RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
در خصوص عزت نفش ، توصیه کردم تاپیک چه کسی عزیزه را بخوانی تا کمی دستت بیاد عزت نفس یعنی چه .
آنگونه که خود اشاره داشته ای ، عزت نفست در محیط کار و در رابطه با مافوق میل به ضعف می کند . که ریشه اش ممکنه موارد زیر باشد :
1 - آموزه های کودکی شما در رابطه با اولیاء مدرسه یا مسئولین ، آموزه ترس ، و حقیر بودن بطور مستتر است . یعنی اینکه شما را از توبیخ و تنبیه احتمالی اولیاء مدرسه در مقابل اشتباه ترسانده باشند ، یا حتی چنین اتفاق افتاده باشد و خانواده شما را مقصر اعلام کرده و سرزنش کرده باشند یا اولیاء مدرسه و مسئولین در رده های مختلف برای شما آدمهایی خاص و بی عیب و نقص ، و به عبارتی مطلق جا افتاده باشد .
2 - آموزه ارتقاء اجتماعی و داشتن شغل خوب و بهترین بودن در کار ، باز هم از دوران کودکی .
3 - میل به هرچه کامل تر بودن ( کمالگرایی ) در شغل و مورد تشویق و تحسین قرار گرفتن و یا احساس رضایت در خود ( حتی اگر تشویق و تحسین نباشد )
شکل اول و دوم را با راهکارهایی که گفتم به کمک بالغ درون و تقویت نگاه بالغانه که گفتم شناخت درمانی یکی از ابزارهای آن است می توانی حل کنی .
مورد سوم اگر باشد نیازه کمالگرایی را درمان کنی ( که اینجا در مورد شغل نمایان است ) تا به رضایت درونی رسیده و تعادل وجدان پیدا کنی و از سوپر ایگو شدن خارج شده و در حد طبیعی شوی . در این صورت جرأت ورزیت تقویت می شود .
اگر این مسئله ضعف عزت نفس در همین حد باشد که این راهکارها کفایت می کند . اگر نسبت به شخصیت مافوقها هم چنین حسی داری که بحث دیگری دارد و نیاز به باز شدن مسئله از این زاویه و راهکار دادن در این بعد است .
در مورد کمال گرایی هم که با توضیحات بالا دریاب که آیا در شغل کمالگرایی داری ، اگر آری که در پی درمان باش .
.
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
سلام.
فرشته مهربان نظرات کاملا منطقی و کارشناسانه ارائه داده اند.(میشود به ایشان گفت فرشته دانا!من هم بسیار استفاده کردم).متاسفانه برخی از مدیرها برای نشان دادن شایستگی خود از رفتار ستیزه جویانه استفاده میکنند.انها هر گونه پیشنهاد و انتقاد را رد کرده و از دیگران میخواهند رفتار باب میلشان را انجان دهند حتی بر خلاف مقررات . میخواهند با رفتارشان به کارمندان نشان دهند هیچ کس در حد و اندازه انها نیست. هیچ کس نباید در برابرشان قد علم کند.تصمیم انها باید انجام شود و گاهی پس از پی بردن به اشتباهاتشان برای حفظ قدرت رفتار خود را منطقی جلوه میدهند.ارزیابی شخصیتی این افراد به طور کلی دارای پیچیدگی خاصی است که نیاز به بررسی محیط کار سیستم شغلی و نگرش سایرین به این موضوع دارد.فکر میکنم این رئیس خودش بیشتر از هر کسی احتیاج به مشاور دارد.چون در این سیستم کارمندان حق اظهار نظر ندارند و تا حد زیادی باید این محیط را بر خلاف میلشان تحمل کنند.
...:162::rolleyes:
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
خیلی ممنون از مطالب مفیدتون اما از پست آخرتون نتونستم نتیجه گیری کنم. بهتره کمی شرایط را واضح تر توضیح بدم.
در خصوص عزت نفش ، توصیه کردم تاپیک چه کسی عزیزه را بخوانی تا کمی دستت بیاد عزت نفس یعنی چه .
اونجور که متوجه شدم عزت نفس یعنی اونقدر روی خودت کار کنی که وجودت از ناخالصی تهی بشه طوری که نفوذ ناپذیر باشه توی این شرایط ادم اونقدر مقاوم می شه که هیچ چیزی نمی تونه اون را دچار استرس کنه.
خوب در مورد خودم عزت نفس را در محیط کار این طور برداشت کردم که اونقدر باید بی نقص باشم که کسی نتونه از کارم ایراد بگیره. آخه باز شد کمال گرایی که.
1 - آموزه های کودکی شما در رابطه با اولیاء مدرسه یا مسئولین ، آموزه ترس ، و حقیر بودن بطور مستتر است . یعنی اینکه شما را از توبیخ و تنبیه احتمالی اولیاء مدرسه در مقابل اشتباه ترسانده باشند ، یا حتی چنین اتفاق افتاده باشد و خانواده شما را مقصر اعلام کرده و سرزنش کرده باشند یا اولیاء مدرسه و مسئولین در رده های مختلف برای شما آدمهایی خاص و بی عیب و نقص ، و به عبارتی مطلق جا افتاده باشد .
در این مورد کاملا بر عکس بوده از دوران دبستان حتی دانشگاه یادم هست تنها کسی که هیچ وقت تنبیه نشد خودم بود یادم می یاد یه معلمی داشتیم که از من می خواست تکلیف بچه ها را ببینم و اونهایی که تکلیف انجام نداده اند را معرفی کنم بعد معلم اونها را با خط کش تنبیه می کرد. اتفاق افتاده بود که خودم هم تکلیف انجام نداده بودم ولی چون خودم تکلیف ها را می دیدم هیچ وقت تنبیه نشدم.
در دوران دبیرستا و دانشگاه بچه ممتاز بودم و حتی در دانشگاه هم بعض درس ها را کمک استاد درس می دادم.
2- آموزه ارتقاء اجتماعی و داشتن شغل خوب و بهترین بودن در کار ، باز هم از دوران کودکی .
اینکه همیشه اینجور بوده از دوران کودکی حتی تا به امروز این آموزه و افتخار از جانب پدر مادرم با من بوده که باید همین گونه باشه که هستی حتی باید الان هم تلاش کنی برای ادامه تحصیل و مدارج بالاتر.
3 - میل به هرچه کامل تر بودن ( کمالگرایی ) در شغل و مورد تشویق و تحسین قرار گرفتن و یا احساس رضایت در خود ( حتی اگر تشویق و تحسین نباشد )
اوایل که وارد کار شدم کمال گرایی در کار را داشتم و خیلی هم در این زمینه تلاش کردم اما به علت سیستم مشکل دار ارتقاء در محل کارمون این انگیزه به کل از بین رفت . در ابتدای کار من خیلی قوی ظاهر شدم اما بعد از چند سال بعد از اینکه دیدم دیده نمی شه فقط درحد شرح وظایف کار کردم .
شکل اول و دوم را با راهکارهایی که گفتم به کمک بالغ درون و تقویت نگاه بالغانه که گفتم شناخت درمانی یکی از ابزارهای آن است می توانی حل کنی .
شناخت درمانی با تحلیل شناختی فرق داره ؟آخه شما تحلیل شناختی را برای کمال گرایی در پست قبل توصیه کرده بودین. که اصلا نمی دونم چطور باید تحلیل شناختی یا شناخت درمانی کنم. وچطور ازش استفاده کنم.
اتفاقا پیش روانشاس که رفتم برام یک جلسه شناخت درمانی گذاشت جلسه هم خوب بود اطلاعاتم از خودم بالاتر رفت ولی چطور اونها را عملی کنم؟؟
گر این مسئله ضعف عزت نفس در همین حد باشد که این راهکارها کفایت می کند . اگر نسبت به شخصیت مافوقها هم چنین حسی داری که بحث دیگری دارد و نیاز به باز شدن مسئله از این زاویه و راهکار دادن در این بعد است .
در اوایل کار آدم جرات ورزی بودم و نسبت به هیچ مافوقی چنین حسی نداشتم اما بعد از این تجربه تلخ نسبت به بقیه مافوق ها هم چنین حسی را پیدا کردم اما درجه شون به این شدت نیست. اما این مافوق با بقیه مافوق ها خیلی فرق داره یه جوری مثل توضیحاتی هست که دکتر حسابی گفته. با این تفاوت که این ادم فوق العاده مقرراتی هستند.اما پرخاشگر هستند وهیچ انتقادی را نمی پذیره و تصمیماتی که می گیره همه را به تعجب وا می داره.
من نتونستم جمع بندی کنم که آخرش عزت نفسم پایینه؟ بر می گرده به دوران کودکی ؟ کمال گرا هستم؟مشکل از شخصیت مدیرم هست؟
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی نهایت
یه مشکلی دارم که امیدوارم دوستان بتونند در تعدیل این احساس به من کمک کنند.
جایی که کار می کنم یه مدیر داره که متخصص ، سخت گیر ، تیز بین هست . در عین اینکه خیلی با شخصیت هست ولی در برابر کوتاهی های کار منداش خیلی سخت برخورد می کنه . با همه همین جور هست.
اصلا نمی شه باهاش حتی منطقی صحبت کرد. وقتی با زیر دستاش دعوا می کنه همه می دونند اگه نتیجه کار خوبی به ایشون ارائه بدهند ایشون قدر دادن هست و کم کاری های گذشته را فراموش می کنه.
ادم متدینی هستند و از سرشناسان این شهرستان هستند.
این مطالب را گفتم که شخصیت ایشون را بشنساید.
اما مشکل من با ایشون. هیچ وقت ایشون با من کاری نداشته به جز یک بار که همون یک بار تا آخر عمرم باعث شده با دیدن ایشوناسترس و ترس به جونم بیفته. جوری که الان که دارم می نویسم تپش قلب گرفتسم.
همون یک بار مثل بقیه نیروها با تندی با من برخورد کرد . روزنامه ها رو پرت کرد روی میز . داد کشید .جلوی خودم به رییسم گفت که اگه نیروهات نمی خواهند کار کنند تکلیفشون را مشخص کن و ....
از اون به بعد بارها همدیگر را توی راهرو دیدیم حتی ایشون سلام هم کرده اند اما دچار یه ترس و اضطراب شدیدی نسبت به ایشون شدم.
از اون قضیه 2 سال می گذره اما همیشه فکر می کنم من رو زیر نظر داره و داره مدام چکم می کنه و یه روزی تیر خلاص را به من می زنه.
حساسیت بیش از حد شما ، اگه از مدیرتون راجع به این قضیه بپرسن مطمئنا خواهد گفت ريال چی ؟ کی ؟ رصلا یادم نمیاد همیشه فکر می کنم بالاخره من رو اخراج می کنه.
اسمش که می یاد استرس می گیردم.
آخه می دونید شرکت ما یه شکل غیر مذهبی داره و من و یه خانم دیگه تنها چادری های شرکت هستیم . فکر می کردم حرمت چادرم را حداقل نگه داره و مودبانه تر باهام برخورد کنه.
تعمیم
سلام بی نهایت عزیز
فرصت نکردم اظهارنظر دوستان رو مطالعه کنم ، بر اساس همین پست :
یادم اومد حدود دوسال قبل ماهم یه مدیرپروژه با همبن مشخصه هائی که شما گفتید داشتیم ، من هم یکی از مدیران زیر نظر ایشون بودم و 7-8 نفر زیر مجموعه من بودند.
مدیر ما با یکی از پرسنل من بد بودند و متقابلا ایشون هم، چشم دیدن همدیگه رو نداشتن . (جریانش مفصله اما در حد مختصر)
من تلاش کردم روابطشون رو بهبود بدم ، از کامندم می خواستم برخی از گزارشات رو خودش مستقیما به ایشون بده و ارتباطشون بیشتر بشه. متاسفانه ایشون هم با حالت اخم و ناراحتی پیش مدیر پروژه حاضر می شدند.
یه بار مدیر پروژه ما بهم گفت : این فلانی چرا اینجوریه ، تو راهرو که می بینمش اوائل سلام نمی کرده ، الان چند روزه سلام هم که می کنم جواب نمی ده !!!!
حالا مدیر ما فردی 60 ساله و کارمند من جوانی 28 ساله !!
غرض این بود که از دید مدیران براتون بگم ، هر انسانی که باهاش درارتباط هستیم یه لایه های درونی شخصیتی داره که اگه بتونیم به اون نفوذ کنیم و درک کنیم می بینیم که خیلی از آدمها ، اگرچه در ظاهر تندخو و عصبی ، بی منطق و... می نمایند اما انسانهائی بسیار حساس ، مهربان و عاطفی اند، قلب پاکی دارند.
اینقدر نمونه از این موارد دارم ، متاسفانه وقتم اجازه نمیده.
مدیر من اگرچه می تونستند خیلی راحت ، ایشون رو از کار اخراج کنند اما این کار رو نکردند ، ما باید به این درک برسیم که وقتی مدیرمون تحت فشاره (بخاطر دادن یک تعهد به مقام بالاتر) باید مسئولانه وظیفه مون رو انجام بدیم. اگر برای دریافت مثلا گزارشی با تندی برخورد کنه ، (نوع مدیریتش) اما او هم انسانه و نیاز به ارتباط داره ، ما باید بتونیم تفکیک قائل بشیم بین مسائل (این بدرد زندگی خانوادگیمون هم می خوره) ، تعمیم ندیم ،
اگه ازمون انتقاد کرد معنیش این نیست که کارهای خوبی رو که انجام دادیم رو ندیده گرفته
اگه درخواست ما رو اجابت نکرد و نه گفت معنیش این نیست که ما رو دوست نداره و...
پ . ن : برخی جملات بالا کلی بودن و خاص مشکل شما نبود.
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
بی نهایت جان
در مورد ریشه >>> توجه و تمرکز زیاد روی ارتقاء اجتماعی خودش می تواند اضطراب زا باشد و این اضطراب ریشه مسائل دیگر ، معلوم شد که توجه و تمرکز خانواده بر ارتقاء اجتماعی و میل شخصی خود شما که باز هم ریشه در کودکی دارد یکی از زمینه هاست .
اما در مورد عزت نفس ، کمی غلو آمیز می بینی . این نیست که کامل و بی نقص باشی ، بلکه منظور قدرت تسلط برخود است ( که خودآگاهی می طلبد ) . وقتی شما با وجود حتی نقصها خودت را پذیرش کردی و نترسیدی از داشتن نقص و با وجود هرنقصی خود را دوست داشته باشی و آهسته و پیوسته و بدون تعجیل و وسواس در پی رفع نقص و ارتقاء شخصیت باشی . و در عین حال کنترل خوبی روی خودت داشته باشی ( تسلط برنفس یا مدیریت هیجانات و احساسات ) نفوذ ناپذیر می شوی ، یعنی در مقابل هرگونه تلاطمی که می تواند هیجانات شما را به غلیان وادارد و به دنبال آن رفتارشما را تحت تأثیر قرار داده واکنشهای هیجانی نشان دهی نفوذ ناپذیر می شوی ،چیزی که در ظاهر و عامیانه اش می گویند خونسردی .
شما عزت نفس خوبی داری ، اما در اینمورد نیاز به تقویت دارد .
راهش هم همان تحلیل شناختی هست که نمونه اش را در پستهای قبل ارائه کردم ، منظور از شناخت درمانی یعنی همین . یعنی شما با یک تحلیل شناختی درست ، نگرش و نوع نگاهت را تغییر می دهی و با نگرشی درست و واقع بینانه مسئله برایت حل می شود .
قسمت وظایف در پست دوم مرا بخوان . آنچه که خیال شما را راحت کرد تغییر نوع نگاهت بود ، یعنی تحلیل شناختی ای که از وظایف ارائه شد ، شما را متوجه کرد که مسئولیت خودساخته داری و لذا اوقات فراغت حاصل از سرعت عمل را چون به مطالعه می پردازی شده نقطه آسیب پذیریت ، که با دچار عذاب وجدان شدن ( سوپر ایگو ) به دلیل یک مسئولیت خودساخته ، ترس را تولید می کند و همین هم خود به خود اضطراب در رفتار و اختلال در تعامل را موجب می شود ...... وقتی اینرا فهمیدی آرامش پیدا کردی چون مسئله روشن شد و سهم خود را یافتی و می دانی چطور خود را مدیریت کنی که ترس نداشته باشی در این رابطه .
یعنی با یک تحلیل شناختی ( بررسی وضعیت به طور وقاع بینانه و مشخص کردن سهم واقعی خود در مسئله ) ، نگرشت اصلاح شد که با جمله «آب روی آتش ریختی » خود را نشان داد .
.
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
برای اینکه بیاموزیم چگونه از ترس خود بکاهیم یکی از ارزشمندترین درس ها در عبارت «به عالم هستی بله بگویید» نهفته شده است.
بله گفتن یعنی اعتماد داشتن به توانایی هایمان؛ یعنی اینکه ما می توانیم با تدبیر و اندیشه و راهکارهای مختلف بر ترس های خود فائق آییم زیرا وقتی ما دست به عمل می زنیم و تصمیم می گیریم که بر ترس های مان غلبه کنیم، نه تنها ترس مان از بین می رود بلکه اعتماد به نفس خود را تا حد زیادی افزایش می دهیم و احساس خوبی پیدا می کنیم زیرا به این مسئله اعتماد پیدا می کنیم که برای مقابله با هر ترسی راه حلی وجود دارد و لازمه آن افزایش
اعتماد به نفس است. اگر افراد نزدیک و دوستان ما اعتماد به نفس بالایی داشته باشند در آن صورت تأثیر بسزایی در افزایش اعتماد به نفس ما و کاهش ترس های ما خواهد داشت.
برای افزایش اعتماد به نفس بهتر است از توجه به ترس خودداری شود و ذهن را تا جایی که می شود به عاملی غیراز عامل ترس معطوف کرد، چون ذهن های بیکار همانند دست های بیکار بی ثمرند. می توان وقت خود را با پرداختن به کارهای مورد علاقه پر کرد، در این صورت وقتی باقی نمی ماند تا به عوامل ترس و عوامل بیهوده فکر کرد.
راه دیگر برای غلبه برترس مثبت اندیشی است زیرا فرد مثبت اندیش با اعتماد به توانایی هایش بر ترس هایش غلبه می کند و با خوشبینی راه های مقابله با ترس را پیدا کرده و دست به اقدام می زند.
تلاش های مثبت برای غلبه بر ترس کاملاً مؤثرند و می توان نتیجه گرفت که خوشبختی موقعیتی است که می توان آن را پدید آورد و به جای ترس از غم و شکست می توان توقع آن را داشت و برای مقابله با آن شهامت لازم را کسب کرده و می توان آموخت که زندگی یک مخاطره است؛ مخاطره ای که بیشتر هراس انگیز است تا آرامش بخش. انسان بر اثر ترس به صورت فردی درمی آید که شادی های زندگی را احساس نمی کند و از خوشی های آن به چیزی جز حداقل دست نمی یابد.
در پایان سخن باید این نکته را خاطرنشان ساخت که غلبه بر ترس و مشکلات زاییده از آن، مشکلاتی که توانایی فرد را نابود می کنند و او را به گریز از واقعیت حیاتی خویش وامی دارند، یکی از ساده ترین مسائل روانی است، به این شرط که فرد ترسان، از شهامت و دلیری رویارویی با مسائل برخوردار باشد و آنها را با خردمندی و اعتماد به نفس و تعادل حل کند.
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
حالا باید پست های مفید شما دوستان مخصوصا فرشته مهربان را جمع بندی کنم .
احتیاج به چند بار مرور پست ها دارم .الان هم مدیرمون ماموریت هست .ببینم با توجه به این صحبت هایی که شده ونتیجه گیری که خواهم کرد با دیدن مدیرمون چه حسی به من دست می ده.
RE: از مدیر قسمتمون در حد مرگ می ترسم!!!!!!!
نتایجی که گرفتم:
1- تفکیک وظایف و عمل به اونها
2- دست برداشتن از حالت تدافعی با پیشگویی های ذهنی نسبت به انتفاد دیگران از خودم
3- تمرین روش صحیح برخورد موقع انتقاد
4- پذیرش نقطه ضعف ها م و سعی در برطرف کردن اون ها به تدریج
5-برطرف کردن بی انگیزگی ام در پیشرفت درکارم به وسیله انتخاب هدف و تفکیک اون به هدف های کوچک تر و تلاش برای رسیدن به اون ها