RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
حرفهای آنی رو واقعا قبول دارم:
فعلا تمام تلاشم رو دارم می کنم
باور کنید من تمرینهایی رو که مشاور می ده خیلی دقیق انجام می دم
نهایتش اینه که سعی می کنم کنترلم رو روی نفسم بیشتر از گذشته بکنم
راهنمایی خواستم که اشتباه نکنم.
:104::104::104::104::104::104::104:
بلو اسکای عزیز و نازنین ، چه پست درست و به جایی زدی ، ایول خانوم ، واقعا آفرین
اینکه الان داری زندگی ات رو با تلاش و کوشش بسیار می سازی ، جای تقدیر داره
می دونم که خودت هم خوب میدونی مشکلات و سختی های زیادی داره ، و الان داری تمام تلاشت رو بکار می گیری تا مشکلات را مرتفع کنی، واقعا ارزشمند هست
موفق باشی گلم
:72:
RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
بلو اسکای عزیزم
شک کردن در حد اعتدال چیز بدی نیست .نه برای تو و نه برای شوهرت .اما اعتدال و رعایت هارمونی ها را تاکید می کنم که در زمینه های شک رعایت بشه .
حالا چرا شک چیز بدی نیست ؟
چون برای رسیدن به باور و یقین باید از مرحله ی شک گذشت .
و نه تنها بد نمی تواند بشود بلکه بخش سازنده هم دارد که بستگی به نوع دیدگاه دارد یعنی تو این شک را از منفی نگری و قضاوتهای زود هنگام و مکالمه های درونی و .........جدا کنی .
چرا ؟!
چون شک با خودش کنجکاوی می آورد و تو را به مرحله ی سئوال و جواب و گفتگو و آگاهی می برد اما باز تاکید می کنم بدون قضاوت و بدون بار منفی و بدون مکالمه و بدون رفتن در فضای من خوب - تو بد و یا .......... ( رعایت من خوب - تو خوب )
این حرف یعنی چه ؟
یعنی تو در باب مسئله و مشکلی که دچار شک می شوی کنجکاوی کنی . آگاهی به دست بیاوری و وارد مرحله ی شناخت و آگاهی بشوی . به طرف مقابلت اجازه ی ظهور و برون ریزی درونیات فکری و احساسی و عملی اش را بدهی و ..............و تمام این مراحل به نتیجه گیری منتهی شود اما نه در فضای قضاوت و خوب و بد کردن بلکه در جهت شناخت و آگاهی و پذیرش ...............و در نهایت عمیق شدن ریشه های عشق و دوست داشتن های بی منت و بی دریغ در فضای آگاهی و شناخت . من خوب - تو خوب .
RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
فعلا تمام تلاشم رو دارم می کنم که شوهرم از روند مشاوره ناامید نشه چون به زور بردمش. حتی جاهاییکه حق رو مشاور بهم میده رو خیلی پررنگ نمی کنم که مبادا ادامه مشاوره از جانب همسرم کنسل بشه.
اینکه تاثیر حرفش رو روی شوهرم به مشاورم گفتم در واقع یه فیدبکی بهش دادم که بتونه در ادامه روند مشاوره اش کمک کنه. و ...
باور کنید من تمرینهایی رو که مشاور می ده خیلی دقیق انجام می دم ولی شوهرم اصلا یکیش رو هم انجام نداده.
احسنــــــــــــــــت
:104::104:
:104::104::104:
:104::104:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
چیزی که در موردش راهنمایی خواستم اینه که چیکار کنم که این شکاکیت و سوءظن که بذرش در وجود همسرم کاشته شد (که البته زمینه اش رو داشت)، ریشه نگیره!
راهنمایی خواستم که اشتباه نکنم.
عزیزم
نگران نشو . همانطور که خودت سعی می کنی نسبت به همسرت خوش بین باشی . سعی کن نسبت به شک همسرت هم بی تفاوت باشی . نهایتش اینه که او در موردت کنجکاوی و تجسس می کنه . و شما هم حسابت پاکه و غمی نداری .
هر وقت خیلی دلت خواست پاسخی بدهی ، بگو : هر جور که دلت میخواد و آرومت میکنه در مورد من کنجکاوی کن و اصلاً زیر نظر بگیر و .... من خیالم راحته ، چون حسابم پاکه . فقط ناراحت از این میشم که تو با این شک و گمانها اذیت میشی . دلم نمیخواد رنج بکشی برای آنچه نیست .
این نکته را در نظر داشته باش که شاید همسرت به نوعی بازخورد شکهایی که شما به او داشتی را می دهد و به نوعی میخواهد به خودت برگردونه و ..... .
از همین ناشایست بودن شک از سوی همسرت ، اگر خیلی شدیده و اذیت میشی ، می توانی او را هم برای زمانهایی که خودت به او شک می کردی درک کنی . و بهش بگی راستی چقدر بده این شک . بگو من چون تجربه کردم و خیلی اذیت شدم حالا درک می کنم که تو خیلی اذیت میشی .
بگو خیالت راحت باشه که تا با هم زندگی می کنیم مرد اول و آخر زندگیم تو هستی و هیچ کس برای لحظه ای وارد ذهنم نخواهد شد و اصلا ًحالم به هم میخوره از تصور هر کس دیگری .
بگو درسته با هم مشکلاتی داریم اما یک تار موی تو را به صد تای دیگه نمیدم .
مطمئن باش این بازخورد عاطفی در برابر شکهاش قند توی دلش آب می کنه .
خلاصه :
روی ذهنیت و شک او زوم نکن . وقتی به خودت مطمئنی بی خیال شکهای او شو . او خودش را با شک کردنهاش اذیت می کنه .
.
RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
ممنون فرشته مهربان
البته من نگران تجسس شوهرم نبودم و نیستم. چون به قول آنی برای رسیدن به یقین باید از مرحله شک گذشت.
شوهر من اونطور که خودش تعریف کرده، پیش ترها و قبل از قضیه مشاور تعقیبم کرده بود و دیده بود که رفت و آمدم به چه صورت است. در دورانی که به شدت محل کارم مشکل داشتم با اینکه نمی خواستم شوهرم بدونه و سرکوفتم بزنه، چون خواسته بود بیاد محل کارم، مخالفت نکردم و ....
اما نمی دونید چه داستانهایی درست کرد وقتی من رفتم محل کارش!!
ترس من از اینه که بخواد تو خونه حبسم کنه یا یه بهانه جدید درست شه که دست روم بلند کنه!!!!!!!!!!!
اما من به شوهرم شک دارم، چون هروقت شک کردم و تجسس کردم به عدم اعتماد رسیدم!
اولین باری که بعد از عقد کنار شوهرم بودم (اولین مرد زندگیم که بهم نزدیک می شد)، برام تعریف کرد که من یکبار از یه خانمی تقاضای همخوابی (با صیغه شرعی) کردم ولی قبول نکرد. نمی دونید چه حسی شدم از کنارش بلند شدم در حالیکه ازش بدم اومده بود. گریه ام گرفت. می دونید واکنشش چی بود؟ خوب خلاف شرع که نکردم خدا خودش جایز دونسته و ....
تازه فهمیدم شوهرم اون مردی نبوده که بهم گفتن. مرد سر به زیری که خیلی سخت پسند بوده و هرکجا خواستگاری می رفته کسی رو نمی پسندیده، با اینکه با توجه به شغلش خانمهای زیادی دور و برش بوده و هستند!!
شوهرم اونقدر راحت می تونه چنین تقاضایی رو از یه زن بکنه و حق شرعیه خودش می دونه!!!
......
چند مدت پیش فهمیدم که سالها پیش با یه نفر نامزد هم بودند..
خلاصه که از هرچی می ترسیدم سرم اومده بود.
اینه دیگه!!!!!!
RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
بلو اسکای عزیز
اینها همه مربوط به گذشته است . نه امروز .
امروز روز دیگری است . ترس هایت را بریز دور و رها کن .
شناخت مال همینه دیگه عزیز .
یک مشکلی ما آدم ها داریم و آن اینکه تحمل شنیدن حرف راست را نداریم و فوری میریم در فضای خوب و بد کردن و قضاوت و........
همسرت می توانست ابدا همین ها را هم بهت نگه اما گفت چون به تو اعتماد کرد .....چون تو انتخابش بودی .........حال واکنش تو نسبت به یک حرف می تواند از آدم رو به رو یک دروغگو یا پنهان کار بسازد .
گذشته را شخم نزن . امروز را بچسب که فردا هم از راه نرسیده .
مثبت اندیش باش و با منفی ها حالت را خراب نکن بانو ...............
بهترین های هستی در انتظار توست . :46::72:
RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
سلام خانم بلواسکای :72:
تولد پسرگلتون رو تبریک میگم ببخشید خیلی دیره ولی از هیچی که بهتره :72::72:
فرشته ی مهربان و خانم انی همه ی حرفا رو زدن و حرف جدیدی نیست.
خانم بلواسکای زندگی دو روز بیشتر نیست اینقدر سختش نکنین زندگی رو! همسرتون هم آدم بدی نیست گذشتشم که مهم نیست همین که باهاتون صادق بود خودش یه دنیا میارزه.
شک داشتن هم یه برهه داره وقتی شکش برطرف شد دوباره بهتون اطمینان پیدا میکنه.
پسرتونو از طرف من یه ماچ آبدار کنید :46::46: (حتما بهش بگین از طرف من بوده ها!)
RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
اتفاقا دقیقا برعکسه، همسرم باهام صادق نبود. تمام اینها رو بعد از عقد رسمی گفت. حق انتخاب رو از من گرفت.
من حساسیت های خودم رو می دونستم و اگه این حقایق رو در موردش قبل از اینکه زن رسمیش یشم می دونستم، زنش نمی شدم. تازه شوهرم این مساله رو حق خودش می دونه، پس الان هم می تونه با همین حقی که برای خودش قائله، یه همچین کاری بکنه!
وقتی گفت که ...
هرچند خودم هم نتونستم درست تحقیقات کنم.
RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
آفرین گلم خط پایانی مطلبت جواب دوربین به سمت خود است.
ما موقع تحقیق کردن و اوائل آشنایی تمرکز روی شناخت و آگاهی نداریم .زمان را مد نظر قرار نمی دهیم و ............و یک خروار کوتاهی دیگر که ابدا به طرف مقابل ربط نداره و تماما محصول کوتاهی ها و عجله و عدم تمرکز و عدم شناخت درست خودمان از خودمان و .......... است .
بعد از ازدواج که شناخت و آگاهی پیدا می کنیم تازه یادمان می افتد این آدم انتخاب من نبود ! هم دوست نداریم بپذیریم و هم دوست نداریم زندگی ما به هم بخورد و هم ............
مسلمه که آدم ها با خودشان به خاطر انتخاب هایی که دارند مشکل ندارند و شخصیت فرد است و غیز قابل تغییر اما یکباره با شناخت با کل شخصیت طرف به مشکل می خوریم و .................
اما این را هم یادت باشه که مرد اگر از زندگی زناوشویی خودش راضی باشد همانطور که زن اگر راضی باشه به دلیل احساس مسئولیت و .......خیلی کارها را دیگه انجام نمی دهد .
RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
سلام
خانم blue sky عزیز و انی عزیز اما میخواستم اینو بپرسم که ایا واقعا میشه قبل ازدواج در چنین مواردی هم شناخت بدست اورد چگونه؟تو همین تالار شاهد این بودم که این موارد برای خیلی زنها مهم بوده اما واقعا نتونستن این شناخت رو بدست بیارن و همسرشون بعد عقد لو رفته و یا اینکه خودشو نشون داده.اگه تجربه ای و نکته ای دارین ممنون میشم بدونم:72:
RE: مشکل جدید؛ ژن منفی!!!
هرچند که جواب بشما گل بیرنگ عزیز ممکن است تاپیکم را منحرف کند ولی به دلیل اهمیت سوالتون تجربه خودم رو در اختیار می گذارم. امیدوارم که بتونه کمکی کنه.
از خواستگاری شوهرم از من تا بله برون ما سه ماه طول کشید. در این دوران خانواده من از محل کار و زندگی شوهرم تحقیق کردند. یک سفر شوهرم و من و خانواده ام رفتیم تا بقولی در سفر بهتر بشناسیمش. معرف ما یکی از اقوام مشترکمان بود و تا حدودی به او تکیه کرده بودیم و خیالمان راحت بود.
اما...
هیچکدام از مراحل بالا کافی نبود.
من علت و اهمال کاریم را در دو چیز می دانم.
1- در آن دوران و حتی بعد از عقدمان، شوهرم و خانواده اش راغب نبودند که ما به منزلشان برویم و هربار به طریقی بهانه می آوردند. خوب من این موضوع را بعدها از زبان یکی از اقوامشان شنیدم.
فکر می کنم چنانچه رفت و آمد دو خانواده باهم بیشتر می بود. اطلاعاتمان از هم به مراتب بیشتر، کاملتر و صحیح تر می شد.
2- مهارتهای من در زمینه طرح سوالات مناسب کم بود و متاسفانه در آن زمانآشنایی با مقوله مشاور و مشاوره هم نداشتم که بتواند کمکم کند.
علیرغم اینکه این موضوع برایم مهم بود و صریح سوال هم کردم که آیا قبلا کسی در زندگی شما بوده است، اما توانایی تشخیص دروغ شوهرم را نداشتم.
بنظر من در دوران آشنایی رفت و آمد خانوادگی بعلاوه کمک گرفتن از مشاوره و تالارهای اینچنینی بسیار کمک کننده هستند.