RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گندمزار
نقل قول:
منم خیلی خودمو کنترل میکنم ..
ميشه لطفاً يكم توضيح بدي يعني چيكار ميكني؟
مثلا وقتی چیزی میخوام یا میخوام کاری کنم با لحنی که بدش میاد و فک میکنه دارم دستور میدم حرف نمیزنم .. هروقت بحث پیش میاد میگم بعدا صحبت میکنیم یا اصلا درموردش حرف نزنیم که روزمون خراب نشه .. وقتی عصبانی میشم خیلی جلوی خودمو میگیرم که حرفی نزنم که دعوا پیش بیاد .. کارایی که دوس داره انجام بده یا جاهایی که دوست داره بره دیگه مانعش نمیشم و دائم بهش روحیه میدم .. اگر چیزی ازش بخوام و قبول نکنه یا انجام نده قهر نمیکنم و سرمو به چیزای دیگه گرم میکنم ..
اونم دیگه بهم گیر نمیده .. نمیدونم از روی بیتفاوتیه یا تغییر کردن ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گندمزار
الف نازنين سلام
خط به خط جملاتت رو با هم بررسي ميكنيم:
نقل قول:
میدونی چند روزه خیلی اروم تر شده و زیاد سر به سرم نمیذاره ..
علت آرامشش رو پيدا كن. دقت كن تا يه قسمتش رو خودت متوجه بشي بعد خلال حرفات به شكلي از خودش بشنو كه دليل آرامشش چيه؟ به هيچ عنوان بروز ندي كه داري سوال ِاز قبل طراحي شده اي رو ميپرسي انگار كه تو حرفاتون خيلي عادي پيش اومده!! (نيازمند تمرين و كسب مهارت)
اگر علتش رو پيدا كني دفعات بعد كار تو براي آروم كردن همسرت راحتتره. ببين آيا به خاطر خلوت بودن سرشه؟ -به خاطر شلوغ بودن سرشه؟ مسافرت رفتنشه؟- دور بودن از توئه؟- بحث نكردن با همديگس؟- از نظر مالي درآمد بيشتري داشته؟ نوع حرف زدن تو بوده؟ يا هر چيز ديگه؟
پس يكي از كارهاي الف جان از اين به بعد اينه كه مثل يه محقق:18: كه اونقدر آزمايش ميكنه تا به نتيجه برسه همونقدر با حوصله وقت بذاره و نتيجه نوع حرف زدن -نوع دفاع كردن -نوع محبت كردن -نوع قهر كردن- نوع و ميزان با هم بودنتون رو روي همسرش ببينه.
ببينه وقتي فلان حرف رو ميزنه ح حالش چطور ميشه؟ آيا بهتر بود حرف ميزد يا سكوت ميكرد؟ آيا بهتر بود قهر ميكرد يا ميخنديد و به شوخي ميگذروند ؟ آيا بهتر بود گريه ميكرد يا روش رو برميگردوند؟ آيا بهتر بود قربون صدقه ميرفت يا يكم جدي بود؟ اينها رو يادداشت كن. مثلاً ح ميگه پدرت فلانه يا تربيت تو فلانه.. قشنگ فكر كن چه جوابي مناسبه بعد كه پاسخ دادي عكس العمل ح رو ببين اگه عصباني شد معلومه كه در حال حاضر اون پاسخ هرقدر هم كه به نظر تو و من و مشاوره منطقي باشه براي ح منطقي نيست.
تو دفتر جمله ح رو بنويس و پاسخ خودت رو هم . بعد پاسخهاي جايگزين رو يادداشت كن. به نظرت اگه چي ميگفتي بهتر بود. شايدم اصلاً نبايد جواب ميدادي. همه اينها رو يادداشت كن و به نتيجه برس. كه مثلاً اگه ح در مورد بابا اين چيز رو گفت پاسخي كه منجر به دعوا نميشه اينه.
شروع كن عزيزم به ميزان داناييمون كنارت هستيم.:72:
[/quote]
گندم عزیزم بازم ازت ممنونم که کنارمی :72:
یعنی دقیقا ازمون و خطا .. تا حالا این راهو امتحان نکرده بودم .. میدونی خیلی سخته که تو عصبانیت ادم خودشو کنترل کنه یا از چیزایی که دلم میخواد بگذرم ( بیشتر مواقع از اکثرشون ! ) .. و رفتارها و حرفهای اطرافیانم این مسئله رو تشدید میکنه ..
چشم امتحان میکنم .. مرسی عزیز دلم :46:
RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
الف جان سلام
كاملاً درست ميگي سخته كه آدم تو عصبانيت بتونه خودش رو كنترل كنه. واقعاً هنر بزرگيه. اما اگه بتوني اين صفت رو تو خودت ايجاد كني يه گام بزرگ به سمت موفقيت ارتباط كلامي برداشتي.
فكر نكن فقط بايد در مقابل همسرت عصبانيتت رو بروز ندي چون اون عصباني تر ميشه. در مقابل همه اين شيوه كاربرد داره.
از خانواده شروع كن. اگه از اعضاي خانوادت چيزي گفتند كه عصبانيت كرد بدون بهترين عرصه براي كسب مهارت "فروخوردن خشمه".
سعي كن به حرفهايي كه خانواده ميزنن كاملاً فكر كني و سريع از حرفشون ناراحت نشي و واكنش نشون ندي. پس سكوت بعد از شنيدن حرفهاي غيردلخواه ديگران اين فرصت رو ايجاد ميكنه كه ما وقتي به آرامش رسيديم بتونيم در مورد اون قضيه واقعيتر فكر كنيم و دوم اينكه با آرامشمون احتراممون رو بيشتر كرديم.
شما هم همينطور. واكنش نشون ندادن به حرفهاي آزاردهنده ديگران را شروع كن به تمرين كردن.
الف عزيز يكي از آسيبهاي اصلي هر زندگي اينه كه يكي از زوجين يا هردونفرشون تو عصبانيت حرفهايي ميزنن كه بعداً بابتش شرمنده ميشن و تكرار اين واكنش هيجاني تو بقيه دعواهاي زندگيشون ، فضاي خونه رو سرد و بي روح ميكنه.
و شما با اين تمرين داري از ابتدا زندگيتون رو از اين آفت محافظت ميكني.
از سن خوبي شروع كردي براي يادگيري مهارتهاي زندگي آفرين عزيزم:72:
RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
الف نازنين دوباره سلام
راستش چند وقتيه كه از ايني كه هستم خسته شدم و دلم ميخواد تغيير كنم . دلم ميخواد همه چيزمو تغيير بدم. از نوع پوشيدن تا طرز فكر كردن و حرف زدن و عمل كردن . دلم ميخواد عاداتم كلاً تغيير كنه . و به طور كلي شخصيتم به خاطر همين شروع كردم به فكر كردن درباره شخصيت فعلي و شخصيت مطلوبم . فكرامو روي كاغذ اوردم تا بتونم اونها رو دسته بندي كنم و همينطور شروع كردم به خوندن مقاله يا مطالبي كه بتونه به من در آفرينش شخصيت جديدم كمك كنه.
يكي از مطالبي كه ميخوندم راجع به لزوم تغيير پاره اي عادات بود. لينكش رو ميذارم دلت خواست بخوني. اما يه نكته جالبي گفته بود :
نقل قول:
نکته قابل توجه که میتوان در اینجا بدان اشاره کرد این است که اساس درمان بسیاری از رواندرمانگران و روانپزشکان معروف دنیا براساس همین تغییر است دکتر گلاسر>> درمان را تغییر در رفتار میداند؛
http://www.hamdardi.net/thread-20593.html
خواستم بگم الف عزيزم اينكه شما شروع كردي به فروخوردن خشم و كنترل خود ، دقيقاً وارد مقوله تغيير شدي. و به نوعي داري مثل يه روانپزشك مشكلات احتمالي زندگي آيندت رو با تغيير درمان ميكني. و اين يعني پيشگيري قبل از درمان:228:
RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
گندم عزیزم سلام ..
واقعا ازت ممنونم . فکر این که یه نفر هست که کمکم میکنه خیلی بهم روحیه میده ..
میدونی دارم نا امید میشم .. وقتی میبینم این شخصی که من میبینم با اون کسی که فکرشو میکردم زمین تا اسمون فرق داره دیوونه میشم ..
هرچقدر که من سعی میکنم بهم نزدیک بشیم اون دورتر میشه .. مثلا امروز دوباره راجع به خانواده م اظهار نظر کرد و میگفت من پدرتو ادم حساب نمیکنم و اون عروسی مارو بهم زد .. من خیلی اروم و منطقی باهاش حرف زدم و گفتم رفتارای تو باعث شد که ازدواج ما بهم بخوره و پدرم سر لج بیفته .. اما باز گفت بابات پول نداشت بهت جهاز بده و عقده ایه که این کارو کرد .. من میخوام بهش بفهمونم که خیلی یه طرفه داره فکر میکنه نه فقط راجع به خانواده ی من درباره ی همه چیز ..
قبلا درباره ی خانواده ی خودشم همین طور بود و مدام گله میکرد و فحش میداد که اینا هیچ کاری واسه من نکردن و به این سن رسیدم هیچی ندارم . اما انقدر خانواده ش از خانواده ی من بد گفتن دائم میگه خانواده ی تو بدن و بهت اهمیت نمیدن و باعث تمام مشکلات ما اونان . و اینا رو با یه خونسردی خاصی میگه که من واقعا میترسم ! میترسم که انقدر همه چی واسه ش بی اهمیته ..
یه وقتایی با تمام وجود دلم میخواد ازش جدا شم و یه زندگی جدیدو بسازم ولی همون یه درصد امیده نمیذاره ! میخوام درست شه میخوام بشه مثل همه ی ادمای دنیا که به همدیگه احترام میذارن ..
گندم جان من ارامم .. اگه الف سخته منو همون ارام صدا کن ..
:46::72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گندمزار
الف جان سلام
كاملاً درست ميگي سخته كه آدم تو عصبانيت بتونه خودش رو كنترل كنه. واقعاً هنر بزرگيه. اما اگه بتوني اين صفت رو تو خودت ايجاد كني يه گام بزرگ به سمت موفقيت ارتباط كلامي برداشتي.
فكر نكن فقط بايد در مقابل همسرت عصبانيتت رو بروز ندي چون اون عصباني تر ميشه. در مقابل همه اين شيوه كاربرد داره.
از خانواده شروع كن. اگه از اعضاي خانوادت چيزي گفتند كه عصبانيت كرد بدون بهترين عرصه براي كسب مهارت "فروخوردن خشمه".
سعي كن به حرفهايي كه خانواده ميزنن كاملاً فكر كني و سريع از حرفشون ناراحت نشي و واكنش نشون ندي. پس سكوت بعد از شنيدن حرفهاي غيردلخواه ديگران اين فرصت رو ايجاد ميكنه كه ما وقتي به آرامش رسيديم بتونيم در مورد اون قضيه واقعيتر فكر كنيم و دوم اينكه با آرامشمون احتراممون رو بيشتر كرديم.
شما هم همينطور. واكنش نشون ندادن به حرفهاي آزاردهنده ديگران را شروع كن به تمرين كردن.
الف عزيز يكي از آسيبهاي اصلي هر زندگي اينه كه يكي از زوجين يا هردونفرشون تو عصبانيت حرفهايي ميزنن كه بعداً بابتش شرمنده ميشن و تكرار اين واكنش هيجاني تو بقيه دعواهاي زندگيشون ، فضاي خونه رو سرد و بي روح ميكنه.
و شما با اين تمرين داري از ابتدا زندگيتون رو از اين آفت محافظت ميكني.
از سن خوبي شروع كردي براي يادگيري مهارتهاي زندگي آفرين عزيزم:72:
مرسی عزیز دلم ..
گندم جان من خیلی درون گرام .. زیاد عادت به داد و بیداد و دعوا کردن ندارم اما یه جاهایی که دیگه خیلی بهم زور میاد عصبانی میشم و نمیتونم خودمو کنترل کنم .. و چون همیشه همه چیزو میریزم تو خودم اون لحظه ای که عصبانیم تمام چیزایی که از قبل هم بابتشون ناراحت بودم میاد جلوی چشمم و اوضاع بهم میریزه .. اما خیلی دارم تمرین میکنم که اینجوری نباشه و تو عصبانیت هرچقدرم که حالم بد باشه ساکت میمونم .. اگه پیش هم باشیم صدای اهنگو زیاد میکنم و ۱۰ دیقه اصلا صحبت نمیکنم تا اروم شم .. اگرم تلفنی بحثمون بشه سریع یه بهونه میارم و قطع میکنم ..
امروز اون کاری که گفتی رو کردم .. از بیرون که اومدیم یه دفتر برداشتم و تمام حرفامونو توش نوشتم .. نتونستم متقاعدش کنم که داره درباره ی خانواده م اشتباه فکر میکنه اما یه تجربه شد که بدونم دفعه ی بعد نباید اینجوری حرف بزنم ..
من خیلی میترسم .. خیلی همه چی سرده .. اون رابطه ای که با یه دنیا عشق شروع شد الان جوری شده که من امروز هی میگفتم بیشتر پیش هم باشیم و اون میگفت بعدا بازم همدیگرو میبینیم .. یعنی هیچ اشتیاقی نداشت که بیاد و میخواست زودتر بره .. در صورتی که وقتی با دوستاشه اصلا این حسو نداره ..
RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
دوستای عزیزم که این تاپیکو میخونین .. چرا کسی نظر نمیده ؟!
۷۰۰ تا بازدید ولی بدون یه نظر و راهنمایی ؟!!!؟؟؟؟
RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
سلام دوست خوبم
قبل از هرچیزی دوستان عزیز که زحمت میکشن و راهنمایی میدن از ارسال پستهای چت گونه لطفا خودداری کنن..چون ظرفیت تاپیک 50 پست هستش و در صورت پر شدنش تاپیک قفل میشه
باید سعی کنیم مراجع بهترین استفاده رو از پستهاببره
شما هم مشکلت تقریبا یشبه مشکل مریم هستش که الان تاپیکش در جریانه
مثالی رو که برای مریم زدم برای شما هم میزنم
الان همسر و پدرت مثل دو تا کش میمونن و شما میخوای به زور دو تا کش رو بهم برسونی در حالیکه وای به روزی که این کش در بره..همه رو زخم و زیلی میکنه
خانومی...یه مدت بهشون زمان بده
بذار هر دو کمبود همدیگر رو حس کنن تا برای برقراری رابطه مشتاق بشن
از اون طرف شما زا خوبیهای هسمرت برای خانواده بگو .اگر اونا ببینن شما با ح خوشبختی اونا هم کم کم نرم میشن
یه نکته دیگه اینکه
محبت در مقابل محبت
سعی کن این حس رو در خودت ایجاد کنی
اگر من به کسی محبت میکنم نباید توقع محبت داشته باشم.این حس سخت در افراد به وجود میاد ولی اگر به وجود بیاد خیلی عالیه و مشکلات رو کاهش میده
اما اگر نمیتونی و برات سخته همون محبت در مقابل محبت رو انجام بده
دلیل نداره سیل محبت ها رو روانه همسرت کنی و از طرفی همیشه چشم انتظار محبت اون باشی
خانومی فکر نکن همه زوجهای عالم دوران عقدشون بهشون فقط خوش میگذره
اصلا کی گفته دوران عقد برای خوش گذرونیه؟!
دوران عقد برای شناخت همدیگه است...حالا ممکنه شیرین باشه و ممکنه تلخ باشه
من توی خونه با کامپیوتر برای پدرم کار میکنم و از نظر کاری پدرم به من تکیه کردن .. اگر بخوام با ح زندگی کنم منو طرد میکنن و کارشون هم خراب میشه
متوجه این جمله ات نشدم.یعنی اگر شما بدون مشکلی هم ازدواج میکردید باید همیشه برای پدر کار میکردی؟
در مورد دوست دختراش هم که گفته
مگه شما با چشم خودت دیدی که ایشون در پارک خوابیده؟!
ممکنه تو دعوا و یا برای دراوردن لج شما اینو گفته باشه.!!
دوست خوبم
تنها کسی که میتونه پدر و مادرتو راضی کنه خودتی
شما الان 21 ساله بچه شونی...دیگه رگ خواب و...رو میدونی و شناختی
بهشون بگو شما پدر و مارد من هستید...شما توی دهن من هم بزنید من حرفی نمیزنم و همیشه احترامتونو نگه میدارم
اما اون هم جوونه و خطاکار و مغرور..اما من دوستش دارم و اون الان همسر من حساب میشه.شما که دوست ندارید در این سن و سال مهر طلاق رو پیشونی من بخوره؟
ضمنا اصلا هم راجع به جدایی حرف نزن چون ذهنت رو بهم میریزه و نمیذاره درست فکر کنی
دیدت هم کمی منفی شده ها....ماشالله اینهمه گندمزار داره کمکت میکنه و بقیه بچه ها هم نظر دادن..اما میگی حتی یه نظر هم ندادید !
RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
سلام مریم جان ..
راستش جمله ی اخرت خیلی تکونم داد .. یکم که فک کردم دیدم انگار واقعا منفی باف شدم ! راستش شرایطم خیلی بد و سخته .. از یه طرف سردی همسرم و از طرف دیگه زخم زبون ها و مشکلات خونه .. اگه حداقل ح پشتم بود خیلی راحت تر میتونستم تحمل کنم ..
راستش امشب شوهر خاله م که با بابام خیلی صمیمیه خونمون بودن و سر حرف باز شد .. و بابا حرف اخرش اینه که اگه بری من دیگه کاری باهات ندارم و عروسیت هم نمیام .. فقط بهت جهاز میدم که بعدا از ح حرف نشنوی !!
یعنی هیچ جوری کوتاه نمیان .. دائم دخترای دیگه رو با من مقایسه میکنن و همسرمو فحش میدن و میگن لیاقتت همینه !
ح هم دائم میگه بابات برای من وجود خارجی نداره و من اصلا حسابش نمیکنم ..
با این وجود من هر چقدر میونه رو میگیرم هی از ح پیش بابا تعریف میکنم و از بابا پیش ح انگار بدتر میشه ..
راستش الان سه ماه گذشته و من خسته شدم .. از اینکه عروسیم بهم خورد و ابروم رفت واقعا خجالت میکشم پیش همه و فشار خیلی شدیدی رومه ..
رفتارهای همسرم و خانواده مو فقط دارم تحمل میکنم و فکرم خیلی بهم ریخته شده .. خسته شدم از اینکه مثل بچه ها باهم لجبازی میکنن و هیشکی حاضر نیست کوتاه بیاد .. منم این وسط شدم توپ فوتبال ..
بازم ممنون عزیزم ..
RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الف-ح
با این وجود من هر چقدر میونه رو میگیرم هی از ح پیش بابا تعریف میکنم و از بابا پیش ح انگار بدتر میشه ..
عزیزم شرایطت خیلی سخته بین خانواده و همسرت گیر کردی. در کت میکنم.
ولی به نظر من اینکار درست نیست. تو میخوای درستش کنی ولی من احساس میکنم اینجوری
بدتر میشه.
یه مدت بذار بگذره نه حرف از عروسی بزنین نه ارتباط دوباره اونا .
بذار آروم که شدن و سرد ،خودشون کم کم تصمیم میگیرن
RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گلنوش67
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الف-ح
با این وجود من هر چقدر میونه رو میگیرم هی از ح پیش بابا تعریف میکنم و از بابا پیش ح انگار بدتر میشه ..
عزیزم شرایطت خیلی سخته بین خانواده و همسرت گیر کردی. در کت میکنم.
ولی به نظر من اینکار درست نیست. تو میخوای درستش کنی ولی من احساس میکنم اینجوری
بدتر میشه.
یه مدت بذار بگذره نه حرف از عروسی بزنین نه ارتباط دوباره اونا .
بذار آروم که شدن و سرد ،خودشون کم کم تصمیم میگیرن
گلنوش عزیزم مرسی بابت حضورت و راهنماییت ..
:72::46:
اخه الان 3 ماه گذشته بعد سه ماه یعنی یه ذره هم اروم نمیشن ؟؟
اگه رابطم با همسرم خوب بود میتونستم تحمل کنم ولی رابطم با ایشون هم سرد شده .. اصلا دیگه هیچی براش مهم نیست و به چیزی اهمیت نمیده ..
من فقط باید صبور باشم ؟ نمیتونم برای بهتر شدن رابطمون و رابطه ی خانواده ها کاری کنم ؟ این حالت ایشون طبیعیه ؟
RE: چیکار کنم بین خانوده م و سردی همسرم ؟! (خیلی دوره ازم !!)
سلام دوستان ..
امیدوارم تعطیلات به همه تون خوش گذشته باشه ..
راستش یه موضوع خیلی فوری پیش اومده که کمک میخوام .. فقط چند ساعت بیشتر وقت ندارم ..
دیشب عموی کوچیکم زنگ زد و گفت میخواد ح و بابام رو اشتی بده .. با هر دوشونم صحبت کرد و قراره امشب ح بیاد خونمون و اشتی کنن خدا رو شکر .
ما تالار گرفته بودیم که وقتی دعوا شد و بابام گفت من عروسیت نمیام ح رفت و پول تالارو یک سومش رو گرفت و بقیه ش رو هم چک برای تیر ماه .. و این پولو باباش داده بود برای عروسی و اگه کامل بهم بخوره دیگه باباش پول نمیده ..
ح هم میگه من فعلا دیگه تا یکی دو سال امادگی ازدواجو ندارم از نظر مالی و این پولو پس بگیریم بدیم به بابام تا خودم دستم پر شه و عروسی بگیریم ..
به نظرتون چیکار کنم ؟ صلاحه که امشب موضوع رو مطرح کنم ؟ بدتر نمیشه ؟ چون واقعا حیفم میاد تالارمونو که خیلی خوب بود از دست بدیم و بعدا مجبور شیم جایی که دوس نداریم عروسی بگیریم .. خودمم خسته شدم از این معلق بودن ..
به نظرتون بگم که تاریخ عروسی رو عوض کنن و مثلا برا 5 ماه دیگه اوکی کنن ؟ ح رو چه جوری راضی کنم ؟ یا اگه عقد کرده بمونیم بهتره و بیشتر میتونیم رو خودمون و همدیگه کار کنیم .. ؟
لطفا راهنماییم کنین .. از همه ی کسایی که تا حالا کمکم کردن به خصوص گندمزار عزیزم ممنونم