سلام . من در حال مطالعه مطالبی هستم که فرشته مهربان گفتن:303: ، حداقل دو دور که خوندم میام .
ضمنا من این تاپیک رو هر روز سر میرنم چن بار ...
:324:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام . من در حال مطالعه مطالبی هستم که فرشته مهربان گفتن:303: ، حداقل دو دور که خوندم میام .
ضمنا من این تاپیک رو هر روز سر میرنم چن بار ...
:324:
سلام به bbegعزیز
یادمه توی اولین تاپیکی که ایجاد کردید به ازدواج فکر میکردید و من به شما گفتم که اگربا هدف رهایی از تنهایی و یکنواختی بخواهید ازدواج کنید این کار را نکنید و حالا دقیقا این اتفاق افتاد چقدر من بدم که نتونستم درست منظورمو به شما برسونم .
خوشحالم که در حال مطالعه تاپیک های خوب تالار هستی اما بزار من به عنوان کسی که اکثر تاپیک هایی ایجاد شده را خوندم یه چیزی به شما بگم دوست خوبم این تنها دردودل من با توئه نه چیز دیگری شما در شرایط روحیه خوبی نیستی که بخوای تصمیم و نتیجه خوبی از این تاپیک ها ببری و حتی اگر هم بخواهی به انها عمل کنی گذرا خواهد بود پس اول با خودت روراست باش بعد از یه مدت که شرایط بهتر شد بعد برو سراغ مطالعه و این که فکر میکنم شما هم مثل من این حس رو دارید که با خوندن هر تاپیک فکر میکنید این مشکل رو دارم اما من به این نتیجه رسیدم که من پزشک و مشاور نیستم که هر برچسبی رو به خودم بزنم .
دوست عزیز تو پستی از شما خوندم که گفته بودید فرشته مهربان به من کمک کنید تا ایندرو بسازم ،چه خوب به فکر ساختن اینده هستی ولی ایا فرشته مهربان می تواند اینده ی کسی دیگر را بسازد ؟نه خود شمایید که اینده خود را میسازید و در این راه از خدا کمک بخواه تنها فرشته مهربان میتوند به تو راه رو نشون بده اما باز هم بستگی به خودت داره بزار یه مثال بزنم خدا توی قران به ما راه رو نشون داده و گفته که رابطه ی جنسی قبل از ازدواج مخربه اما باز هم میبینیم که ادمها با دونستن این مطلب میرن سراغ این گونه روابط حرف خدارو با این عظمت گاهی نادیده میگیریم چه برسه فرشته مهربان را می خوام بگم ما اراده داریم و خودمان تصمیم میگیریم .
ایا برای ساختن یک اینده ایا برای رهایی از یکنواختی ایا ایجاد شور و شوقی دوباره ایا ..........چه کسی بهتر از خود من ،مشکلات خودمو میبینم من از شغلی که به خاطر حس برتری نسبت به دیگران انتخابش کردم متنفرم من میدونم چگونه گریه هم میگیره من میدونم اهنگ غمناک چه اثری در من دارد من میبینم که پسر هستم و قراره یک مرد از خودم بسازم تا 40 سالگی به خودم افتخار کنم من رفتار پدرم را میبینم من باید با این ها زندگی کنم نمیتوانم کسی را تغییر دهم تنها خودم میتوانم تغییر کنم چه کسی بیشتر از خودم و خدای خودم به فکر من هست !من تجربه کردم بد یا خوب من از تجربه کردن نمیترسم بلکه میخواهم از ان ها درس بگیرم من زندگی خوب را در نگاه خودم جستجو می کنم این خودخواهانه نیست من میخواهم همان جور که دوست دارم زندگی کنم البته که من در این خوب زندگی کردن به دنبال احترام به خود عقاید خود و دیگران هستم و دیگران مفعول های زندگی من هستند اما من فاعلم
من سرتو درد اوردم ببخشید ولی خوب دردودل خوبی بود از نظر خودم .
سلام مریم و بابا لنگ دراز عزیز.
بابت مطلبتون ممنونم که نظرتون رو گفتین .
اما باید نکته ایی رو به عرضتون برسونم که در تاپیک "شوقی برای ادامه کار و درس ندارم" من منظور شما رو از صحبت هاتون به این شکل برداشت نکردم که ازتون مجوزی برای دوستی بگیرم ، که در ادامه شما هم خودتونو سرزنش کنین که چرا منظورتون رو واضح تر بیان نکردین.
نه نگران نباشین من اونجا منظورتون رو کاملا فهمیدم. ازدواج و دسترسی به عشقی معقول اما به دور از انتظارات غیر عاقلانه (کسی که برای رفع خستگی و دور شدن از روزمرگی قصد ازدواج داشته باشه اشتباه بزرگی کرده که البته هر کسی باید شرایط ازدواج رو داشته باشه ، من اون مطلبی رو که میگه : "اگر شرایط زیر را دارین ازدواج نکنین" خوندم) منظوری بود که من از صحبت های شما گرفتم، فقط ازدواج بود نه دوستی که میدونم دوستی براساس روانشناسی ها 99% و سیاست های اصلی سایت 1% (جمعا 100 درصد ) با مخالفت اصلی همه روبروه. پس این حق رو به من بدین که بگم من در اون تاپیک دنبال کسب مجوز برای دوستی نبودم که شما خودتون رو نگران کردین........ این از این.
اما چه کنم ... همانطور که انسان وسوسه میشه وارد این رابطه پوچ شدم که در اون لحظه به این مسایل فکر نمی کردم...
ببینید مشکلات من از آبان ماه شروع شده و اوجش هم سه شنبه دو اسفند ساعت 23:38 دقیقه بود که به این حال و روزم خودم گریه کردم.
تقریبا سه ماه افسرگی داشتم .حقیقتش نمی دونستم چیکار کنم چن تایی پست توی همدردی نوشتم تا به نتیجه ایی برسم ولی هر کدومشون رو به موضوعی اختصاص دادم که برای هر کدوم یه سری جواب هایی به من داده شده که نتیجه بخش نبوده.
اما این تاپیک با توجه به شرایط خاصی که داره ، نتایج بهتری رو دارم ازش کسب می کنم .
این تاپیک حداقل خوبی که داشته اینه که منو داره از موضوع جزئی مثل "دوست دختر" به مسائل کلی تر زندگی میرسونه.
تاپیک هایی رو هم که "فرشته مهربان" معرفی کردن تا قسمت پنجم چگونه به آرامش نزديکتر شويم خوندم.
مسلما "فرشته مهربان" که اینا رو معرفی کردن ، جمع آوری این همه تاپیک و مناسب شناختنشون برای حال و روز من وقت زیادی از ایشون برای من و امثال من برده و از ایشون هم بابت لطفشون ممنون هستم اما یه چیزی ار از تاپیک های ایشون فهمیدم اینه که " معلم درسشو داده آیا من تکالیفم رو انجام میدم یا نه ؟" یعنی اون چیزی رو که کارشناس در مورد من فهمیدن رو بهم گفتن ، منم باید بهش عمل کنم دیگه تا بتونم نتیجه خوبی از بحث داشته باشم .
اگه نهار یا شام روی میز باشه ، اگه حداقل کار جویدن غذا رو انجام ندیم که از گشنگی میمیریم... پس من به خودم فهموندم که تا اینا رو نخونم ( اونم دو بار ) نمی تونم نتیجه مناسبی از تاپیک بگیرم .
مسلما هیچ وقتی برای خوشبختی بهتر از الان نیست ، من نمی خوام در حالی که در لاک تنهایی خودم فرو رفتم شاهد پیشرفت دنیا و اطرافیانم باشم. دلم میخواد منم وارد این مسابقه بشم.
.
.
گذشته از این صحبت ها مریم و بابا لنگ دراز عزیز بابت نظرات سازنده ات ممنونم.
البته من همیشه و هر روز تاپیک رو زیر نظر دارم ، اما سعی می کنم تا تغییری در درونم رخ نداده مطلب ندم تا زمانیکه اینها رو حداقل دو بار بخونم....
من کی باشم که بخوام مجوز صادر کنم دوست خوبم منو ببخشید انگار باز هم نتونستم منظور خودمو برسونم من اصلا و ابدا قصد سرزنش نداشتم همین جا ازتون عذر خواهی میکنم منو ببخشید تنها یک دردو دل بود .امیدوارم تاپیک ها مشکلتون را حل کند .یک دعای کوچیک هم برای من داشته باشید ممنون میشم .
باز هم عذر میخوام :72:
سلام آقاي bbeg
به نظر من شما نسبت به يك سري علائم هشداردهنده در مورد روحيه تون كم اعتنا بوديد و اين افكار مزاحم تونستند خيلي راحت در ذهن شما جا خوش كنند و پر و بال پيدا كنند. اما خوشحالم كه شما هم پي به سر نخي برديد كه مسلما با افزايش اطلاعاتتون و مطالعه لينكهاي مفيدي كه فرشته مهربان براتون نوشتند مي تونيد منشا اين احساسات نامطلوب رو در خودتون شناسايي كنيد و از بين ببريد.:104:
:305:توصيه من به شما اينه كه بعد از هر اتفاقي كه براي شما ناخوشاينده، سعي در تجزيه و تحليل ماجرا بكنيد تا از تلنبار شدن احساسات منفي و شكل گيري يك دور تسلسل باطل جلوگيري كنيد.. به عنوان مثال شما هنوز هم با ماجراي همكلاسيتون در دانشگاه درگيري عاطفي داريد، و بايد جدي به نقد اين احساسات بپردازيد. چرا كه اگر اين كار رو امروز انجام ندهيد و از آن سرسري بگذريد باز دوباره چند ماه بعد اين احساس دلتنگي، خودش را در قالب ديگري به شما تحميل خواهد كرد.
سلام مریم و بابا لنگ دراز .اتفاق خاصی نیفتاده که شما اینقدر بزرگش کردین . من به چشم دوستی و کمک به تمام پست های که در جواب تاپیک های من داده میشه نگاه میکنم از جمله صحبت های شما . کلمه به کلمه صحبت های شما و مابقی اعضای سایت برای من ارزش داره . پس خواهش می کنم اگر کمکی از دستتون بر میاد و فکری به ذهنتون میرسه دریغ نکنید.
:72::72::72::72::72::72::72::72::72:ممنونم.. .
سلام. دقیقا در مورد این مثال چه کاری باید انجام بدم ، میشه واضح تر توضیح بدین که چه کنم؟؟؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
من از شرايط شما و آن خانم چيزي نمي دانم، شايد ايشان الان ازدواج كرده باشند يا شايد شما هنوز شرايط ازدواج را نداريد؟ و .............؟ لطفا كمي بيشتر برايمان بگوييد:
1-وضعيت تاهل خانوم مورد نظرتون؟
2-شما الان در شرايط مناسب ازدواج هستيد؟ منظورم از لحاظ مالي است؟
3-آيا ايشون متوجه اين علاقه و محبت شما شده اند؟
4-آيا اين علاقه دو طرفه بوده؟ مثلا شما واكنشي رو از ايشون مبني بر اينكه به شما توجه دارن، دريافت كرديد؟
5-چرا همون پارسال از ايشون خواستگاري نكرديد؟
6-و آيا قبل از آشنايي با ايشان، رابطه اي عاطفي داشتيد كه منجر به يك حس ناكامي در شما شده باشه؟
7-و در آخر اينكه آيا ايشان اولين موردي بود كه شما ايشان را براي ازدواج مناسب دانستيد؟
منتظر جوابهاي شما به سوالاتم هستم.
سلام ، من اولش بگم این عشق یک طرفه بودش و اون از هیچ چیز خبر نداشت .
ضمنا من میخوام اونو فراموش کنم .
حالا با این شرایط نیازی هست که به این سوالها جواب بدم؟
سلام
من حدس زدم كه عشق شما يكطرفه است ولي مي خواستم بر اساس اطلاعات مطمئن و نه فرضيات خودم توصيه هايي رو خدمت شما عرض كنم.
معمولا در عشقهاي يكطرفه و ناكامي حاصل از اون دو حالت دارد:
1-شخص علاقه خودش را كتمان مي كند و آن را بروز نميدهد. در اين حالت مثل يك بغض فروخورده است كه فرد را از درون اذيت مي كند.
2-شخص ابراز علاقه مي كند اما به نوعي از طرف مقابل رانده مي شود و اين حس ناكامي با يك سوال براي فرد باقي مي ماند كه چرا؟ چرا علاقه و محبت مرا ناديده گرفت؟
دوست عزيز،شما در هر كدام از اين دو حالت كه باشيد، تصميم كاملا درستي گرفتيد كه ميخواهيد ايشون رو فراموش كنيد چون اين نوع محبت معمولا راه به جايي نخواهد برد.
بايد به خودتون فرصت بدهيد تا ايشون را فراموش كنيد، ممكنه بارها دلتون بهانه بگيره و مخصوصا مواقعي كه احساس تنهايي كنيد بيشتر ياد ايشون مي افتيد. پس همين الان عقلتون بايد دلتون رو مجاب كنه كه شما شايستگي يك محبت دو طرفه رو داريد. همينطور از تلقين استفاده كنيد و به هيچ عنوان خودتون رو يك عاشق ناكام تصور نكنيد بلكه به خودتون تلقين كنيد كه قلب من سرشار از عشقهاي بزرگتري است عشقهايي كه هيچوقت محدود به شخص خاصي نيستند و تلقيناتي از اين قبيل........... ( :305:در ضمن تا اطلاع ثانوي از گوش كردن به آهنگهاي عاشقانه، خواندن كتابهايي لطيف و پراحساسي كه صحبت از عشق بين دو نفر است و خلاصه هرچيزي كه شما را ياد ايشان مي اندازد به شدت بپرهيزيد.)
بيشتر از گذشته مطالعه كنيد و سعي كنيد كه روحتون رو غني و متعالي كنيد. باور بفرمائيد وقتي كه روح شما به عشق بزرگتري ( خداوند يگانه) متعالي شد انوقت خداوند سعه صدري را بر شما خواهد بخشيد كه ديگر بر غم از دست دادن هيچ محبتي افسوس نمي خوريد و بعدها به خودتون مي خنديد از اينكه چند روزي ذهن شما درگير يك فرد محدود شده بود.
سلام. نمیدونم چه به سرم اومده که اینقدر عوض شدم .
من تا سال پیش چه فکرها و ایده ها و شوق و ذوق درس خوندن و کار کردن ، ساختن آینده رو داشتم ولی یکسال بعد یعنی الان نشسته ام و دارم نگاه می کنم که واقعا این من بودم که این همه کار رو پارسال انجام دادم؟
توی صحبتم با روانشناس ( همون یک ساعت ) گفتم که من فلان سال لیسانسمو گرفتم بعدش اومدم این کارمو کردم بعدش اون کارو کردم و حالا هم با حالی گرفته پیش شمام ، گفتش که تو خسته ایی و استراحت نکردی . یعنی گفت یک ماهی رو هم که هیچ کاری نکردی برات کمه باید بیشتر استراحت کنی.
احساس می کنم که چن روز رو خوب تونستم دووم بیارم ولی حالا دوباره برگشتم به همون حالت قبل...
چن روزی هست که تموم قرصهایی رو که دارم از هر کدوم یکی ( 6 - 7 تا ) می خورم به امید اینکه یک کمی حالم بهم بخوره قدر خودمو بیشتر بدونم ، شاید هم دارم خودمو لوس می کنم .................................................
نمی دونم نمی دونم نمی دونم
در بهار زندگی احساس پیری میکنم...