RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
مرسی جوانه گلنوش چشمک مریم وهمه دوستان که کمکم میکنید از وقتی با شما دردودل میکنم خیلی آرامش پیدا کردم.تو این دوسال وخورده ای حرف دلمو به کسی نگفتم داشتم میترکیدم .
دوست نداشتم از خونوادم از مشکلاتم خبر دار بشن.به مادرمم نمیتونستم بگم چون خیلی غصه میخوره هم سنش زیاده 64.هم به حد کافی توزندگیش دردوغمه خواهر برادرای بزرگترمو کشیده دیگه نمیخوام به خاطر من که بچه آخرشم غصه بخوره.
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
بچه ها کمک.امروز بعد5روز بدون اینکه من به شوهرم زنگ یا اس بدم صبح مادر شوهرم به مامانم زنگ زد.
گفت حالم خوب نیست مامانم گفت چرا چی شده؟مادرشوهرم گفت مگه خبر نادری مامانم گفت ازچی؟مادرشوهرم گفت هیچی دخترتووپسرم چندروزیه نه زنگ میزنن نه اس میدن.به مامانم گفت به دخترت بگو چرا این پسرو اذیت میکنه شوهر به این خوبی ازکجا پیدا میکرد.به دخترت بگوسر سرویس طلا وعروسیو سر مسایل دیگه با شوهرش بحث نکنه.به دخترت بگو زنگ بزنه به شوهرش. مامانمم گفته من خبرنارم از مشکلشون.ولی اکثرادخترمن به شوهرش زنگ میزنه اینم توقع داره ازشوهراش.خیلی حرفا باهم زدن.به نظرتون من چکار کنم؟میخوام باز صبر کنم تا شوهرم زنگ بزنه.نظرتون چیه؟
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
یکی منو راهنمایی کنه دیگه.چکار کنم الان؟
این مادرشوهر من چنان حرفایی گفته که اگه من ازقضیه خبر نداشتم همه حرفاشو باور میکردم.همه حرفارو توری گفته که مامانم فکر میکرد من مقصرم.به مامانم گفته بود این دوتا خسته شدن زود میخوان ازدواج کنن در حالی که خودش به شوهرم گفته بود من از نامزدبودنتون خسته شدم زود باید عروسی کنین.خودش سر طلا بین من وشوهرم دعوا انداخت بهش گفت زنت سرویس ده ملیونی میخواد ولباس عروس گران آنچنانی میخواد زنت بدبختت میکنه.شوهرمم عصبانی شده بودو هرچی دلش خواست بهم گفت.در حالی که من ساده لوح وقتی با مادر شوهرم تنها بودم بهش گفتم هر وقت زمان عروسیمون شد من کنار میام با شوهرم و مراسمو ساده برگزار میکنیم طلای ارزون 4-5 میلیونی برمیدارم.لباسمو میدم یه مزونه ارزون بدوزه.همه حرفامو برعکسشو به شوهرم تحویل داده بود.الانم صبح طوری وانمود کرد که من مقصرمو بخاطر طلاو مراسم عروسی به شوهرم زنگ نمیزنم.من الان چه کنم؟
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
سلام. ببخشید از اینکه بیربط وارد شدم.
maryam123 جان من چطور می توانم به شما mail بزنم؟
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
سلام..آنیتا جان یه پست در این مورد به در تاپیک خودت ارسال کردم.
هستی جان....
دختر خوب..کمی تامل کن...واقعا میخوای سرویس 5 میلیونی برداری؟خودتو با کی مقایسه میکنی که فکر میکنی این مقدار مناسبه؟
یا میخوای لباستو بدی یه مزون ارزون بدروزه؟چرا کرایه نمیکنی؟برای یه شب میخوای چقدر لباس هزینه کنی؟
میخوای یادگاری نگهش داری؟انقدر میمونه تو چمدون تا اخر میپوسه و میندازیش دور.
میدونی فشار این مسائل چقدر نیتونه همسرتو ناراحت کنه؟
من نمیگم خیلی دست پایین بگیر...اما اینجوری هم که میری جلو کار درستی نیست.
بهتره مادر شما اصلا وارد این ماجرا نشن.از الان مستقل بودن رو یاد بگیرید.
در مورد زنگ زدن راستش فکر خاصی به نظرم نمیرسه.با توجه به خلقیات همسرت برخورد کن.
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
مریم جان بخدا من نمیخواستم طلا 5 ملیونی بردارم سرویس نازک 4-5 میلیونه پایین تر از اون سرویس نیست زنجیرا ومدالا2 3 ملیون شدن بخدا من با کسی مقایسه نمیکنم طلا گرون شده.برو قیمت کن.لباسم نمیخوام بخرم میخوام کرایه کنم به سایز تن من بدوزن بعد پس بدم.بخدا من نمیخوام خرج زیادی کنم. بخاطر اینکه هزینه ها پایین باشه قبول کردم عروسی تو تهران نگیریم تو شهر ما بگیریم چون اینجا مثل تهران مراسم مفصل نیست ساده برگزار میکنن.
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
دوست عزيز تا دير نشده خودتان با همسرتان در مورد مشكلاتتان گفتگو كنيد.با باز شدن پاي خانواده ها فقط مسائل بغرنج تر ميشود.در مورد خريد عروسي لزومي نداشت كه با مادر همسرتان گفتگو كنيد مستقيما اين موضوع را با همسرتان در ميان ميگذاشتيد.
در هر صورت كاريست كه شده،مهارت گفتگو را بياموزيد
موفق باشيد
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
بچه ها من به شوهرم اس دادم و اون به جای اس ام اس بهم زنگ زد.خیلی خوشحالم روابطمون بهتر شده.فقط یه مشکلی هست من هر چیزی در مورد آینده با شوهرم دردو دل میکنم فوری میره همه رو به مامانش میگه.حرف مامانشو قبول میکنه.به نظرات من عمل میکنه.به نظرتون چطور میتونم کاری بکنم که حرف منو گوش بده.یه بار مارو عروسی دعوت کرده بودن تهران به شوهرم گفتم حاضر شو بریم شوهرم گفت من نمیرم مامانم میگه تو نباید بری .گفتم دلیل بیار چرانمیری نتونست جوابی بده.مادرشوهرم ازتوحال به حرفای ما تواتاق گوش میکرد.یهو اومد تو اتاق شروع کرد به گریه که پسرم حق نداره بره به این عروسی اگه تو میخوای راه باز جاده دراز تشریف ببر.عصابم داغون شد. چیزی نتونستم بهشون بگم.رفتم دستشویی دروبستم یواشکی گریه کردم.کاری کرد که نتونیم بریم عروسی.اینومثال زدم.خیلی موردا مثل این پیش اومده که من حق نظر دادن نداشتم وشوهرم مادرش هرچی گفته قبول کرده.میخوام بدونم چطوری میتونم کاری بکنم تا شوهرم به حرفای من گوش بده.
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
جلب اعتماد همسر...کشیدن همسر سمت خودت با مسائل زنانه...مهربانی و چرب زبونی برای همسر....و مهم تر از همه حفظ حریمها با مادر شوهر و شوهرت تا ازدواج(کمتر رفت و امد کن اما طوری هم کمش نکن که تابلو بشه)
RE: مشکل با شوهر و مادرشوهرم (شوهرم بی تفاوت شده)
سلام بچه ها.
ازهمتون باز کمک میخوام.جمعه من دارم میرم تهران.شنبه صبح کنکور دارم.یکشنبه عصرم برمیگردم.شهرمون.چه کارایی کنم.تا این سری مثل دفعه های پیش مادرشوهرم اخم وتخم نکنه وکاری نکنه که من وشوهرم جروبحثمون بشه.نمیخوام هیچ اتفاقی بیفته.آخه روابطم باشوهرم الان خداروشکر خیلی خوبه.چون شنبه روز مادرهم هست.یه پارچه خوب برالباس مجلسی برا ی مادرشوهرم گرفتم.خیلی خوشگله.دیگه چیکارا کنم که این سری اتفاقی نیفته؟کمکم کنیدوبرام دعا کنید.بخدا خسته شدم از رفتارای ناراحت کننده مادرشوهرم که باعث میشه از رفتنم به خونش پشیمون بشم.:323: