RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
طراوت عزیزم
یکمی ارام باش. اومدن یک بچه دیگه شاید با خودش برکاتی هم داشته باشه. توکلت رو به خدا بکن. نگران نباش.
نه همسرت قراره طلاقت بده نه قراره بکشتت. نهایتش کمی بیشتر از اینکه الان هست ناراحت میشه. امیدوارم همچنان روشهایی که دوستان گفتن رو رعایت کنی و لینکهای اخری که خانم فرشته مهربان گذاشتن رو بخونی. شاید در این 9 ماه همسرت کلا ارامتر شد. خدا را چه دیدی؟
ببین اینکه همسرت اینهمه کلافست به خاطر اون حس مسولیت پذیری زیادیه که داره و چون شما و کودکش رو خیلی دوست داره احساس مسولیت بیشتری براش وجود داره. کم کم مهارتها رو یاد بگیر و به کار ببند. منم برات دعا می کنم. ضمن اینکه خودت الان خیلی به خدا نزدیک هستی چون یک موجود رو در وجودت قرار داده. پس خودت ازش بخواه که دل همسرت رو نرم کنه.
عزیزم یک ایمیل هم برات زدم که یکسری مهارتها رو برات توش نوشتم.
بعد از به دنیا اومدن نی نیتم لطفا از راههای جلوگیری از بارداری مطمئن استفاده کن.
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
اگه بگه بايد سقطش كنى؟
چطوري بهش بگم؟ كي بگم؟
خيلي حالم بده
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
دختر خوبم
من نظر خودم رو میگم. اما شما صبر کن کارشناسای تالارم بیان بعد تصمیم نهاییت رو جمع بندی کن و اجرا کن.
اگرچه از نظر من سقط بچه یک مساله غیر قابل فکر کردنه اما اگر همسرت چنین حرفی زد اون تصمیم خودش رو گفته. شما دو نفر هر دو باید با هم بر سر این موضوع توافق داشته باشید و اگر تصمیم خودت بر موندن بچه هست نظر خودت رو با ظرافت زنانه مطرح کن.
احتمالا اولش که به همسرت موضوع رو بگی همسرت کمی اشفته میشه و عصبانی و ممکنه حرفهایی رو بزنه که به نظرت خوشایند نباشه. پس سعی کن در اون لحظه یک گوشتو در کنی یک گوشتو دروازه. و روی حرفهاش زیاد حساب باز نکنی.
چند روزی اصلا مساله رو دنبال نکن. بگذار در ذهن خودش مساله رو خوب حلاجی کنه و باهاش کنار بیاد. در این چند روز تنها کارت این باشه که به همسرت از همه نظر نوازش لازم رو برسونی. کلامی، چشمی و ....
بعد با جملاتی که بوی منطق بده اما ظرافت هم درش نهفته باشه حرفت رو میزنی. مثلا می تونی بگی عزیزم تو خیلی انسان مسولیت پذیری هستی همونطور که صبح تا شب داری برای ما زحمت میکشی و یکبار هم به ما منتی نداشتی. من می دونم اصل ناراحتیت هم برای اومدن بچه به همین خاطره که خیلی می خواهی برای من و بچهمون سنگ تموم بذاری. البته من فکر می کنم با اومدن بچه دوم، بچه اولمون هم سرگرم میشه و اونها می تونن مثل دو دوست برای هم باشن. و هر دوشون با هم بزرگ میشن به خاطر اختلاف سنی کمشون و زحمتهاشون یکدفعه میشه و ما بعد از چند سال دیگه راحت می تونیم برای خودمون باشیمو .....
... و همینطور دلایلی رو پیدا کن که به مذاق شوهرت خوش بیاد. مثلا همسر من اگر من بگم بچه دوم می تونه از وسایل بچه اول هم استفاده کنه و از نظر اقتصادی به نفعمون میشه یا مثلا برای دومی می توین از تجربه اولی استفاده کنیم و زحمتش کمتر میشه و کلا بچه های دوم بچگی ارومتری دارن و ...خوشحال میشه اما در مورد همسر شما خودت با توجه به خصوصیاتش ببین چی بگی بیشتر خوشش میاد.
ببین سر بچه اولت واکنش همسرت چی بود؟ اونموقع که وضع بدتر بود ولی بچه خدا رو شکر اومد. الان که وضعیتتون ثبات بیشتری داره و عروسی هم که ندارید یا برنامه خاصی که بچه بخواد مزاحمش باشه.
ولی باز چند روز صبر کن ببین بقیه کارشناسا چی می گن. چون من کارشناس نیستم و فقط از روی تجربه گفتم. ضمن اینکه سعی کن اول ترست رو بریزی بعد. حتما شنیدی ترس برادر مرگه. پس باید ترس نداشته باشی تا بتونی قاطع و مهربونانه و با ارامش حرفت رو بزنی و گرنه اگر با ترس حرف بزنی حرفهات هیچ اثری نخواهد داشت.
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام خواهر عزیزم
مبارک باشه خانوم...
چرا سکته؟؟؟ چرا غصه.. خدا رو شکر کنید که به شما این بدن سالم رو داده که پرورش فرزند رو می تونه در خودش مهیا کنه
حتما با شوهرتون در میون بگذارید تا دیر نشده و حتما دو نفری تصمیم بگیرید..
من فکر می کنم شما در مورد تعویق پریود در طول دوره که البته تا ۴۰ یا ۵۰ روز طبیعی بوده اما سه ماه...به نظرم طبیعی نیست باید حتما به متخصص غدد و زنان مجددا مراجعه کنید
خب حالا از شما می خوام مشکلات و مسائل اساسی زندگیتون رو در سه خط مجزا و شماره بندی شده خلاصه کنید.
سقط جنین به شماتوصیه نمی شه.. شوهرتون رو در جریان همه جزئیات قرار بدید و با مشاوره پزشکی تصمیم بگیرید..
نگران نباشید..
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام طراوت عزیز
در این مورد که باید همسرت را در جریان بگذاری شکی نیست و بهای واکنش او را هم باید پرداخت کنی و با هم باید تصمیمی برای این مسئله بگیرید .
اما چرا باید بهای واکنش او را تو بپذیری ؟
به این دلیل که عزیزم عدم توجه و برنامه ریزی و عدم مسئولیت و.........در تو دیده میشه ( سر دوربین به سمت خودت )
بار اول بی تجربه بودی و حامله شدی و .............و عواقب حاصل از آن عدم برنامه ریزی و توجه به آرمانها و خواسته های همسرت نتیجه اش شد حاملگی ناخواسته و واکنش های همسرت و خشم و خستگی های گاه به گاهش .............
تصمیم ندارم سرزنشت بکنم اما ما در دوره ی پارینه سنگی زندگی نمی کنیم لوازم جلو گیری از بارداری وجو د دارد . برای بچه دار شدن نیز مانند هزاران مسئله ی دیگر زندگی برنامه ریزی می شود و مدیریت این بخش کاملا کاملا به عهده ی توست . زن اگر بچه نخواهد هزار کار می کند تا از بارداری جلوگیری کند .
یک دلیل فاصله گرفتن همسرت و مقاومت در زمان نزدیکی همسرت با تو و............در همین بی توجهی نهفته است . ترس از بچه دار شدن که به وقوع هم پیوسته . چرا که قبل از ماجرای حاملگی او در جایی گفته بودی روابط خوبی با هم داشتید و...............( دقت کن هر تغییری علتی دارد ) .
تولد یک بچه یعنی دنیایی از مسئولیت امروز و فردای او .مسئله فقط سیر کردن شکم او نیست .
چرا تصویری که از خودت در نگاه همسرت می سازی مثل زن های قدیمی است ؟!
بعد از یک مرد جوان که از ابتدای جوانی بار و مسئولیت زندگی روی دوشش ، در این دوره و زمانه سنگینی می کند چه توقعی داری ؟ ببین این بی توجهی های تو از کجا میاد ؟!
خارج از مسئله ی حاملگی ناخواسته عزیزم تو خودت نیاز داری که به شکل جدی روی خودت کار کنی . اگر مردت مردمسئولی است و نسبت به تو تعهد دارد و توجه . تو نیز مسئولیتهایی در حریم خانه و مسائل خانواده و پیشبرد اهداف خانواده داری باید به گونه ای رفتار کنی که همسرت بتواند به تو اعتمادکند نه اینکه حواسش به تو هم باشد و تو را جمع و جور کند .
در هر حال بی توجهی بها دارد . باید بهای آن را پرداخت کنی . پس دستکم سعی کن در نوع بیان مسئله قدری سیاست به خرج بدهی و رابطه را کنترل کنی .
تا حد ممکن زمان طرح مسئله همسرت را نوازش بده و نقاط مثبتش را برشمار و حتی اگر سرزنشت کرد بپذیر و قبول کن نقاط ضعف خودت رو تا انشالله تصمیم درستی بگیرید برای این میهمان ناخوانده ی کوچولو ..............
موفق باشید :72:
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
حرفهام برات تلخه اما :
مسئوليت رفتارهاتو بپذير .
بار اول ميگي بي تجربه بودم . ( بهانه نيست ؟ مگه قراره تجربه داشته باشيم ؟)
و در ادامه حرفهات ميگي كه مادرت پندهايي رو شب عقدت بهت كرده بودن ،پس مطمئنا در اين موارد هم گفته بودن .
الان اگر با ما صادق نيستي با خودت باش .
واقعا ناخواسته بود ؟
وقتي داري توجيه ميكني كه دكتر گفته بود تا 30 سالگي هر چند تا بچه ميخواي بيار و با تعويق پريودت كه براي تو طبيعي بوده سريع آزمايش ميدي من به اين نتيجه ميرسم كه خيلي هم ناخواسته نبوده .
اگر شوهرت يك شب خونه بياد و بگه خونتون رو فروخته از سر كارش هم استعفا داده و ظرف هفته آينده بايد برين يك شهر ديگه زندگي كنيد چه حالي ميشه ؟
اينهمه تغيير بدون اطلاع تو .
تو هم همين كارو با اون كردي .
اما چون تو با بچه اخت هستي درك نميكني .
اينو نگفتم كه سرزنشت كنم ،گفتم تا بدوني همسرت چه حالي خواهد داشت و بتوني دركش كني .
عزيزم مسئوليت رفتارت رو بپذير و سعي كن كاري كني تا همسرت هم روي تو حساب باز كنه به عنوان شريك و رفيق .
اما به هر حال خدا رو شكر . و مبارك باشه .
سعي كن دوران آرومي رو بگذروني .
اينكه به همسرت هم نگي كار جالبي نيست ،تا اينجاشو كه خودت تنهايي رفتي ، الان همسرت هم نقشي داره ،بچه اونم هست . انقدر تك روي نكن و در جريان بذارش .
خبرش رو به ما هم بده .
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام مرسی راهنماییم میکنین
نه واقعا نمیدونستم لک بینی داشتم دل درد هم داشتم حتی شک هم نکردم منتظر بودم پریودم شروع شه
امروز بعد از ظهر شوهرم رفته بود استخر بعد این که اومد دیدم شرایط خوبه اول از این که پریودم عقب افتاده گفتم کاملا آروم توضیح میدادم بعدش خودش همه چیو فهمید مثل کوه اتشفشان شد سفیدی چشمش قرمز شده بود از خونه رفته هنوز نیومده وقتیم رفت گفت از این ماه سر هر ماه خرجیتونو میدم خودتو بچه هات زندگی کنین
حداقل میدونم نمیخواد که سقطش کنم اگه نظرش رو چیزی باشه میگه
دارم دق میکنم ماشین هم نبرده میدونم میاد شب ولی از بعدش میترسم
فردا میرم دکتر
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام .
ببين من خودم يه خانومم اما به خدا كاري كه ميكني و تفكري كه داري منو به تعجب وا ميداره .
اگه الان رفيق صميميم هم بودي همينو ميگفتم .
الان همه حرفت اينه كه حداقل ميدوني كه نميخواد كه سقط كني ؟
من مرد نيستم و از زاويه نگاه اون نميتونم نظر بدم اما به عنوان يه همجنس صادقانه ازت ميخوام نگاهتو عوض كني .
دوست دارم بدوني داري با شوهرت چي كار ميكني .
به نظر من كه خارج از گود هستم تو هر كاري كه دوست داشتي كردي (ناراحت نشو ) حالا هم همين كه شوهرت نخواسته سقط كني برات كافيه .
بچه خيلي خوبه اما اول از هر چيزي همسرت مهمه .
دلم ميخواست نگرانيت ، ناراحتي همسرت بود نه اينكه الان به تو گفته كه فقط هر ماه خرجيتو ميده .
دلم ميخواد حس كني كه چه فشاري روي همسرت بوده كه اين حرفو زده .
دوست خوبم تو رو خدا براي خاطر زندگيت هم كه شده يه كم حق رو به همسرت بده .
عزيزم با همسرت همدلي كن . به خدا شرايط سختي داره .
اگر اين دوران رو سخت بگذرونه ، آيندتون هم به مشكل بر ميخوره .
باهاش حرف بزن . نه از موضع ضعف يا قدرت . ازش همفكري بخواه .
به نظر من حالا كه دومين بچه رو هم به سلامتي داري و اگر ديگه بچه نميخواي حتما باهاش حرف بزن كه سر زايمانت راه جلوگيري هميشگي رو انتخاب ميكني . (حداقل براي روابط آيندتون بهتره )
ازش نظر بخواه . به حرفش گوش كن .
الان زياد سعي نكن با دليل و منطق بخواي ثابت كني خوب شد كه باردار شدي .
بهش حق بده .
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام
ميفهمم چي ميگيد ديشب آخرشب كه اومد باهم حرف زديم دستشو بوسيدم گفتم همه فشاري كه رو تو هستش ميفهمم دركت ميكنم گريه كردم گفتم تو بگو من چي كار كنم دوست دارم توخوشحال باشي تو نباشي ديگه زندگي براي من معنى نداره هرچي تودلم بود بهش گفتم دستاش ميلرزيد دستش تو دستم بود هيچي نگفتم صورتمو بوسيد گفت بروبخواب بعدا حرف ميزنم صبح قبل از اينكه بره خودش سر حرفو باز كرد گفت طراوت ببين موقعيتيه كه توش افتاديم نيابه من بگو الان هرچي توبگي انجام ميدم كاري از دستمون برنمياد فقط بعد زايمانت كلا براي هميشه جلوگيري كن من بسمه ٢ تا بچه شوهرمو دوست دارم با عشقو علاقه باهم ازدواج كرديم راستشو بخواين بچه هامو هم خيلي دوست دارم:-D هرچند خودم هم قصد بارداري براي هيچ كدومشونو نداشتم ولي عاشق ٢تاشونم ولي براي دومي يه حس عجيبي دارم اكه براي پسرمون نداشتم
الان همه فكرم اينه زندگيمون تو اين ٩ ماه آروم باشه بهم كمك كنيد
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام طراوت عزيزم
مطالبت رو خوندم توصيه اي که ميخواستم بکنم به قبل از مطرح کردن بارداريت به همسرت بر ميگشت ولي خوب ماهي رو هر وقت...
مسئله اينجاس که بعضي وقتها حسي که تو به شوهرت منتقل ميکني باعث ميشه که اين برخورد رو داشته باشه. من اگر بودم خودم از همسرم طلبکار ميشدم که من تو اين سن کم، چرا باردارم کردي اونم دو بار.
اين تفکرات پدربزرگامون و ما قبل بود که باردار شدن و جنسيت بچه رو به زن نسبت مي دادند. تو رابطه جنسي هر دو تون بايد هواستون باشه. هيچ کدوم نبايد از اونيکي طلبکار بشه که تقصير تو بود.
ولي در مورد شما انگار ايشون طلبکار شده و تو هم پذيرفتي که مقصري. خوب براي هر دو تون سخته.
از عشق و محبتي که بينتون هست خيلي خيلي خوشحالم. بهت نميگم حق به جانب باش و ازش گله کن که چرا گذاشتي اين اتفاق بيافته، ولي نذار حرف و تفکر اون هم تاييد بشه که انگار مقصر تو هستي تا حدي که برگرده بگه پولتو ميدم تو و بچه هاتتتتت با هم زندگي کنيد.
به توصيه دوستان هم توجه کن ايشالا به خاطر همين صميميت زيباتون همه چيز به خير و خوشي پيش ميره.
به خودت خيلي برس خانمي. :46: (البته به همسرت هم همينطور ولي نه با چاشني احساس گناه و تقصير) :72: