RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
چرا ادما راحت میتونن درمورد زندگی و مشکلات دیگران این همه راحت قضاوت کنن.
اما در مورد کمال گرایی که گفتین ،من چند مطلب در این مورد خوندم که اخرش به این سایت و جمع همدردی ختم شد.
نمیدونم گاهی منم چنین فکر میکنم در مورد خودم .
همون طور که در پستای قبلم گفتم دنبال ترحم دیگران نیستم اما این و باید یاداور بشم که آقای احمدی جنبه و ظرفیت انسان ها متفاوت هست.بیایین من برا شما ادمی رو نشون بدم که خیلی راحت و بدون مشکل ادم میکشه ولی اصلا براش مشکل و ... بحساب نمیاد. و در مقابل ادمی رو نشونتون بدم که یه مورچه رو ندونسته له میکنه تا روز ها براش عذاداری میکنه.
درک من از شما اینه که ادم خیلی خونسرد و بیتفاوتی هستین.و شما هم خیلی خوب برا خودتون نقابی دارین که ازش اگاه نیستین.
برا دختری که درجواب پناه بردن به کسی که بعنوان شریک زندگیش انتخاب میکنه کنک خوردن تو خیابونا و چاقو کشیدن و تهدید به مرگ شدن نصیبش میشه خیلی سنگینه .
بهر حال همئن طور که گفتم درک و ظرفیت و نگاه ادما متفاوت هست. بازم بابت نظراتون ممنونم جناب احمدی.
پیدا جان خیلی ها این حرفو بهم میزنن ...
ولی در مورد سن نامزدم ، ایشون 24 سال داره.
تفاوت سنیمون کمه ولی بجا هست بنظرم .
RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
نقل قول:
درک من از شما اینه که ادم خیلی خونسرد و بیتفاوتی هستین.و شما هم خیلی خوب برا خودتون نقابی دارین که ازش اگاه نیستین.
اگه این طوری که می گید بود خیلی خوب بود . اما متاسفانه این طور نیست .یعنی کاملا برعکس تصور شما
راستش اول اومدم مشکل خودم رو بگم . بعدش بی خیال شدم . آخه اگه بخوام اینجا حرف بزنم باید دوباره حرف های تکراری بزنم که قبلا چند بار در موردش اینجا حرف زدم . حرفام هم یکم بوداره برخی فکر می کنند من قصدم گرفتن مشاوره نیست بی خیال شدم . و هیچ جوابی هم که عملی باشه بم داده نمی شه .
موضوعتون رو که خوندم فکر کردم شاید می تونم کمکی بتون کرده باشم . قصدم اذیت کردنتون نبود .
ضمنا وقتی که شما حرفی از کنک خوردن تو خیابونا و چاقو کشیدن و تهدید به مرگ شدن نزده بودید من روحم که خبر دار نشده بوده . اینا رو که گفتید من حق رو به شما می دم .
اصلا من مشاور نیستم خودم به مشاور احتیاج دارم . یه 6 ماهی هست که توی همدردی عضوم . این اولین باری بود که برای کسی مشاوره می دادم و همین طور آخرین بار . اصلا خودم تو دلم پر از تنهایی و بغض و ترس و .....
توی زندگی خودم موندم ....
بازم معذرت می خوام .
RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
سلام خدمت احمدی گل
شما که خودتون امید به زندگیتون پایین تر از مهسا جان هست ولی بازم می دونم دارین شکست نفسی می کنین
شما فقط می خواستین به مهسا جان بگین که همه ما ادما به نوعی مشکلات ریز و بزرگی داریم واین دلیل نمی شه فکر کنیم که از بقیه متفاوتیم البته هرکسی به اندازه ظرفیتش تحمل می کنه
برخی مسایل هست که نمیشه سرسری ازش گذشت چون آینده ادمو متحول می کنه پس بهتره از الان به دنبال راه حلش باشیم
مهسا جان یکم بیشتر از سنش درگیر مسایل بوده و من کاملا درکش می کنم و حتی این حق رو بهش می دم که از همه چی نا امید بی انگیزه باشه اما به اینم معتقدم که می تونه به خیلی چیزا امیدوار باشه و می دونم که امیدواریهای زیادی داره مثل همین اقای که دوسش داره
چه چیزی بهتر از عشق و چه چیزی باارزش تر از این که بخوای عشقتو باهمه سختی ها نگه داری و نخوای اون متحمل این رنج و عذاب بشه ود عوضش هرچقدر گذشت داشته باشی هیچ عیبی نداره چون تو وجود خودت راضی و خشنودی و بلاخره طرفتم ادمه درک می کنه مهم نیست کی اما بلاخره یه روزی مقابلت می ایسته و ازت تشکر می کنه که اینقد صبور و مهربون بودی
حالا شما هم اینقد نا امید نباش زندگی ادامه داره می تونین راجع به مشکلاتتون حرف بزنین حداقل همدردی رو که می تونیم انجام بدیم
ما منتظریم
موفق باشین
RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
سلام جناب احمدی
شاید بهتر باشه که برا خودتون اهمیت فائل بشین و یه پست در مورد مشکلات و حرفا خودتون یزنید.
بنظر من ما تو این سایت خیلی راحت میتونیم این کار رو یه عنوان اولین قدم در مقابل وظایفی که نسبت بخودمون داریم و برداریم.
راستش ما خودمون رو همش در مقابل دیگران موظف میدونیم در حالی که اول کس موظف خودمون برا خودمون باید باشیم.شناخت خودمون .شناخته سایه هامون .شناخت تاریکی های عمیق و شاید پنهان خودمون .
مشکل هرکسی برا خودش مهم و متفاوت هست .و اینجا هم بنظر من امنترین و صمیمی ترین جا برا بیان این هست.راه کار هایی رو که ارایئه میدن فقط جنبه ی تئوری نداره.هرکسی بر حسب تجربه هاش حرف میزنه .
بازم ممنونم بابته انتقاد و راهنماییتون.ناراحت نشدم چون دیگه میدونم که دیگه انتقاد کردن معنیش این نیست که کسی با من دشمنی یا قصد خورد کردنمو داره. خیلی ممنون از پست هاتون ...
حتما به حرفام فکر کنید و اولین قدم و برا خودتون بردارین .
دوستان من منتظرم که راه نمایی هاتون و برام بگین .
چند روزه که سبکتر و ارومتر شدم.انگار که یه سنگینی و از رو دوشم برداشتن.
واین هم با همدردی با شما خوبان شد.
الان باید چیکار کنم ؟؟؟؟
ترم جدید و هم انتخاب واحد کردم .کلی برنامه و درسه عقب افتاده دارم .
کلی ترس از برنامه ریزی های ناموفقم دارم.
بازم ترس از جا زدن هام دارم.
ولی هرچی که هست دیگه میخوام از شر این نقص هام خلاص شم.
چون خیلی تکراری شدم.از وقتی یادم میاد همش این جور بودم.میخوام چیز های جدیدی و در خودم تجربه کنم
منتظرتونم :72:
RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
مهسا جان خیلی خیلی خوشحالم کردی
عزیزم به زندگی جدیدت خوش اومدی
به نظر من یه برنامه ریزی کن و به درسهای عقب افتادت رسیدگی کن و در کنارش یه کار دیگه ام شروع کن که متفاوت باشه
گفتی تو شهر شما امکاناتی به اون صورت وجود نداره می تونی یه سی دی اموزش رقص:227::227: یا ایروبیک تهیه کنی ودر منزل روزی نیم ساعت تمرین داشته باشی و تو اون نیم ساعت همش لبخند به لب داشته باش!!:43:
من امتحانش کردم اوایل به نظر مسخره بود ولی بعد دیدم تاثیرش تو روحیه ادم خیلی مثبته در کنارش تناسب اندام هم واست میاره
نمی دونی مهسا من تو چه وضعیتی بودم چن بار تصمیم به خودکشی داشتم حتی یه بارم تا نزدیکاش رفتم
اون موقع از هیچ کی راهنمایی نخواستم نمی دونم چون کسی رو پیدا نمی کردم براش دردودل کنم اگه با این سایت اشنا بودم حتما میومدم واز دوستان کمک می خواستم اما من چند روزیه تازه با این سایت اشنا شدم
درنتیجه تو اون وضعیت خودم مشاور خودم شدم واسه خودم راههای درمان زیادی رو ویزیت کردم خیلی سخت بود اما انجامشون دادم و الان خدا روشکرخیلی خیلی بهترم
بازم می گم خیلی خوشحالم کردی:104::104:
RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
ممنونم عزیزم.تشویق و دلگرمی شما بهم انرژی میده.
و من حس میکنم که بزرگترین عامل مشکلاتم تنهایی هست.
ولی دوست دارم با آنی جان و شما دوستان ادامه بدم و به این وضعیت اکتفا نکن.
چون خیلی تا اینجا پیش اومدم و گفتم که دیگه تموم شد و بهتر و خوبم ولی دوباره این وضعیت برام تکرار شده.
میخوام درمان بشه و پشت گوشم نندازم.
از آنی عزیز چرا خبری نی؟؟؟؟
RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
دوستان همراهیتون تا این جا بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:302::302::302::302::302::302: :302:
RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
سلام
اگه می خواهید موضوعاتتون به موضوعات داغی بتدیل بشه بهتره نکاتی رو رعایت کنید
ببخشید خودتون که می دونید من نمی تونم خوب راهنمایی تون کنم اما خب می تونم بتون بگم چکار کنید که بیشتر تو موضوعتون مشارکت داشته باشند
1 اگر چند مشکل مختلف دارید لازم نیست همگی رو باهم توی یک پست بذارید میتونید از چند تایپیک مختلف استفاده کنید . اول یکی از مشکلاتتون رو در یک تایپیک رفع کنید سپس سراغ بقیه برید
2 پست اول در تایپیک خیلی مهمه اگه بزرگ باشه کمتر کسی حال خوندنش رو داره اعضا بی خیالش می شوند و از طرفی لازم نیست به همه ی جزئیات بپردازید با این کار اعضا اصل موضوع شما رو متوجه نمی شوند و بیش تر ترجیح می دهند که جوابی ندهند . اگر کسی بخواهد می تواند در مورد جزئیات از شما می پرسد یا اگز لازم دیدید در پست های بعدی تان می توانید به جزئیات بپردازید . البته بهتر است هیچ کدام از پست هایتان بیش از حد بزرگ نباشد
بعد از نوشتن چند جمله هم بهتر است فاصله بگذارید تا افراد راحت تر پستتان را بخوانند
3 از هر کسی که در پستتان شرکت کرده به خاطر این که زحمت کشیده تایپیکتون رو دنبال کرده تشکر کنید حتی اگه به نظرتون نظرش درست نیست . البته می تونید در پست بعدی نظرتون رو در مورد پست ایشون بدید اما بهتره در پستتون هم از ایشون تشکر کنید طوری برخورد نکنید که اعضا بترسند که در صورت جواب دادن با برخورد بدی از طرف شما مواجه بشوند
4 اگر پست های زیادی در یک تایپیک برایتان امد بهتر است با استفاده از نقل قول قسمت های مختلف نوشته های هر کسی را جدا بگذارید و جواب هر قسمت از نوشته را به طور کامل بدهید . تا فردی که پستی را داده متوجه شود شما پستش را خوانده اید و ان را تجزیه وتحلیل کرده اید و سپس میل پیدا می کند که دوباره جواب صحبت های شما را بدهد
5 برای بازدید بیشتر از تایپیکتان بهتر است اسم قشنگی که هم معرف مشکلتان باشد و هم اسم جذابی باشد را برای تایپیک هایتان انتخاب کنید.
RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
سلامی گرم به مهسا جون:72:
عزیزم ان شاالله همیشه بی مشکل باشی:43:
من تایپکت رو دنبال می کنم و از اینکه ازت خبری نبود خوشحال بودم ! چون فکر می کردم تونستی با مشکلت کنار بیای و حتما مشغول برنامه ریزی واسه کارای عقب افتاده ات هستی
شما هر وقت مشکلی داشتی یا جای احساس کردی که انرژیت کم می شه بیا و مشکلت رو عنوان کن یا مشکل نه از موفقیتهات برامون بگو برای من یکی که جالبه و دوستان هم حتما خوشحال می شن
منتظر دیدن پستهای زیبا و سرشار از انرژیت هستم و هستیم
مواظب خودت باش
آقای احمدی گل
نکات مثبت و اموزنده ای رو عنوان کردین
از حق نگذریم شما همه این موارد رو رعایت می کنین
موفق باشین
RE: داستان زندگي و مشكلات من -خسته ام ديگه از خودم
ممنونم behesht عزیز:72:
شرکتتون در این تایپیک منو خوشحال میکنه.بهم انرژی میده که کسایی به مشکلاتم اهمیت میدن و در رفع اونا همراهیم میکنه.
راستش این یک هفته رو هیچ کاری نکردم.به هیچ چیز فکر نکردم.
تصمیم گرفتم به همه چیز یکجا فکر نکنم و الکی خودمو افسرده نکنم .چون انژی مو میگیره.این هفته برا خودم بودم.سعی کردم کمی برا خودم وقت بزارم و تشویق کنم .
بعد 3 تا برنامه دارم که باید تا اخر بهمن ماه عملی کنم.و نندازم پشت گوشم.
1 :در یه کلاس ورزشی مورد علاقم (پلاتست ) شرکت کنم.
2: یه ماهی و یه گل کوچیک بگیرم و ازشون نگهداری کنم.درسته وقتی پژمرده یا میمیرن ناراحت میشن. ولی کاری نمیشه کرد همه چیز تو این دنیا فانی هستن.
3:از هفته ی بعد شنبه یه برنامه درسی بنویسم و در کلاس برنامه نویسی جاوا شرکت کنم .
میخوام کم کم برنامه ریزی کنم و اروم اروم و با برنامه پیش برم.
درسته اینا خیلی راحتن
ولی مشکل اینه که من نمیتونم برنامه هامو تموم کنم.زود دلم و میزنه وبرا همین میخوام قدم به قدم پیش برم.
امروز هم میرم مسافرت .
درسته 2 روزه هست اما مطمعنم خیلی بهم انرژی میده .
برام پست بزنین.خواهش میکنم تنهام نزارین .
راهنماییم کنین.برگشتم میخونم.
در پناه خدا بمونین :72::72::72::72::72:
راستی یادم رفت بهتون بگم .
من با دختر عممه یه جورایی قهر بودم.قهر هم که نه دلخور بودم ازش که تو روزای سخت تنهام گذاشت.
اخه ما دوستای خیلی خوبی بودیم.اما 4/5 سال اینا دیگه رابطمون شکر آب بود.
اون رابطه رو تعمییر کردیم.
زنگ زدم و حرف زدیم.خیلی سخت بود برام ولی خودم پیش رفتم .
بعدش با دوستام خیلی راحت حرفامو میزنم/قبلا ها سعی میکردم با رفتارم بهشون نشون بدم که از کارشون ناراحت میشم.ولی الان 1 هفته هس که هر چی ناراحتم میکنه و یا بدم میاد و راحت و اروم میگم .و این باعث میشه که فکرم همش درگیر نباشه
یه جورایی سعی میکنم روابط اجتماعیمو هم ساده و خوب کنم.
و خیلی درگیر ه جزویات نشم.
حساسیت زیاد گ.شه گیرم میکنه و عصبیم.
اینم یکی از کارایی بود که انجام دادم.