-
RE: جدایی از همسر
من حرفهای شما رو قبول دارم اما از اینکه بخوام تام جوونی مو سر این جور موارد بزارم بیزارم من دلم میخواد که بچه بیارم و بدون اینکه سر کار برم بچهمون بزرک کنم ولی با شرایط مالی که داریم نمی شه چون اقساط بانکی داریم به مدت سه سال ........... چرا باید شوهر با مر مادرش همه چیزشو از دست داده امید .... اعتماد به نفس شادی .... من که نباید تاوان این درد رو بدم
من دوست دارم حامی اون باشم همونطور که هستم و تمامی اقاسط بانک خودم پرداخت میکنم . بیرون هفته دوبار برای شام مهمونش میکنم ............همیشه به بهانه مختلف براش لباس میخرم که خدایی نکرده فکر نکنه چون درآمد پایین داره نباید لباس شیک و با قیمت بالا بپوشه ...... ایا اون هم باید یه کم به آرامش من فکر کنه ملا وقتی کلاس هستم پیام میده من میرم تهران مسافر ببریم ... اون که میدونه من به راه دور رفتنش حساسم پس چرا حتما براش مهم نیست ... یا میکم بیا دنبالم کلاس دارم دیر که میاد هیچ بعدشم میکه تو یکی رو میخوای بیاد دنبالت .... یعنی چی یکی میخوای بیاد دنبالم اون نیاد پس کی بیاد
-
RE: جدایی از همسر
دوست عزیز با قهر کردن مشکل حل که نمیشه بدتر می شه.:305:
هیچ وقت نگو {دوست ندارم برگردم خونش}انگار غریبه ای اون خونه مال توام هست.
سعی نکن از مشکلات فرار کنی به آغوش پدر مادر. تودیگه صاحب زندگی هستی.
بچه که نیستی با کوچیکترین مشکل بری بغل مامانت.زشته بخدا.
بجای اینکه با شوهرت بشینی منطقی صحبت کنی ومشکلوتون رو حل کنی .{قهر میکنی}
-
RE: جدایی از همسر
حالا باید چه کار کرد ... از کجا معلوم که حرفهای منو با منطق بپذیره اون اصلاا بلد نیست حرفهای دلگرم کننده بزنه .... همش فاز منفی میده بعضی مواقع فاز منو خنثی میکنه من اینقدر هم کم طاقت نبودم ولی اون باعث شده که کم طاقت باشم .... اون میگه چرا به من میگی پول بیار من میگم من نمیگم پول بیار من میگم درآمد داشته باش تا دستت توی جیبب پدرت نباشه من دوست ندارم کمک پدرتو قبول کنی دوست دارم خودمون زندگیمونو بسازیم....... بر فرض مثال وقتی یک مقدار پول دستش میرسه میگه به من بریم برات مانتو بخریم کفش بخریم یا چیزهای دیگه اون نمیگه بریم قسط بانکو بدیم یا پس انداز کنیم .... همه حرفهاش از روی بی فکریه اخه من همیشه نمی تونم بهش آموزش زندگی و فکر کردن بدم
-
RE: جدایی از همسر
حس ميكنم دنبال بهونه اي شما
درسته همسر شما رفتاراي بدي داره ولي چون خسته شدي از شرايط مالي داري همه مشكلات رو پشت سر هم مطرح مي كني
يه جا ميگين بي فكره
يه جا ميگين من خرج مي دم
يه جا ميگين چرا وقت خاستگاري دروغ گفته
يه جا ميگين بچه مي خوام
يه جا ميگين 3 روز نبود و ناراحتم تكرار شه
يه جا ميگين من نمي تونم حامي باشم چون كسي حامي من نبود
يه جا ميگين نميتونه كاراي خودش رو اانجام بده
مشكلش واقعا چيه ؟از ايشون خسته شدين ؟
اگه شما يه درصد اينا رو به روش بيارين كه بيچاره تا حالا له شده
اونم مرده و مطمئن باشين از اين شرايط راضي نيست
اگه واقعا دوستش دارين چرا به حرف بقيه اهميت ميدين
شوهر شما هر چيزي كه هست شوهرتونه
شما نبايد اجازه بدين بقيه اظهار نظر كنن
تا اينجا كه شما گفتي اخلاق تند و اعتياد و بي ادبي وو.... نبوده كه جاي شكر داره
-
RE: جدایی از همسر
عزیزم مریم دنبال بهونه نیستم.. این موارد که گفتم چندین بار اتفاق افتاده و باعث شده که دیگه نتونم تحمل کنم ........ خسته شدم درسته اما از چی از تکرار موارد که گفتم ... نمی دونم چرا هموتون به نفع ایشون صحبت می کنید.... من چندین با به همسرم گفتم خوبیت نداره نصف شب بری خونه مردم اگر ما خودمون کسی نصف شب بیاد خونه مون آیا ناراحت نمیشیم عصبی نمیشیم نگید نه که باور نمی کنم ولی همسرم من این چندمین بارش که سر زده رفته خونه فامیلاشون همین چند شب پیش ( سه شبی که نبود) شب آخر نصفه شب رفته خونه دختر عمومش که اونم بچه کوچیک داره و هر دو زن و مرد شاغل هستند و در حال استراحت من حرفم اینه چرا یک لحظه به این فکر نمی کنه که این کار خوبیت نداره و باعث میشه شخصیتش زیر سوال بره آخر یک مورد چندین بار باید تکرار بشه
-
RE: جدایی از همسر
تاپیکهای sci مهربان رو خوندم بله خیلی جالب بود و خوششم آمد ... من هم سعی میکنم که به کار ببرم..... البته شوهر من بی مسئولیت نیست اون فقط بی فکر عمل میکنه یعنی قدرت تصمیم درست نداره البته نمی خوام بگم که همیشه تصمیم درست بگیره نه حداقل از 10 تا تصمیم 5 تا درست بگیره ولی اون اینطور نیست ....... خیلی دلم میخواد بهم بگید که الان چه کاری باید انجام بدم فعلا در حالت قهر در منزل پدرم هستم و نمی دونم تا که ادامه بدم البته پدرش دنبالم آمده ولی خودش نه ... احساس میکنم منتظره پدرش مشکلشو حل کنه آیا وقتی پدرش امد برگردم یا نه شما بگید تصمیم درست چیه
ممنون میشم بیشتر راهنمایی بشم که دقیقا چه کاری انجام بدم
خیلی دوست داشتم sci مهربان هم به من مشاوره بدن و بگن که دقیقا چه کار کنم .... از همه شما هم ممنونم که به من راهنمایی میدین اما ازتون ممنون میشم که بهتر و دقیقتر بهم بگید که چه کار باید بکن
-
RE: جدایی از همسر
نمی دونم دقیقا چه کار باید بکنم .... اصلا نمی تونم باور کنم که سه شب منو تنها گذاشته حتی به تلفنم جواب نداد واقعا نمی تونم این قضیه رو فراموش کنم ..... شما نمی دونید شب دوم چه کشیدم اونقدر به موبایلش زنگ زدیم من و پدرش اون حتی جواب نداد که حالش خوبه یا نه ........ فقط آخر شب که دیگه ناامید شدیم یام داده تو فکر کن من مردمو ازت بدم میاد و از این حرفها واقعا میشه این موارد رو نادیده گرفت .... توی یک هفته عید که به خونه اقوامش میرفیتم همه شون میگفتن تو خیلی خوبی که با این شرایط کنار امدی و یا کارش درست شد ؟... یا نمیشه اونو ببری؟پیش خودت بهش کار بدی ... ؟؟؟؟ و یکسری حرفهای مفت خوب درسته نباید به حرفها اهمیت داد ولی وقتی یک حرف بیش اندازه تکرار بشه و سوهان روح بشه چی ... به خدا خسته شدم هی باید بگم درست میشه درست میشه ..... الان که دارم درس میخونم باورتون نمیشه با چه سختی دارم درس میخونم دلم میخواد درجات عالی علمی رو طی کنم ولی با چه امیدی با چه همراهی ..... همیشه نگران و مضطرب ... همیشه دلتنگی روزهای مجردیم .... همیشه غصه و ناراحتی .... تای کی .... من دوست دارم یک موقعیت اجتماعی خوب داشته باشم واقعا حق من نیست
-
RE: جدایی از همسر
دوست عزیز
شما دوست دارید. ما چی بگیم. بگیم برو طلاق بگیر؟؟؟؟؟؟
بنظرت این مسعله رو زیادی بزرگش نکردی.
خوب خسته بوده رفته خونه فامیل شب رو بگذرونه.
بله اینو قبول دارم باید به شما زنگ میزد خبر میداد.
حالا یا خیلی خسته بوده. یاخیلی دیر کرده بوده روش نشده به شما زنگ بزنه به پدرش گفته.
بخشش از بزرگانه. حالا خلاف نکرده که انننننننننننننننقدر به دل گرفتی.
یه سرچ کن تو تالار انقدر مشکلات زن وشوهر ها رو میبینی مشکل شما پیششون هیچه.
شما با گذشتتون میتونید زندگی شیرینی داشته باشید.
یا به قول یکی از دوستان از شوهرتون دل زده شدی دنبال بهانه ای هستی که از هم جدابشید.:160:
اینم بهت قول بدم با این مشکلی که شما عرض کردید .هیچ یک از دوستان نمیاند برای جدایی راهنایت کنه.:305:
هیچ کس دوست نداره شریک بهم زدن یک زندگی باشه.:324:
-
RE: جدایی از همسر
با سلام دوباره.نزديك به 31 پست در اين تاپيك زده شد اما صورت مسئله هنوز به طور كامل مشخص نيست.در پستهاي مختلف شما علل مختلفي رو براي نارضايتي گفتيد،از نداشتن كار ثابت،تا نداشتن درآمد مناسب و عدم توجه به زمان مهماني رفتن وغيره....
پس در گام اول مشكلاتتون رو دسته بندي كنيد و به طور خلاصه براي خودتون بنويسيد.مثلا 1.همسرم شغل مناسب ندارد. 2.همسرم اعتماد به نفس كافي ندارد و الي آخر....
بعد از مشكلاتي كه كوچك هستن و قابل اغماض صرف نظر كنيد، مطمئن باشيد كه عموما مشكلات كوچيك در يك زندگي مشترك بيش از مشكلات اساسيه و به اين ترتيب در ليست شما تعدادي مسئله ي مهم و اساسي ميمونه كه اول از همه بايد وقت و انرژيتون رو صرف يافتن راه حل براي اونها كنيد.
در مورد مشكلات اساسي با توجه به مورد ميتونيد تاپيكهاي زيادي رو در تالار پيدا كنيد ،سرچ كنيد و نكات آموزنده اونها رو حتما براي خودتون يادداشت كنيد.
در مورد مسائلي هم كه احساس ميكنيد نياز به مشورت و راهنمايي داريد بيايد و به طور واضح مسئله رو بيان كنيد و فوكوستون هم روي اون مسئله باشه تا ان شالله نتيجه بگيريد.
در نهايت اين كه علي رغم همه ي چيزهايي كه شما گفتيد به نظر من در زندگي مشتركتون مشكلي به اون بزرگي نداريد كه قصد جدايي داشته باشيد.بهتره به جاي صرف انرژي و منفي بافي به دنبال راهكار باشيد.
در اولين گام هم بهتون پيشنهاد ميكنم هر وقت تونستيد صورت مسئله تونو كامل پيدا كنيد و سرنخهايي هم براي حلش بيابيد الكي اين دست و اون دست نكنيد و برگرديد منزل خودتون،اگر همسرتون هم نيومد اشكالي نداره چون اين هم در گرو كمبود اعتماد به نفس ايشونه و شما بايد در حل اين موضوع كمكشون كنيد نه در بغرنج تر كردنش.
موفق باشيد
-
RE: جدایی از همسر
سلام به شما ( یک زن امیدوار ) حالتون خوبه
بله حق با شماست سعی می کنم همونطور که گفتید عمل کنم:
1- همسرم کار ثابت ندارد
2- عدو اعتماد به نفس همسرم
3- ناراحت از پرسش و پاسخ دیگران در ارتباط با کار همسرم
4- وسواس فکری و عملی همسرم
5- مقایسه همسرم با دیگر افراد
اینها تقریبا مشکلاتی که من باهوشون رو در رو هستم و باعث شده که افسرده شوم
این هم بگم همسرم دیشب به دنبالم آمده و معذرت خواسته که سه شب منو تنها گذاشته است:43: ... و من هم به خونه برگشتم و سعی می کنم که زندگیمون بهتر کنم به کمک خداوند متعال و همکاری شما