RE: خیلی بد شدم ...بی کفایت
sci
تو رو خدا فقط نیا تشکر بزن
من ناراحت میشم از اینکه بعضی کارام میره تو انجام نداده و زمان بعدی و این افسردم میکنه باعث میشه به کارهای دیگه نرسم
چجوری موانع و تحلیل کنم
گاهی اصلا نمیدونم مانع چیه فقط دوس ندارم اون کارو انجام بدم !!! مثل بیدار شدن از خواب یا مثل خوابیدن به موقع
یا اصلا نمیتونم برنامه غذاییمو عمل کنم یا هیچی نمیخورم یا یه چیز بیشتر میخورم
لازمه من تاپیک جدا بزنم؟؟؟
کلا من زود ناامید میشم
RE: خیلی بد شدم ...بی کفایت
Fa mo،
خب سوال بپرسید جواب می دم... به نظرم شما پیشرفت خوبی داشته اید. بسیار عالی! به هیچ وجه انتظار نداریم که کل کارهایی که برنامه ریزی می کنید، انجام بشه...
شما زمان بعدی رو مشخص می کنید و دلیل اصلی رو می نویسید...به هیچ وجه نا امید نشید! پستهای قبلی رو بخونید که برای نازنین بانو گذاشتم... گفتم تغییرات تدریجی، ارام اما با ثباتند... گفتم در هفته های اول تعداد کارهایی که به هر دلیل انجام نمی شوند زیاد خواهند بود.. نترسید! دقیقا همینطوری پیش می ره و هر روز وضعیت بهتر می شه..
اگر گاهی متوجه می شید یه برنامه ای به کررات اجرا نمی شه دنبال موانع نباشید، مانع اصلی خود برنامه است که یا واقعی نیست
یا جزئیات لازم رو نداره و برنامه اشتباهه... شاید گاهی به دلائلی فعلا اجراش شدنی نباشه... زمان بعدی رو موکول کنید به یک هفته، یک ماه یا چند ماه بعد...
در مورد خواب، عرض کردم کسی که این برنامه رو می خواد اجرا کنه حتما باید طی هفته اول و دوم سعی کنه ساعتهای خوابش رو تنظیم گنه به نحوی که حداقل ۶ تا ۸ ساعت بخوابه. در هفته های اول رژیم غذایی خاصی رو توصیه نمی کنم.. در هفته های بعدی اصلاح عادات غذایی رو می تونید تو برنامه تدریجا وارد کنید.. مثلا کسی که اضافه وزن داره می نویسه امروز برنج نمی خورم
شما چه در سفر باشید چه نباشید.. این برنامه باید اجرا بشه! صفحه ای از این تقویم نباید خالی بمونه.. اون نکات مثبت بالای هر صفحه بسیار مهمه.. اگر دوست دارید این برنامه رو اجرا کنید حتما تمام انرا اجرا کنید تا احساس نا امیدی شما کمتر بشه
راستی مراقب باشید سرما نخورید...
عکسی که گذاشته بودی فوق العاده بود... شما هم یک صفحه از دفترتون رو عکس بگیرید و یا اسکن کنید تا ببینم چه می کنید
سوالی بود بپرسید
RE: خیلی بد شدم ...بی کفایت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
اگر گاهی متوجه می شید یه برنامه ای به کررات اجرا نمی شه دنبال موانع نباشید، مانع اصلی خود برنامه است که یا واقعی نیست
یا جزئیات لازم رو نداره و برنامه اشتباهه... شاید گاهی به دلائلی فعلا اجراش شدنی نباشه... زمان بعدی رو موکول کنید به یک هفته، یک ماه یا چند ماه بعد...
سلام آقای sci
:72: امید وارم خیلی خوب باشید :72:
آقای sci خیلی ازتون ممنونم از اینکه انقدر دقیق و با جزئیات راهنمایی میکنید :310:
من رفتم دکتر!اصلا فکر کنم اگر بهم در مورد ویتامین و قرص اهن صحبتی نکرده بودید حالا حالا نمی رفتم،یعنی با شناختی که از خودم دارم مطمئنم که نمی رفتم .
و خیلی هم خوب شد که رفتم چون یک سری ویتامین و قرص آهن به هم داد که حتما بخورم و خیلی ضروریه ..بعدش هم دوباره آزمایش بدم.
حتی بهش گفتم من وقتی به مدت طولانی رو صندلی می شینم یا رو زمین می شینم وقتی بلند می شم چشمام سیاهی می ره!انقدر تعجب کرد که تا الان نیومدم اینارو بگم!!!
و از وقتی هم که دارم قرص هاش رو می خورم اصلا چشمام سیاهی نمی ره ،حالا نمی دونم برای اثر قرص هست چون سه روز یا چهار روزه که دارم می خورم .یا اثری که رو روحیه ام داشته.
و از نظر ظاهری هم حس می کنم پوستم خیلی شفافتر و خوبتر شده
امروز یکی از همکارام که اصلا اهل تعریف کردن نیست بهم گفت مثل طلوع خورشید می مونی :310::43::310:
در مورد اون حرفتون که نقل قول کردم ،خوب شد این موضوع رو مطرح کردید چون من از 19 فروردین هر روز می نویسم قسمت دوم کارم رو وامروز تموم می کنم .و هر روز نمیشه
نگووحجمش خیلی زیاده و باید براش یک هفته وقت می زاشتم ونه یک روز
فکر کنم امروز دیگه تموم شه.
خواستم فقط خبر بدم من برنامم دار ه همون جوری جلو می ره ولی هنوز رضایت بخش نیست ولی ناامید نیستمووو
راستی آقای sci من ی گلسر داشتم خیلی خوشگل بود و خیلی وقت بود گمش کرده بودم می دونستم تو اتاقمه ها ولی همت نمی کردم دنبالش بگردم ،دو ماهی بود که نبود
جز برنامه پری روزم نوشتم پیدا کردن گل سر محبوبم
و عصرش شروع کردم به مرتب کردن کشو ها و یک کشو کشیدم بیرون دیدم پشت کشو افتادهههه
نمی دونید چقدر لذت بخش بود وقتی جلوی این فعالیتم تیک زدم،اخه 2 ماه هر روز می گفتم پس این گل سر چی شد ولی دنبالش نمی گشتم.
famo خیلی خوشحال شدم پست هات رو دیدم،موفق باشی ....و خیلی هم برام انرژی بخش بود...
راستی من هم دیروز حوالی ونک بودم یعنی کلا مسیرمه هر روز...
وقتی خوندم پستتو حس کردم دنیا چقدر کوچیکه ما چقدر نزدیکیم :)
RE: خیلی بد شدم ...بی کفایت
سلام
منم از هفته پِيش يعنی از فردای روز تولدم شروع کردم واسه نوشتن
که جا داره از آقای SCi واسه برنامه خوبشون و نازنين جون برای ايجاد تاپيکش تشکر کنم
چهار روز اول خوب بود راضی بودم
اما 5شنبه و جمعه که تعطِيل بودم اصلا راضی نبودم کلا دپرس بودم راستش يکم هم ناامِيد شدم يعنی شنبه و 1شنبه رو ننوشتم:302:
امااز امروز دوباره شروع کردم و می دونم نااميدی از نشانه های نفوذ شِيطانه پس من می تونم
آقای SCi يه سوال داشتم
مثلا من ی سری برنامه ها دارم که خب می دونم در طول هفته نمِيشه انجامش داد مثلا مِيخام آخر هفته 5 شنبه ِيا جمعه برم شاه عبدالعظيم اونارو کجا بنويسم از الان تو برنامم بيارم که ِيادم نره ِيا واِيستم روزش بياد تو آرزوهای روزانه بنوِِيسم
يعنی کلا واسه برنامه های کلی که تو عرض ی هفته بايد انجامش بدم بايد چيکار کنم...
RE: خیلی بد شدم ...بی کفایت
نازنين، چهره اي چون طلوع آفتاب... به شما تبريك مي گم كه چنين چهره نوراني و درخشاني داريد. از اينكه برنامه هاي شما خوب پيش مي ره خوشحالم و البته بسيار خوب اجرايي كرديد... بله نكته مهم همون واقعي بودن برنامه هاست كه در ادامه اشاره خواهم كرد
جواب سوال Fa Mo
خب اين كه شما دوست داريد همه چيز ايده آل باشه و آرمانگرا هستيد موجب خواهد شد كه برنامه هاي شما مختل بشوند و بسياريشون اجرايي نباشند در هفته اول و اين دفتر به شما كمك خواهد كه آرمانگراي واقعي باشيد نه خيالي
نه الزاما بايد برنامه ها اجرايي باشه... من به معقول بودن يا نبودنش كاري ندارم... چه بسا كه برنامه بسيار رويايي باشه... مثل قدم زدن كنار رودخانه اي در حومه شهر، هنگام طلوع آفتاب... يا نگاه كردن به دريا هنگام طلوع افتاب! اينها رويايي هستند اجرايي هم هستند... اما مثلا سقوط آزاد هنگام طلوع آفتاب با چتر، شايد براي يك نفري مثل من رويايي باشه... اما به هيچ وجه عملي نيست! پس جايگاهي در آرزوهاي روزمره من نداره! الزاما بايد برنامه كاملا عملي باشه... حتي اگر رويايي باشه!
در نوشتن آرزوهاي روزمره، سخت گيري نكنيد... حتي دادن يه اس ام اس به دوستي قديمي، مي تونه يه آرزوي روزمره باشه يا مثل نازنين، پيدا كردن يك گل سر! به همين سادگي... لازم نيست آرزوي روزمره ما، بسيار آرماني باشه كه ارزش نوشتن رو داشته باشه... بي خيال بنويسيد... اما مقدورات و واقعيات رو در نظر بگيريد!
گاهي كاري مقدوره! اما شما فكر مي كنيد شدني نيست... اما دوست داريد انجامش بديد! مثلا دوست داريد بريد پارك! يا نهار رو جاي خاصي ميل كنيد! خب اين در حالت عادي شايد دور از ذهن باشه... اما مقدوره!!! بنويسيد!
چيزاي ساده، خيلي ساده رو بنويسيد... توجه داشته باشيد! اين دفتر محرمانه است و اين كلمه مهم يعني واژه " محرمانه" رو اول دفترتون قيد كنيد...
حتما روي ويژگي مثبت خودتون در ابتداي روز، تاكيد كنيد! حتما... خيلي ضروريه!
فرناز:
نا اميدي موضوع طبيعي است در برنامه ريزي...ببينيد وقتي برنامه داره تغيير رو در شما ايجاد مي كنه، نا اميدي به سراغ شما مي آد! در شرايط عادي يا قبل از اينكه تو دفتر چيزي رو بنويسيد! آيا نا اميد بوديد؟؟؟ بي شك خير!
پس اين نااميدي رو جدي نگيريد... بدونيد كه ناشي از گفتگوي دروني شماست! تمرينات تنفسي به شما كمك خواهد كرد كه وقتي حس نا اميدي داريد تعديلش كنيد و اجازه بديد تا از شما دور بشه... تفكرات مثبت داشته باشيد! هر وقت احساس كرديد نا اميد شديد! فورا يك اس ام اس به خودتون بزنيد! اره به خودتون! و بگيد چه كارهاي مثبتي كرديد و از خودتون بابت اون كار تشكر كنيد!
شما بالاي هر صفحه يك تاريخ داريد... اگر قراره جمعه دو هفته آينده به مكاني برويد، حتما در ستون اول از همين امروز يادداشت كنيد! اما زمان نوشتن بسيار مهمه... شما نمي تونيد مثلا الان بنويسيد! اين دفتر سر رسيد كارهاي روزمره شما نيست.... شما فقط مي تونيد صبح ها وقتي چشماتون رو باز مي كنيد كارهايي رو كه مي خواهيد انجام بديد رو بنويسيد.. پس يادتون بمونه تا صبح فردا... فردا كه بيدار شديد در روز مشخصي كه مي خواهيد برويد به زيارت حضرت، بنويسيد... زمان نوشتن دفتر، همون موقعهايي است كه گفتم و در زمانهاي ديگر فقط دفتر قابل مشاهده است...نه قابل اديت!
فرناز: راستي اگر به زيارت رفتيد.. من رو هم ياد كنيد و اگر دوست داشتيد دعا كنيد.. حتما سفارش پاك شما در حل مسائل و مشكلات من بي تاثير نخواهد بود...
RE: خیلی بد شدم ...بی کفایت
پاسخ به fa mo پست 27
خواهرم،
انتقاد سازنده، حق هر فرديه... نمي دونم انتقاد شما چي بوده اما آيا من به كسي بي احترامي كردم؟ اميدوارم اينطور نبوده باشه و نوشته هاي من موجب رنجش شخصي نشده باشه...
اما در مورد سوال شما، مي تونيد از همين الان در صفحه روز جمعه يادداشت كنيد! اما زماني كه يادداشت مي كنيد همون موقعي باشه كه برنامه امروز رو مي نويسيد... مثال مي زنم كه روشن بشه!
امرزو فكر مي كنيد كه جمعه برويد مسافرت يا دوستتون رو ببينيد... امروز چيزي نمي نويسيد... فردا صبح كه مي خواهيد برنامه روز رو بنويسيد، در صفحه روز جمعه مي نويسيد كه "ديدار با دوستم" يا مسافرت به ...
اينكه شما صبحها برنامه ها رو بنويسيد خواص بسيار زيادي براي سلامت رواني شما و انتقال انرژي به شما داره... براي همين گفتم قبل از صبحانه، حمام، ورزش صبحگاهي... به محض بيدار شدن در لباس خواب بنويسيد...
دومين موردي كه در مورد شما بايد بگم، شما در صفحه اي از صفحات دفترتون نوشته بوديد كه هيچ حسي در رابطه با خودتون نداريد! اين قرار ما نيست... كوچكترين حس شما در مورد خودتون مهمه! بايد حسي داشته باشيد! اين الزاميه!
اگر حسي نداريد ريشه يابي كنيد ببينيد چرا حسي نداريد!
در هر صورت خوشحالم كه از خودتون به اين شيوه مراقبت مي كنيد و تاكيد مي كنم حكايت اين دفترچه، حكايت برنامه ريزي نيست... مثل برنامه ريزي آموزشي! يك نوعي مراقبت از خود به حساب مي آد
مراقب خودتون باشيد...
سوالي بود بپرسيد
این عنوان میره رو اعصابم ! میخوام به کارهام برسم بهتره
حالا شارژ میشم میام برات پیام خصوصی میفرستم میگم قضیه اون انتقاد سازنده رو!!! :-) ( اینم از سیاست های مدیراس ....بقیشو خودم نقطه چین میزارم که یکی نیار نقطه چینش کنه)!
اما من کلا حسی ندارم به خودم . خصوصیات مثبتیم که مینویسم از دید دیگرانه ...دیدی این بچه ها کوچولوایی که خودشونو سوم شخص خطاب میکنن؟. .. منم حسم به خودم سوم شخصه:72:
RE: خیلی بد شدم ...بی کفایت
سلام
یکی از دلایلی که میخواستم عضو همدردی بشم همین مشکل نازنین عزیز بود. :302:
با این تفاوت که ایشون مدتیه اینجوری شده و من همیشه این مشکل رو دارم. :302:
مثلا صبح ها سختمه از جام بلند شم و برم سر کلاس .... واقعا خودم رو کشون کشون میرسونم به کلاس.
یا وقتی از سر کلاس میام خونه (حداکثر کلاسم چهار یا پنج ساعت طول میکشه) انقدر خسته ام که با یک روز خوابیدن هم مشکلم حل نمیشه و باید دو روز کامل استراحت کنم.
گرفتن آخرین مدرک تحصیلیم چندین ساله طول کشیده و الان که چند واحد بیشتر نمونده واقعا بریدم و نمیکشم. برای نوشتن پایان نامم همت نمیکنم:316::302:
حافظ ق/رآنم اما به تثبیت محفوظاتم نمیرسم اصلا.
ورزش از نون شب برام واجت تره چون کمر درد دارم اما حوصله ی کلاس ورزش رفتن ندارم. :302:
صبح هایی که کلاس ندارم بدون هیچ برنامه ای زندگیم میگذره با پسرم ساعت 12 صبحانه میخوریم حتی نهار و شام هم به زور میتونم درست کنم شایدم درست نکنم بس که بی حوصله و خسته ام .
با دوست و فامیلی که بدونم برم خونشون باید یه روزی ازشون پذیرایی کنم حوصله ی رفت و آمد ندارم.
از دو هفته قبل باید بدونم مهمون دارم وگرنه توانایی و خوصله و آمادگی پذیرایی ندارم.
برای رفتن به منزل خانواده همسرم باید از یک هفته قبل تصمیم بگیرم و آمادگی پبدا کنم وگرنه نمیتونم....
به هیچ کس جز مادرم تلفن نمیزنم با وجودی که دوستان و فامیل های زیادی دارم.
کارم رو دوست دارم اما انجام دادنش برام ملال آوره.
همه ی اینها در شرایطیه که دیگران به هیچ وجه چنین فکری در موردم نمیکنن و فکر میکنن آدم فعال وپایه ی هر کاری و کدبانو و با انگیزه و خوشبختی هستم. :227::310:
تا حالا هزار بار برای خودم برنامه ریختم اصلا استاد برنامه ریزی شدم اما دریغ از اجرا کردنش ....
کلا به من میگت حسن کچل !!!!! :311:
این جدول رو برای خودم درست کردم. اما امیدی به انجامش ندارم...
تو رو خدا کمکم کنید حداقل درسم رو تموم کنم:325: