RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
پرواز جان مطمئنی حرفایی که اقا محمد زده از طرف باباش بوده یعنی باباش گفته یه مدت با هم باشید برا شناخت؟
شاید می خواد از این راه بازم باهات رابطه داشته باشه البته این نظر شخصی منه .
اگر هم می خواین از هم شناخت پیدا کنید باید پدر و مادر اقا از پدر و مادر شما درخواست کنند و کلا تحت نظر اونا باشه .
من جای تو بودم موقعیت ازدواج رو نداشتم کلا بی خیالش می شدم عشق رو هم یواش یواش میذاشتم کنار تا موقش اگه اومد تصمیم گیری از روی عقل باشه نه احساسی . اگرم نیومد اصلا ناراحت نشم و بهش فکر نکنم چون اگه بهش زیاد فکر کنی . خدایی نکرده دو سه سال بعد نیاد برای تصمیم گیری های بعدیت مشکل ساز می شه یعنی ممکنه همه رو با اون مقایسه کنی و ......
همه چیز رو به بزرگترها بسپرین
این نظر شخصیه منه با اجازه کارشناسان :72:
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
اینکه آیا حتی تک زدن برای همدیگه اشکال داره؟
اینکه اشکال نداره به مامانش برای مناسبت ها مثلا ولادت امام حسن عسگری پیام تبریک بدم؟
من دقیقا نمی دونم تک زدن یعنی چی. فکر می کنم منظورتون تک زنگ زدن هست. اما فقط همین؟ یعنی شما یک تک زنگ می زنید و هیچی؟ این یعنی چی اونوقت؟ من که هیچ منطقی در این مساله نمی بینم. پس نگید که رابطه ما احساسی نیست !!!
عروس اگه دوران نامزدی دو بار بیشتر زنگ بزنه به مادرشوهرش تا آخر عمرش بهش تیکه می ندازن که تو خیلی ذوق کرده بودی که ما اومدیم خواستگاریت و تو ... اونوقت شما می خوای به مادر این پسر اس ام اس بدی که چی؟؟؟ که فردا بهت بگن خودت را به زور آویزون خانواده ما کردی؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
تا اینکه منِ سربه هوا به خیال اینکه خیلی عادی بهش سال نو رو تبریک بگم اس دادم...
متاسفانه شعله احساسات هردومون تند شد و از اون روز هربار خدافظی میکردیم دوباره اس میدادیم!
دوستان من واقعا این روزا دلم براش تنگ میشه.
اون بهم گف کمتر به عکسایی که از محمد تو لپ تاپم دارم نگاه کنم و کمتر پیش خودم بگم دوسش دارم!
یک لحظه فکر کردن به اینکه محمد برنگرده عذابم میده!
من خواستگارای دیگه هم دارم اما نمیدونم عشق به محمد کورم کرده
این قسمت هایی که بلد کردم احساسی نیست؟ منطق است؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
من و محمد رابطه رو کاملا قط کردیم و اصلا دیگه کاری به هم نداریم و دقیقا مثل همین که شما میگین انگار همدیگه رو نمیشناسیم البته از 6 فروردین به بعد ( نوشته شده در 8 فروردین، یعنی فقط یک روز کاری به کار هم نداشتید!! )
همش محمد تو ذهنمه! آخه... شاید مسخره باشه ولی اونقد بهم محبت کرد تا منم عاشقش شدم :302:
حالا دارم عذاب میکشم...
اینها احساس نیست ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
باید یه مدت با هم برین بیرون حرف بزنید ببینید به نتیجه میرسید یا نه! اصلا هم خلاف شرع نیست چون قرار نیست تفریح برید! فقط صحبت میکنید و اینم وظیفه هردوطرفه که ابراز احساسات نکنن چون حتی تو دوران نامزدی هم که این خانم اشاره کرده شما باید خودتون احساساتتونو کنترل کنید! خلاصه گفته باید یه مدت به عنوان مرحله شناخت با هم در ارتباط باشیم بدون اینکه وارد فاز احساسات بشیم.
منم گفتم باید این زمان مشخص باشه که اگه بعد از اون مدت پسندیدیم که بیاید خواستگاری اگرم نه که خدافظ شما! البته بابام هم راضی نیست نمیدونم اگه بدونه احساسات در کار نخواهد بود، راضی میشه یا نه. نظرتون چیه؟ [/b]
این رابطه سراسر احساسی است بعد شما می گی من می خوام منطقی باهاش صحبت کنم تا به نتیجه برسیم؟
شما توی سایت علمی تخصصی نتونستی درگیر احساسات نشی، میخوای با طرف بری کافی شاپ درباره فلسفه هستی حرف بزنی؟ خب معلومه که همه اش احساسات است ...
برای ما که فرقی نمی کنه، اما خودت را گول نزن.:72:
1- شاید این حرفها را پدرش نزده و محمد برای این که تو را به دوستی بکشونه داره از خودش می گه.
2- شاید محمد خیلی پدرش را اذیت کرده که بریم خواستگاری و پدره هم این راه را پیشنهاد داده که بسیار غیرمنطقی است و هیچ وقت پدر شما نخواهد پذیرفت و کاملا واضح است که قصدشون شناخت نیست بلکه سرگرمی محمد است!! میخوای اسباب بازی محمد بشی تا کمتر پدر و مادرش را اذیت کنه؟ می خوان تو را بدن دستش که کمتر نق بزنه !!
3- شما در اولین پستتون درباره این موضوع گفتید که مرحله شناخت یواشکی ( بدون اطلاع خانواده ها و نامزدی ) را طی کردید و متوجه شدید که چقدر تفاهم دارید و تصمیم گرفتید ازدواج کنید. خب این مرحله که قبلا طی شده، الان می خواهید چی را بسنجید؟
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام. پیدای عزیز... کاملا حرفاتون درسته. ما کاملا داریم تو این مدت احساسی برخورد میکنیم. اما خب شما بگید، تکلیف ما چیه که عاشق همدیگه شدیم؟ ها؟ گناه ما دو تا چیه که اون شرکت هایی که محمد توش درخواست کار داده، مدام دارن بازی درمیارن؟
پدرم هم از اول راضی نبود بدون خواستگاری با هم در ارتباط باشیم. مامانم فقط راضی بود. بعد از یه مدت مامانم گف که مخالفه این رابطه ادامه د اشته باشه چون ما داشتیم بدون اطلاع بابام همدیگه رو می دیدیم. خلاصه ملاقات ها قطع شد و فقط تلفنی در ارتباط بودیم تا اینکه مامانم امروز گف که دیگه حتا نباید باهاش صحبت کنم.حالا من موندم این وسط...
ببینید من خودم اینو قبول دارم که محمد نمیتونه همینجوری پاشه بیاد خواستگاری. یعنی خودمم راضی نیستم! چون ما هنوز اونطور که باید، همدیگه رو نمیشناسیم. به نظرم حرف باباش هم اصلا و ابدا غیرمنطقی نیس. ما باید به یه شناخت خوب و کافی از طرف مقابلمون برسیم. اما ما نمیدونیم منظور از این شناخت چیه. باید با یه مشاور صحبت کنیم دوتایی. اما نمیدونم کجا باید بریم. مرکز مشاوره پویا خوبه؟
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
کسی که هدفش ازدواج باشه با تحقیق و زیر نظر گرفتن به یه شناخت کلی می رسه بعدش برای خاستگاری تصمیم
می گیره ولی کسی که هدفش خوش گذرونی باشه از همون اول با دختر وارد رابطه می شه.
اگر کوتاه ترین مسیرو برای رسیدن به مکان A انتخاب کنیم،همون مکان می شه هدف ولی اگر از چند جا عبور کنیم تا به
A برسیم A می شه بهانه گشت و گذار می شه هدف.اگر این پسر اجازه خاستگاری می خواد هدفش ازدواجه در غیر
اینصورت چیز دیگست.برای خاستگاری لازم نیست همدیگه رو بشناسید که اگر اینجور بود باید قرار محذر می ذاشتید.
در حقیقت خاستگاری مثل لباس poro کردن می مونه که ببینیم آیا اندازه هست؟و بعد با در نظر گرفتن جنس و قیمت
برای خرید تصمیم بگیریم.تا poro نکنیم نمی شه گفت اندازه مون هست یا نه.تا خاستگاری صورت نگیره شناختی م به دست نمیاد.
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
ممنونم دوست من از توضیحات به جا و عاقلانهتون.
من مشکلم اینه: بیاد خواستگاری که چی بشه؟
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
اول حسن نیتش ثابت می شه دوم مراحل شناخت طی می شه.
احساس می کنم به این رابطه پنهانی راضی هستی ولی بدون دودش تو چشم خودت می ره.
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
نه اتفاقا دارم عذاب میکشم و در ضمن پنهانیِ پنهانی هم نیس. مامانم در جریان حرفهامون هس و همچنین خانواده اون. شما که میگین مراحل شناخت طی میشه، من دارم میگم خانوادش راضی نمیشن بیان خواستگاری چون بهش میگن نباید با چشم بسته جلو بری و اصلا وقتی ما هنوز همدیگه رو درست نشناختیم چطوری اون پا شه بیاد جلو اونم به زور بعد اگه نخاستیم چی؟ از طرفی، ما همین مراحل شناخت رو داریم طی میکنیم. نمیدونم تفاوتش با الان چیه