RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
دوستان خیلی صحبت های قشنگی داشتن ....من کوچکتر از اونی هستم که بخوام به حرف اونا چیزی اضافه کنم اما اگه ناراحت نشین یه حرفی داشتم
برادر محترم لطفا یه مقدار مواظب چشماتون باشید و اینقدر به زن های دوستان و یا دخترها نگاه نکنید که فکر مقایسه به ذهنتان برسه
همسر شما هر اگه 20 نباشه و 19 باشه ایا اگه یه مرد دیگه که زنش 18 باشه حسرت نمره زن شما رو بخوره خوشتون میاد؟
قصد جسارت ندارم و فکر نکردم که شما خدای ناکرده چشمتون چاک نیس
اما لطفا یه مقدار از لحاظ دینی قوی تر بشین مشکل حل میشه:72:
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
با سلام
شما که اینقدر ایده آل فکر میکنید آیا خودتان ایدهآل هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطمئنا خانومتون هم هزار تا پسر خوش تیپتر و با کلاس تر و مهربون تر و تحصیل کرده تر و پول دارتر از شما می بینه
ولی هیچ وقت به خودش این اجازه رو نمی ده شما رو با اونا مقایسه کنه و هی بگه کاش ازدواج بهتری میکردم
اگه با یه دختر 20 ساله خوشگل و مانکن ازدواج میکردین ولی این خانم خرج قر و فرش بیشتر از درآمد شمامیشد بازم آرزو میکردین که داشته باشینش ؟؟؟ اون موقع دلتون واسه همسر قانعتون که با همه چیز شما ساخته نمیسوخت؟؟؟
انقدر ظاهر مهمه؟؟؟؟ اگه یکی خوشگل باشه اخلاق نداشته باشه شما فقط واسه اینکه به دوستاتون نشون بدین خانومتون خوشگله و یا اینکه به فامیل بگین که همسرتون چند سال ازتون کوچیکتره اون رفتار رو تحمل میکنید؟؟؟
یعنی آرامشی که از همسرتون میگیرین را میدین که فقط به بقیه بگین من چه عروسکی کنارم دارم
برادر من رک بهتون میگم
قدری منطقی باشن
خودتونم هزارتا عیب دارین و خانومنتون شما رو همین جوری که هستین پذیرفته غیر از اینه؟؟؟؟
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
مرسی از همهٔ دوستان.
یه نکته بگم. تنها مشکله ما فقط اختلافِ سنّ و ظاهر نیست. ایشون هم با اینکه من زیاد شوخی میکنم یاا اینکه مس ایشون مذهبی نیستم مشکل داران. ایشون شخصاً خیلی مقید هستن. خلاصه با افکارِ عقیدتی سیاسیه من یه کم مشکل دارند و تازه از دوستانم هم خوششون نمیاد. میگن دوستات هم مثل خودت هستن و میزنه مذهبی بودنشون کمه ! البته اینا در حد یه بحث. یه چیز دیگه هم هست که من میخوام برم خارج از کشور واسه ادامه تحصیل و احتمالا زندگی اما ایشون خیلی تمایل نداره.
راستی یه سالی، چرا همهٔ دوستان طوری حرف میزنن انگار هر دختری که خوشگل باش اخلاق دیگه نداره ! یاا اینکه یه دختر خوب نمیتونه خوشگل هم باشه !
خوب حالا برگردم به ماجرا. من تو این مدت واقعا سعی کردم با ایشون خیلی خوب صحبت کنم و همش امید بدم . اما کلا ناراحت بودن و میگفتن که دلم چرکین شدن نسبت به این ازدواج. گفتن بیا یه بار دیگه به همدیگه فرصتِ انتخاب بدیم. شما برو اونی که دوس داری انتخاب کن و من هم اونی که میخوام و فقط منو بخواد. چند روز سعی کردم با قربون صادق و این حرفا نازشو بکشم که نظرش عوض بشه اما عزم خواهش میکرد که قبول کنم. من هم بهش گفتم اگه واقعا اینجوری میخوای باش. البته بعضی وقتا اینقد ناراحت میشم که کاش از اول این مجراا نمیشد. یاا بعضی وقتا کلی دپ میشم چون به یاد خاطرات خوبی که باهم داشتیم میوفتم. یاا صفات خوبِ ایشون. البته بعضی وقتا هم شیطون میره تو جلدم که حالا اگه بهم هم خورد، چند سال صبر میکنی و بعد از طریقه خونواده با یه دخترِ فامیل که درست انتخابش کنی این دفعه دور از احساس، ازدواج میکنی. اینا همه در یه حلقه تکرار میشه. کلا فکرم مشغوله .
ایشون هم فعلا گفتن باهم ارتباط نداشته باشیم تا یه مدت بگذره و بعد واسه طلاق توافقی اقدام کنیم. البته این دفعه همش میگن که تو هم خیلی خوب و مهربون هستی اما ما به دارد هم نمیخوریم. اینم تازه چند بار گفتن که اشتباهِ ایشون هم بوده که زیاد ابراز علاقه کردن قابل عقد که باعث شده من جلو بیام.
واقعا اگه این دفعه بحثِ جدا شدن مطرح بشه ، احتمال زیاد انجام میشه. الان من میتونم صبر کنم تا ببینم چی اتفاق میافته. یا اینکه زنگ بزنم به خانمم و با حرفهای خوب نظرش رو برگردونم و دلگرمش کنم.
اگه صبر کنم احتمال داره خوب واقعا به جدائی کشیده بشه.
اگه زنگ بزنم و بتونم دلگرمش کنم و ازدواجِ ما تو ماه آینده انجام بشه، میترسم که نکنه دخترِ مردم بنده خدا رو بدبخت کنم. اون الان دختر و جدا شدنش راحت تره تاا اینکه احساسیش کنم که عروسی کنه و بدن بخواد جدا بشه. یعنی نمیدونم که چی پیش خواهد آامد. وقتی فکر میکنم به خاطراتمون فکر میکنم که خیلی دوسش دارم و اینقد لذت میبرم که وقتی یاد هم آغوشی و روابط محدودمون مثل بغل و بوسه و .. میوفتم. یاا اینکه ایشون چقد با گذشته. حتا من هنوز زیبایی ایشون رو قبول دارم. ولی خوب هنوز هم صادقانه تو دلم نسبت به سنّ یه جورائی تردید دارم. یعنی سادقن اگه بخوام بگم ته دلم بعضی وقتا حس میکنم که دلم میخواست خانمم چند سال عزم کوچیک تر بود و اون تردید که قابل عقد داشتم هنوز باهم هست. البته خودم بعضی وقتا حس میکنم اینا بیشتر بهونه هست. انگار دلم کلا با این وصلت نیست. و همش یه بهونه میاره که بگه این وصلت نباید میشد. شاید اثر همون تردیدهای باش که داشتم و اینکه موقع عقد ازدواجم از رو عشق و علاقه نبود و بیشتر رو اصرارِ خانمم بود.
میدونم دوستان همه منو سرزنش میکنند و میگن حققت، خودم هم خودم رو سرزنش میکنم. بیشتر واسه اینکه چرا قابل عقد که دیدم دلم روشن نیست با شک و تردید پایه سفره عقد نشستم. هر وقت به اینکه چطوری عقد انجام شد فکر میکنم انگار یه جور طلسم بود ! تاا هفته قبلش هیچ چی معلوم نبود و هم من و هم خانمم داشتیم فکر میکردیم. یهو خانمم اوکی داد و خانوادهها هم گفتن پس فردا عقد کنیم ! بعدش هم درگیره کارهای عقد شدیم و اصل قضیه کنار گذشته شد.
من میخوام یه توصیه بکنم به دوستانی که احتمالا این پیج رو میخونند و تردید دارن نسبت به انتخابشون. هیچ وقت از رو دلسوزی، ترحّم یا ... ازدواج نکنید. اگه تردید دارید و میبینید دلتون روشن نیست دیگه جلو نرید. یه کسی رو انتخاب کنید که واقعا انتخابش کرده باشید. شاید الان من اگه واقعا قابل عقد خانمم ابراز علاقه نمیکرد و خودم با اصرارِ خودم ازدواج میکردم الان مشکلی نبود. اما چون یادم میاد که تردید داشتم و این تردید هامو هم کسی جدی نگرفت، ناراحت میشم .
[quote=bloom]
با سلام
شما که اینقدر ایده آل فکر میکنید آیا خودتان ایدهآل هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطمئناً که ایدهال نیستم. کلی عیب دارم اما کلا شخصیت ایدهال گرا دارم.
من همهٔ اینا رو به خودم میگم و بیشترِ وقتا اوکی هستم. فقط بعضی وقتا تو دلم میگم کاش از اول درست ازدواج میکردم. احساس میکنم ملاکِ ظاهر و اختلافِ سنی بیش از حد واسعم مهم شده. حتا تحصیلات که یه ملاکِ مهم هست واسعم کم رنگ شده. گاهی میگم اگه تحصیل نکرده نباشه و زیبا و خوش اخلاق باش کافی بود. البته نمیخوام بگم خانمم زیبا نیست. نه، همونطور که بالا گفتم احساس میکنم بیشتر اینا یه بهونه هست و اثر همون تردیدهای اولیه هست
انقدر ظاهر مهمه؟؟؟؟ اگه یکی خوشگل باشه اخلاق نداشته باشه شما فقط واسه اینکه به دوستاتون نشون بدین خانومتون خوشگله و یا اینکه به فامیل بگین که همسرتون چند سال ازتون کوچیکتره اون رفتار رو تحمل میکنید؟؟؟
یعنی آرامشی که از همسرتون میگیرین را میدین که فقط به بقیه بگین من چه عروسکی کنارم دارم
اوایل فکر میکردم ظاهر واسعم مهم هست واسه حرف دیگران هست. اما کم کم فهمیدم نه خودم دوس دارم . تو این مدت هر وقت خانمم ظاهرش رو زیبا کرده بود کلی احساس میکردم دوسش دارم ولی وقتی شیک نبود انگار دلم زده میشد.
الان خیلی حرف مردم واسعم کم اهمیت تر شده نسبت به اون موقع ها، همین جدا شدن. خوب مطمئناً ملت کلی حرف خواهند زد ، میگم به درک. دیگه حرف مردم واسعم مهم نیست. جورایی دیگه به قضیه نگاه میکنم. بیشتر انگار واسه خودم مهمّه.
ضمنا من دوس ندارم ملت منو با یه عروسک ببینند. حتا اگه عروسک هم داشت باشم اونقدر غیرت دارم که بگم عروسک بودنش رو پنهان کنه. من عکس آاش رو دوس ندارم. اینکه بگن خانمش خوشگل نبود.
ضمنا همونطور که بالا گفتم چرا هر کی عروسک باشه نمیتونه دختر بساز و مهربون و خوش اخلاقی باشه؟!
تو این چند روز که خانمم گفت ارتباط با من نداشته باش ، من حتا تکلیف خودم با خودم روشن نیست.:302:
گاهی اونقدر حس میکنم خانمم خوب که میگم هر طور شده نمیذارم به هم بزنه. گاهی دلم روشنه و احساس میکنم دوسش دارم و به آینده با اون فکر میکنم. گاهی حتا به یه دختر زیبا که الان میشناسم فکر میکنم که اگه مثلا این زنم بود چی میشد و میبینم که نه بابا یه سری عیبها داره که خانم من نداره، بد میگم دیدی اینا به درد نمیخورن ! گاهی میگم حالا بذار اگه جدا هم شدیم چند سال دیگه از فامیل یه دختر میگیری، بد میگم چند سال جوونیم که تنهائی میگذار رو چی کار کنم؟ گاهی میگم بذار چند سال تنها باشم تا عقلم رشد کنه. اونطور که دوستان گفتن تو همدردی، معلومه من هنوز عقلم ناقصه و خوب رشد نکرده. گاهی میگم بدن پشیمون میشیا، دختر تحصیل کرده با این ویژگیهای اخلاقی کم پیدا میشه. هر وقت یادم میاد که من مثلا میگفتم من دوس دارم فلان لباس رو خونه بپوشی و اون چند روز بد میگفت رفتم خریدمش یاا اینکه وقتی راجع به مسائل جنسی صحبت میکردیم همه جوره میگفت تلاش میکنه که خلأای نباشه، داغون میشم. میگم کم پیش میاد یه دختر با تحصیلات بالا در این حد، اینقد مطیع باشه. حتا ایمیلِ فدایت شوم هم واسعش مینویسم ولی بعد پاکش میکنم. میگم بذار تصمیمی که گرفته رو دنبال کنه. میگم اگه این مساله قابل حل بود الان چندین ماه هست و باید قبلان حل میشد. پس معلومه واقعا این مساله قابل حل نیست. نمیدونم !:325:
فقط اینو میدونم که اگه صبر کنم و کاری نکنم، خانمم احتمالا واسه جدائی اقدام میکنه. چون خودش هم میگه انتخابش اشتباه بوده و میخواد یه بار دیگه جفتمون این فرصت رو داشت باشیم. :323:
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
با سلام
من اصلا نگفتم که دخترهایی که خوشگل هستند اخلاق ندارند منظور من این بود که شاید خانم شما زیباییه معمولی داشته باشه ولی اخلاق زیباتری نسبت به بقیه داره و به قول خودتون خیلی آدم قانعیه و شما باهاش آرامش دارین
ولی برادر من
حالا که ایشون خودشم خداسته به این رابطه فکر کنه و خواسته یه مدت ارتباط نداشته باشین تا تصمیم بگیرین
تازمانی که از خودتون و احساستون مطمئن نشدید به خانومتون زنگ نزنید اگه واقعا فکر میکنید دوماه بعد از عروسی هم ممکنه با چدایی فکر کنید پس بهتره بزارید خانومتون همین الان راحتر با این موضوع کنار بیاد اینطوری هرودو ضربهی کمتری میخورید ولی اگه احساس کردید تو تصمیمتون محکم اید و دیگه تردید ندارید با ایشون تماس بگیرید و به ایشون بگید که چه مواردی برایتون مهمه و حتی در مورد ظاهرش زمانهایی که برایتون جدابیت داشته رو بیادش بیارید و سعی کنید قبل از شروع مجدد هم شما حرفاتون رو بزنید و هم ایشون خواسته هاشو بگه
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
به وضوح وسواس حاد داری!
راه حلت سه مرحله داره:
1) با مراجهه به روانپزشک حاذق، متوجه بیماریت بشی و بپذیریش
2) شروع به درمان دارویی کنی
3) در مورد ازدواج فکر کنی (چه این خانم و چه هر خانم دیگه ای)
----
پ.ن. از بارز ترین خصوصیات بیماران وسواسی شک و تردید در تصمیم گیری ه
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
من فقط ميخوام بگم يه زن بجز عشق و محبت و تحسين از طرف شوهرش هيچ چيز ديمه نميخواد
اكه دوسش داري اين حرفهاي دلسرد كننده نزنين
گناه داره اعتماد بنفسشو ازش نگيرين
زن= عشق و عاطفه
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
منم با دوستمون موافقم!
شما (به گمونم) وسواس داری!
ببین، انسان سالم که اعتماد به نفس بالایی داره، مطمئن هستش که اگه صد بار دیگه متولد شه، بازم در همین نقطه ای که الآن هست قرار می گیره! یعنی چی؟ یعنی مطمئن دوباره همون تصمیماتی که قبلاً گرفته رو می گیره!
امکان داره یه مقداری که زمان بگذره متوجه بشه تصمیمش اشتباه بوده، اما این تصمیم تو زمان و شرایط خودش درست بوده!
بابا، کمتر خودت رو زیره سوال ببر پسر!
البته دست خودت نیست!
اما حتماً به مشاوره رجوع کن، زمان عروسی رو هم عقب بنداز و به خانومت بگو بیا یه مقدار به هم فرصت بدیم!
بعدش به قول بعضی ها، سره دوربین رو بچرخون طرف خودت، سعی کن عیب و ایرادای خودت رو برطرف کنی!
این یه بیماری روحی هستش که باید درمان بشه، اصلاً هم نترس، هزاران نفر با این بیماری دست به گریبان هستن، علائمشم یکی هست، به دکتر بگی، خودش متوجه می شه و کمکت می کنه!
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
سلام
به نظر من شخصی که کسی رو دوست داشته باشه ظاهراونو زیبا میبینه
چه زشت چه زیبا
مسآله اصلی اون احساسیه که به خانومت داری
اگه به متن زیر توجه کنی منظور منو متوجه میشی.
زیبایی عشق نمیاره
بلکه عشق زیبایی میاره
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
سلام
مرسی از همهٔ دوستان.
شاید من مریض باشم از نظر وسواس، و حتما واسه درمانش اقدام میکنم:
اما یه سری چیزا این مدت دستم اومد که میخوام مطرح کنم.:
۱) بیشترِ آقایون ( شاید بهتر باش بگم بیشترِ آقایون که دورهٔ عقد از خانم دور هستند) بعد از عقد دچار یه فکر و حسی میشن که شاید انتخاب درستی نکرده باشم. و بعضا به گزینههای دیگهای که میشد بگیرن هم فکر میکنن. حتا از یکی از دوستانِ نزدیکم که اونم عقد کرد پارسال پرسیدم . اشتباهه من این بود که من اینا رو به خانم منتقل کردم واسه یه مدت ولی بعدش کلی عذر خواهی کردم و تمام سعیم رو کردم که حرفی نزنم. مخصوصاً من که از قبل از عقد تردید داشتم خوب این فکرها شدید تر به سراغم میاومد.
۲) خانم من تحت تاثیر احساسات چون اولین پسری بودم که باهاش ارتباط برقرار کرد به من علاقه شدید پیدا کرده بود و بدون اینکه تردیدهای که من بهش بارها گفتم که دلم روشن نیست رو نادیده گرفت. الان به قول خودش اون علاقه از بین رفته. فکر میکنه چی شده بوده که اون موقع اشتباه کرده بوده.
اینو واسه این گفتم که واسه دوستانی که میخونن درسی باشه. دوستیهای قابل ازدواج کلا درست نیست. مخصوصاً واسه دختر. ارتباطی که ما قابل عقد داشتیم خیلی رسمی و کم بود اما همون باعث شد که یه ازدواجِ اشتباه انجام بشه.
۳) تو این تالار همه جاا میبینی که میگن زیبائی مهم نیست . درون مهمّه . شاید این واسه خانمها درست باشه. اما واسه آقایون نیست. واقعا آقایون به ظاهر اهمیت میدان. حتا به نظر من ملاکِ اول آقایون ظاهره، هر چند بگن ملاک اول نیست.
من و خانم، واسه یه مدت باهم ارتباط رو قطع کردیم. واقعا واسه من که سخت بود. هنوز هم سر درد هستم بیشتره وقتا. بده چند وقت باهم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اصلا ما درست انتخاب نکردیم. نه ملاکهای ایشون تو من هست و نه اون چیزای که الان واسه من مهم شده تو ایشون هست. یه سری تفاهمها داریم اما خانمِ من دلش میخواد دوباره حق انتخاب داشت باشه.
البته اینجا هم یه تجربهٔ دیگه پیدا کردم. دوران عقد نباید طولانی باشه مخصوصاً وقتی دور هستید. شاید یکی از اشکالهای ما هم همین بود. به نظر من ملاکهای ازدواجِ یه فرد در حال تغییر هست و انسان باید به یک سنی برسه که بفهمه الان ملاک هاش ثابت شده.
من وقتی مقالههای سایت رو میخونم، یکی از دلایل اصلی مشکلات رو ازدواج یا عاشق شدن تو سنِّ کم میبینم. من وقتی ماجارای بعضی از دوستانِ جوون تر رو میخونم، یاد گذشته میافتم و میگمای وای ، من هم از همین فکر میکردم. آدم چقد عوض میشه !
ببخشید طولانی شد.
واسه دوستانی که پیگیر قضیه من هستند : فعلا قضیه مسکوت هست. الان چندیم ماه که خانمم اظهارِ پشیمونی میکنه. نه واسه اون حرفاها . واسه مشکلهای که به نظرش مهم هستند و قبلان بهش توجه نکرده. مثل همین مساله که من میخوام واسه ادامه تحصیل برم خارج. یآا تعرض فکرم و چیزای دیگه.
فعلا ایشون اصرار دارن به جدا شدن. من یه وقتای قبول میکنم ولی بده چند ساعت نمیتونم تحمل کنم و میگم نه من قبول نمیکنم.
احساس میکنم یه قسمت رو باید بازتر کنم : وقتی گفتم ازدواج تو سن کم مشکل زا هست، واسه پسرا و دخترا فرق داره. دخترا زود تر به آمادگی واسه ازدواج میرسن تا پسرا. اینو میشه از رو مقالههای تو سایت فهمید.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
خب به خانمت بگو که برات تو خونه خشگل کنه همون جور که دوست داری اینجوری همیشه با ذوق و شوق میای خونه تا خانمتو ببینی
فکر کنم دوست داری خانمت آرایش میکرد