طلاق عاطفي

به نظرم شما اعتمادتو به همسرت از دست دادی و احساس می کنی پشتت خالیه عزیزم این مشکل خیلیا هست اول از همه سعی کن این رنج زیادی که تو خودت داری مدیریت کنی همه دنیای تو شوهرت نیست ولی بخش مهمی هست شما تمام تلاشتو می کنی که اوضاع خوب بشه حالا چیکار میکنی به روزهای اول ازدواجتون برگرد به اینکه با چه دلایلی همو انتخاب کردید همونا رو پررنگ تر کن یادآوری کن و نسبت به رفت وآمداش و طرز برخورداش با دیگران (با مهربونی) واکنش نشون بده دوباره حریمهاتو یادآوری کن دوباره بگو چی میخوای و اگه حداقلها برآورده نشه چی میشه تو شغل همسرت آدمای موفق وبا رابطه های درست هم هستند اونارو پررنگ کن الگو کن و نزدیکشون بشید و راجع به آدمهای باری به هر جهت اطرافتون تجزیه تحلیل کن وحرف بزن این مساله بین بعضی آقایون خیلی شایعه و اگه کسی آدم درستی باشه شاید مسخرش هم بکنن اینجا همون جایی که فرد باید به این روابط یه نه بزرگ بگه و بتونه مقاومت کنه شاید همسرت تو نهادش آدم خوبیه و لی تحت جو ببخشین جوگیر میشه و بدش نمیاد شما باید با قدرت عشقتون جلوی این مساله بایستین :323: موفق میشین
عزیزم اول عاشق خودت باش بعد عاشق دختر ماهت باش عاشق همسرت باش ان شااله که منطق درونش بیدار میشه و برای حفظ زندگیش تلاش میکنه اون داره اشتباه میکنه مواظب باش شما اشتباه نکنی

همه منو به فراموش كردن و باز گشت به روزهاي شاد گذشته و مهرو محبت دوباره توصيه مي كنند ولي من اين راه رو تو اين چند ساله بارها رفتم و نتيجه ش در بهترين حالت صميميت تو همون روز و س.ك.س تو همون شب و ادامه ي سردي و رفتن تو خودش وايرادگيري و چسبيدن چهارچنگولي به كار ... تا ماه بعده!!

بهار جان شما نیمی از این ماجرا هستی میخوام بهت بگم باید به سهم خودت تلاش کنی و به سهم خودت زندگی کنی و شاد باشی به همراه دخترگلت سعی کن کشف کنی چرا بعد از یه روز ازهم سرد میشین برای فهمیدنش از خودش یا مشاور کمک بگیر نمی دونم با چه راه حل فوری این قضیه درست میشه ولی مطمئن باش راه شما هم اشتباه هست چرا لجبازی میکنی؟ عزیزم شما حتما روز اول حریماتو مشخص کردی باید نبایداتو گفتی بهش یادآوری کن من فکر می کنم باید بهش نشون بدی که بدون اون آدم مستقلی هستی ازپس کارات برمیای شادی و برنامه های خودتو تو زندگی داری و بدون اون هم نمی میری شاید زیادی همه چیزو راجع بهت می دونه و خیلی راحت می تونه حدست بزنه ببخشین برای همین جذابیت قبلو براش نداری با بچه می دونم خیلی سخته ولی سعی کن از مهد استفاده کنی و یه کم به علایقت برسی اگه به فکرش بندازی که کار دومی را هم شروع کنه خیلی بهتره هم سرش شلوغ میشه هم مالی به نفعتونه شما هم با حساب و کتاب همه را هزینه میکنی اینا چیزایی بود که به ذهنم رسید

سلام خانومی

قبل از هرچیزی بیا کمی دیدت رو به زندگی تغییر بده.شما همه چیز رو داری از چشم همسرت میبینی..حتی باردار شدنت رو !

دیگه ما زنا میدونیم اگر اتفاقی بیفته چطور با 8 تا قرص جلوشو بگیریم...

بزرگترین اشتباهت اینه که نمیذاری همسرت بهت نزدیک بشه و مطمئن باش آخر این راهی که داری میری طلاقه.

یه نکته ای رو بهت بگم:

هر مشکلی که در زندگی پیش میاد مطمئن باش زن و شوهر هر دو مقصرن.محال ممکنه 0/100 باشه

حتی خیلیا میگن ما کاری نکردیم..فقط به همسرمون محبت کردیم.آره..راست میگن اما اشکال کارشون همون محبت زیادی بوده.

تا یادم نرفته اینم بگم با شماره 148 تماس بگیر هم رایگانه و هم نیازی نیست از خونه خارج بشی

دوست خوبم:

ببین از همسرت چی میخوای؟

از زندگیتون چی میخوای؟

برای خوب شدن زندگیت چه کارایی میخوای و میتونی انجام بدی؟

همسرتو دوست داری؟

چقدر نگران آینده دخترت هستی؟

چه کارهایی برای خوب شدن زندگیت کردی؟

سهم شما از ایجاد این مشکلات چی بوده/؟

شما فقط از بدیهاش گفتی...چه خوبی هایی داره؟اصلا خوبی داره؟

لطفا به این سوالا خوب فکر کن و بعد جواب بده
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ضمنا دوستان عزیز توجه کنن اگر نظر سازنده ای ندارن بدن بهتره فقط نظاره گر باشن.
اینجا قصد ما تحریک مراجع و سوق دادنش به سمت طلاق نیست.

وقتی کسی اینجا تاپیک باز میکنه یعنی هنوز ذره ای امید در وجودشه..توجه کنید و مراقب باشید که این امید رو در طرف خاموش نکنید.

همه برای بهبود شرایط مراجع و ایجاد ارامش و انتخاب بهترین راه باید بهش کمک کنیم..نه اینکه کاسه داغ تر از آش بشیم...

زندگی من و شوهرم هم به همین طرف داره کشیده میشه و من الان کاملا احساس بهار جان را درک میکنم
زندگی به جایی میرسه که دیگه حاظر نیستی ذره ای غرورت را زیر پا بزاری چون دیگه احساسی به طرف مقابلت نداری
نیاز به یه حامی داری که پشت سرت و باشه و کاملا تو را ساپورت کنه
این یعنی شکستن
حالا نباید توقع داشت که بایسته و یکی دیگه را بیاره سمت خودش

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط bahar89

همه منو به فراموش كردن و باز گشت به روزهاي شاد گذشته و مهرو محبت دوباره توصيه مي كنند ولي من اين راه رو تو اين چند ساله بارها رفتم و نتيجه ش در بهترين حالت صميميت تو همون روز و س.ك.س تو همون شب و ادامه ي سردي و رفتن تو خودش وايرادگيري و چسبيدن چهارچنگولي به كار ... تا ماه بعده!!

---

سلام بهار جان شما فراموش نکردی هیچ وقت نکردی اگر فراموش کرده بودی الان ..........

عزیزم من کاملا درکت میکنم چون الان شرایطم درست مثل توئه من دوماهه زایمان کردم و همین بلا به استثناء خیانت سرم اومده امروز رفته بودم مشاوره بهم گفت یه مدت بدون تائید کلامی هرکار خواست بکنم رابطه خواست بدون حرف آماده بشم به بچه خیلی خیلی زیاد برسم توقع کادو نداشته باشم تا اون نگفته از خونه خارج نشم گفت بذار خودش تصمیم بگیره قدم بعدیم چی باشه
من قبلا با 148 صحبت کردم بعد کلی حرف بهم گفت خوب حالا من چی کار باید بکنم؟؟؟؟؟؟؟بیشتر سعی میکنن از سر باز کنن
میدونم چی میکشی خیلی سخته برای منم سخته که شوهر مجنونم الان محل بهم نمیذاره و وقتی دور و برش میگردم میگه حوصله تو ندارم و من هم علاقه مو بهش از دست دادم
و یه چیز دیگه این که شوهرت برای روابط پیش قدم نشه خیلی بهتر از شوهر منه که کاملا یکطرفه وارد این رابطه میشه و با من مثل یه هرجایی برخورد میکنه

يه مدت چيز جديدي ننوشتم چون خواستم يه كم به حرفهاتون فكر كنم و روي تفكر و رفتارم كار كنم سعي كردم ايرادات خودم رو بپذيرم و به قولي سردوربينو بچرخونم سمت خودم
تو اين مدت اين كارا رو كردم
1- محكم و جدي و بدون گريه و زاري همه ي حرفامو بهش گفتم حتي چيزهايي كه چند سال بود تو دلم ريخته بودم .اولش مقاومت كرد ،دفاع كرد، توجيه كرد ،حتي گفت حتما تو باز نزديك پريودت شده كنترل احساساتت رو از دست دادي :311:و ...اما نهايتا مثه يه بچه ي خوب پذيرفت كه اشتباه كرده و بغلم كرد و گفت بي نهايت دوستم داره و بهم قول داد جبران كنه و حقا تو اين مدت خيلي بهتر شده ديگه غر نميزنه ايراد نمي گيره و تعداد تحقيرهاي لفظيش به يه مورد در سه هفته اخيركاهش يافته:104: و سعي ميكنه با منو بچه وقت بيشتري بگذرونه
2 - بيشتر به خونه و بچه رسيدم تا راه ايرادگيري هاي احتمالي رو ببندم
3 - بخشيدمش .ايندفعه واقعا و از ته دل البته با يه (اما )كه خواهم گفت
4 - سعي كردم نرمش بيشتري به كلامم بدم و حرفامو از حالت امري و گلايه آميز خارج كنم
5 - پرونده ي اون خيانت و موارد نصفه نيمه ي بعد رو بستم و بهش گفتم من ابدا تو رو كنترل نمي كنم چون كسي كه بايد تو رو زير نظر بگيره و مراقبت باشه خودتي چون اگه زندگيمونو دوست داري ديگه سرش ريسك نخواهي كرد اما
ميرسيم به همون اما
من مثل روز برام روشنه كه اين هفته نه يه هفته يا يه ماه بعد به اولين دختري كه به هواي شغلش(اين شغلش منو دق ميده آخر) دنبالش ميوفتهokميده و روز از نو:302:
بد بختي من اينه كه اون دنبال اين روابط نميره ولي بعضي از خانوما تا شغلشو ميفهمن شاخكاشون ميجنبه و تور رو پهن مي كنن و از اون بدتر كه همسر عزيز من هم دست رد به سينه شون نميزنه!
ميدونم كه نه ميتونم جو كارشو عوض كنم و نه ديدش رو تغيير بدم فقط ميخوام يه جوري با اين مسئله كنار بيام
يه جوري كنترل كنم موضوع رو كه لا اقل از اس ام اس و ارتباط تلفني فراتر نره (كه هنوز نرفته)به اين اميد كه بالاخره خودش كم كم مضراتشو بفهمه و دست برداره
نگيد آرايشو لباسو فلان كه من كم نميزارم در حد توانم
رو روابط عاطفيمونو هم دارم باز كار ميكنم تا ترميم بشه
رابطه ي جنسي هم مديريتش از توان من خارجه گاهي3 مرتبه در يه روز و گاهي 2 ماه و3 ماهي يه مرتبه؟!
وچيزيكه آزار دهنده تره تو اين مورد اين كه هميشه بعد از رابطه يه جورايي از من طلبكاره ته دلش!!انگاري بهم لطف كرده:311:
حالا من ميخوام اگه ممكنه بگيد چه طوري شرايط فعلي رو حفظ كنم كه دوباره برنگرديم به اون زندگيه بي روح و سرد و اين كه با اون اما چي كار كنم؟
بازم از همه كه تو اون شرايط افتضاح روحي راهنماييم كردن ممنونم:72::72::72:

خدارو صدهزار مرتبه شکر که بهتر شدی ایشالله همینجوری پیش بره تا تهش خداوکیلی خیلی خوشحالم کردی :72: برو خدارو شکر کن نوکرتم آبجی شووهرت یه شغل خوب داره درآمدش خوبه هرشغلی دردسر داره و اینم مدنظر قرار بده شوهرت هرچقدر هم خوب باشه بازم هستن خانومایی که زیر پای نه تنها شوهر شا بلکه بقیه مردها هم میشینن چه مجرد چه متاهل که خدا لعنتشون کنه و نسلشون رو از روی زمین ورداره :323:

شوهرت آدم خوبیه و دوست داره که حرفات رو قبول کرده و داره تلاشش رو میکنه تو هم بجای اینکه دودل باشی تشویقش کن تا میتونی مردا عاشق اینن تشویقشون کنی بهشون توجه کنی تعریف کنی(یکمم خالی بندی چاشنیش کن):311: نوازششون کنی اینم یه جمله از خودم.فکر کن پشت فرمون ماشینی الان داری جلوتو نیگا میکنی وقتی به گذشته نگاه کنی مثل آدمی هستی که با اینکه داری رانندگی میکنی ولی داری برمیگردی پشتت رو نیگا میکنی نتیجش چی میشه؟ جز اینکه احتمالا تصادف میکنی و روز از نو و روزی از نوع پس پشت سرت هرچی بودش رو بزار کنار :160: فقط جلوتو ببین:104: منم واست دعا میکنم ایشالله هرروز رابطتون بهتر از دیروز بشه:72:

در مورد رابطه جنسی همینم بنظرم خوبه ولی باید باید باید روش کار کنین بیشتر بشه من رفیقایی دارم که جونن شاید باورتون نشه ولی دو یا سه ما از رابطه جنسی قبلیشون میگذره!!!! متاسفانه اکثرا این رابطه رو فیزیکی میبینن ولی بنظر شخصی من اگه این رابطه درست برقرار بشه و کامل خیلی از مشکلات روحی و جسمی دوطرف رو میتونه برطرف کنه چون سراسر این رابطه از عشق و محبت و از خودگذشتگیه :72:

شاد و پیروز و سربلند باشی در پناه ایزد منان بدرود

ممنون خاله قزيه عزيز مثال رانندگيت واقعا مثال خوبي بود كلي منو به فكر فرو برد(چون من رانندگيمم مثه همسر داريم تعريفي نداره:311:)
حق با شماست بايد دست از سر گذشته بر دارم ولي نمي دونم چه جوري جلوي زبونمو بگيرم؟!
تا يه حركت مشكوكي ازش ميبينم(هميشه اس ام اس گوشيش رو سايلنته با اين كه حساسيت منو مي دونه) زبونم قبل از مغزم به كار ميوفته و باز اون ماجراي چند سال پيشو مي كشم وسط و پا مي زنم تو هر چي تريپ اعتماد و همدليه!!!