-
RE: تنفر شدید از همسرم
سلام دوستای خوبم . ممنون از اینکه به خاطر من وقت گذاشتین و مطالب رو خوندین . واقعا راهنمایی هاتون خیلی منو دلگرم میکنه . معذرت خواهی می کنم به خاطر دیر جواب دادن به خاطر اینکه من فقط توی اداره به اینترنت دسترسی دارم . بهار جان گفتی 20 تا از ویژگی های شوهرم که منو اذیت می کنه براتون بگم :1- دوست داره حرف حرف اون باشه 2- به خانواده خودش خیلی زیادی احترام میذاره اما به خانواده من نه زیاد 3- هفته ای دو بار باید بریم خدمت مادرش احترام بذاریم و لی هفته ای و یا دو هفته یک بار می اد خونه ما اونم برای یک ساعت 4- یک ساله عروسی کردم هنوز یک بار خانواده من رو دعوت نکردیم 5- دائما میگه تو جهازت خیلی کم بود با وجود تمام کاستی هایی که عروسی من داشت 6- تمام مسافرت ها باید با خانواده اون بریم 7- باید همیشه نزدیک خونه مادرش زندگی کنیم. 8- تمام تفریحات آخر هفته باید با حضور خانواده اون باشه 9- حتی اگر با خواهرزاده هام خیلی صمیمی باشم ناراحت میشه 10- در کل معتقده که خانوادش خیلی مهم تر از خانواده من هستند. 11- همیشه بهم میگه مادرم رو بیشتر از تو دوست دارم 12- وقت هایی که من کمک نیاز دارم و خانواده خودش هم کمک نیاز دارن حتما میره کمک اون ها 13- اگه همین طور که شوهرم با فامیل من رفتار میکنه با خانوادش رفتار کنم حتی یک ثانیه هم تحمل نمیکنه 14- معتقده که زندگی مال اونه و من باید خودم رو مطابق میل اون تغییر بدم 15- حتی نمیتونیم دو کلمه با هم حرف بزنیم زود دعوامون میشه 16- خیلی بهم دورغ میگه مثلا میگم کجایی میگه میدون فلان در صورتی که میدونم اونجا نیست و مثلا جای دیگه ای هست چون من روبروش وایسادم . چون عادت داره به درغ گویی 17- وقتی میریم بیرون میگه چرا به این آقا نگاه کردی؟ این آقا رو می شناختی؟ روسری ت رو بیار جلو . این بلوز تنگه یا کوتاست نپوش 18- عصبانی میشه چیز پرت میده و سه مرتبه هم پیش اومده کتک زده 19- در کل خیلی ریز بینه دائم میگه خانوادت خیلی هدیه کم دادن توی عروسی ! یا توهم داره مثلا یک روز میگه اصلا فلانی به من کادو نداده توی عروسی هر چی میگم چرا به خدا هدیه داد میگه نه.20-درسته که حقوقم با نظر خودم توی خونه خرج میشه اما دائم میپرسه راستی این ماه برام حساب کن ببینم حقوقت رو چکار کردی .
در کل باور کن ازش متنفرم . از کاراش . از توهین هاش . در یک کلمه احساس میکنم خیلی آدم بی وجودیه که انقدر دائم سعی میکنه دیگران رو بکوبه و کمترین کارهای خانواده خودش رو بزرگ جلوه بده .
خیلی خسته هستم . وقتی که ناراحت میشه من با خاهر هام رفت و آمد داشته باشم دلم میخواد رهاش کنم و برم
من فهمیدم که توی عالم تنهایی و بی کسی که آدم ها گاهی بهش دچار میشن ، محمد برای من کس و کار نمیشه نمی دونم چرا باید تا آخر عمرم باهاش زندگی کنم وقتی هیچ فایده ای برای روحیه من نداره . همیشه بهم شک داره در صورتی که با توجه به اینکه من توی مجردی هم خیلی دختر مذهبی بودم و هیچ خطایی نداشتم . بعد زمانی که بهم تذکر میده ازش متنفر میشم. تو رو خدا دوستای خوبم بهم بگین با این زندگی چکار کنم.
-
RE: تنفر شدید از همسرم
[b] باید برید مشاوره (باهم) و تمام این درد دلهاییکه اینجا کردیو جلوی خودش بکنی تا متوجه شه تو دل شما چی میگذره.
تا قیام قیامتم که باهم صحبت کنید فقط دعواتون میشه و یه سری چیز تو میگی یه سری چیز اون و به نتیجه هم نمیرسید ..مثه اینکه سر خودتون رو فقط به دیوار میکوبید
اگرم مشاوره نمیاد باید یه فرد کااااااااااااااااملا قابل اعتماد که سنشم بالا هست و البته از بین خانوادتون نیست رو انتخاب کنید و جلو اون با هم حرف بزنید..خیلی وقتا این کار نتیجه داده مثلا دختر عموی من با شوهرش مشکل داشت و چون بابای منو خیلی قبول داشتن صداش زدند و بابای من نشستو او 2 تا هرچقدر خواستن صحبت کردن وتازه فهمیدن چی تو کله هرکدومه!!!
بعد هم با هم صحبت کردند و بابام نصیحتشون کرد و یکم این کوتاه اومد و یکم اونو الان سالهاست دارند به خوبی زندگی میکنند چون فهمیدن هرکدوم اونیکیو چجوری داری شکنجه میده
البته درمورد شما بهتره فامیل نباشه اون طرف چون نه شما فامیل شوهرتون رو قبول دارین نه شوهرتون فامیل شمارو
-
RE: تنفر شدید از همسرم
راضیه جان خوبی های شوهرت خیلی زیاده خوش به حالت مشکلاتت هم بیشتر به نظر می رسه با خانوادش باشه که اوایل ازدواجتونه اکثرن این مشکلات رو دارن اوایل ازدواج
فقط تو هم مثل من مهارت های زندگی رو بلد نیستی که باید یاد بگیریم
به نظرم کارهای شوهرت بیشتر لج ولجبازیه
خانم مریم 123 می شه لطفن تاپیک منم بخونید ونظر بدید
ببخشید این جا نوشتم راضیه جون
-
RE: تنفر شدید از همسرم
[size=large]
راضیه جان با اون تعریفهایی که از شوهرت کردی همه گفتن شوهرت خیلی خوبه
و با این اخلاقهای بدی که گفتی من خودم شخصا می گم اصلا هم بد نیست
تو تعریفهایی که از خصوصیات بد شوهرت گفتی فقط زوم کردی به خانواده شوهرت و این نشون میده تو بیشتر رو خانوادش حساسی تا شوهرت
بهتره این حساسیتو کنار بزاری چون به خودت لطمه میزنی
شوهرت اگه میگه مادرمو دوست دارم فکر نکن فقط شوهرو تو میگه بلکه ماله منم میگه و این مسئله طبیعیه میدونی چرا؟چون شوهرت تا قبل از ازدواج با مادرش زندگی می کرده چون اون مادرشه و از گوشت و خونشه چون مادرش زحمتشو کشیده درسته حرفه شوهرت اشتباهه و نباید به تو اینطوری بگه ولی تو هم به دل نگیر
عزیزم تو یک ساله باهاشی پس زیاد خودتو ناراحت نکن
اون مادرشه زن دومش نیست که
بازم می گم به خاطر خانوادت زندگیتو از هم نپاشون
فرض کن خدای نکرده طلاق گرفتی
تو خونه مادرت نمی خوای بشینی که
تنهایی فقط واسه خداست و تو یک روز باید ازدواج کن
ایا مطمئنی شوهره بعدیت بهتر از این باشه؟
عزیزم به جای حل مسئله صورت مسئله رو پاک نکن
مواظبه شوهرت باش
زمان میبره تا شوهرت کاملا بیاد به طرفه تو
اکثرا مردا اینطوری هستن
شوهر من از شوهر تو هم بدتره
چشم دیدنه خانوادمو نداره
من که بی خیال شدم و دارم با ارامش زندگی می کنم
چون فکر کردم به خاطر خانوادم و خانواده شوهرم چرا زندگیمو بزنم به هم
دیدم این وسط خودم لطمه می بینم
و الان هم به خدا توکل کردم و از خدا می خوام مهر و محبته خانوادمو بندازه تو دل شوهرم
همین:323:
تو هم مواظبه زندگیت باش
-
RE: تنفر شدید از همسرم
راضیه جان
تا حالا رفتی مشاوره؟ تنها یا با همسرت؟
من امروز یک کار جالبی کردم. با یکی که راجع به من خیلی اشتباه فکر می کرد صندلی داغ تشکیل دادم و گذاشتم
هر چی دلش میخواد بگه! گاشتم احساساتش رو نسبت به من بروز بده و متوجه شدم چه فکرهای اشتباهی راجع به
من کرده و چه برداشتهای کذایی ایی راجع به من داشته! بعد براش سوء تفاهم ها رو برطرف کردم. الانم رابطمون
خیلی خوبه چون دیگه در مورد من درست فکر می کنه اون شخص.
اینو گفتم که بدونی شما 2 نفر در سوء تفاهم هستین نسبت به هم!
اون نمیدونه توی مغز تو چی میگذره و بالعکس! برای همین از هم ناراحتین!
با هم برید پیش یک فرد امین یا پیش یک مشاور تا بهم پل ارتباطی بزنین و پل زدن رو یاد بگیرین!
تا حالا شده ناراحتیت رو توی یک نامه سراسر محبت آمیز براش بنویسی؟
گلگی کردن هم راه داره! باید در عین محبت از رفتار انتقاد کنی نه خود شخص! اونم برای بهبود روابط!
مثلا یک قلم و کاغذ برداری و اولش ازش تعریف کنی و بهش ابراز محیت کنی و بعد خوبی هاش رو براش بگی و بعد
ناراحتیت رو به شکل منطقی (نه با تنفر و گلگی) براش بنویسی و بخوای که با هم حرف بزنین؟
اگر نشده حتما این کار رو با یک شاخه گل انجام بده و ازش بخواه با هم گفتگو کنین البته با آرامش!
این نامه معجزه می کنه!
من همیشه گفتم زن خوب مثل یک مربی خوبه! مربی باید تیمش رو هدایت کنه و اعضای تیم رو تربیت!
پس سعی کن باهاش گفتگو کنی و به قول مریم سیکل معیوب رو بشکنی و بیشتر بشناسیش!
هرگز خودت رو بین خودش و خانوادش نگذار! معلومه که مادرش براش عزیزه چون یک عمر توی اون خانواده بزرگ
شده و وقتی تو سرد رفتار می کنی بهت بی تمایل میشه! کی از دعوا خوشش میاد؟
کار بدی کرده روت دست بلند کرده اما هر چیزی راهی داره.
چرا سعی نمی کنی این زندگی رو بسازی؟ همیشه گفتم به همه که خوشبختی ساختنیه نه خریدنی!
سعی کن بهش نزدیک بشی! بشناسیش! باهاش دوست بشی! بهش محبت کنی و از غارش بکشیش بیرون!
مردا همه دوست دارن مطابق میلشون رفتار کنی اما همین مردای به ظاهر خشن و به قول خودت زور گو رو به
راحتی میشه هدایت و تربیت کرد! فقط باید زیرک باشی و سیاست داشته باشی تا دنیا دنیا محبت و احترام به پات
بریزه. باهاش دوست بشو و بهش نزدیک شو. بعد می بینی که هر کار بخوای برات می کنه!
احترام بگذار به خانوادش تا به خانوادت احترام بگذاره! نیازهات رو با آرامش و محبت بهش بگو! اون نمیدونه تو مغز تو
چی میگذره و تو هم نمیدونی توی مغز اون چی میگذره! سعی کن مهارت های ارتباطی این سایت رو مطالعه کنی.
مطمئن باش اونم دنبال آرامش و محبته!
پس اگر تو بخوای و مربی خوبی باشی این زندگی بسیار زیبا میشه!
پس شروع کن.
کمکت می کنیم گلم
:72:
-
RE: تنفر شدید از همسرم
سلام دوستای خوبم ممنون که به نوشته هام توجه می کنید. احساس میکنم خداوند شما رو سر راهم قرار داده که به من کمک کنید. ندیا جان من چند بار پیش مشاور رفتم ولی اون باهام نیومد یعنی هر دو مشاوری که مراجعه کردم بهم گفتن شما باید همسرت رو بیاری در صورتی که ایشون اصلا قبول نمیکنه که با من بیاد خیلی اصرار و خواهش کردم کاملا بی فایده است. در مورد فرد دوم هم چند بار خواهر شورهرم خواست پا در میونی کنه اما جواب نداد و فایده نداشت چون کاملا من رو متهم می کرد و جلوی چشم شوهرم میگفت تو باید مطیع همسرت باشی . در صورتی که خودش این طوری نیست.
اما بهار جان تصمیم دارم نامه رو بنویسم پیشنهاد خوبیه .ممنون
در مورد صحبت کردن و مهارت های گفتگو کردن مطلب زیاد خوندم اما باور کن بهار جان وقتی باهاش حرف می زنم گاهی عصبانی میشه و گاهی میگه حق با توئه و تو خواسته های زیادی نداری اما وقتی پای عمل می رسه انگار که اون نبوده این همه قول و قرار با من گذاشته . در این حالت واقعا چکار کنم . از طرفی وفتی بابت یک مسئله زیاد جلسه می ذاری و زیاد حرف می زنی دیگه جریان لوس میشه . چکار کنم که به حرف هاش عمل کنه و قولش قول باشه ؟؟؟
ممنون عزیزای دلم :163:
-
RE: تنفر شدید از همسرم
سلام عزیز دلم
خوب سن همسرت بالاست و تغییر مثبت درش ایجاد کردن کمی سخته اما کار نشد نداره :46:
من یک خواهر دارم که از من خیلی بزرگتره. هر چقدر باهاش برای اصلاح رفتارش صحبت می کردم بی فایده بود. اون
لحظه می پذیرفت اما بعد همون آش بود و همون کاسه.
یک روز نشستم با خودم فکر کردم خدایا چه کنم. تا اینکه با کمک دوستانم راهی خوب به ذهنم رسید. مطلبی در این
سایت خوندم که هر موقع میخوای روی کسی تاثیر مثبت بگذاری و تغییرش بدی اول خودت با رفتار عملی مثبت خودت
رو تغییر بده تا سختی تغییر کردن رو ببینی! برای همین شروع کردم.
خواهرم کمی تند مزاج و عصبی بود. مثل انبار باروت.فقط منتظر یک جرقه بود همیشه تا منفجر شه.
من شروع کردم تمام پارامترهایی که عصبیش می کرد رو یادداشت کردم و بعد ازش گرفتم. یعنی روی نقاط حساسش
صبوری می کردم و پا نمیذاشتم. خیلی خیلی سخت بود چون هر جا که من پا میذاشتم نقطه حساسش بود :311:
تا اینکه گذشت و کم کم من گزک دستش نمیداد که عصبانی بشه. خودمم صبورتر شده بودم و محکم تر!
محبت میکردم البته به اندازه ولی بدون توقع. تا اینکه دیدم رفتارهای من داره روی اون هم اثر میگذاره.
مثلا وقتی میخواستم درست یک کار رو انجام بده خودم اون کار درست رو بدون اینکه بهش بگم جلوش عملی انجام
می دادم تا اینکه روز به روز رفتارش بهتر می شد.
باور کردنی نبود اما باهاش شدم مثل یک دوست صمیمی. ازش می خواستم دلخوریهاش رو از من بگه و سکوت می
کردم و بعد سوء تفاهم ها رو برطرف می کردم. فقط گاهی که ازش دلخور می شدم براش نامه می نوشتم با 1 شاخه
گل می ذاشتم توی کیفش. نمیدونی اون چقدر شرمنده می شد.
از طرفی رفتار عملی مثبت من و صبر من و همراهی و دوستی من باهاش اون رو تغییر داده بود.
اینا رو گفتم که بگم چقدر باهاش دوستی؟ چقدر روحیاتش رو می شناسی؟
کار بدی کردی رفتی خواهر شوهرت رو داور کردی! معلومه که نمیاد طرف شما رو بگیره. اصلا از مسائلت به خانواده ها
چیزی نگو. اگر باهاش دوست بشی مطمئن باش پیش مشاور هم میاد چون هیچآدمی خواسته دوستش رو رد
نمی کنه.
مثلا وقتی خونه خانوادش میخوای بری با خوش رویی همراهیش کن و بعد با خوشرویی ازش بخواه گاهی خونه
خانواده شما هم بیاد. مطمئن باش دراونصورت میاد.
فضای خونه رو طوری فراهم کن و طوری براش متفاوت باش که برای خونه اومدن بی قرار باشه.شما باید زمینه تغییر
رو به عنوان مربی فراهم کنی و ازش یک ستاره بسازی تو زمین زندگی!
هیچ آدمی از خونه ای که توش قهر و نصیحت و گریه و دعواست خوشش نمیاد. میدونم اونم مقصره اما شما باید
سعی کنی باهاش دوست بشی و هدایتش کنی به سمتی که میخوای. چون زن مربی خانوادست.
اون فکر می کنه مشکلی نداره پس باید بهش نشون داد مشکل داره و بعد که باهاش صمیمی شدی ازش بخوای با
هم برین مشاوره. اما تا قبل صمیمیت و آشنایی بیشتر روحیاتش مطرح نکن که لوس نشه قضیه.
برای یک تحول بزرگ آماده ای؟
:72:
-
RE: تنفر شدید از همسرم
بهار جان سلام ، معلومه که برای تغییر آماده هستم . اگه آماده نبودم و یا دوست نداشتم زندگیم تغییر کنه که اصلا انقدر توی سایت نمی گشتم و شما ها رو به زحمت نمی انداختم .
از زمان عقدمون تا همین ماه گذشته هر لحظه که دوست داشته بریم خونشون باهاش رفتم با خوش رویی و مودبانه اما تا حالا جواب نگرفتم ، اون چیزی که یه مقدار نا امیدم می کنه اینه که من تمام این راهها رو رفتم ولی بازم میرم اشکال نداره . بازم سعی میکنم . و با همه وجودم می گم که برای یک تحول بزرگ آماده هستم. :324:
تقریبا روحیات شوهرم رو می شناسم . خیلی دوست دارم که زیاد باهاش دوست باشم ولی به خاطر مشکلاتی مکه بوده تا حالا خیلی دوست نشدیم. یعنی با وجودی که تا حالا بهش دروغ نگفتم و یا خیانت نکردم اما اعتماد نمیکنه من فکر میکنم چون خودش خیلی بهم دروغ میگه و کافر همه را به کیش خود پندارد. ......
هر وقت در مورد مسائل خانوادگیم باهاش درد و دل کردم بعدش طعنه می زنه و سریع رو اعصابت را می ره بنابراین من بی خیال درد و دل کردن شدم . اگه می تونی بهم راه های عملی نشون بده که چکار کنم . و از کجا شروع کنم . برام دعا کنید تو رو خدا . چون من خیلی آرزوها داشتم برای زندگی مشترکم و الان هیچ کدوم برآورده نشده ...
-
RE: تنفر شدید از همسرم
آرزوهات رو خودت برآورده کن!
خیلی خوبه که رویا داری عزیز دلم :)
رویاها اما باید توسط خودت و با دست های خودت برآورده بشه.
مثلا برای درمان دروغ گویی تنهایی به یک روانشناس خوب مراجعه کن و ازش راه های مقابله با دروغگویی و درمان اون
رو بپرس!
تو باید همینطور که هست بپذیریش!
یعنی با همین اخلاق هاش باید باهاش دوست بشی و بعد که بهش نزدیک شدی مثل یک دوست خوب روی دوستت
اثر بگذاری با رفتار عملی مثبت اما محبتت به قاعده باشه نه بیش از حد!
در این راه :
- نباید زود خسته و نا امید بشی
- نباید توقع جبران داشته باشی در قبال کارهایی که انجام میدی
- نباید سریع منتظر دیدن تغییرات باشی و بدونی تغییر در طولانی مدت رخ میده
- باید مثل یک دوست بهش نزدیک بشی و درکش کنی چون ممکنه اشتباه درکش کرده باشی.
- انقدر باهاش صمیمی بشی که همیشه دوست داشته باشه کنارت باشه.
- از خانوادت و خودت بهش نقطه ضعف نشون ندی به هیچ وجه.
- همیشه با شوخی و طنازی باید جو متشنج رو عوض کنی و بخندونیش.
- موقعیت های تنش زا رو شناسایی کنی و ازشون دوری کنی تا کار به عصبانیت و دعوا نکشه.
- باید یکبار دیگه عاشقش بشی و اونم عاشق خودت کنی با ترفندهای زنانه.
- به جای نصیحت و صحبت کارهای جالبی بکنی و نتایج رو هر چند کوچک یادداشت کنی و برای هر موفقیت واسه
خودت هدیه بگیری تا هم تشویق بشی هم انگیزه ادامه دادن پیدا کنی.
- مثلا باید ببینی چه چیزهایی دوست داره! کجا ها دلش میخواد بره. چه رویاهایی داره. تا می تونی نقطه مشترک
پیدا کنی و باهاش همراهی کنی.
- گاهی سکوت کنی تا بعد چند وقت ببینی هر کاری برای شاد کردنت می خواد انجام بده! بعد کم کم اونه که میاد
سمتت و نوبت توئه که نا محسوس تربیتش کنی مربی ;)
فقط صبور باش و زود نا امید نشو
نتایج رو هفتگی برامون بنویس.
مثلا تغییرات رو برای خودت یادداشت کن. یک دفتر تهیه کن و همه چیز رو بنویس.
برنامه هات رو ، تغییراتت رو ، نتایج مثبتت رو
نوشتن موظفت می کنه و سبکت هم می کنه
ما هم برات دعا می کنیم. شما هم من رو دعا کن خیلی زیاد
:72:
-
RE: تنفر شدید از همسرم
سلام راضیه جان
من فکر می کنم روابط قبل از عروسی باعث شد تا همسر تون نتونه خیلی کوتاه بیاد .اما بدون که اکثر طلاقها در 4 سال اول رخ میده و این مسایل واسه همه است .من خودم این مشکلات رو داشتم .من هم خیلی کتک خوردم ولی شاید باورت نشه الان همه چیز برعکس شده.با تفاهم هم بیرون و مهمانی می ریم .شوهر من طوری بود که اگه دوست نداشتم جایی برم من رو با زور می برد ولی الان کلا عوض شده. الان حتی به من تو هم نمی گه .اما راه حل های کلیدی که به ترتیب می گم :
1-خصوصیات مثبت (فقط مثبت و کوچکترین چیز مثل خریدن نان)در یک برگه بنویس)روزی 3 بار و بیشتر بخونش
2-عشق به زندگیت رو نشون بده در عمل مثل:آماده کردن صبحانه-نگران شدن و پرستاری وقتی مریض می شه -مثل عشق مادر و فرزند (براش مادری نکن ولی مثل یک زن زیبایی- اشوه-تمیزی -معطری -و.... برای خوت داشته باش)
حتی اگه از ته دلت نیست و سخته تطاهر کنی ولی تظاهر کن .
3-و این نکته مهم به هیچ وجه به هیچ وجه به هیچ وجه حرف خانواده و مادرش رو تو روش نزن .می دونم که شما حق داری ولی نزن .حتی اگه خانواده شوهرت اومدن خونت بهت فحش دادند شما به شوهرت چیزی نگو تحمل کن به 2 تا 3 ماه نکشیده همه چیز عوض می شه.
4-بهش بگو به نظر شما این کار رو بکنم یا فلان چیزو بخرم .توی جمع با پیشوند آقا صداش کن یا پسوند جان.و خیلی خیلی مهم جلوی خانوادش به حرف و تصمیمش احترام بزار.
این 4 کلید رو تا 6 هفته انجام بدی نتیجش رو می بینی-بعد کم کم همه چیز دستت می یاد .با زبان نرم شوهرت مثل موم توی دستت می شه . خواهشا اینقدر من من من هم نگو .
کم کم شروع کن .اینطور نشه شوهرت فکر کنه جادو شدی.کم کم برو جلو [size=small].اگه پیشرفت کردی یک سری راهکار دیگه هم بهتون می گم .موفق باشی .:72::72::72: