گل ياس هر گونه ارتباطي ممنوع.
فعلا يك مدت ديوار آتشين بكش دور شوهرت و اصلا سراغش نرو.
نمایش نسخه قابل چاپ
گل ياس هر گونه ارتباطي ممنوع.
فعلا يك مدت ديوار آتشين بكش دور شوهرت و اصلا سراغش نرو.
با اینکه سخته ولی این کارو می کنم
ولی نمی دونم چقدر باید صبر کنم
امروزم سالگرد عقدمون بود فکر می کردم زنگی اس ام اسی بزنه ولی اصلا من براش مردم:302:
خیلی داغونم .بعضی موقع ها فکر می کنم نکنه یکی دیگه تو زندگیش هست:302:
وای عزیزم .جریان تو رو که خوندم انگار جریان زندگی خودم بود .دقیقا همون اعصاب خوردی ها ،همون سیلی(به شدت درکت می کنم، منم همین کارو کردم و شدم مقصر) ،همون قهر ، همون التماس، همون پشیمونی ،وای از همه مهمتر همون عید ، مامان منم دقیقا مثل مامان شما زنگ زد گفت عیدی یعنی اینا باید این طور قهر باشن؟مردم چی می گن؟( یعنی کاری به سرت میارن که مجبور بشی التماس کنی که بیاین من و ببرین آشتی).بابای منم مثل بابای شما می گفت نباید نه زنگ بزنی نه اس ام اس .ای خدا عجب شباهتی باورم نمیشه.همیشه من بودم که بر خلاف میل باطنیم باید می رفتم واسه آشتی .تا خودم عذاب نکشم .
منم همیشه میخواستم بهش ثابت کنم که تو برای فلانی فلان کارو میکنی ولی برای من .و با این حرفا ارزش خودمو کم میکردم .
عزیزم تو هم مثل گذشته من بی تجربه هستی و بی سیاست .و همسرت هم مثل همسر من مغرور و جدی
گل یاس عزیز منم همه این روز ها رو داشتم و پشت سر گذاشتم و دقیقا می فهمم چی میکشی خانم گل .من تا به حال مشکلم رو تو این تالار مطرح نکرده بودم چون به امید خدا انقدر سعی کردم و تلاش کردم که مشکلم رو حل کردم و وقتی با این تالار آشنا شدم که دیگه الان به امید خدا مشکلی نیست مشکلاتم حل شده .یعنی قلق زندگیمو و شوهرمو و خودمو فهمیدم و دیگه نمیزارم پیش بیاد. اگه الان به تالار سر می زنم میام تا اگه بتونم با بچه ها همدردی کنم.و اگه بتونم تجربه کمی که دارم رو در اختیار بقیه هم بزارم .با اینکه منم 2 سال و نیم بیشتر نیست که ازدواج کردم ولی تجربه های زیادی کسب کردم .
دوست خوب فکر می کنم شما زیاد احساساتی هستی و فکر می کنی که شوهر شما ،شما رو درک نمی کنه و در موقعیت های حساس می خوای شوهرت رو محک بزنی ببینی چقدر دوست داره عاشقته .دوست خوبم این کار رو نکن هیچ وقت این کار رو نکن .می دونم خیلی عجول هستی و همچنین موقعیت نشناس .
شوهر منم هیشه گله داره که چرا نمی تونی یک تصمیم درست بگیری .آخه نمن همیشه 2 دل هستم و هر تصمیمی می گیرم زود می خوام عوضش کنم :311:
گل یاس عزیز وقتی شوهر شما عصبانی و ناراحت میشه ( مثلا میگه نمی تونی یک تصمیم بگیری)شما نشین اشک بریز و منتظر شو که بیاد ازت معذرت خواهی کنه .اینطوری همه چی رو بزرگش میکنی .این طور مواقع باید بخندی و با شوخی به قول معروف سر و تهش رو هم بیاری. چون شوهرای ما تو این موقعیت ها توقع دارن درک بشن تا درک کنن .
وقتی میگه شام ،بگو باشه الان آماده میکنم .لازم نیست بگی 10 دقیقه طول میکشه اگه عجله داری برو بیرون شام بخور :163: جون اون مطمئننا 10 دقیقه صبر میکنه ولی شما با این حرفت ناراحتش میکنی
بچه ها اینجا راست میگن ،خونه آپارتمانی ترس نداره که زنگ زدی به مامان و بعد بلند شدی رفتی اونجا . بعد شوهرت بخواد به این شکل به مادر شما بگه که دختر خودت مقصر هست.هیج وقت دیگه موقع ناراحتی و عصبانیت پای مادر پدرت رو وسط نکش چون بهشون بی احترامی میشه .حتی مادر شوهر و پدر شوهرت رو .
خانمی ناراحت نباش همه چیز به امید خدا درست میشه .ولی این دفعه که همه چیز درست شد ارتباطت رو با این تالار قطع نکن چون خیلی بهت کمک میکنه تا اول خودت رو بشناسی و بعد بدونی که چطور با همسرت مدارا کنی من واقعا درکت می کنم چون خیلی هم خودت به من شبیه هستی و هم همسرت به همسر من
اینجا حتما کارشناس ها راه حل های خوبی بهت معرفی میکنن تا زندگیت رو به راه بشه .توکل کن به خدا
من اگر جای شما بودم سعی میکردم از این موقعیت استفاده کنم و یکخورده رفتارهام رو و طرز نگرشم رو اصلاح کنم.
ایرادات رفتاری شما را در آن شب دوستان بخوبی اشاره کردند. وقتی گفت نظرت رو زود عوض میکنی، نمیشد یا یک شوخی ای، با یک لطیف کدن فضا با کلام دلنشین و قربون صدقه کارت رو پیش ببری؟ خود من با توجه به شناختی که از همسرم دارم مثلا ممکن بود بر حسب احوالاتش بگم عزیزم هر جور فکرشو میکنم میبینم درسته بابا جان (چه میدونم آقا جان...) گفتند نیا ولی دلم نمیاد توی این موقعیت در کنار و همراه تو عزیزم نباشم و ...(از این مخ زنی ها). ، یا مثلا ممکن بود بگم ای بابا شوشو جان! مگه کلام ما وحی منزله که خدشه بهش وارد شه! یه حرفی زدیم حالا اراده میفرمایم عوضش کنیم و به خاطر گل روی همسرمون و مادر شوهر نازنینمون بیایم:311: یا اینکه میگفتم: (این دیگه از اون سیاست های بدون پدر مادره!) وااااااااااای دلم برای مادرجون (مادر شوهر جون) یه ذره شده، پس دیگه لازم شد بیام ولی به احترام پدر جون توی سالن انتظار میشینم، نظرت چیه عزیزم (آقای شوشو)؟
شام هم که ده دقیقه دیگه آماده میشد، میتونستی به حرف بگیریش، تازه تا آوردن کاسه بشقاب و مخلفات و خرت و خورت های دیگه ده دقیقه خوبخود سر اومده بود...
زنگ زدنهای راه برات هم بعد از ناراحت کردنش و قهرش، و از اون بدتر گنده کردن دو ساعت تنهاییت توی خونه هم از اون کارا بود! بقیه اش رو هم خودت خلاقیت به خرج بده ببین اگر چیکار میکردی بهتر بود.
و در کل هم به نظرم میرسه که دست به التماست خیلی ملسه! البته التماس خیلی ساده تر از بکار انداختن فکره! و شاید یک جاهایی جواب بده اما متاسفانه در دراز مدت ....
گریه و التماس ارزش و احترام زن رو نزد مرد از بین میبره!
ببین از این سالروز عقدت چه بهره ای میشه برد؟ بزرگترها رو دخالت نده. ببین از چه راه خلاقانه ای میتونی روی همسرت تاثیر بگذاری؟ بلاخره توی این چند وقت اخلاقاش دستت اومده دیگه.
گل یاس مهربون مشکلتون مشکل حادی نیست نگران نباش خانومی حتما حل میشه اینو به خاطر آروم کردنت نمی گم با توجه به تجربیاتی که دارم و با شناختی که از این جور مردای جدی و لجباز دارم می دونم که می خواد یه کاری کنه که تو بترسی و سعی کنی اخلاقتو عوض کنی این جور مردها زن مطیع دوست دارند زنی که در مقابل رفتارها و تصمیمات شوهرش نظر نده و نخواد اونو از تصمیمش منصرف کنه حداقل با امر و نهی کردن و تیکه و کنایه زدن نمیشه روشون تاثیر گذاشت فقط باعث میشه درست مقابل ما بایستند و ما رو آزرده خاطر کنند .
الان بهتره عجله نکنی و به هیچ وجه هم التماس نکن خواهشا اشتباهی رو که من کردم و نتیجه نگرفتم شما تکرار نکن چون قضیه رو بدتر میکنه و اونو مصمم تر و فکر میکنه واقعا حق با اونه نباید خونه رو ترک می کردی هر چند من خودم بارها این کارو کردم و خودم برگشتم حالا نتیجه اش این شده که 8 ماهه خونه بابام موندم و نمی تونمم برگردم چون مثل شما قفل در خونه ما هم عوض شده . به هر حال کاریه که شده حالا که اومدی تو هم ثابت قدم باش و اگه کسی از طرف اونا اومد دنبالت بگو تو اون شرایط اونقدر بهم فشار عصبی وارد کرد که نفهمیدم دارم چیکار می کنم و سعی کن از خودت دفاع کنی و از همین حالا هم تو دهنش بانداز که تو منو از خونه بیرون کردی من برا قهر نرفته بودم و اینم شاهدام که فرداش برگشتم تو منتظر بودی منو از خونه باندازی بیرون و بالاخره هم موفق شدی . نذار فکر کنه هر کار ی می تونه بکنه هر جوری عادتش بدی همونجوری هم عادت می کنه می دونم شرایط سختی داری من خودم هر موقع میومدم قهر چون همسرم دنبالم نمی اومد منم نمی خواستم کسی از فک و فامیل و در و همسایه متوجه بشه زود خودم برمی گشتم ولی از اول اشتباه بود هم قهر اومدن و هم برگشتن خودم اینطوری قضیه لوس میشه توکل به خدا کن و وقتی برگشتی تحت هیچ شرایطی از خونه بیرون نرو حتی اگه خواست تو رو از خونه بیرون کنه پای پدر و مادرتم وسط نکش بذار حرمت اونا حفظ بشه .
دوستان عزیزم خیلی ممنون که منو راهنمایی می کنید.
میدونید چیه تو رانندگی می گن حادثه خبر نمی کند جریان منم اونطوریه:311:
یعنی من اگه می فهمیدم اون شب با نرفتنم شام ندادنم و سیلی زدنم به این روز میوفتم به خدا لال می شدم
راست می گین من تو زندگیم سیاست نداشتم و خودم باعث شدم کارم به اینجا برسه.
تمنا جان اگه میشه بهم بگو که چند مدت موندی خونه بابات و اخر سر چجوری برگشتی سر خونه زندگیت
عزیزم من 2 ماه خونه بابام بودم .وضعیتم خیلی بد بود چون اصلا فامیل هامون هیچی نمی دونستن منم نمی خواستم کسی چیزی بفهمه هزار تا دروغ گفتم به این و اون .
1 ماه و نیم بعد از اینکه قهر بودم نشستم با خودم فکر کردم ، دیدم منم اشتباهات زیادی داشتم .مثلا اگه این کارو نمی کردم اون طوری نمیشد .اگه فلان کار رو نمی کردم اون طوری میشد .دیدم باید صبور تر می بودم در برابر همسرم .همسرم در کل ادم خوبیه فقط نباید کاری کنم که کار به لجبازی برسه چون واقعا لجبازه خودش هم همین و میگه.
مشکل منم مثل شما همین بود خانمی.منم همیشه می گفتم من روحم هم خبر نداشته اگه فلان حرف رو بزنم قیامت میشه ولی قلق این طور مردها اینه که در اینطور مواقع که میبینیم خیلی جدی هستن و احساس میکنیم که میخوان باهامون نا مهربون باشن همه چی رو از حالت جدیش در بیاریم و با شوخی کردن و اداهای خوشمزه در آوردن همون جا بحث رو تموم کنیم وگرنه شوهرامون آدمایی ناز بخری نیستن پس کاری نکنیم که خودمون ناراحت بشیم .چون شما هم مثل من ادمی هستی که وقتی نا مهربونی شوهرت رو می بینی می خوای باهاش بجنگی .ولی من دیگه این کارو نمی کنم چون اول به خودم بد میکنم .
من تو اون 1 ماه حسابی نشستم فکر کردم و تصمیم گرفتم به همسرم زنگ بزنم و بهش زنگ زدم و رک و پوسکنده گفتم که" منم اشتباهاتی داشتم و نشستم به خیلی از کارای خودم فکر کردم و به اشتباهات خودم فکر کردم نمی تونم ازت دور باشم چون دوست دارم .زندگیمو دوست داره .(اصلا فعلا نباید بگی که تو هم مقصری چون خودش می دونه که اونم مقصره ولی چون فعلا با قهر کردنش می خواد تو رو ادب کنه اصلا حاضر نیست قبول کنه )بزار از حرفات بفهمه که از کاری که کردی پشیمونی .چون اون فقط همین و می خواد .خداییش با سیلی زدن غرورشو خرد کردی .
.( ببین در این جور مواقع باید کلن غرورتو تو خودت بشکنی وگرنه امکان داره الان دوباره یک چیزی بگه بهت و اگه جوابشو بدی کار بدتر بشه .)
البته همسر من حرفای من و قبول نمی کرد و من می فهمیدم که قبول نمی کنه که بهم بگه که فکر نکن هر کار می خوای میکنی و بعدش راحت معذرت خواهی کنی .باید تاوان پس بدی .منم کلن بیخیال حرفاش بودم چون فقط می خواستم به زندگیم برکردم که همه چی رو از نو بسازم.
البته این و هم بگم من با این کاری که کردم اگه به زندگی بر میگشتم دیگه فرصت خطا نداشتم .پیه همه چی رو به طنم مالیده بودم
خلاصه بعد از 2 ماه به زندگیم برگشتم ولی کلن یک آدم دیگه شدم چون من شوهرمو نمی تونستم عوض کنم پس فقط خودمو عوض کردم .
آقایون می خوان که زناشون مطیعشون باشن و اگه مطیع شدی عاشقت میشن .حداقل شوهرای ما که از این نمونه هستن
خیلی ممنون تمنا جان.
حقیقتش دوستانی که اینجا هستن می گن زنگ نزنم
من خودمم موندم سر دوراهی.نمی دونم چیکار کنم.در ضمن من شغلم یه جوریه که از اول اردیبهشت شروع میشه و تمامی مدارک وسایلای مربوط به کارم مونده خونه.خونوادمم می گن نمی خواد ازش بخواهی اونارو بده.اگه اونارم ور ندارم کارم ایراد پیدا میکنه.حقیقتش دیگه افسار زندگیم دست خودم نیست.ایندفعه پدر مادرم تصمیم می گیرند.تو رو خدا برام دعا کنید.خیلی بلاتکلیفم:302:
از طریق قانون میتونید برید مدارک کارتون و وسایل شخصی تون رو بردارید.
كبوتر عزيز اين كار شوهرش را جري تر مي كنه.
گل ياس فعلا فقط بايد صبر كنه. صبر صبر صبر
تا شوهرش خودش بياد سراغش.
برو محل كارت بگو وسايلت را گم كردي و داري المثني مي گيري و زمان بره.
مطمئن باش باهات همكاري مي كنن و با كپي هاش كارات را برات انجام مي دن.