RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
واي قربونت برم كه حرف دلم رو زدي
من هر چي به خونوادم مي گم شما اگه يكبار با قاطعيت باهاش حرف بزنيد اون تا اخر عمر ديگه در مورد مشكلاتمون بهتون زنگ مي زنه گوششون بدهكار نيست مي گن فردا كه اشتي كرديد ما خراب مي شيم و از چشش ميفتيم ميگم نميخواد كه بزنيد تو گوشش فقط هر وقت بهتون زنگ زد بگيد: زن تو هست و بحثاي شما به ما ارتباطي نداره و هر تصميمي دلتون مي خواد برا زندگيتون بگيريد بگيد: ما نه در مقام مشاور هستيم نه قاضي اگه نمي تونيد با هم مشكلتون رو حل كنيد بريد پيش يه نفر كه تخصصش مشاوره هست اگر هم گفت ديگه نمي خوام دخترتون تو خونم باشه بگيد تا زماني كه زنته اونجا خونشه باز در اين مورد هم به ما ارتباطي نداره هر وقت به اين نتيجه رسيديد كه نبايد هيچ نسبتي بينتون باشه و همه چيزو بين خودتون چه خوب چه بد حل و فصل كرديد بيايد اينجا وگرنه حضور پريسا تنهايي خونه پدرش فقط در زمان مجرديش معني و مفهوم داره
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
سلام دوست عزیز:72:
من در تایپ شما نمیتونم از خاطراتم بگم خلاف مقرراته.بحث تایپت از مشاوره به چت کشیده میشود.
همین رو میگم جدایی من از همسرم بخاطره بچه دارنشدن من بود. الباقیشم که خودتون متوجه میشید.
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
آخه آخرين بار 2 ماه پيش زماني كه سر هيچي دعوامون الكي بالا گرفت و همه خبر دار شدند و من با وساطتت خواهر شوهرم به خونه برگشتم تا 1 هفته اصلا دلم با شوهرم صاف نمي شد حتي با وجود كلي عذر خواهي و گل و شيريني كه برام خريد نمي تونستم به اون زندگي برگردم يه شب كه اون فكر مي كرد همه چي خوب پيش ميره رفتم بهش پيشنهاد طلاق دادم و گفتم بريم محضر توافقي از هم جدا شيم هيچي هم مهريه و نفقه نمي خوام ... اينقدر گريه كرد و عذر خواهي كرد و گفت قول مي دم ديگه تكرار نشه و اون لحظه عصباني بودم و بهم فرصت بده و ...اما به 2 ماه نكشيد كه دو باره تكرار شد و الان هم باهم قهريم اصلا همديگرو نمي بينيم جدا غذا مي خوريم من برا خودم درست مي كنم اون برا خودش اون پاي تلويزيونه و من تو اتاق پاي سيستم و ... هر وقت دلش بخواد ميره بيرون هر وقت بخواد مياد خونه
يه بارم پيش مشاور رفتيم ولي با حالتي بغض و گرفته گفت به خاطر اصراراي تو اومدم مشاور وگرنه باورم نميشه كارمون به جايي رسيده كه يه غريبه بايد بينمون حرف بزنه و از سر و كر زندگيمون با خبر شه بعدشم يه دعوايي با مشاور كرد و گفت 3 ساعت وقت منو گرفتي و حتي يه چاي بيسكويت به خانمم كه باردار تعارف نكردي اسم خودت و گذاشتي مشاور:163:
آقا كبوتر
خوب تاپيكت رو برام بذار تا بخونم البته در صورت تمايل
كار خدا رو ميبيني كاش دختري كه من الان باردارم و نمي خوامش رو خدا به شما داده بود تا زندگيتون از هم نمي پاشيد
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
به شوهرت بگو اگه مشاوره که یک غریبه است از زندگی ما باخبر بشه و به ما کمک کنه بهتر از این هست که فامیلها و دوست و آشناها باخبر بشن و فقط پشت سرمون حرف بزنن. بگو اگه اینطوری هست که میگی اصلا کلا هیچ کس مشاوره نمیرفت که مشکلاتشو حل کنه به شوهرت بگو مشاور یک آدم رازدار هست برای هر خانواده ای و یک غریبه هست و نمیاد بشینه توی فامیل آبروی آدم رو ببره ولی وقتی تو زنگ میزنی به خانواده من و همه از مشکلات ما باخبر میشن بیشتر آبروی ما میره در آنصورت باید گریه کنی نه وقتی که میری مشاوره برای دوام زندگیت.
بهش بگو من چون زندگیمونو دوست دارم میخوام بریم مشاوره ، بگو تو که نمیخوائی منو طلاق بدی و منو دوست داری پس باید دنبال راه حل باشی واسه مشکلاتمون و باید محیط زندگی و خونه رو آروم کنیم برای بدنیا آمدن بچه، به شوهرت بگو این سه سال با زنگ زدن به این و اون مگه زندگی ما درست شد؟ مگه تغییری کرد؟؟ بگو حالا بیا این رویه مشاوره رو امتحان کنیم شاید نتیچه بگیریم. ببین تهدیدش نکن نه اینکه بخوائی این رو عملی کنی فقط تهدیدش کن که اگه نخوائی من و بچم توی زندگی آرامش داشته باشیم پس ما از زندگیت میریم بیرون. شاید اینطوری بیاد پیش مشاور.
درضمن وقتی به مشاور میگه به خانمم که بارداره یه چای و بیسکویت تعارف نکردی بهش بگو من باید برای تو مهم باشم نه برای مشاور، اگه برای تو مهم باشم سعی در ایجاد آرامش در من میکنی نه دادو فریاد و کتک کاری.
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
سلام خرس صورتی عزیزم
مادر شدنتون رو بهتون تبریک می گویم و امیدوارم که به سلامتی دختر نازتو به دنیا بیاری .:72::72::72:
از مشکلات پیش آمده کم و بیش توی زندگی همه ماها هست ولی راه برخورد ما هست که این مشکلات را کنترل می کنه و یا تشدید.
شما در مقابل رفتارهای شوهرتون در مقابل عصبانیتهاش چه عکس العملی نشون می دهید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به نظر من این خبیلی مهمه خیییییییلی...... اگر رفتار شما باعث تشدید عصبانیت بشه باید ریشه یابی کنی و سعی کنی با سیاست با مشکلت برخورد کنی و راه برخوردش رو پیدا کنی .
ببین عزیزم طبق تجربه ای که من توی زندگیم دارم 100% نمی تونی مشکلت رو حل کنی ولی اگر کمی منطقی و عقلانی (نه احساساتی که من زنم و باید همیشه توی همه شرایط دوستم داشته باشه و نمی دونم حالا من این کار رو نکردم مگه چی می شه و .......... را بگذاری کنار) از دید شوهرتون به دعوای پیش اومده و یا بحث پیش اومده نگاه کن و نحوه برخورد خودت رو هم بررسی کن اون موقع می تونی رفتارهای خودت رو اصلاح کنی و روی شوهرت به مرور و با حرف زدن و در فضایی دوستانه مشکل رو مطرح کردن و اینکه بگی من توی این مسئله پیش اومده مثلاً 50% مقصر بودم و سعی می کنم که دیگه تکرار نکنم و مثلا شما هم 50% پس شما هم سعی کن دیگه فلان کار رو نکنی و با این کار می تونی مشکل رو تا حدودی بهبود ببخشی من مشاور نیستم و فقط تحربیات خودم رو در اختیارتون گذاشتم امیدوارم که موفق باشید.:82:
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
سلام. عزيزم يه پيشنهادي بهت مي كنم، نه در مورد زندگيتون بلكه فقط در مورد كتك زدن.
يه روزي كه باهم خوبين براش يه روزنامه حوادث بخون. روزنامه تپش جام جم رو بخون.
بهش نشون بده كه تو اين زمونه حداقل 50% قتل ها از روي عصبانيت و كتك بوده.
خدايي نكرده ، ناخواسته يه اتفاقي براي هر كدومتون پيش بياد آيا عذاب وجدان ولتون خواهد كرد؟
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
ممنون از همه دوستاني كه تنهام نذاشتن و با نظراتشون راهنماييم مي كنند
من خيلي دختر ترسويي هستم به محض اينكه شوهرم عصباني مي شه و رنگ چهرش عوض مي شه من از ترس كامل قفل مي كنم مخصوصا الان كه باردارم دلدرد مي گيرم البته اولش كتك نميزنه و فقط مي گه برو خونه بابات و زماني كه من مقاومت مي كنم وبهش مي گم يكم اروم باش تو الان عصباني هستي يا چيزي نشده كه مي خواي بزرگش كني بيا با هم حرف بزنيم اون موقع بيشتر قاطي ميكنه و شروع ميكنه به كتك زدن و با توهين وتحقير موهامو مي كشه و يا زنگ به بابا مي زنه كه بياين ببرينش يا اژانس مي گيره يعني اگه بخوام كتك نخورم به محضي كه مي گه برو بايد برم البته اين سري اخري اولش يك كوچولو مقاومت كردم ولي چون دلم به شدت درد گرفته بود لباس پوشيدم كه بريم اژانس هم دم در بود (چون 2 ماه پيش بهش گفته بودم مي خوام ازت جدا شم اونم هزار تا قسم و خواهش كرد و گفت ديگه تكرار نمي شه بهم فرصت بده) واسه هم دم دماي رفتن كه مي خواستيم بريم سوار اژانس شيم گفتم ازم خواسته بودي بهت فرصت بدم اينم فرصت ... همون لحظه يهو پشيمون شد خودش از خونه زد بيرون و در رو پشت سرش بست
چند ماه پيش رفتم پيش مشاور و همه مشكلاتم رو بهش گفتم كه الان فقط يه مقداريش رو كه به نظرم بدتريناش بوده رو براتون گفتم مشاور گفت هر وقت گفت از خونه من برو بيرون يه ساك يا چمدون بردار و بگو باشه ولي خونه پدرم نمي رم مي رم هتل يا مسافرخونه و تا زماني كه شما نخواي خودت و تغيير بدي و اين عيب هات رو برطرف كني بهتره پيش هم نباشيم .خيلي به پيشنهادش فكر كردم ولي ديدم شوهرم سريع به خونوادم زنگ مي زنه اونا هم بدو پا ميشن ميان يا خودش كت بسته منو مي برا اونجا اصلا مجال اينكه بخوام برم هتل يا . . . رو ندارم
اي خدا كاش خونوادم يك كلام به شوهرم مي گفتن به ما ربطي نداره هر كار مي خواين بكنيد زندگي خودتونه
اونوقت خيليل چيزا عوض مي شد
شوهرم خيلي روم حساسه كه خونه دوستام نرم يا وقتي هوا تاريكه بيرون از خونه نباشم دوست داره حتما با خودش برم خريد . دكتر. تفريح و... مي دونم اگه بگم ميرم هتل خيلي جديتر به حرفاش و كاراش فكر ميكنه اون الان خونه بابام براش شده خونه دوممونچون مي بينه اونا هيچي نميگن هيچ ترس و حيايي نداره از طرفي هم چند روز منو نبينه (ولي بدونه جام امنه) برا خودش خوشه بدون هيچ مسئوليتي
خواهشا دوستان كارشناس كمكم كنند
ايا حرف مشاور رو عملي كنم يا نه؟؟؟؟:323:
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
خواهر گلم خیلی مواظب خودت و اون هدیه الهی که توی شکمت هست باش الهی که سالم به دنیا بیاد اینقدر فشار به خودت نیار که باعث دل درد بشه تا جایی که امکان داره سعی کن شوهرتون عصبانی نشه و بر وفق مرادش عمل کنی فقط و فقط به خاطر خودت و نی نی گلی .
بعد هم موقعی که در آرامش هستید و دیگه خیلی محیط آرامی دارید البته باهاش خیلی زیرکانه و مودب و با سیاست یعنی با لحن یه مادری که با بچه 3 ساله حرف می زنه (به قول معروف با بفرمائید نه با بتمرگ) بهش بگو ببین موقعی که ما دعوا می کنیم شما ناراحت هستی و من اجبارا باید بروم خونه پدرم و بعد از چند روزی می آئی دنبالم و معذرت خواهی کرده و من می یام سرخونه زندگی ام من که از خدامه که برم خونه بابام اونجا هم خیلی خوبه ازم مراقبت می کنند و احترام میکنند ولی حالا بیا این دفعه به جای این رفت و آمد شما کمی حوصله داشته باش و به اعصابت مسلط بشو تامن بروم توی اتاق یا مثلا توی حیاط و بعد که آروم شدیم دوتایی من بیام خونه و احترامت هم پیش پدر و مادرم حفظ می شه بالاخره هر کسی حوصله ای داره اونا هم دارند حوصله می کنند یه کاری نکن که رفتن خونه پدرم دیگه برگشتی نداشته باشه خودت داری دختر پیدا می کنی و هر دستی دادی خدای نکرده به دخترت پی می دی. خلاصه اینکه طوری با شوهرت صحبت کن که اشتباهاتش رو به مرور متوجه بشه و اصلاح کنه .
مشاور با توجه به حرفهای شما و صحبت هاتون این رو گفتند که البته خودتون گفتید که همه را برای ما نگفتید و بدتریناش رو گفتید . با توجه به این تعاریفی که برای ما کردید به نظر من این کار رو نکنید سعی کنید نقطه مقابل شوهرتون قرار نگیرید با توجه به اینکه بازدار هستید بلکه همراهیش کنید. شاد باشید:72::72:
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
ماموش جون ممنون از اينكه وقت مي زاري و راهنماييم مي كني قبل از هر چيز بگم تو اين سه سال هيچ وقت اون نيومده دنبالم و يا خودم برگشتم يا با وساطت ديگران اجازه داده برگردم و حداكثر تا 2 روز بعد از برگشتنم با هم قهريم ولي بعدش اشتي ميكنيم انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده فقط 2 ماه پيش كه از همه سريها بي ادبانه تر رفتار كرد و اقامتم تو خونه بابام بيشتر از يك هفته شد وقتي برگشتم خونه و پيشنهاد جدايي دادم و گفتم ديگه پيش هيچ كدوم از جاريها و خواهر شوهر و مادر شوهر و ....ابرويي برا زندگيمون نمونده تصميم قطعي برا عوض كردن خودش گرفت و حتي گفت تو روزنامه مي زنم كه اشتباه كردم و همه خبردار شن كه پشيمونم اين سري اخري هم يعني هفته پيش لحظه اخراز فرستادن من خونه پدر پشيمون شد ولي فرداش خودش رفته بود اونجا و پيش بابام گلگي كرده بود كه با دخترتون صحبت كنيد از دستش خسته شدم
اگر حوصلش رو داريد از بقيه مشكلاتي كه دارم هم براتون مي نويسم
يه ايراد بد شوهرم بدقولي زيادش هست بي مسئوليتيش نسبت به زندگي و آينده و كارول ازدواج قول داده بود درسش رو بخونه و بره دانشگاه اصلا با پذيرفتن اين شرط من راضي به ازدواج با هاشون شدم وگرنه سري اول خواستگاري جوابم نه بود
ايشون هم پذيرفتند همون سال كنكور دادن قبول شدن ولي اينقدر شل كن سفت كن در اورد كه بعد يك ترم ولش كرد
البته ايشون قبلا دانشگاه مهندسي عمران مي خوندن و حتي 100 واحد هم گذروندن ولي به خاطر خوشي و گشت و تفريح دو ترم پشت سر هم تمامه واحداش رو هي كنسل مي كرده تا اينكه وقتي مي ره ديگه دانشگاه نمي پذيرتش البته اگه مي رفته دنبال كاراش و يككم خواهش مي كرده مي زاشتن دوباره ادامه بده ولي انگار از خداش بوده كه نره
اينو هم بگم كه فوقالعاده باهوش و با استعداده تمام انتگرال ها و نسبت هاي مثلثاتي و قوانين فيزيك تو ذهنشه و همين الان بدون اينكه مطالعه قبلي داشته باشه به بچه هاي فاميل در صورت نياز اموزش مي ده
امسال باز سراين موضوع كلي با هم بحث داشتيم تا بالا خره راضي شد دوباره كنكور داد و پيام نور قبول شد ولي موقع ثبت نامش كه شد هي امروز فردا كرد هي بهونه اورد هر وقت هم كه دعوامون مي شد مي گفت اصلا دلم نمي خواد بخونم برو هر كاري مي خواي بكن
عيب دومش ولخرجي بيش اندازه زيادش هست اوايل ازدواجمون خودش دفتر مهندسي داشت پروژه مي گرفت اكيژ و تجهيزات هم داشت تقريبا ماهي 1.5 براش داشت اما كمكم اوضاع افتضاح شد وري كه واسه پروژه ها كلي هم از جيب هزينه مي كرد اخر سر هيچي دستش و نمي گرفت شكر خدا از خودش خونه داره ولي رو خونه وام هست كه حتي به 1 سال هم مي كشي كه نداشتيم قسطش رو بده
هر وقت ازش ميخواستم خرجي دست من باشه مي گفت تو خسيسي از گشنگي مي كشيمونهر وقت تنهايي مي ره سفر حداقل 3 دست مانتو كيف لباس مجلسي و .... برام مي خره
برادرش ميلياردر هست تو كار ساختمون سازي اوايل ازدواجمون از شوهرم خواست كه بره پيشش كار ولي شوهرم نمي رفت پدر مادر و خواهر شوهرام هي بهم زنگ مي زدن كه شوهرت رو راضي كن بره ولي شوهرم نمي رفت ميگفت بايد بشم بردش منت زيادي مي زاره و نمي رفت اما بعد از دو سال كه اوضامون خيلي خراب شده بود و برادرش دوباره پيشنهاد داد قبول كرد فقط برا 2-3 ماه بره تو همين فرصت دنبال كار باشه اون 2-3 ماه الان تبديل به 10 ماه شده و مثل اينكه طلسمش كرده باشن تحت هيچ شرايطي دلش نمي خواد بياد بيرون البته وقتي باهاش حرف مي زنم مي گه كوكار تو پيدا كن تا من برم ولي وقتي پيدا ميكنم واسه فرستادن يه رزومه هكش اين دست اون دست ميكنه اخرش هم نمي فرسته
من اصلا نمي تونم تحمل كنم اونجا باشه برادر شوهرم ادم خيلي خودخواه و واقعا منت گذاري هست تو يه جمع خانوادگي كه هستيم يا بهش ميگه برو ماشينم و پارك كن يا بچم رو ببر كلاس گيتار يا ... خيلي كوچيكش مي كنه تازه همون سر كار هم كه هست يا بهش مي گه زنم رو ببر دكتر يا مثلا گوسفند قربوني كرده مي گه بيا ببر پخش كن ... خلاصه شده نوكر تمام عيار كل خونواده برادرش(پسر نداره)تو نظرم خيلي كوچيك و بي عرضه مياد اصلا اون ابهت قبل رو نداره
خدا نكنه زنش يا بچه هاش مريض باشن و ما نريم عيادت هر چي دلش بخواد به من و شوهرم مي گه اونم لبش رو رو هم بر نمي داره تازه به من كه خودم شاغلم مي گه تو وظيفته هفته اي 2 روز بري خونه مادر شوهرت رو تميز كني اين در حاليه كه خانم خودش كلفت داره دست به سياه سفيد هم نمي زنه يه ديپلمه هم هست
هفته پيش اومده بودخونمون مي گفت تو چرا از اينكه من شوهرت رو بردم سر كار زنگ نزدي ازم تشكر كني/؟؟؟؟
از طرفي هم از وقتي شوهرم كارمندش شده بايد از تمام اتفاقات زندگي ما باخبر شه اينكه مثلا الان كجا هستيم من مريضم يا سالمم؟كي خونمون هست ؟ 24 ساعته هم شوهرم با يد در خدمتش باشه تا ساعت 8 كه سر كار وقتي هم مي اد خونه حتي ساعت1 شب هم كه زنگ مي زنه شوهرم بايد جواب بده حقوق درستي هم بهش نميده:302:
و اما عيب اخر: از اول عروسي مي خواسته ماشين بخره هر كاري كردم كه ماهي 200 تومان پس انداز كن نكرد كه نكرد خودم و به هر دري زدم ولي هي قول مي داد 3 ماه ديگه ماشين دم خونت پاركه ....هيچ وقت هم عملي نشد اين درحاليه كه همه برادراش و خواهراش هم خودشون ماشين دارن هم همسرشون از لكسوز و مزدا تري گرفته تا پرشيا كمترينش دو تا برادر شوهراي مجردم هستن كه باباشون برا هر كدومشون يه پرايد خريده بالاخره مجبورش كردم با 5 تومان پول نقد و 6 تومان وامي كه بابام براش جور كرد يه پرشيا بخره كه فقط 20 روز زير پاش بود رفت فروختش و وام بابام رو هم كه 4 درصدي بود مفت از دست داد هر چي علت رو پرسيدم گفت نمي خوام پدر زنم كمك كنه ولي ميدونستم داره دروغ مي گه تا اينكه كمكم متوجه شدم اينقدر پدر شوهرم وهمون برادر شوهرم تو گوشش خوندن كه تو نمي توني قسط بدي برو ماشين رو پسئ بده كه اونم رفته فروخته برادر شوهرم همي هفته پيش مي گفت ماشينتون كو گفتم داداشتون فروختنش يه پوزخندي زد گفت خيلي خوب كاري كرد چون اولش اومده بود از من وام بگيره ولي من ندادم و پدر شما اشتباه كردن دادن الان خوشحالم كه تصميم درست رو گرفت در حالي كه شوهر من كه پس انداز بلد نيست فقط با وام مي تونه صاحب چيزي بشه:302:
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
عزیزم نگران نباش زندگی پستی و بلندی های زیادی داره .همیشه اینطور نمی مونه .بالاخره همسرت هم یک کار پیدا میکنه .
باید منطقی تر باشی و بپذیری که واقعا کار پیدا کردن سخت هست .شما که الان میبینی همسرت کار زیاد مشخصی نداره چطور توقع داشتی ماشین بخره با اینکه از شرایطش باخبر هستی انقدر بهش فشار آوردی که بهت وعده میداده که 3 ماه دیگه ماشین دم در هست .ولی نشده چون نتونسته .
تازه اگر هم با وام و ...ماشین خریدین چرا یک ماشین ارزونتر نخریدین تا از عهده دادن قسط هاش بر بیاد .
عزیزم زندگی خودت رو با دیگران مقایسه نکن .هی نگو برادرش این طوره ،زن برادرش اون طوره .شما که از زندگیشون خبر نداری حتما اونا هم مشکلات خاص خودشون رو دارن که شما بی خبری . این طور مقایسه ها زندگیتون رو داغون میکنه .
بپذیر که فعلا شرایط کاری همسرت اینه و باید صبر کنی تا کار دیگه پیدا کنه .خدا رو شکر که حالا برادرش هست که پیش برادرش کار کنه برادرش که غریبه نیست . وگرنه کلا بیکار بود . خیلی بده که مرد بیکار باشه .شاید ندونی ولی من اطرافم زیاد دیدم .مرد بیکار بد اخلاق تره بی حوصله تره ، به زن و بچش گیر میده ،دست خودش نیست شرایط آدم رو این شکلی میکنه . خدا رو شاکر باش .یک مدت صبر کن .
این طور موقعیت ها باید خودت رو به همسرت نشون بدی . اگر الان درکش کنی و از خود گذشتگی و صبر نشون بدی در آینده بدش رو نمیبینی .مطمئن باش نتیجش رو میبینی . ولی اگر الان بهش فشار بیاری و ماشین بخوای و ..این و اون ، 2 روز دیگه که کار پیدا کرد و برای خودش کسی شد دیگه نمیبینتت و دنبال روزهای خوشش میره اما بدون تو .چون تو الان همدم و همیارش نیستی .
سر چه موضوعاتی بیشتر دعواتون میشه که مامانت هم بهت میگه شما مقصری؟
شاید شما خودت هم زیاد تقصیر داری که تو دعواها متهم میشی و همسرت اصرار داره پیش همه گلکی شما رو کنه !