه که مبحث بسیار بزرگی هست به چن مورد اشاره میکنم
ببینید انسان ها به چهار مزاج تقسیم میشن
صودا ...سفرا ...بلغم و دم
هر کردوم خصوصیت اخلاقی خودشونو دارن که نوع تغذیه باعث به هم خوردن مزاج یا به تعادل رسیدنش میشه
مثلا ترنجبین کاسنی و... بسیار مناسبن
یا
در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مىخوانيم: «عليكم بالزيت فانه يكشف المرة .... و يحسن الخلق; بر شما لازم است كه از زيت (زيتبه معنى روغن زيتون يا هرگونه روغن مايع است) استفاده كنيد، زيرا صفرا را از بين مىبرد... و اخلاق انسان را نيكو مىكند!»
در احاديث متعددى نيز رابطه خوردن انار و از ميان رفتن وسوسههاى شيطانى و به وجود آمدن نورانيت قلب ديده مىشود; از جمله، در حديث معتبرى از امام صادق عليه السلام آمده است كه مىفرمود: «من اكل رمانة على الريق انارت قلبه اربعين يوما; كسى كه يك انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نورانى مىكند
در روايت متعددى در باب «خوردن» تعبيراتى ديده مىشود كه همه نشانه ارتباط تغذيه با روحيات و مسائل اخلاقى است; از جمله، در حديثى از رسولخدا صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه به جعفر (ابنابىطالب)عليهماالسلا م فرمود: «يا جعفر كل السفرجل فانه يقوى القلب و يشجع الجبان; اى جعفر! «به» بخور قلب را تقويت مىكند و ترسو را شجاع مىسازد!»
یا رازیانه برای خانوم ها برای رشد هورمنوهای زنانه
کلا اخلاق بد راه درمان داره
دیگه بیشتر از این توضیح نمیدم
اما
ما بعضیاوقات که مشغول کار خودمون هستیم ناخواسته علامتهای به اشخاص دیگه ارسال میکنم که اون شخص ممکنه هر کدوم از رفتار های ما رو با توجه به شخصیتش و فکر و... به نوعی تفسیر کنه که ما روحمون هم از اون خبر نداره
مواردش زیاده از اوناع غیبت ها بگیرید که شما فلان عمل و با یه نیتی دیگه انجام دادین پشت سر شما میگن فلانی این طوریه
در اینجا هم هر شخص با توجه به تغذیه وراثت و رتار خانواده و محیط و دیدین و ندیدن بسیاری رفتار ها
عمل شما رو به نحوه ای تفسیر میکنه که با واقعیت شما در تضاده
شما باید نوع پوشش تون نوع محجوب بودن و تن صحبتتون نوع راه رفتن ومنشتون در خور کسی باشه که شخص مقابل جرات این امر رو نکنه حتی در امریکا خانوم ها ی هستن که طوری رفتار کردن و خودا جذبه ای بهشون دادن که افراد دیگه مثلا جلوی پاشو بلند میشن و خارج از برنامه صحبت نمیکنن
این شخص از اونجایی که صاحب کار خونه هست احساس مالکیت بهش دست داده و می خواد شاید خلاء شو پر کنه
و از این کار لذت میبره که خودش گفته اما در مقابل باید اون رفتار رو انجام بدین
و این که خانوداه زیاد پشتی بان شما نیستن هم باعث رفتار منفعل از شما شده اما
دو کلمه آخر
در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مىخوانيم كه فرمود: « ما احق للانسان ان تكون له ساعة لايشغله شاغل يحاسب فيها نفسه، فينظر فيما اكتسب لها و عليها فى ليلها و نهارها; چقدر شايسته است كه انسان ساعتى براى خود داشته باشد، كه هيچ چيز او را به خود مشغول نسازد و در اين ساعت، محاسبه خويش كند و بنگرد چه كارى به سود خود انجام داده و چه كارى به زيان خود، در آن شب و در آن روز.» این بسیار مهه در همه موارد از مدیریت mba تا همه ای موارد زندگی
و
.
.
.
.
پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.....
سوره ای بقره آیه 152
اگر فیلم لورنس عربستان رو ندیدید، پیشنهاد میکنم ببینید. لورنس از طرف بریتانیا مامور میشه تا به کشورهای عربی بره و اونها رو علیه ترکان عثمانی متحد کنه. هدف انگلستان تضعیف قدرت عثمانیها و در عین حال وابسته نگه داشتن اعراب بود، اما لورنس انسان شریفی بود و صادقانه میخواست به عربها کمک کنه. (شرمنده زیاد طولانی شد!).
در یکی از صحنه های فیلم، لورنس روسای قبایل مختلف عرب رو دور هم جمع میکنه تا اختلافات رو کنار بگذارند بلکه علیه حکومت عثمانی اتحاد تشکیل بدهند. اما رئیس یکی از قبایل (فکر کنم مال سوریه بود؟) حرفی میزنه که منجر به خشمگین شدن شریف مکه (شریف حسن) میشه، جوش میزنه و کنترلش رو از دست میده!
لورنس هم که با سیاست بود، شریف مکه رو میاره یه گوشه میگه: بابا جان! اون جوونه، بذار حرفاش رو بزنه، چرا باید اجازه بدی یکی با حرفهاش روی شما اثر بذاره؟ باید عکس العملی نشون ندی، در غیر اینصورت کسی که اعصاب شما رو کنترل میکنه شما نیستید، دیگری است!
تاپیک قبلی شما رو خوندم، به نظرم پیشنهاد دوستان مبنی بر "بی محلی کردن" بهترن و معقولترین بوده و هست. این آقا متاسفانه بویی از نزاکت نبردند. شاید درست نباشه این رو میگم ولی اگه کسی با خواهرم اینطور برخورد میکرد کار دستش میدادم...
بهار جان سلام
متاسفانه کارفرمای شما بازی رو شروع کرده و شما رو هم میخواد وارد اون کنه.
اگر میخواین تو این محیط بمونید باید کاملا مراقب باشید ناخواسته همبازیش نشید.
این جور افراد خیلی ماهرانه میتونن حریف رو به بازی بگیرن.
یه مثال میزنم:
وقتی من کتاب رمان میخونم بیشترین صحنه هایی که برام جالبه اون وقتیه که بین دختر و پسر داستان لج و لجبازی هست........
شما وقتی تو پستهای قبلیتون تعریف کردید که من هم به حرفش گوش نکردم..... این کار رو نکردم و.....و اون اقا گفت لجبازی میکنی .. دقیقا صحنه های کتابهای رمان اومد تو ذهنم.
ببین دوست عزیز من میدونم شما عصبانی میشید و رفتارتون ناخواسته هست اما بدونید اون از همه این رفتارها داره لذت میبره چون اون بازی گردانه.....
اگر میخواین تو این محیط بمونید فقط باید خیلی خیلی جدی و سرد باشی(منظورم قهر کردن نیست) مثل دیوار در مقابل حرفها و رفتارش و گاهی در مورد برخی از حرفهاش کاملا خودتون رو به نشنیدن بزنید.
شما تا الان هم با ایشون رک در مورد ناراحتیتون صحبت کردید از نظر من لزومی نداره دیگه دوباره با هاش صحبت کنید چون اون متوجه استیصال شما شده و این حالت شما اون رو ارضا روانی میکنه.
تنها راه برنده شدن شما اینه که اصلا نبینیدش و وارد بازی لجبازی، قهر، جواب دادن(یکی به دو کردن) و بغض کردن و.. نشید
موفق باشید
بهار جان
عزیزم سعی کن این ذهنیتت که ممکنه هر جا میری مورد سوئ استفاده قرار بگیری رو از ذهنت کامل پاک کنی. اینجوری وقتی جایی هستی تنها ذهنت سمت دلیلی میره که تو رو اونجا قرار داده و دلت پیر میشه (به معنای پیر خوب که به دنبال هیجان و مبارزه چه از نوع منفی و چه مثبت نیست). به نظر من روی ذهنت باید کار کنی. الان بیشتر نیاز داری که به هدفت از سر کار رفتن فکر کنی تا بتونی در محل کار تنها و تنها به کارت فکر کنی. (به ذهنت با قاطعیت جهت بده تا هیچ چیزی نتونه جهتش رو عوض کنه). اونوقت عکس العمل هات به طور خودکار تبدیل میشه به عمل جرات مندانه .
در کنارش روی عمل به وظیفت کار کن. به وظیفت در محل کار و به عنوان یک زن در اجتماع .
سلام بهار.زندگی :72:
دوستمون sea گفتن:
مسئلهای در این مورد به ذهنم رسید که فکر میکنم مهم باشه. اینکه این بازی دقیقا در چه زمانی توسط کارفرماتون شروع شد؟ جوابش به نظرم تاثیر زیادی در آیندهی شما در محل کارتون داره.نقل قول:
متاسفانه کارفرمای شما بازی رو شروع کرده و شما رو هم میخواد وارد اون کنه.
برای جواب دادن، از شما خواهشی دارم. اینکه برگردین به روزهای قبل از استخدام. مسائلی که باعث استخدامتون شد رو مرور کنین.
حتما قبول دارین که با این اوضاعِ بیکاری، جز شما افراد دیگری هم طالبِ کارِی به این خوبی بودهاند. حالا به خودتون نگاه کنین. معمولا مواردی که باعث استخدام افراد میشه، میزان تجربه، مدرک تحصیلی و در موارد خاص داشتن پارتی و اینجور چیزهاست. البته بعضی کارها مردانه و زنانه هم دارن (بحث تبعیض جنسیتی نیست، بحث تفاوته). شما همنوطور که گفتین کاری سطح بالا و مطابق میل خودتون پیدا کردین. بالاخره پس از مدتی قراره که مدیر یک کارخانه باشین و فکر میکنم همگی قبول داریم که این چیزی نیست که همه به راحتی بهش برسن.
حالا خوب فکر کنین و دلیل انتخاب شدنتونو پیدا کنین. اگر دلیل انتخابتونو تجربه یا مدرک دونستین که مشکلی نیست. اگر پارتی لازم برای داشتن چنین کاریو هم داشتین باز هم ایرادی نداره (البته توجه کنین که آیا میزان پارتی شما تا حدی بوده که کارفرما چنین پستیو بهتون بدن؟) اگه اینجور بود به نظر من تلاش کردن برای درست کردن رفتار این آقا میتونه تا حد زیادی نتیجهبخش باشه.
اما اگر فکر میکنین چیزی جز اینهاست. و اگر یافتین که ممکنه دلیل انتخابتون به همان چیزهایی برگرده که این آقا داره باهاش بازی میکنه. به نظرم تلاش برای بهبود شرایط بیتاثیره، و این آقا اذیت و آزار و درآوردن حرصِ شمارو ادامه میده. بالاخره توقعیه که به اشتباه از شما داره (چون با همین دلایل انتخابتون کرده، اینو حقش میدونه که از اینها هم چیزی بهش برسه). و برنیاوردن این حقی که او برای خود متصور شده، او رو مثل فردی زخمخورده میکنه. که در این صورت اگر بتونین کارتونو حفظ کنین و اخراج نشین، روزهای خوبی رو هم سپری نخواهین کرد. در نتیجه، اگر اینگونه بود، بنده استعفا از این کار، و یافتن کاری دیگر (اما اینبار با تلاشِ بیشتر برای درست شناساندن) رو پیشنهاد میدم.
امیدوارم مشکلتون هر چه زودتر حل بشه. :72: